نقد ادعاهای پورپیرار درباره خط عربی

آثار ناصر پورپیرار، چه به صورت چاپی و چه به صورت مقالات وبلاگ مملو از نکاتی در خصوص عدم بلوغ خط عربی تا سده‌هائی چند بعد از ظهور اسلام است، به طوری که تولید هیچ یک از مکتوبات متعددی که تاریخ کتابت آنها را به صدر اسلام یا سده‌های اولیه اسلامی نسبت میدهند، از منظر ایشان و بر اساس همین استدلال قابل قبول نمی‌نماید. در سرآغاز انتشار مقالات «بنیان اندیشانه» ایشان که با انتشار کتاب دوازده قرن سکوت همزمان بود، این عدم بلوغ خط عربی تا اواسط سده سوم هجری مطرح میشد. مهمترین ادله ارائه شده در تأیید نسبی این مدعا، خود قرآن، این مهم‌ترین سرمایه معنوی مسلمین بود که کتابت آن در سده‌های نخستین اسلامی هنوز ناممکن مینمود. تکوین علائم و اشارات اضافی در جهت تکمیل خط عربی، یعنی نقطه‌ها و حرکات نیز طبیعتا پیش‌شرط کتابت قرآن به نحوی مبری از اشتباهات احتمالی و کاملا قابل تلفظ صحیح برای اکثریت مسلمینی بود که اینک بیشترشان غیر عرب بودند. تولید کاغذ به روش تجارتی نیز یکی از عواملی برشمرده شده است که برای تحریر کتب متعدد منسوب به سده‌های نخستین اسلامی ضرورت داشته است.

بر اساس همین استدلالات، جناب پورپیرار سخن گفتن از هر نوع اثر مکتوب در سده‌های نخستین اسلام را همواره بی‌پایه تلقی کرده‌اند. ایشان در نوشته‌های اخیر خود این دوران فترت و عدم بلوغ خط عربی را بتدریج به میزان چندین سده تمدید کردند و اخیرا ادعا کردند که این خط تا حوالی قرن دهم هجری از بلوغ لازم برای تألیف هیچ اثر مکتوبی برخوردار نبوده است (ناصر پورپیرار، مدخلی بر ایران شناسی بدون دروغ و بی نقاب، ۲۱۹، بخش نظرات). البته تناقض آشکاری در اینجا دیده میشود، زیرا حداقل وجود قرآن های قرون اولیه اسلامی را نمیتوان منکر شد.

با نشر اندیشه عدم بلوغ خط عربی تا حوالی قرن دهم هجری، اصالت تقریبا همه کتب مسلمین اعم از عربی، فارسی و ترکی در تمام زمینه‌ها از منظر ایشان زیر علامت سوال میرفت و زمینه برای این ادعا فراهم میشد که گویا زبان فارسی و ترکی محصول دو سه قرن اخیر آن هم به دست یهودیانی بوده است که به دلیل نامعلومی نیاز به ملت‌سازیهای رنگارنگ در همه نقاط جهان داشته‌اند.

البته اهمیت خاص قرآن شریف در بین مسلمین تردید ناپذیر است. اما طرز نگرش جناب پورپیرار بر اصالت انکارناپذیر قرآن مشکل دیگری برای خوانندگان ایشان و البته خود من به وجود آورده است و آن این که معانی آیات قرآن باید صرفا از منظر شخص ایشان ادراک شود، با کاستیهای عجیبی که گاهی در طرز تفسیر ایشان از آیات قرآن قابل مشاهده است، چنانکه مثلا در مورد آیات مربوط به «ما ملکت ایمانکم» دیدیم که، ایشان حاضر شدند برهنه بودن همه مسلمین و مسلمات در حضور همدیگر را مباح شناسائی کنند، مشروط بر این که صحبت از «کنیز» به میان نیاید! مواردی هم که ایشان انتقاد از نظراتشان را همردیف انکار قرآن ارزیابی کرده‌اند، کم نیستند.

ایشان البته کاملا محقانه ادعا کرده‌اند که دغلکاریهای فراوانی در مکتوبات بعد از اسلام وجود دارد (چنانکه در زبان همه ملتها چنین است)، و حقیقتا هم افشاگریهای ایشان مثلا در خصوص کتاب الفهرست ابن ندیم بسیار روشنگرانه بود، به طوریکه ارزیابی شخصیت هر روشنفکری در جامعه اسلامی به نظر من در گرو شناسائی موضع وی در قبال مسأله ابن ندیم است. با این حال، ایشان به جای این که به تحلیل داده‌ها بپردازند و حقیقت را از دروغ تشخیص دهند، یک باره حکم بر بطلان کل فعالیتهای فرهنگی و علمی مسلمین دادند تا هیچ عامل معارضی در برابر ادعاهای ایشان باقی نماند. پرسیدنی است که سکوت طولانی مسلمین به درازای بیش از هزار سال و ناتوانی مفروض آنها از تولید هر نوع اثر مکتوب به کدام نیازی در نظام فکری جناب پورپیرار پاسخ میدهد؟ حدس من آن است که ایشان بنا بر اخلاص شدیدی که نسبت به قرآن شریف دارند، در ادامه تئوری سازی خود میخواهند در نهایت چنین نظریه‌ای را عنوان کنند که گویا مسلمین صرفا یک کتاب دارند و آن هم قرآن شریف است و سخن گفتن از هر نوع کتاب دیگری در حوزه حیات اجتماعی و فرهنگی مسلمین معادل کفر است. تمام علوم و فنون نیز در قرآن شریف مستطر است و تمامی علوم جدیده محصول فعالیت دانشگاههای منسوب به کنیسه و کلیساست که طبیعتا در جهت انحراف انسان گام برداشته‌اند. صحت یا عدم صحت این پیش‌بینی را زمان تأیید خواهد کرد، اما شکل بی تعارف این حکم بی‌تردید این گونه خواهد بود که گویا در حیات مسلمین غیر از قرآن شریف و نوشته‌های ناصر پورپیرار، اثر معتبر دیگری وجود ندارد و بدتر از آن این که مخالفت با نظرات ناصر پورپیرار در حکم مخالفت با قرآن شریف است.

