زیگورات

زیگورات

عیلام. نوشته هایی درباره تاریخ و فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام ...
زیگورات

زیگورات

عیلام. نوشته هایی درباره تاریخ و فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام ...

سیدجواد میری: اجرای قانون اساسی ضد امنیت ملی است؟

آفتاب یزد _ یگانه شوق الشعرا: چندی پیش علیرضا منادی سفیدان، رئیس کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس اعلام کرد که طرح تدریس اختیاری زبان‌های محلی و قومی هر منطقه در کمیسیون آموزش و تحقیقات تصویب شده و به زودی به صحن علنی مجلس ارائه خواهد شد. علیرضا منادی سفیدان در این باره گفت: وزارت آموزش و پرورش مکلف است تا از سال تحصیلی 1403– 1402 ترتیبی اتخاذ کند تا ادبیات و زبان‌های محلی و قومی متناسب با هر منطقه به صورت دو واحد اختیاری (دو ساعت در هفته) در پایه‌های هفتم و دهم آموزش داده شود. منادی با اشاره به اینکه ماده اول این طرح مربوط به تدریس کتاب‌ها و مواد درسی و آموزشی در تمامی پایه‌ها است که باید به زبان و سبک فارسی باشد، اظهار کرد: طبق این طرح معلمان باید به زبان فارسی محتوای کتب درسی را آموزش دهند.وی مرجع تشخیص زبان‌های قومی و محلی هر منطقه را طبق طرح مصوب، فرهنگستان ادبیات فارسی و سازمان پژوهش و برنامه‌ریزی درسی ذکر کرد.این در حالیست که یکی از نمایندگان مجلس ایران اجرای اصل 15 قانون اساس را خلاف امنیت ملی می‌داند و در این خصوص معتقد است این کار یعنی تدریس زبان‌های قومی و محلی باعث به هم ریختن نظم طبیعی زبان در ایران می‌شود.

نماینده مجلس: اجرای اصل 15 قانون اساسی خلاف امنیت ملی استاحمد نادری، نایب رئیس کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس ایران با اعتراض به طرح اخیر این کمیسیون در خصوص طرح تدریس ادبیات زبان‌های قومی و محلی این کشور گفت: طرح اجرای اصل 15 قانون اساسی که در کمیسیون آموزش تصویب شد را خلاف امنیت ملی می‌دانم و امیدوارم رئیس مجلس و مراجع بالادستی به این موضوع ورود کنند. به گزارش ایرنا، وی تصویب این طرح را باعث «به هم ریختن نظم طبیعی زبانی در ایران» دانست و افزود: به عنوان مثال جامعه ممکن است به صورت تاریخی دارای نظمی طبیعی و خودبنیاد باشد در این صورت قانون باید پاسدار و امتداد بخش این نظم و سامان تاریخی باشد نه اینکه به صورت اراده گرایانه نظم را به هم بریزد و منازعه‌های مصنوعی و فرسایشی را ایجاد کند.نماینده مردم تهران در مجلس ایران درباره روند تصویب این طرح در کمیسیون آموزش و تحقیقات، تصریح کرد: بنده در مسافرت کاری بودم و در مجلس حضور نداشتم و از قبل هم در جریان این طرح نبوده‌ام که ملاحظاتم را خدمت همکارانم بیان کنم و در جلسه روز یکشنبه 14 آذر 1400 هم که دیدم جزئیات این طرح در دستور کار است، به نشانه اعتراض جلسه کمیسیون را ترک کرده و البته به همکاران حاضر هشدارهای لازم را دادم.وی ادامه داد: همانطور که گفتم زبان فارسی میراث همه ایرانیان و رکن مهم هویت ایرانی است و وظیفه دولت و مجلس و مردم پاسداری از آن است.

