زیگورات

زیگورات

عیلام. نوشته هایی درباره تاریخ و فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام ...
زیگورات

زیگورات

عیلام. نوشته هایی درباره تاریخ و فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام ...

اندر ماجرای پوریم و پورپیرار و بنیان اندیشان!

تقریبا برای همه کسانی که دستی در کار تحقیق و پژوهش-خصوصا در رابطه با یهود و آثارشان- دارند روشن است که داستان استر و پوریم، صرفا یک داستان است و پشتوانه تاریخی ندارد. مگر اینکه آن را به عنوان تمثیلی از اساطیر باستانی یا رخدادی دیگر بپذیریم و البته؛ بی ارتباط با محتویات ماجرای استر و مردخای نفوذی. چنانکه برخی نویسندگان به این گزاره قائل اند. وگرنه قصه استر در دسته بندی آثار مکتوب، در رسته رمان ها جای دارد، زیرا حکایتی است از آرزوی های قومی یهود که به سبب اعمال و عقاید شان، بارها طعم تحقیر و در به دری را چشیده اند.

اما آنچه جالب می نماید استناد پورپیرار است به این داستانَک. او که همیشه با داس شک و تردید به سراغ بنیان نظریات تاریخی می رود، در بررسی این مورد خاص, که بنیانِ کلی فرضیات اش در باب تاریخ را بر آن استوار کرده، بدون هرگونه شک و تردیدی نسبت به محتوا و سندیت پوریم، آن را با استفاده از قاعده "ارسال مسلم" بعنوان یکی از مسلمات می پذیرد.

او بر این مبنا کل تاریخ ایران و اسلام؛ با همه آثار مکتوب و... را جعلیات یهود ساخته می داند. چرا؟ چون  یهود و مزدوران هخامنشی اشان، مردم متمدن شرق میانه را قتل عام کردند و برای سرپوش گذاشتن بر این کشتار وسیع، آن همه جعلیات گسترده را مرتکب شدند.  به خودش هم زحمت این پرسش را نمی دهد که اگر این همه کشتار کردند و به وسیله نوابغ علمی شان این همه آثار مکتوب در سطح مولوی و ابن سینا نوشتند و شخصیت های گوناگون اختراع کردند, و مذاهب گوناگون و سلسله های متعدد ساختند تا این فاجعه را بپوشانند و ردّ اش را در این تاریخ مجعول گم کنند و موفق هم شدند، پس چرا خودشان در تورات ثبت و ضبط اش کردند و همه ساله با جشن و پایکوبی، یادش را زنده نگه می دارند تا بعد اش یکی مثل شما که مو رو از ماست می کشد پیدا بشود، مچ شان را بگیرد و مفتضح و رسوایشان کند؟
مایی که بلد نیستیم در بنیان ها بیاندیشیم، از پاسخ به این سوال عاجزیم. اما بنیان اندیشان پاسخ دهند که بالاخره یهود این جنایت را در لابه لای جعلیات مخفی ساخته, یا هر ساله سالروز اش را در بوق و کرنا می کند؟! اصلا مگر فقط پوریم تنها جنایت مکتوب در تورات است که برای رد گم کنی اش, دوازده قرن از تاریخ منطقه رو در خاموشی ببرند؟ و چرا برای سایر جنایات و خشونت هایی  که در تورات نوشته اند, فکری نکرده اند؟ (نمونه در این لینک)

  اما جالب تر هواداران پورپیرار هستند؛ وقتی در مقابل این پرسش قرار می گیرند که چرا این پوریمِ تمدن برانداز، در آثار و کتاب های مورخان معاصر یا نزدیک به قضیه وپس از آن نیامده، می گویند این خود دلیلی است روشن بر وقوع پوریم.! یکی شان برایم نوشت: 

«تمام نویسندگان و باستان شناسان در هر مسئله ای به تورات رجوع کرده اند وتنها جایی که نسبت به ان از هیچکدام صدایی ونوشته ای نمیشنویم ونمیبینیم پوریم است وهمین خود نشان از مسکوت نگه داشتن این قسمت تورات است و عجیب است که بیشتر تاریخ نویسان اشاره ای حتی کوچک به ان نکرده اند...» یعنی چون  این قضیه در غیر آثار یهود نیست پس لابد بوده اما  مسکوت گذارده اند و صدایش را در نیاورده اند و حتما اتفاق افتاده؛ بدون هیچ شک و چون و چرایی!