ایشان بارها تأکید کرده‌اند که وارد حوزه علوم فنی- مهندسی نمیشوند و صرفا به حوزه علوم انسانی توجه دارند که تمام یافته‌های آن را نیز بی‌ارزش و غیر قابل اعتنا توصیف کرده‌اند. اما ایشان در اصل علوم فنی- مهندسی را نیز به هیچ میگیرند و چنانکه مثلا در رابطه با ساختار کشتی‌گونه روی کوه آغری ملاحظه کردیم، ایشان نه اعتنائی به آزمایشهای ژئوفیزیکی داشتند، نه به سنجشنهای ماگنتومتری و نه بررسیهای فسیل شناسی، و بدون انجام کوچکترین سنجش علمی یا تحلیل آزمایشگاهی، حکم بر فسیل بودن سنگهائی داده‌اند که از طرف آزمایشگاههای فوق تخصصی، سنگ آذرین ارزیابی شده‌اند! 

اما اگر نظری به سیر تکوین کتابت به خط و زبان عربی بیندازیم و ادعاهای ناصر پورپیرار در خصوص عدم تولید مکتوبات بین مسلمین تا دو سه قرن اخیر را از منظری متفاوت اما متقن مورد رسیدگی قرار دهیم، مشاهده خواهیم کرد که ادعاهای ناصر پورپیرار بر پایه‌های لرزانی استوار است، چرا که تحلیل داده‌های قرآنی در این رابطه، کل ادعاهای ناصر پورپیرار را بدون ملاحظه‌کاری بر باد فنا میدهد.

کلمه «کتاب» برای همه ما کلمه‌ای مأنوس است و همواره با شنیدن این کلمه تصور یک کتاب فیزیکی با اوراق و جلد و مطالب مکتوب بر ذهن ما متبادر میشود. اما این کلمه در قرآن شریف همواره به این وضوح دلالت بر یک کتاب فیزیکی ندارد.

«ذَلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ». این است کتابی که هیچ شبهه‌ای در آن نیست و چراغ هدایتی است برای پرهیزکاران. (بقره:۲)

«... مَا کُنتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلَا الْإِیمَانُ...» ...و تو نمیدانستی که کتاب چیست و ایمان کدام است... (شوری: ۵۲)

چنانکه ملاحظه میشود، در هیچ یک از این آیات نمیتوان با قاطعیت صحبت از کتاب فیزیکی به میان آورد. در آیه اول (بقره:۲) ممکن است منظور از «کتاب» مضمون و محتوای قرآن شریف بوده باشد و در آیه دوم (شوری:۵۲) کلمه «کتاب» ممکن است در مفهوم «قدرت خواندن و نوشتن» درک شود. اما آیاتی نیز وجود دارند که مفهوم کتاب در معنای فیزیکی آن آشکارتر است:

«إنه لقرآن کریم، فی کتاب مکنون، لا یمُسُّه إلا المُطهَّرون». همان است قرآن نفیس، درون کتابی محافظت شده، که تنها افراد مطهر بدان دست میزنند. (واقعه:۷۷ - ۷۹)

طبیعی است که «مکنون» هم به معنای «پنهان» و هم به معنای «محفوظ» است، مانند «مکنونة» که در عربی به معنای دختر محجوب و پاکدامن است. «درّ مکنون» نیز از این مقوله است و منظور گوهری است که درون محفظه‌ای پنهان نگهداشته شده و از گزند عوامل مزاحم مصون باشد. لذا در اینجا «مکنون» به معنای «محافظت شده از دستبرد مغرضین و دشمنان» به کار رفته است. کلمه «کتاب» نیز واقعا به معنای کتاب در مفهوم فیزیکی آن است، زیرا میفرماید: «تنها افراد پاک و مطهر مجاز به دست زدن بدان میباشند». هدف از نقل این آیات و شرح این نکات توضیح این واقعیت است که خود قرآن در همان زمان نزول خود، دلالت بر آن دارد که به صورت کتابی فیزیکی نیز تنظیم و تدوین گردیده است. برای این منظور نیز باید خط عربی از بلاغت کافی برای کتابت قرآن «نفیس» برخوردار بوده باشد. این ظاهرا در تعارض با نظریه پورپیرار در خصوص عدم کفایت خط عربی تا حدود چند صد سال بعد از ظهور اسلام است.

«وَمِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لاَ یَعْلَمُونَ الْکِتَابَ إِلاَّ أَمَانِیَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ یَظُنُّونَ». و بین آنها افراد امّی وجود دارد که خواندن و نوشتن نمیدانند و آرزوهای خود را به زبان می‌آورند و کارشان جز حدس و گمان نیست. (بقره: ۷۸)

این آیه آشکارا از وجود افراد امّی و غیر امّی، یعنی کسانی که قابلیت خواندن و نوشتن دارند و یا ندارند، خبر میدهد. کلمه «امّی» و «امّیون» (در معنای بیسواد) که چندین بار در قرآن از جمله چند بار در مورد خود حضرت رسول به کار رفته است، خود حکایت از آن دارد که در همان زمان نزول قرآن افراد امّی و غیر امّی وجود داشته‌اند و این به معنای وجود کتابت فعال در جامعه است.