سید جواد میری جامعه شناس و عضو پژوهشگاه علوم انسانی در این باره به آفتاب یزد گفت:«من فکر می‌کنم مفاهیم خنثی و بی‌طرف نیستند. یعنی زبان، واژه‌ها و کلمات به انحا گوناگون بار معنایی با خودشان دارند. وقتی آقای نادری می‌گوید زبان‌های قومی و محلی در پس ذهن او یک مفهوم و سلسله مراتبی وجود دارد. آن سلسله مراتب این است که زبان‌های غیر از زبان فارسی زبان ملی نیستند بلکه زبان یک قوم و محلی هستند و بقیه زبان‌ها را باید ذیل مفاهیمی مانند قوم و محله قرار داد و زبان فارسی زبان ملی است. تقریبا حدود یک دهه است که من دارم درباره این موضوع بحث می‌کنم و آن این است که مفهوم زبان در گفتمان‌های رایج هم در حوزه آکادمی و هم در حوزه عمومی درست صورت بندی نشده است. به همین خاطر است که در یکی از مهمترین نهاد‌ها در کشور ما که مجلس است حرف‌هایی زده می‌شود که مبنا و بنای تاریخی و نسبتی با تاریخ و تحولات جامعه ایران ندارد.چهار صورت زبان را ما در ایران می‌توانیم احصاء کنیم: زبان به مثابه زبان مادری، زبان به مثابه زبان ملی، زبان به مثابه زبان رسمی و زبان به مثابه زبان میانجی. وقتی می‌گوییم زبان مادری یقینا در ایران زبان مادری همه مردم زبان فارسی نیست. بر اساس مشاهدات بسیار بسیط و ساده مردم شناسی می‌توان احصاء کرد که در ایران زبان مادری افراد زبان‌های گوناگونی است از جمله فارسی، ترکی، کردی، لری، بلوچی، ارمنی، ترکمنی و.... این‌ها زبان‌های مادری گوناگون هستند که در اقصی نقاط کشور حضور دارند. ما یک مفهومی داریم به نام زبان ملی که به نظر من مورد توجه آقای نادری هم قرار نگرفته است. موضوع آن است که مفهوم ملی در تاریخ ایران پیشا مشروطه یک معنایی داشته است و پسا مشروطه معنای دیگری پیدا کرده است. یعنی پیشا مشروطه ما وقتی می‌گفتیم مله به معنای دین و آیین بود. ملت که در فارسی رایج شده است بعد از مشروطه معطوف به یک امر مستحدثه‌ای بوده است. یعنی یک اتفاقی در ذهن و زبان جامعه ایرانی و انسان ایرانی در مواجهه با فرهنگ و مدرنیته رخ داده بود و مفهوم جدیدی وارد ذهن و زبان ایرانی شده بود به نام ناسیون. این مفهوم بعد از انقلاب مشروطه با عنوان ملت ترجمه می‌شود. وقتی می‌گفتند ملت ایران یعنی تمامی آحاد انسان‌هایی که در چارچوب مرزهای سرزمینی ایران زندگی می‌کردند و ملیت ایرانی بر آنها مترتب می‌شده است. »

زبان‌های ملی متکثروی ادامه داد: « پس پیشا مشروطه وقتی می‌گفتیم مله یعنی دین و پسا مشروطه ملت یعنی ناسیون. وقتی قبول کردیم تمام کسانی که در داخل مرزهای ایران امروز زندگی می‌کنند هم فرهنگ، زبان، قومیت، دین، آیین و... و تمامی ابعاد وجودی این افراد جزئی از ملیت ایرانی است. پس وقتی ما می‌گوییم زبان ملی در ایران این زبان ملی صرفا به زبان فارسی اطلاق نمی‌شود زیرا بقیه زبان‌ها هم ذیل مجموعه ایرانیت و ملیت ایرانی تعریف و تحدید می‌شوند. به همین خاطر زبان ترکی، ارمنی، کردی، عربی و.... زبان ملی ایرانی‌ها است. همانگونه فرهنگ‌های این اقوام جزئی از ملیت ایرانی است. در اینجا ایرانیان آمده‌اند یک نکته بدیع را هم ایجاد کرده‌اند و گفته‌اند تمایز بین زبان ملی و زبان رسمی ما یک مفهومی است و زبان رسمی ما زبان فارسی است و هیچکس هم با این هیچ مقابله‌ای نداشته است. اما مفهومی به نام زبان میانجی وجود دارد که دیگر ذیل مفاهیم ملی و رسمی قرار نمی‌گیرد. برای مثال در بازار تهران حتی امروز زبان ترکی در کنار زبان فارسی زبان میانجی است. در سرتاسر ایران هم زبان فارسی را به عنوان زبان میانجی و مشترک مورد استفاده همگان قرار می‌گیرد. به نظر من آن چیزی که باعث شده است آقای نادری و بسیاری از دیگران این مفاهیم را درست استفاده نکنند همین موضوع است. ما در ایران زبان‌های متعدد و متنوع مادری داریم لذا ما زبان قومی و محلی نداریم بلکه زبان‌های ملی متکثر داریم. حالا در قانون اساسی اصل 15 به این اشاره شده است که برای زبان‌هایی که غیر از زبان رسمی که فارسی است فضائی درست شود که مورد تدریس قرار بگیرند.»