حال کدام نویسندگان و باستان شناسان به تورات رجوع داده اند یا منبع اصلی شان است ما بی خبریم و اصلا کتب مذهبی در بررسی رویدادهای تاریخی نویسندگانِ عموما سکولار و خالی از گرایش دینی، چه جایگاهی دارد، باز نمی دانیم. مهم این است که در یک حرکت هماهنگِ تاکتیکی و یک صدا, که در همه دوران ها نیز تکرار شده، پوریم رو بایکوت کرده اند. چرا؟ چون گاهی به تورات رفرنس داده اند و بخش پوریم اش را حساب نکرده اند و بین این قضه حتما یک رابطه معنا داری هست که می خواهند مخفی بماند!

  عقلا معمولا از وقوع یک رخداد، پی به گزاره های بعدی می برند، و این معادله برقرار بود: عدم ذکر مسئله ای در تاریخ یعنی عدم وقوع آن.- خصوصا وقتی فقط در یک کتب مذهبی از نوع یهودی اش باشد-
اما در ذهن بنیان اندیش ایرانی، از عدمِ ذکر ، و نبودن نام پوریم، و نیامدن پی آمد های بعدی این رخدادِ خاخامی در آثار مورخین، حکم به وقوع اش می دهد. به راستی که جای این استدلال در آثار منطق و فلسفه خالی می نماید!

 قبلا یعنی زمانی که بنیان اندیشی پا به عرصه وجود نگذاشته بود، اول ادعایی رو ثابت می کردند بعد درباره اش بحث می کردند. اما در اندیشه بنیان اندیشان وطنی، ابتدا بدون اثبات مدعا، ادعا رو ارسال مسلم می کنند و بدیهی می شمارند، بعد درباره اش نظریه پردازی هایِ بنیان خراب کن آغاز می شود. هیچوقت هم این احتمال -ولو کوچک- را در نظر نمی گیرند که این پوریم ممکن است واقعا در جهان عینی اتفاق نیافتاده که در آثار این همه مورخ و نویسنده محلی از اِعراب داشته باشد, و تنها حاصل ذهن خاخام های یهود است. اما ذهن بنیان اندیش را با این احتمالات کاری نیست, او  قاطعانه حکم صادر می کند، فقط می خواهد شهوت نو گویی اش را ارضا کند؛ پس ادعاهای سترگ می کند تا طرحی نو درمی اندازد.
البته این را هم مطرح می کنند که پوریم با "واقعیتهای موجود منطقه مطابقت میکند - مقصود حفاری های باستانی و وجود شهرهای مدفون شده مثل شهر سوخته و غیره-  ویهود علنا ابایی از واقعی معرفی کردن ان داستان کتاب مقدس  ندارد و درسراسر اروپا به خاطر  اتهام دزدیدن وقربانی کردن کودکان در پوریم با کشتار واخراج ازشهرهایشان مواجه شده اند".
حال این حفاری ها چه ربطی به پوریم دارد و اینهایی که حفاری کرده اند -باستان شناس و مورخ و ...- کجا به پوریم تطبیق اش داده اند رو ما نمی دانیم، آن باستان شناسان حفّار هم نمی دانند و فقط در ذهن بنیان اندیش، اینها به هم یک ارتباطِ توطئه آمیز دارند. و گرنه ما ذهنمان از پیدا کردن یک رابطه معناداری بین دو قضیه عاجز است؛ زیرا تحت تاثیر رسوبات و جعلیات یهود ساخته قرار گرفته است.!