«وَمَا کُنتَ تَتْلُو مِن قَبْلِهِ مِن کِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذًا لَّارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ». تو پیش از قرآن هیچ نوشته‌ای را نمیخواندی و با دست راست آن را نمینوشتی، از اینرو یاوه گویان تردید میکنند. (عنکبوت:۴۸)

این آیه نیز آشکارا بر نوشتن خط از سوی پیامبر دلالت دارد، بخصوص که برای «نوشتن» نیز از عبارت «ولا تخطه بیمینک»  استفاده شده است که بی هیچ ابهامی معنای «نوشتن فیزیکی» را افاده میکند. با توجه به این که امّی بودن رسول اکرم چندین بار در قرآن شریف مورد تأکید قرار گرفته، چنین استنباط میشود که این امّی بودن تا زمان نزول قرآن بوده و بعد از آن، رسول اکرم قادر به خواندن و نوشتن بوده‌اند و این نیز دلالت بر آن دارد که خط عربی در همان زمان باید از لیاقت کافی برای نوشتن قرآن، آن هم به دست رسول اکرم برخوردار بوده باشد. دقت کنیم که منظور قرآن از این که «پیش از نزول این کتاب قادر به خواندن هیچ کتابی و نوشتن آن به دست راست خود نبودی» آن است که «اکنون قادری این کتاب را بخوانی و آن را به دست راست خود بنویسی»، که بی هیچ ابهامی دلالت بر کتابت قرآن به دست مبارک حضرت رسول دارد. همین مفهوم یک بار دیگر در سوره مبارکه شوری موردتأکید قرار گرفته است:

«وَکَذَلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا کُنتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلَا الْإِیمَانُ وَلَکِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نَّهْدِی بِهِ مَنْ نَّشَاء مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّکَ لَتَهْدِی إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ» ...و تو نمیدانستی که خواندن و نوشتن چیست و ایمان کدام است... (شوری: ۵۲)

«فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِندِ اللّهِ لِیَشْتَرُواْ بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَوَیْلٌ لَّهُم مِّمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَوَیْلٌ لَّهُمْ مِّمَّا یَکْسِبُونَ». وای بر کسانی که کتاب را به دست خود مینویسند و میگویند این از جانب خداست، تا از این راه سود قلیلی به دست آورند. وای بر آنها به خاطر آنچه دستشان مینویسد و وای بر آنها به خاطر سودی که به دست می‌آورند. (بقرة:۷۹)

اینک سخن از نوشتن کتاب به دست اشخاص عادی در زمان پیامبر و ارائه آن به مردم به عنوان کتاب خداوند است. از این آیه بی هیچ ابهامی این نتیجه گرفته میشود که تقلید از کتاب خدا و تحریف آن حد اقل از سوی بعضی اشخاص منحرف رواج داشته و اقشاری از جامعه نیز از قدرت خواندن و نوشتن آن برخوردار بوده‌اند. در جامعه‌ای که سنت خواندن و نوشتن جا نیفتاده باشد، این نوع تقلبات و تحریفات کتبی کاربردی نمیتواند داشته باشد.

«هُوَ الَّذِیَ أَنزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُّحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِیلِهِ وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ». اوست که کتاب را برای تو نازل کرد. بخشی از آن شامل آیات محکمی است که اساس و پایه کتاب را تشکیل میدهد و (آیات) دیگر که استعاره و تشبیه دارد. اما آنهائی که در دلشان فساد و گمراهی هست، از تشابهات تبعیت میکنند، و میکوشند اختلاف برانگیزند و دست به تفسیر آن میزنند، درحالیکه هیچ کس جز خدا از معناهای نهفته آن آگاه نیست. و آنهائی که ریشه آگاهیشان محکم است میگویند: «ما ایمان آوردیم، همه آن از سوی خدای ماست.» و هیچکس جز صاحبان تفکر متوجه نمیشوند. (آل عمران:۷)

این آیه پرمعنا علاوه بر این که آگاهی ارزشمندی در خصوص آیات صریح و آیات غیر صریح ارائه میدهد، و تعبیر و تفسیر معناهای مخفی قرآن را منع میکند، در ضمن به وضوح حکایت از آن دارد که کتاب خدا در زمان خود حضرت رسول به صورت مکتوب وجود داشته است، زیرا ایمان آورندگان میگفته‌اند: «تمام این کتاب از سوی خدای ماست».

«أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ أُوتُواْ نَصِیبًا مِّنَ الْکِتَابِ یَشْتَرُونَ الضَّلاَلَةَ وَیُرِیدُونَ أَن تَضِلُّواْ السَّبِیلَ». آیا نمی‌بینی کسانی را که بخشی از کتاب را دارا شده‌اند چگونه گمراهی را میخرند و میخواهند که تو راه را گم کنی. (نساء:۴۴)

آگاهی محدود ما در باره کلمه «کتاب» باعث میشود که عبارت «نصیبا من الکتاب» در آیه شریف را به دو شکل ممکن ادراک بکنیم. در اینجا ممکن است سخن از کسانی باشد که «بخشی از قرآن» را در اختیار داشته‌اند و یا کسانی که «نصیبی از قدرت خواندن و نوشتن را دارا بوده‌اند». واضح است که سخن از انتقال «بخشی از کتاب» به صورت شفاهی به اشخاص مورد اشاره نیست، اشخاصی که گمراهی را داد وستد میکنند و مایلند که پیغمبر راه خود را گم بکند، هرگز جزء حافظین قرآن نمیتوانستند باشند، لذا آنها بخشی از کتاب را به صورت مکتوب در اختیار داشته‌اند و یا جزو کسانی بوده‌اند که نصیبی از سواد داشتند که هر دو حکم دلالت بر رواج کتابت در جامعه اولیه اسلامی دارد.