سیطره گفتمان نوباستان گراییاین جامعه شناس در ادامه گفت:« ما در ایران ارامنه را داریم که صد و ده سال است یک مدل بسیار موفقی از آموزش و پرورش در کنار زبان فارسی را دارند و آسوری‌ها را داریم که به زبان آسوری تحصیل می‌کنند. حتی ما کلیمیان را داریم که به زبان عبری می‌خوانند. باید از این دوستان سوال کرد که چرا با زبان‌هایی که در داخل ایران و جزئی از زبان‌های ملی ایران است تقابل می‌کنند؟ به نظر من ریشه این موضوع به گفتمان باستان گرایی در ایران بازمی گردد که از اواسط دهه 80 آرام آرام در ایران خود را بازسازی کرد و من از آن با عنوان سیطره گفتمان نو باستان گرایی یاد می‌کنم. معماران متقدم گفتمان باستان گرایی افرادی مانند محمود افشار، عباس اقبال آشتیانی، جواد شیخ الاسلامی،پور داوود، سید احمد کسروی و... بودند. از دهه 90 به این سو این گفتمان خودش را در رسانه ها، روزنامه ها،آموزش و پرورش، آموزش عالی، فرهنگستان ادب و بسیاری از ارگان‌ها و سازمان‌ها خودش را بازسازی کرده است و از آن با عنوان گفتمان نوباستان گرایی ( گفتمان ایران شهری ) می‌شود یاد کرد. اتفاقا این گفتمان نو باستان گرایی که دور متاخر گفتمان باستان گرایی است بازهم در اینجا معمارانی مانند سیدجواد طباطبائی، حمید احمدی، محمدرضا باطنی و...دارد. این‌ها به انحا گوناگون به تقابل‌هایی در جامعه دامن می‌زنند و تلاش می‌کنند بخش‌هایی از جامعه را در برابر همدیگر قرار دهند. ریشه سخنی هم که آقای نادری می‌گوید در بازسازی و احیای گفتمان باستان گرایی است که دوباره در فضای عمومی جامعه ایران دارد خودش را بازسازی می‌کند.»

زبان‌ها در حال هم افزایی با یکدیگراین عضو پژوهشگاه مطالعات فرهنگی و علوم انسانی ادامه داد:« اساسا اگر ما به تاریخ زبان‌هایی که در ایران بوده است نگاه کنیم متوجه می‌شویم این زبان‌ها دائما در حال داد و ستد با یکدیگر بوده‌اند و این‌ ها نه تنها همدیگر را تضعیف نمی‌ کردند بلکه باعث تقویت یکدیگر می‌شدند و قوم‌ های ایرانی باهم خویشاوند هستند. در طی 5 هزار سال اقوام مختلف ایرانی در داخل ایران یک پیوست فرهنگی ایجاد کردند و نه تنها زبان‌ها در تقابل با یکدیگر نیستند بلکه در حالت هم افزایی با یکدیگر قرار می‌گیرند. آن چیزی که باعث تقابل می‌شود زبان‌های مختلف در برابر زبان فارسی و بالعکس نیست. بلکه ایدئولوژی باستان گرایی است که اساسا از بدو ورود اسلام در پهنه ایران هرآنچه که بعد از فروپاشی ساسانیان در ایران به وجود آمد آن را سخیف و ضد ایرانی می‌داند. این‌ها هم وهم است و این ایدئولوژی حتی به مجلس نفوذ می‌کند تا جایی که یکی از نمایندگان مجلس می‌گوید اگر ما این اصل قانون اساسی را احیا کنیم ضد امنیت ملی می‌شود. مگر می‌شود اجرای قانون اساسی ضد امنیت ملی شود؟ اینجا به نظر من پرسش این است که چه اتفاقی دارد در فضای عمومی ایران رخ می‌دهد؟ نمایندگان مجلس باید بسیار هوشیارتر و هوشمندانه‌تر رفتار کنند نه اینکه خود بازیچه جریان‌های خطرناک شوند. ما وقتی در مورد بحث‌های زبانی در ایران صحبت می‌کنیم باید متوجه باشیم که در ذیل کدام گفتمان حرف می‌زنیم

