زیگورات

زیگورات

عیلام. نوشته هایی درباره تاریخ و فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام ...
زیگورات

زیگورات

عیلام. نوشته هایی درباره تاریخ و فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام ...

دین میتراییزم، مجوس، جاماسب [پیامبر] (؟)

 در برخی کتاب های روائی شیعه از شخصیتی به نام داماسب سخن گفته شده است. آیت الله رضوی معتقد اند که این داماسب و در تعبیر امروزی جاماسب، پیامبری است که آیین اش "دین جاماسب" یا همان"دین مجوس" است. به گفته ایشان این دین همان آیین میترائیزم بوده که قبل از کیش زرتشت در ایران رایج بوده، همچنین واژۀ "مجوس" از نام جاماسب مشتق و معرب شده است. پس از قتل جاماسب و به انحراف رفتن آیین او، زردشت ظهور می کند تا آیین تحریف شده جاماسب را اصلاح کند. این جاماسب به غیر از آن جاماسبی است که نام اش در دوره ساسانی در تاریخ ثبت شده.
بر آن شدم که مطالب جناب رضوی در این باره رو جمع آوری کنم تا دسترسی علاقه مندان بدان راحت تر شود. لینک مطالب:


انتشار این پست لزوما به معنای موافقت با کل مطالب مطرح شده آن نمی باشد!

ارزش اساطیر تاریخی و شخصیت های دینی در بیداری ملی و آگاهی اجتماعی؛ از نظر دکتر شریعتی

بنیان گذار استعمار انگلیس، قرآن را به زمین زد و فریاد کرد که تا این کتاب هست نفوذ ما در میان مسلمانان محال است. من میدانم که روشنفکر مترقی باید بر فرهنگ و روح و شخصیت جامعه اش و ملتش تکیه کند و از این پایگاه، نهضت خویش را آغاز کند و میدانم که فرهنگ ملی ما یک فرهنگ اسلامی است. میدانم که اسلام (چه از نظر مذهبی بدان مؤمن باشم چه نباشم) سرشار از عناصر اجتماعی و سیاسی و ضد طبقاتی و دارای بینش این جهانی و فرهنگ مبارزه و حماسه است.
بنابراین در جامعه من، اسلام هم ایمان توده است، قدرت نیرومند اجتماعی است، هم تاریخ است و هم فرهنگ ملی و هم در ذات، سازنده و آگاهی بخش و عدالت خواه و ضد استبداد و معتقد به عزت انسانی و اجتماعی و مادی پیروانش. نفهمیدن این واقعیات یعنی نفهمیدن هیچ چیز! اگر من روشنفکر بتوانم این منبع سرشار و عظیم فرهنگی را استخراج کنم، اگر به مردمی که به اسلام ایمان دارند، آشنایی و آگاهی اسلامی بدهم و اگر چشم آنان را نیز مانند قلبشان به این تاریخ پرحماسه و حرکت مکتب پر از جنبش و شعور زندگی بگشایم، رسالت خویش را به عنوان یک روشنفکر آگاه انجام داده ام. روشنفکر جز این رسالتی ندارد که بر اساس فرهنگ و شخصیت معنوی و ملی یک جامعه، بدان خودآگاهی ملی یا طبقاتی بدهد. رهبری سیاسی کارخود مردم است. ببینید که این مغز روشنفکران ما را چه جور ساخته اند که وقتی من از ابوذر سخن میگویم که مترقی ترین مبارزه ضد طبقاتی و به معنی واقعی و علمی امروز «انقلابی »و ضد استبدادی و ضد سرمایه داری را در تاریخ و در مذهب آغاز کرد، وقتی از علی (ع) سخن میگویم که مظهر آزادگی و حماسه بشری و عدالت خواهی و مبارزه انقلابی علیه زور و فریب و سوء استفاده از مذهب است و سرچشمه های الهام بخش و واقعی حریت و دلاوری و جانبازی و اندیشه و احساس، شبه روشنفکر ما سری تکان میدهد که: بله! حرفهای مذهبی و کهنه ای میزند (به تقلید از مثل ولتر در برابر فلان کشیش که از پاکی بول خر حضرت عیسی حرف میزند!). وقتی خودش از آرش کمانگیر حرف میزند که، برای زیاد کردن خاک ایران، به قدری هنگام تیر انداختن در تعیین مرز، زور زد که غیب شد! و از رستم دستان و سیمرغ و تهمینه و اشکبوس و کیکاووس و دیو سپید و هفت خوان رستم... حرف میزند آن وقت کار مترقی کرده، روح حماسی ایجاد کرده، بیداری ملی و امتی و قومی و آگاهی به وجود آورده است!
صحبت از حقانیت فلسفی مذهب نمیکنم. از همین نظر اجتماعی، آیا توده مردم کنونی، به مبارزه ابوذر ایمان پیدا میکنند و از جوانمردی و عدالت خواهی علی به خود می آیند و آگاهی می یابند، یا از زال، و زریر؟ زینب (ع) به آنها میتوانددرس آزادی و شهامت و مبارزه علیه ستم بدهد یا گردآفرید؟
من منکر ارزش اساطیر نیستم ولی میگویم وقتی شما روشنفکران به نفس اساطیر و افسانه های دوردست و موهوم و غالباً فراموش شده در بیداری ملی و خودآگاهی اجتماعی و احیای فرهنگی معتقدید، چگونه ارزش این واقعیتهای تاریخی نزدیک و روشن و صریح و مورد اعتقاد مردم و شعله انگیز وجودشان و شورانگیز روحشان را منکرید و میکوشید تا آن را به دور ریزید؟!
دکتر علی شریعتی/ما و اقبال، ص120-123