«وَلَوْ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ کِتَابًا فِی قِرْطَاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَیْدِیهِمْ لَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُواْ إِنْ هَذَا إِلاَّ سِحْرٌ مُّبِینٌ». و اگر کتابی را روی قرطاسی بر تو نازل کرده بودیم، منکرین آن را با دست لمس میکردند و میگفتند: «این چیزی جز یک سحر آشکار نیست». (انعام: ۷)

طنزی که در لحن این آیه هست، بدان معناست که کتاب به صورت «پیش نوشته» بر روی یک «قرطاس»، به قول بعضیها، از طریق فاکس از آسمان دریافت نشده است، بلکه به صورت وحی نازل شده و طبیعتا به صورت مکتوب درآمده است. اما نکته مهم آن که می‌بینم در جامعه حجاز در زمان رسول اکرم مفهوم «قرطاس» و مطالب مکتوب برروی آن امری مأنوس و عادی است، که باید عمدتا در شکل «پاپیروس» بوده باشد.

«ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ». ن. سوگند به قلم و آنچه مینویسند. (القلم:۱)

این سوگند شکوهمند خداوند متعال بر قلم و آنچه مینویسند، در یک جامعه کاملا امّی، انعکاسی نمیتواند داشته باشد. آیه خطاب به جامعه‌ای است که با قلم و نوشتن و کتاب آشناست و اهمیت آن را میداند، زیرا خداوند به چیزهای کم اهمیت سوگند نمیخورد.

«اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ. الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ. عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ». بخوان، زیرا که خدای تو بزرگوار است. (خدائی) که قلم را آموخت. (خدائی که) به انسان آنچه را آموخت که نمیدانست. (العلق: ۳ - ۵)

این آیه که نزول آن قاعدتا باید در زمانی باشد که رسول اکرم هنوز امّی است، از اهمیت قلم به معنای «کتابت» سخن میگوید و گواه آشکاری بر این واقعیت است که در جامعه عربستان در زمان حضرت رسول، نویسنده و کتاب و قلم از اهمیتی بالا برخوردار بوده است.

«وَلْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لَا یَجِدُونَ نِکَاحًا حَتَّى یُغْنِیَهُمْ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَالَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتَابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ فَکَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْرًا وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِی آتَاکُمْ وَلَا تُکْرِهُوا فَتَیَاتِکُمْ عَلَى الْبِغَاء إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِّتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَمَن یُکْرِههُّنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِن بَعْدِ إِکْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَّحِیمٌ».  و آنهائی که همسر پیدا نمیکنند، خود را نگهدارند تا زمانی که خداوند از فضل خود بر آنها امکانات ببخشد. و از بین ملک یمینتان آنانکه تقاضای نوشته میکنند، پس بنویسید، اگر در آنها صفات خوبی سراغ دارید، و به آنها مقداری از اموالی که خداوند به شما بخشیده است، را ببخشید... (نور:۳۳)

در این آیه سخن از تنظیم سندی کتبی به نفع ملک یمین یعنی کنیز و غلام است دال بر آزادی وی و پرداختن مقداری پول به وی برای آن که بتواند جایگاه خود را در جامعه پیدا کند. حالا اگر آقای پورپیرار در خصوص معنای «ملک یمین» با ما همفکر هم نباشند، تغییری در صورت مسأله حاصل نمیشود، اینجا سخن از تنظیم نوعی سند کتبی و انعکاس بعضی شروط و تعهدات در آن است.

اما اینک آیه‌ای دیگر را مرور میکنیم که در زندگی اخلاقی و اقتصادی مسلمین نقش کلیدی ایفا کرده است:

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِذَا تَدَایَنتُم بِدَیْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى فَاکْتُبُوهُ وَلْیَکْتُب بَّیْنَکُمْ کَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلاَ یَأْبَ کَاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ کَمَا عَلَّمَهُ اللّهُ فَلْیَکْتُبْ وَلْیُمْلِلِ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ وَلْیَتَّقِ اللّهَ رَبَّهُ وَلاَ یَبْخَسْ مِنْهُ شَیْئًا فَإن کَانَ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفِیهًا أَوْ ضَعِیفًا أَوْ لاَ یَسْتَطِیعُ أَن یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُواْ شَهِیدَیْنِ من رِّجَالِکُمْ فَإِن لَّمْ یَکُونَا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّن تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاء أَن تَضِلَّ إْحْدَاهُمَا فَتُذَکِّرَ إِحْدَاهُمَا الأُخْرَى وَلاَ یَأْبَ الشُّهَدَاء إِذَا مَا دُعُواْ وَلاَ تَسْأَمُوْاْ أَن تَکْتُبُوْهُ صَغِیرًا أَو کَبِیرًا إِلَى أَجَلِهِ ذَلِکُمْ أَقْسَطُ عِندَ اللّهِ وَأَقْومُ لِلشَّهَادَةِ وَأَدْنَى أَلاَّ تَرْتَابُواْ إِلاَّ أَن تَکُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِیرُونَهَا بَیْنَکُمْ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَلاَّ تَکْتُبُوهَا وَأَشْهِدُوْاْ إِذَا تَبَایَعْتُمْ وَلاَ یُضَآرَّ کَاتِبٌ وَلاَ شَهِیدٌ وَإِن تَفْعَلُواْ فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِکُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَیُعَلِّمُکُمُ اللّهُ وَاللّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ». ای ایمان آورندگان، اگر بر اساس موعد معین تجارتی میکنید، آن را مکتوب کنید، و یک کاتب از بین شما آن را به صورت عادلانه بنویسد، و نویسنده از نوشتن آن به نحوی که خداوند به او آموخته است، سرباز نزند، پس بدهکار بنویسد و بنویساند (املا کند) و از خدا بترسد و چیزی از آن نکاهد، و هرگاه بدهکار سفیه یا ناتوان باشد و خود نتواند املا کند، پس ولی او به صورت عادلانه املا کند و از بین مردانتان دو نفر شاهد بگیرید، و اگر دو مرد نبود، آنگاه یک مرد و دو زن بر حسب رضایتتان، اگر یکی از زنان خطا کرد، زن دیگر به او یادآوری کند. شهود به هنگامی که دعوت به شهادت میشوند، از شهادت سر باز نزنند، اکراه نکنید از این که جزئیات (قرارداد) را از کوچک و بزرگ بر اساس مدت آن مکتوب کنید. این نزد خداوند منصفانه‌تر است، برای گواهی دادن استوارتر است و مناسب ترین روشی است که از شک و شبهه مصون بمانید، مگر این که خرید و فروش سرپائی باشد که بین خودتان انجام میدهید که اگر آن را به صورت مکتوب در نیاورید و شاهد نگیرید، گناهی بر شما نیست. هنگام تجارت از شهود استفاده کنید و نویسنده و شاهد هیچکدام نباید دچار ضرر شوند، و گرنه منشأ فسق برای شماست. پس از خدا تبعیت کنید که خداوند همه چیز را به شما می‌آموزد و او بر همه چیز آگاه است.(بقرة: ۲۸۲)