دو گفتار درباره فرقه دموکرات پیشه وری از سیدجواد میری و ایواز طاها

سید جواد میری: «در این چند روز یادداشت های متنوعی در روزنامه ها در باب فرقه دموکرات و سید جعفر پیشه وری دیدم که مانند سالهای پیش بی محتوا و بی مایه بودند و آخرین آنها نوشته آقای احسان هوشمند است که "حرکت پیشه وری" را قومگرایانه توصیف کرده بود. ما می توانیم با موضوعی مخالف باشیم و حتی جنبش یا فردی را دشمن قلمداد کنیم اما تحمیق عموم و تخرخر خویش را نمی توان تحلیل تاریخی اجتماعی خواند. نکته نخست اینکه فرقه دموکرات در بستر سلطنت پهلوی رخ داد و سید جعفر پیشه وری به عنوان یک مشروطه خواه با گرایش های سوسیالیستی از مخالفین استبداد رضا شاه بود و جزو ۵۳ نفر در زندان پهلوی حبس کشیده بود. دوم اینکه فرقه دموکرات قومگرا نبود بل به عنوان بخشی از حرکت کمونیستی که پرچمدارش شوروی بود باید مورد نقد و بررسی قرار گیرد. سوم اینکه پیشه وری درنیافته بود که در معرکه بین غرب کاپیتالیسم و شرق کمونیسم نمی توان "بازیگر مستقل" بود. چهارم اینکه پدیده های تاریخی را نمی توان با "خوانش اکنونی" و بی التفات به "سیاقمندی تاریخی" تقریر کرد. آنچه به عنوان خوانش های تاریخی در کتب و نشریات درباره "فرقه دموکرات" گفته می شود به صورت زیرپوستی پروژه "تطهیر استبداد پهلوی" و سرکوب "مطالبات مشروطه خواهان" در دوران رضا شاه پهلوی است که بخشی از روایت نوباستانگرایانه می باشد که هدفش به حاشیه بردن گفتمان های مخالف پهلویسم است.» منبع کانال تلگرامی سیدجواد میری