نظر دکتر شریعتی درباره جزیه و اسلام آوری ایرانیان

«...این علما و محققان ملی اخیر که برای تضعیف اسلام می گویند ایرانیان برای فرار از مالیات (جزیه) ظاهراً به اسلام گرویدند، نه تنها از تاریخ چیزی نمی دانند و حتی شعور این را ندارند که بدانند با مالیات، مذهبی گسترش نمی یابد، بلکه بزرگترین اهانت را به یک ملت روا می دارند، ملتی که در راه عقیده خویش خونها داده است –و حتی پیش از اسلام درنهضت مزدک –متهم می کنند که به خاطر فرار از پرداخت مالیات، دین و ملیت خود را رها کرده است. این اجداد شما محققان، چنین آدمهای مالیاتی بوده اند، نه ملت ایران. ملتی که باغ خونین نوشیروان را دارد با بیست هزار شهیدی که برای عدالت، از سردر خاک غرس شدند. این باغ نیم قرن بعد به برگ و بار نشست و اسلام در ایران یعنی این! و این وارثان آن دبیران، که هنوز لب از مدیحه سرایی جباران نبسته اند و همچون سحره فرعون، قلم به سیماب فریب، می آلایند و دست در کار جعل تاریخ و وضع لقب اند و باغ شداد را بهشت عدن می خوانند و جلاد بیست هزار عدالتخواه را انوشه-روان عادل! اینها را چه می فهمند؟ در قاموس اینها ملیت چیزی است جدا از ملت. هر که بر گرده ملت سوار شود و موبدان و مستوفیان و مطربان و دلقکان و مغنیان و منجمان و فال بینان و کنیزان و خواجه سرایان و دبیران و مورخان درگاه را نواله بخشد، ملیت و میهن و مذهب و غیره هم اوست! (ر.ک. قصیده فرخی در مدح سلطان محمود ترک)


دکتر علی شریعتی/ ما و اقبال/ص147-148

مطالبی درباره قرآنی ها

از جمله مکاتب تقریبا جدیددینی، گرایشی است با عنوان قرآنیون. این گرایش معتقد به بسنده بودن قرآن از هر نوع تفسیر و روایتی است، و معتقد به حذف یا عدم دخالت احادیث در فهم قرآن می باشد.و در شکل افراطی اش حذف کتب تاریخی یا انکار وجود آثار تاریخی و مذهبی. همچنین منکر مذاهب اسلامی اعم از شیعه و سنی و غیره هستند، و به آنچه اسلام خالص می نامند معتقدند و مذاهب را پیراهه هایی بر اسلام می دانند که به اصل دین تحمیل شده.