اینک شاهد صدور دستور العملی آشکار و بی ابهام از سوی خداوند به منظور تنظیم روابط مالی و قواعد معاملاتی مسلمین بر اساس تنظیم قرارداد و صورتجلسه در حضور شهود عادل هستیم. همین آیه صریح موجب شده است که مسلمین صدر اسلام و سده‌های بعدی برای معاملات خود صدهاهزار قرارداد و صورتجلسه و رسید کالا و پول و سایر اوراق حقوقی تنظیم کنند که اینک بیش از ده هزار نمونه‌ آن به صورت تکه‌های پاپیروس مربوط به دوره‌های مختلف اسلامی از جمله صدر اسلام در موزه‌های متعدد جهان و کلکسیونهای دیگر موجود است. مسأله مکتوب نمودن معاملات، درست در زمان پیامبر مورد تأکید جدی قرار گرفته و عدم تنظیم این نوع اسناد در حکم گناه تلقی گردیده است. پرسیدنی است که اگر خط عرب برای تنظیم هیچ کتابی تا حوالی قرن دهم هجری ناتوان بوده است، پس چرا در زمان حیات خود حضرت رسول، مسلمین تأکیدا دعوت به تنظیم اسناد حقوقی در معاملاتشان شده اند؟ دقت در مضمون آیه بعدی که در ادامه همان آیه آمده است، جدی بودن موضوع را به صورت مضاعف تأیید میکند:

«وَإِن کُنتُمْ عَلَى سَفَرٍ وَلَمْ تَجِدُواْ کَاتِبًا فَرِهَانٌ مَّقْبُوضَةٌ فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُکُم بَعْضًا فَلْیُؤَدِّ الَّذِی اؤْتُمِنَ أَمَانَتَهُ وَلْیَتَّقِ اللّهَ رَبَّهُ وَلاَ تَکْتُمُواْ الشَّهَادَةَ وَمَن یَکْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ». و اگر در حال مسافرت بودید و کاتب پیدا نکردید، در آن صورت گروئی مطالبه کنید که مقبوض باشد (به دست شما باشد)، و اگر یکی از شما با اعتماد امانتی نزد دیگری گذاشت، امانت دار امانت را برگرداند و از خدا بترسد، شهادت را کتمان نکنید، هر کس کتمان کند، این کار قلب او را در گناه فرو میبرد و خداوند بر همه اعمال شما آگاه است. (بقرة: ۲۸۳)

بی هیچ ابهامی مواجه با جامعه‌ای هستیم که حداقل تعدادی «کاتب» در بین آنها یافت میشود و اشخاص عادی شرح معاملاتشان را دیکته میکنند تا این کاتبان بنویسند، تا خدشه‌ای در معاملات روی ندهد. دیکته کردن شرح معاملات و نوشتن آن از سوی کاتب هنوز هم در جامعه ما و جوامع مشابه رواج دارد و از جمله خود من بارها نقش چنین کاتبی را ایفا کرده‌ام.

به این ترتیب ملاحظه میشود که رسم کتابت در جامعه شبه جزیره در همان سالهای اولیه ظهور اسلام بنیانهای محکمی داشته است. اما اگر کتابت قرآن شریف با طمأنینه و دقت و وسواس زیاد صورت گرفته و سیر تکوینی نسبتا طولانی‌تری نسبت به مکتوبات عادی مسلمین داشته است، این امر به خاطر قداست کتاب خدا و لزوم به کارگیری شیوه‌های هنری و خطوط تزیینی در تحریر آن است.