پیشه‌وری و ذات‌انگاری ایرانشهری | ایواز طاها
«منطق اقداماتی که پیشه‌وری انجام داد، بدون عنایت به پس‌زمینه‌ی رویدادها و وضعیت سیاسی جهان آن دوره قابل درک نیست. 
نخست اینکه، اگر در مقابل دموکرات‌ها ، حکومت مرکزی‌‌ای منزه، مردم‌سالار، دادگر و خودبسنده‌ای وجود داشت، می‌شد درباره‌ی دموکرات‌ها به گونه‌ای دیگر داوری کرد. اما وقتی حکومتی دسیسه‌گر، خودکامه و بیگانه‌گرا به جنگ آن حرکت رفت، باید تردید به خود راه داد. برخی چنین می‌پندارند که آن جدایی‌خواهی‌های ادعایی در آرمانشهر بی‌عیب و نقصی صورت گرفته بود که رضاشاه پدید آورده بود. از این رو، هرآنکس، یا هرآن گروه و قوم که در آن آرمانشهر شاهنشاهی فروتن و سربه زیر نبود، و به یکسان‌سازی قومی گردن نمی‌نهاد شایسته‌ی لقب خیانت و مستوجب سیاست و نابودی بود. وقتی به پیشه‌وری می‌رسد، عنصر وابسته‌ و دسیسه‌بازی چون قوام السلطنه را به فرشته‌ی نجات تبدیل می‌کنند، و حکومت وابسته‌ی پهلوی را ردای تقدس می‌پوشانند. 
دوم، باید آن را در چهارچوب منزلتی که در آن زمان سوسیالیسم موجود در سراسر جهان کسب کرده بود،  ارزیابی کرد. مثال‌ها زیاد است.
از میان جمع بزرگ روشنفکران، اندیشمندان و هنرمندانی که در 1920 به دیدار لنین شتافتند، تنها چند نفر، از جمله برتراند راسل، بودند که درباره‌ی عمل و نظر بولشویسم منتقدانه سخن گفتند؛ سهم بقیه‌ی میهمانان شیفتگی و طرفداری درازآهنگ از اردوگاه سوسیالیسم موجود بود. زمانی که فرقه‌ی دموکرات بر سر کار آمد، هنوز نه آندره ژید از شوروی برگشته بود، نه جلال آل احمد. هنوز خروشچوف گزارش تکان دهندی خود از دهشت استالینی را عرضه نکرده بود. هنوز دیوار برلین قد برنیافراشته بود. هنوز سویه‌ی الهیاتی عزم آهنین رفیق استالین در نجات غرب از چنگ فاشیزم در پیش چشم‌ها بود و حق‌شناسی غبطه‌انگیزی بر می‌انگیخت. هنوز الکساندر سولژنتسین چهره‌ی آنسوی دیوار آهنین سوسیالیسم موجود و جزایر گولاگ را در معرض دید جهان خارج نگذاشته بود. هنوز از فوکو تا سارتر و از دریدا تا بودریار همه چپ بودند و گروه “سوسیالیسم و توحش” مرکب از بزرگترین اندیشمندان فرانسه از سیاست‌های شوروی بیزار نگشته بود. هنوز بهار 1968 نیامده بود تا انقلاب شورانگیز دانشجویی، که از مارکوزه تا هابرماس را درگیر خود کرده بود، به شکست انجامد. هنوز گی دوبور فیلسوف شعرهای شهری 1968 از شدت ناامیدی خود را نکشته بود. در زمانه‌ای که از برتراند راسلِ راسیونالیست تا ژان پل سارترِ اگزیستانسیالیست شیفته‌ی عدالت روسی بودند، اگر پیشه‌وری به عنوان یکی از پرچمداران چپ، از اردوگاه شرق روی برمی‌گرداند، احتمالا همین امروز به عنوان مرتجعی استعمارزده محکومش می‌کردیم. چرا که رژیم مورد مخالفت وی هم دیکتاتور بود و هم به معنای واقعی آلت دست استعمارگران.
اصلا چرا این همه به سال‌های دور برویم. این رهیافت به آن می‌ماند که سوژگان خیابان‌های سال 1357 نتایج آن رخداد-حقیقت را از دریچه‌ی امروز ببینند. دانشجویانی که در سال 1358 سفارت ایالت متحده را اشغال کردند، اینک یا مطرودند، یا تبعیدی و یا زندانی؛ و البته امروز بیش از هر گروه داخلی خواهان رابطه با آمریکا هستند.
هر قدر هم که به زعم ذات‌گرایان ایرانشهری، حکومت دموکرات‌ها ریشه‌ی خارجی داشته‌ باشد، بازهم بستر ظهور آن داخلی بود. اینان از یاد برده‌اند که حکومت پیشه‌وری در درجه‌ی اول واکنشی بود به رژیم مطلقه‌ی رضا شاه که حتی می‌خواست از زبان تا کلاه مردم را یکی کند. در نظریه‌ی توطئه، همواره به عاملیتٍ عوامل خارجی به بهای فراموشی قابلیتٍ بستر داخلی، عنایت افراطی می‌شود. حال آنکه تا بستر داخلی آماده نباشد، یک عامل خارجی به زحمت می‌تواند دسیسه‌ای با ابعاد بزرگ به راه اندازد.  
هسته‌ی اصلی سخنان پیشه‌وری عدالت و آزادی و رهایی انسان آذریایجانی از بحران هویت بود. و در این راه سیاست احیای زبان ترکی را که فدای زبان دیگری شده بود، و کاهش تمرکزگرایی حاشیه‌ستیز را عادلانه‌ترین راه‌حل می‌دانست. خواستی که ما هم امروز تکرارش می‌کنیم، و همان اتهام را از تمامت‌خواهان و ذات‌گرایان ایرانشهری دریافت می‌کنیم. چاره‌ای نیست، شکوفه‌ی خودآگاهی در برهوت همین اتهام‌ها و استدلال‌های زورگویانه می‌شکفد! شکی نیست که امر سیاسی و سوژه‌ی تغییر اجتماعی از طریق چالش با گفتمانی که زندگی روزمره را بر اساس مرگ دیگری صورت‌بندی کرده است، به ساحت زندگی بازمی‌گردد.»
منبع: سطرهایی از مقاله‌ی "فرقه‌ی دموکرات آذربایجان و داوری یکجانبه" در این آدرس: 