این گرایش یا فرقه نو، شاید مصداق حدیثی است که امام معصوم خبر می دهد در آخرالزمان عده ای، بوسیله قرآن با امام زمان مواجه می شوند:
«امام صادق علیه السلام:هر گاه قائم ما قیام کند، با جهالتی شدیدتر از جاهلیت زمان پیامبرمواجه خواهد شد. راوی می گوید: عرض کردم: چطور؟ امام فرمود: وقتی پیامبر خدا مبعوث شد مردم سنگ و صخره و چوب را می پرستیدند؛ وقتی قائم ما قیام می کند همه آنان با آیات قرآن علیه او احتجاج و اعتراض خواهند کرد.»
 روایت فوق حکایت از شکل گیری جریانی فکری و فرهنگی در عصر غیبت دارد که با استناد به آیات قرآن و تفسیر به رای، ترجمان و مفسر انحصاری قرآن را تخطئه می کند. کسانی که امروز از استغنای  فهم و تفسیر قرآن از اهل بیت علیهم السلام سخن می گویند و ملازم بودن ثقل اکبر و ثقل اصغر را در فهم و استنباط از قرآن انکار می کنند و خویش را بی نیاز از حجج معصوم الهی در فهم دین و کتاب خدا قلمداد می کنند، ممکن است از مصادیق کسانی باشند که وقتی گفتار و رفتار قائم آل محمد را می بینند، از منکران او شوند و به آیات قرآن علیه کتاب ناطق و قرآن مجسم استناد و احتجاج کنند.»(مهدی نصیری/عصرحیرت ص119)

آنچه در ذیل می آید مطالبی است شامل کتابچه و مقالاتی در نقد و ردّ این فرقه یا گرایش:


ناقرآنی ها

نقد صبحی منصور

نقد منکران سنت رسول الله(ص)

نقد و بررسی ادله عقلی قرآنیون ایرانی در باب قرآن بسندگی

سخنان آراسته: قرآن برای ما کافی است!

(مطلب آخربا فیلترشکن باز شود)


نظر پورپیرار درباره مقاومت ملی ایرانیان در مقابل دشمن بعثی

«مقاومت بومیان خوزستان در برابر ارتش عراق، حققیتی ثبت شده در تاریخ متأخر است. اگر انگیزۀ مقاومت را میهن پرستی ندانیم، توضیح دیگری برای آن نخواهیم یافت و اگر میهن پرستی بدانیم، معلوم نیست چرا باید فارس ها را مالک این سرزمین بشناسیم. زیرا لااقل در جنگ ایران و عراق، قریب به اتفاق مدافعین سنتی و نیروی ملی، ترک ها،عرب ها، لرها،کردها،گیلک ها و مازندرانی ها بوده اند.»


ناصرپورپیرار،پاورقی ص 32کتاب،عرب ستیزی در ادبیات معاصر ایران نوشته جولیا بلوندل سعد


نوشته فوق از پورپیرار به نظر پاسخی است به تجزیه طلبان و قوم گراهایی که از نوشته های ایشان آویزان شده اند و آثار و تحقیقات- درست و غلط- ایشان را ابزاری ساخته اند جهت نفرت پراکنی قومی؛ به مانند همتایان قوم مداران پارسی آریایی شان! و نیز پاسخی است به همین آریامحوران و افرادی با گرایشات ناسیونالیستی که پورپیرار را تجزیه طلب می نامند!