پرسیده شده است که اگر خط عربی در مرحله‌ای که هنوز برای کتابت قرآن از بلوغ کافی برخوردار نبود، چگونه میتوان به کمک آن خط، دست به تألیف کتب در زمینه تاریخ، علوم انسانی و زمینه‌های دیگر زد. اما این استدلالی وارونه است. خط عربی پیش از آنکه برای کتابت قرآن از «بلوغ کامل» برخوردار شود، هم برای تحریر قرآن مناسب بوده است و هم برای تنظیم اسناد عادی و دلایل این امر را هم از خود قرآن شریف استخراج نمودیم. اگر قرآنهای نفیس از زمان حضرت رسول در دست نداریم، این بدان سبب است که شکل گیری کامل نقطه و حرکات و پیدایش خط نفیس و روشهای تذهیب و غیره نیاز به زمان بیشتری داشته است، اما برای تنظیم متون عادی نیازی به خط نفیس یا تذهیب یا امثال آن در کار نبوده است. وجود نقطه‌گذاری در پاپیروسهای سالهای نخستین بعد از هجرت هم مشاهده شده است و وجود حرکات حتی امروز هم برای نوشتن متون غیر دینی لازم نیست و حتی زائد تلقی میشود. لذا این استدلال آقای پورپیرار را اصلا نمیتوان پذیرفت که گویا خط عربی نخست باید برای کتابت قرآن از بلوغ کامل برخوردار میشد و سپس به عنوان یک خط عمومی برای تألیف کتب در زمینه علوم انسانی مورداستفاده قرار میگرفت. قضیه دقیقا وارونه است. اینک برای حصول اطمینان از صحت این مدعا بعضی از پاپیروسهای مربوط به سالهای نخستین هجرت را مرور میکنیم:

قرار دادن نقطه در بالا یا پائین حروف برای ایجاد تغییرات صوتی دقیقا در چه زمانی روی داده است، نیاز به پژوهش جدی دارد. قدیمی‌ترین سند مکتوب از این نوع که ضمنا قدیمی‌ترین اثر نوشته شده بر پاپیروس به زبان عربی شناخته شده است، موسوم به Perf-558 مربوط به سال ۶۴۳ میلادی (۲۲ هجری) است که از هراکلئوپولیس در مصر به دست آمده است. این متن متنی دوزبانه به یونانی و عربی است و در واقع رسید پرداخت مالیات است. این متن هم دارای تاریخ اسلامی و هم تاریخ بیزانسی- قبطی است و مرجع مناسبی برای اثبات دقیق سال هجرت به شمار میرود. در متن یونانی آن از اعراب به عنوان «ماگاریتا» نام برده شده است که ممکن است محرف کلمه عربی «مهاجر» باشد. در متن یونانی همچنین از اعراب به عنوان «ساراکن»ها (شاید مأخوذ از کلمه «صحرا») نام برده شده است. این متن هم اکنون در مجموعه متون پاپیروسی در وین نگهداری میشود. متن عربی با املای امروزی چنین است:

«بسم الله الرحمن الرحیم، هذا ما اخذ عبد الله ابن جبر واصحبه من الجزر من اهنس من خلیفة تدراق ابن ابو قیر الاصغر ومن خلیفة اصطفر ابن ابو قیر الاکبر خمسین شاة من الجزر وخمس عشرة شاة اخرى اجزرها صحاب سفنه وکتئبه وثقلاءه فی شهر جمدى الاولى من سنة اثنین وعشرین وکتبه ابن حدیدو». بسم الله الرحمن الرحیم، این است آنچه عبدالله ابن جبر و یاران او دریافت نمودند در هراکلئوپولیس (اهنس) به صورت گوسفند گوشتی از نماینده تئودوراکیوس (تدراق) پسر کوچک ابو قیر و از نماینده کریستوفوروس (اصطفر) پسر ارشد ابوقیر ، ۵۰ گوسفند گوشتی و ۱۵گوسفند دیگر، بمنظور ذبح توسط خدمه سفینه او و سوارکاران و پیاده‌های زرهی او، در ماه جمادی الاولی در سال ۲۲،کاتب: ابن حدیدو. (ویکیپدیای انگلیسی، قدیمی‌ترین نوشته باقیمانده به زبان عربی روی پاپیروس)

پاپیروس Perf-558 یکی از ۲۲ پاپیروس به دست آمده از مصر علیا است که همه آنها به زبان یونانی است و فقط همین یک پاپیروس از این مجموعه به دو زبان یونانی و عربی تنظیم شده است. این پاپیروسها در قرن نوزدهم به کلکسیون پاپیروسهای ارهرتسوگ راینر در وین منتقل شده‌اند. برخی متخصصین اظهار داشته‌اند که متن یونانی آن مقدم بر متن عربی است، اما این نکته صحت ندارد، زیرا متن یونانی و عربی در سطور جداگانه نیست. ضمنا تحلیل متن نشان میدهد که هیچ یک از دو متن یونانی و عربی از روی یکدیگر ترجمه نشده‌اند و هر یک جداگانه به دست کاتبی جداگانه به زبان اصلی خود نوشته شده است به طوری که اسامی اماکن در متن یونانی بر اساس اسامی یونانی و در متن عربی بر اساس اسامی عربی است. تاریخ کتابت هم در متن یونانی بر اساس تقویم بیزانسی و در متن عربی بر اساس هجری مکتوب است که سال ۲۲ هجری را نشان میدهد. متن عربی با خط تحریری دارای پیوستگی زیاد و نسبتا خوانا نوشته شده و در آن مقدار قابل توجهی نقطه به کار گرفته شده است، به طوریکه حروف «خ»، «ج»، «ذ»، «ش» و «ن» منقوط‌اند. استفاده از خط تحریری با این میزان پیوستگی و تعداد نقطه‌های به کار رفته در این پاپیروس امری جالب توجه است، زیرا همواره تصور بر این بوده است که این شیوه کتابت و روش نقطه گذاری در دوره‌های متأخرتری متداول شده‌اند. در واقع اگر پیوستگی شدید حروف و نقطه گذاری در این حد در سال ۲۲ هجری و (احتمالا مقدم بر آن) متداول بوده است، حکم قاطع میتوان داد که خط عربی از همان آغاز دوره اسلامی برای تألیف آثار مکتوب از بلوغ کافی برخوردار بوده است. استفاده از حرکات، قطع نظر از اینکه در چه دوره‌ای متداول شده است، غیر از کتابت قرآن که نیاز به دقت بیشتری در تلفظ داشته است، برای کتابت متون عادی اهمیت چندانی نداشته است و حتی امروزه به ندرت در کتب و مطبوعات مورد استفاده قرار میگیرد. در رهگیری این پاپیروس از طریق اینترنت مشاهده کردیم که ضوابط کپی رایت شدیدی روی مجموعه وین اعمال میشود و تقریبا هیچ سایتی غیر از یک سایت که دارای حقوق انحصاری است، لینک مستقیمی به تصویر آن عرضه نمیکند. ما هم تصمیم گرفتیم در این مورد کمی «متمدنانه‌تر» عمل کنیم و علیرغم داشتن تصویری خوانا از این پاپیروس از گذاشتن آن در وبلاگ خودداری کردیم. کسانی که کامپیوترشان مجهز به نرم افزار Java Runtime Environment باشد، میتوانند تصویر این پاپیروس جالب و تفکر انگیز را به راحتی از طریق این لینک مشاهده کنند، اما احتمالا ضبط آن با کیفیت اصلی کار آسانی نخواهد بود. چنانکه بعضی از دوستان موفق به مشاهده آن نشدند، لطفا مرا مطلع کنند تا در حد توان خود به حل مسأله کمک نمایم.