هخامنشیان، روس‌های مهاجر به این سرزمین

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ حتماً در مواجهه با جریان باستانگرا -همان کسانی که ادعای پندار نیک و گفتار نیک دارند- چنین عباراتی را شنیده یا خوانده ایم:

عرب‌ها از جزیرة العرب آمدند. مهاجرند و باید به وطن خود برگردند. ترک‌ها از آسیای میانه به ایران آمدند و باید به آسیای مرکزی و مغولستان برگردند. ایران وطن ماست، کوروش پدر ماست. باید بیگانگان (منظور: عرب‌ها و ترک‌هایی که صدها و و بلکه بیش از هزار سال در این آب و خاک ریشه دوانده اند و بارها جان خود را در راه دفاع از این سرزمین فدا کردند) را از کشور بیرون کنیم و با انگلیس و اسراییل رابطه دوستانه برقرار کنیم! و سخنانی از این دست.

فارغ از اینکه این عبارات، ناشی از کم‌عقلی گویندگان است، اما باید بدانیم که همه ما مهاجریم. یعنی امروز، طبق نظریه‌ای که بیشترین مقبولیت را دارد، انسان‌های اولیه از افریقا به سایر نقاط جهان مهاجرت و گسترش پیدا کردند.[1] هیچ یک از ما نمی‌توانیم ادعا کنیم که اجداد ما از ازل در ایران زندگی می‌کردند. هر یک از ما ممکن است که اجدادمان 100 یا 200 یا 500 یا 1000 یا چند هزار سال پیش از نقطه‌ای در جهان به ایران مهاجرت کرده باشند.

حتی هخامنشیان هم ریشه در این آب و خاک نداشتند. بلکه از روسیه به فلان ایران کوچ کردند.[2] والتر هینتس (Walther Hinz) یکی از تاریخ‌پژوهان و ایران‌شناسان مطرح جهان می‌نویسد که اجداد هخامنشیان، از روسیه به ایران مهاجرت کردند. حتی بسیاری از واژگانی که هخامنشیان در کتیبه‌های خود به کار می‌بردند، واژگان روسی است. والتر هینتس مثال می‌زند که هخامنشیان، «خدا» را با لفظ «بَگَه» می‌خواندند که این کلمه در روسی، بُگ خوانده می‌شود.[3] اسکن از متن کتاب:

هخامنشیان، روس‌های مهاجر به این سرزمین, هخامنشیان

پی‌نوشت:

[1]. بنگرید به:
Hua Liu, et al. A Geographically Explicit Genetic Model of Worldwide Human-Settlement History. The American Journal of Human Genetics, volume ۷۹ (۲۰۰۶), pp. 230–237,
Nature (2003-06-12). "Access: Human evolution: Out of Ethiopia". Nature. Retrieved ۲۰۰۹-۱۱-۲۳.
[2]. بنگرید به: «ورود آریایی‌ها به فلات ایران ؛ با ناز و عشوه؟ یا با جنگ و خونریزی؟»
[3]. والتر هینتس، داریوش و ایرانیان، ترجمه پرویز رجبی، تهران: نشر ماهی، ۱۳۹۲، ص ۴۱۳.