زیگورات

زیگورات

عیلام. نوشته هایی درباره تاریخ و فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام ...
زیگورات

زیگورات

عیلام. نوشته هایی درباره تاریخ و فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام ...

ایران با زور مانده

 به بیسوادی یا ساده‌لوحی آلوده است اگر کسی بگوید ایران با فرهنگش یا با نیروی مردمش مانده. ایران را شمشیرِ اسماعیل از نو ساخت و زور عباس و نادر و آقامحمدخان تثبیت کرد. بعد از آن هم که دیگر حاکمِ فاتح نداشتیم، نزاع ابرقدرت‌ها و توازن قوا باعث شد ایران بماند والا هر کدام از امپراطوری‌های انگلیس یا روسیه تزاری، امپریالیسم آمریکا یا کمونیسم شوروی، قادر بودند ایران را به سادگی ببلعند. 

 تا حالا هم داستان همان است. هیچ کدام از دو نیروی شرق و غرب نتوانست بر جریانِ نفرت از پهلوی‌ها سوار شود و در همین خلأ، روحانیت و مذهبی‌ها (که سر نخواستن‌شان بین شرق و غرب دعوا است) موفق شدند نیروی هویت‌طلبی را، فارغ از سیاستمدارانی که خودشان را به شرق یا غرب بسته بودند یا نگاه‌شان به آنها بود، به رخ بکشند. در بقای جمهوری اسلامی هم بازی در کشمکشِ ابرقدرت‌ها کاملا موثر بوده. 

 بعد از آقامحمدخان ما دائما ایران را از دست داده‌ایم. حتی در زمان رضا که سلطنت‌طلب‌ها می‌خواهند از او چهره مقتدر بسازند از ایران کاسته شده. پهلوی‌ها در برابر اراده انگلیس، از بلوچستان و افغانستان تا مرزهای عثمانی سابق و بحرین، کاملا مطیع بودند. شرمساریِ پاره کردن امتیاز نفت و بعد تن دادن به چیزی شبیه یا بدتر از آن در دوره رضاخان دقیقا فاصله بین توهم و واقعیتِ روی زمین را نشان می‌دهد.

 در ایران رجز و ادعا پرطرفدار شده. به شکل عجیبی خیلی‌ها دنبال این هستند که افتخار کنند و به هر دستاویزی چنگ می‌زنند. اگر از مردم بپرسند شاعر ملی ایران کیست و کدام‌ یک از مشاهیر ادبی، روحِ تاریخی ما را نمایندگی می‌کند بسیاری از پاسخ‌ها فردوسی خواهد بود اما آن قهرمانی و پهلوانی، آن تلاش برای فتح و پیروزی، قرن‌ها است که از بین رفته. سخنگوی فرهنگی ما امثال حافظ و مولوی شده‌اند.

 ضعف بزرگ ما نظامی‌گری است و این همان چیزی است که هند و مصر و چین را با همه عظمت فرهنگی و تمدنی‌شان به فلاکت کشید. چین خودش را تکان داد و ایستاد هند هم پشت سرش حرکت می‌کند، مصر با غرب ساخت و در فلاکت ماند، وضع عراق و شام هم نیازی به توضیح ندارد. اگر ایران وضع متوسطی دارد و علیرغم همه فشارها در این چهار دهه مانده به خاطر نیروی نظامی متوسطی است که ساخته.

 توهم، رجزخوانی، لافزنی، گزافه‌گویی و... به غایت در سیاست و فرهنگ ما موج می‌زند. حتی اعتراضِ آکادمیک‌ها و لیبرال‌ها به نظام علتش همین است چون وجودش را مانع شکوفایی خودشان می‌دانند اما کسی نمی‌پرسد از کدام‌ توان و استعداد حرف می‌زنید؟ چند میلیون نخبه به قول خودتان با ضریب هوشی بسیار بالا در غرب زندگی می‌کنند، چه شاهکارهایی ازشان دیده شده که در ایران ممکن نبود؟

 اگر در زمان عقب بروید و درب برخی دانشگاه‌ها و دانشکده‌ها را ببندید یا حتی بعضی مدارس علمیه و محافل عرفانی فلسفی را حذف کنید هیچ اتفاق‌ بدی برای ایران نمی‌افتد. اینها عمدتا چیزی به ما نیافزوده‌اند بلکه بعضا خورده‌اند و اسباب ضعف و شکاف را تقویت کرده‌اند. برای مثال چند گروه جامعه‌شناسی را تعطیل کنید، نه تنها دردسرهای سیاست که فشارِ تنش‌زایِ سکولاریسم هم کمتر خواهد شد. 

 به همان تعبیری که درباره نیروی فرهنگ یا خواست مردم به میان آمد، در قله خودفریبی است اگر کسی نهاد علم را (چه مدرن چه سنتی) شریکِ بقا بداند. فقهایی که به شیعه سیاسی گرایش پیدا کردند اول با بدنه محافظه‌کار در حوزه‌های علمیه به اختلاف خوردند. ایران اگر مانده با اصرار همین‌ فقها بر ساختن نیروی سیاسی از شیعیانِ معتقد بوده تا آنچه از صفویه رسیده را نگه دارند، مابقی جدی نیستند.

نویسنده: دانشطلب/ به نقل از کانال مکتوبات

آنچه نباید از فردوسی بیاموزیم

نمونه‌ای دیگر از سرکوب پرسش‌گری و نقد در حوزه‌ی ادبیات فارسی

به قلم: دکتر محمد دهقانی
استاد ادبیات سابق دانش‌گاه تهران