باز نویسی متن یونانی و عربی پاپیروس Perf-558 از سال ۲۲ هجری

اینک یکی دیگر از متون پاپیروسی بسیار قدیمی (P.Berol-15002) را از نظر میگذرانیم که در کتابخانه دولتی برلین نگهداری میشود و حامل تاریخ ۲۲ هجری در متن است و ظاهرا یک سند تسویه حساب است. این متن بسیار قدیمی نیز حاوی نقطه است که این امر مخصوصا روی حرف «ن» و حرف «ف» کاملا مشهود است و ضمنا درجه پیوستگی حروف نیز بسیار بالاست. این پاپیروس مهم را نیز که یکی از دو پاپیروس منسوب به سال ۲۲ هجری به زبان عربی است، میتوان به همان روش پیشین از طریق این لینک مشاهده نمود. درجه پیوستگی حروف که مبنای خط تحریری را تشکیل میدهد، معیار بسیار دقیقی از درجه بلوغ خط است، زیرا نشان میدهد که کاتب تا چه حد میتوانست بدون این که دست خود را از روی پاپیروس یا کاغذ بردارد یا تغییر جهت ناگهانی بدهد، به نوشتن ادامه دهد. مسأله پر اهمیتی که نباید از دقت مکتوم بماند، آن است که در همان دوره صدر اسلام ممکن است کاتبان مختلفی با درجه پختگی متفاوت در امر کتابت وجود داشته باشند. همین امروز اشخاصی هستند در سمت روسای ادارات که خطی بسیار بچه‌گانه مینویسند و افراد دیگری نیز دارای خط زیباتر و پخته‌تری هستند. خط برخی اشخاص حکایت از آرامش عصبی و برخی دیگر حکایت از بحران عصبی آنان دارد و خط زنانه و مردانه هم گاهی قابل تشخیص است. لذا هرگز نمیتوان ادعا کرد که در هر دوره‌ای درجه بلوغ خط دقیقا چه میزان بوده است و کدام سبک را میتوان قطعا به عنوان سبک غالب کتابت برای دوره‌ای خاص شناسائی کرد. تعیین تاریخ متن از روی میزان پختگی خط امری کاملا تقریبی است.

صخره نوشته در منطقه الحناکیة در عربستان سعودی از سالهای نخستین هجری با نقطه‌گذاری روی برخی حروف و بدون نقطه گذاری روی حروف دیگر

متن صخره نوشته فوق چنین است: الهم اغفر لعاصم بن علی بن عاصم العلی ثم العو الی (؟) فإنه یشهد أن الله حق و أن الساعة لا ریب فیها. خدایا بیامرز عاصم پسر علی پسر عاصم را ... پس او شهادت میدهد که خداوند حق است و هیچ شکی در ساعت (روز جزا) نیست.

کسانی که از نزدیک پاپیروسها را مشاهده کرده‌اند، نیک میدانند که این مصالح مصالحی انعطاف پذیر بوده و ماهیت آن طوری است که میدان را برای تجلی عنصر ذوق وسلیقه کاتب کاملا باز میگذارد. در حالیکه خطی که در زمانهای گذشته برروی صخره‌ها یا سکه‌ها منقوش میشد، اکثرا تحت تأثیر محدودیت‌های فیزیکی و صلبیت و عدم انعطاف سنگ یا فلز، دست کاتب را کاملا می‌بست و امکان تجلی سلیقه‌های شخصی وی را تا حد زیادی مسدود میکرد. لذا سیر تکوین خط در پاپیروسها شاخص دقیق‌تری از روند تکاملی خط عربی را به دست میدهد، مشروط بر اینکه از مطلق اندیشی پرهیز کنیم و بپذیریم که

۱ – در دوره صدر اسلام هر نوع کاتبی با درجات مختلف پختگی وجود داشته است.
۲ – استفاده از نقطه امری مطلق نبود و ممکن بود بعضی کاتبان از آن استفاده کنند و بعضی نکنند.
۳ – استفاده از حرکات در متون غیر دینی حتی امروز هم ضروری نیست و اکثرا زائد تلقی میشود.
۴ – وجود متون عادی مقدم بر کتابت قرآنهای نفیس امری عادی است، زیرا برای کتابت قرآن زمینه‌های هنری و سلیقه‌ای خاصی ضرور بوده است.

این ملاحظات ایجاب میکنند که تولید آثار مکتوب به هر مقدار وبا همان خط عربی صدر اسلام با هرجه‌ای از کمال کاملا امکان پذیر و حتی ضرور شناخته شود. حکم آقای پورپیرار حداقل برای من اصلا جا نیفتاده است که گویا خط عرب تا حوالی قرن دهم فاقد استعداد لازم برای تألیف کتاب بوده است. فراموش نکنیم که آثار مکتوب متنوعی به خط میخی از بین النهرین باقی است که شامل داستان و شعر و ادعیه و صلحنامه و سالنامه و امثال آن میشود. اگر انسان در دوره‌هائی با امکانات محدود خط میخی و استفاده از مصالح نا مناسبی مثل سنگ و لوحه گلی و غیره توانسته است حجم انبوهی از مکتوبات مختلف را که با مقیاس امروزی سر به صدهاهزار صفحه میزند، پدید آورد، و اگر تومارهای بحر میت را قبول میکنیم و می‌پذیریم که یهودیان حدود هزار سال پیش از ظهور اسلام با خطی بمراتب ابتدائی تر توانسته‌اند هزاران صفحه متون مذهبی تولید کنند، و حتی اگر این تومارها را نوساخته هم میشناسیم، چرا تصور میکنیم که مسلمین در صدر اسلام با داشتن زبان پیشرفته و خطی با هر درجه کمال که بمراتب کارائی بیشتری نسبت به خط میخی و خط عبری داشته است، قادر به تألیف هیچ کتاب و تنظیم هیچ متنی در هیچ زمینه‌ای نبوده‌اند و مجبور بوده‌اند صدها سال دیگر صبر کنند تا چیزی از قلم ناتوانشان تراوش کند؟ آیا این کار در حکم خلع سلاح مسلمین در برابر دشمنان نیست.آیا میتوان به بهانه این که در متن این یا آن کتاب تاریخی یا حماسی مسائلی غیر واقعی مندرج است، به طور کلی منکر وجود کتابت بین مسلمین از صدر اسلام تا صدها سال بعد شد و ادعا کرد که مسلمینی که در کتاب مقدسشان به «قلم و آنچه مینویسند» سوگند خورده شده و مسلمینی که فرمان اکید از خداوند ناظر بر انجام معاملات بر اساس اسناد مکتوب دریافت داشته‌اند، در تمام این مدت در انتظار بوده‌اند تا یهودیانی از راه برسند و برای آنها زبانی دست و پا کنند که خط آن را هم از اعراب گرفته‌اند؟

نمونه‌ای ای یک پاپیروس منسوب به سالهای ۳۰- ۲۵ هجری که حضور نقطه را در کتابت آن دوره نشان میدهد.

 

نمونه‌ای از یک پاپیروس منسوب به سالهای نخستین هجری. آیا این خط نسبت به خط میخی چه چیزی کم دارد که نتواند برای تألیف کتاب کارائی داشته باشد؟

رمز موفقیت ظاهری آقای پورپیرار در تدوین و قبولاندن ظاهری برخی نظریه‌های غیر علمی در همین نکته نهنفته است. ایشان این روش را «حرکت از کل به جزء» نامیده‌اند و مفهوم آن این است که اگر مثلا خط عربی تا حوالی قرن دهم هجری فاقد بلوغ کافی برای تألیف کتاب بوده است، پس گویا سخن گفتن از ده‌ها هزار عنوان کتاب ترکی و فارسی و عربی در طول چندین سده اسلامی هذیانی بیش نیست و تأکید بر وجود مثلا کتابی به نام «دیوان لغات الترک» در هزار سال پیش نوعی قومیت گرائی متعصبانه است. این روش در صورتی خوب نتیجه میدهد که آن «کل» مورد نظر از استحکام و صلابت کافی برخوردار باشد. اما اگر خود آن «کل» بنیان لرزانی داشته باشد چه؟ در آن صورت است که تمام نتیجه‌گیری‌های سطحی در رابطه با ده‌ها هزار موضوع و مسأله به وادی بطلان سرازیر میشود. این کاری ناشیانه است که آقای پورپیرار تئوری پیدایش زبان ترکی در ترکیه را به کشتی نوح مفروض در آرارات وابسته میکنند و وقتی بنیان این «کشف بزرگ» میلرزد، ایشان مجبور میشوند در علوم فنی- مهندسی و آزمایشگاهی هم شخصا مداخله کنند و سنگهای آذرین را به عنوان فسیل چوب به خورد خوانندگان خود بدهند و نام آن را هم بنیان اندیشی بگذارند. بعلاوه مجبور شوند یک دانشمند را شارلاتان و یک شارلاتان را کاشف بزرگ شناسائی کنند.

منبع: وبگاه دیدگاه

http://theviewpoint.blogfa.com/post-19.aspx

------

2نکته:

1-متاسفانه تصاویر پایپروس ها در وبگاه منبع،بدلیل اتمام مدت آپلود نمایش داده نمیشوند.

2-در سال2014 لینک این مطلب را برای اقای پورپیرار در وبلاگ ناریا فرستادم و نظرشان را درباره آن جویا شدم. ایشان هم متکبرانه فرمود که مطالب آن مورد قبول نیست و برای نقد مطلب باید نویسنده هم شأن باشد ! ظاهرا این واکنش احساسی تنها راه خلاص شدن از استدلالات منطقی مقاله فوق درباره زبان و خط عربی ست!

-----

احتمال می دهم که هواداران متعصب پورپیرار که نوشته های وی را متعبدانه پذیرفته اند و توهم بنیان اندیشی(!) دارند، پس از دیدن این مطلب نویسنده را آنوسی و جاعل یهودی بدانند...!

همچنین بنگرید به این مطلب:

سکوت هزار ساله، برای چه؟