در پاسخ به این پرسش نیز که چرا سعی در لاپوشانی این پوریم نکردند، گفتند که خیر برای شان جای افتخار دارد و علنا از واقعی معرفی کردن اش ابایی ندارند، و بر خلاف دیگر نقاط تورات تحریف اش هم نکردند. و قاطعانه می فرماید؛ بخاطر وجود این قصه فرعی در تورات هم این یهود ستم ها کشیده. این احتمال نیز در ذهن اش جایی ندارد که یهودستیزی نه بخاطر پوریم، که به خاطر سایر اعمال وافعال شان مثل نژادپرستی، ربا خواری، نخوت و غرورِ یهوه فرموده، و مهمتر از همه, درگیری های مذهبی با مسیحیت، این همه زجر کشیده(!). خلاصه ما حیران ماندیم که  از ثبت و واقعی معرفی نمودن اش ابایی ندارند، یا برای ردگم کنی اش تمدنی رو برافکنده و به جایش مذهب وسلسله و آثار ادبی و ...ساخته اند؟
 قضیه چیست؟ ذهن ما این ها رو تناقض می داند یا در فلسفه بنیان اندیشی وذهن بنیان افکنِ بنیان اندیش، مفهومِ تضاد و تناقض حل و فصل شده؟ ضمن اینکه اگر صرف افتخار به چیزی در یک اثر تاریخی یا دینی، و عدم حذف اش دال بر وجود و وقوع اش می باشد، درکتب تاریخی صدر اسلام که این جماعت منکر اش هستند، و از سنخ جعلیات یهودی می دانندشان نیز، از فتوحات و جنگهایی سخن آمده که مایه مباهات برخی قومگرایان عرب و سنی هایی است که ماحصل جنگ ها رو جزو فضیلت های صحابه می دانند. همچنین جنگ های شاهان ساسانی که باعث افتخار باستانگرا جماعت است...!

مخلص کلام اینکه پورپیرار و هوادران اش کلیت آثار تمدنی منطقه رو توهمی می دانند و فقط آثار یهود جماعت اصالت دارد و شایستگی این را دارد که بنیانِ بنیان اندیشی قرار بگیرند و گرنه مسلمین یک مشت بازیچه ی بی عرضه اند که خاخام جماعت بوسیله مستشرقین برای شان کتاب و شخصیت مشهور تاریخی و سلسله و مذهب و خط و زبان ساخته است... !


همچنین بنگرید به این مطلب:

پوریم و پورپیرار: بحثی آسیب‌شناختی

درباره واژه های هوزی، اوکسی و عیلام

« برخلاف آنچه تاکنون گفته شده، اوکسی1 نام مردم عیلام نیست، بلکه تلفظ یونانی "هوزی" است، چون موارد زیادی وجود دارد که یونانی ها حرف "هاء" را "الف" تلفظ کرده اند، به عنوان نمونه نام عربی "حارث" را  "Aretoas" تلفظ می کنند. دوم این که "اوکسی" از نظر تلفظ خیلی شبیه "هوزی" است. دمورگان باستان شناس معروف و کاشف کتیبه حمورابی نیز واژه "اوکسی" را یونانی شده هوزی یا اوزی می داند.2 از همه مهم تر این واژه را اول بار استرابو (63ق.م-20م) و پلینی (23-79.م) در قرن اول قبل از میلاد و در قرن اول میلادی ذکر کرده اند، در آن دوران سکنه ی این دیار هوزی ها بوده اند. دنیل تی پاتس ضمن تأیید این سخن، می نویسد: «پژوهشگران از مدت ها پیش نام قوم اوکسی را با "او-وَ-جه"3 واژه فارسی باستان برای "ایلام" و معادل اکدی "اِ-لم-مت" و ایلامی "هل-تم-تی"4 در کتیبه بیستون یکی می دانسته اند. با این حال تقریبا همین اواخر بود که سیمرنی موفق شد ثابت کند که مشتق یونانی Ovsioi از واژه فارسی باستان هوزیا است.»5
 تایید دیگر سخن ما این است که اودریس Avdreas  نیز به این نتیجه رسیده بود که اوکسی Uxii یا اوکسین Uxian تلفظ یونانی واژه "اواجا" Uvaja هستند،6 و اواجا همان هوزیا است.
 دقت و تامل در پژوهش ها و مطالعات انجام شده درباره ی تاریخ عیلام و تاریخ ایران باستان نشان می دهد که هوزی ها هیچ گونه ارتباطی با عیلامی ها ندارند و این دو، دو گروه و یا دو قوم مجزا و متمایز از هم هستند. آنچه سبب این خلط مبحث گردیده این است که پارسیان تمام مردم غرب پارس را هوزی می نامیده اند و تفاوتی میان بیت هوزی و عیلامیان قائل نبوده اند. به همین دلیل یونانیان نیز که از طریق جنگ های پادشاهان هخامنشی با این سرزمین آشنا شده بودند، همانند پارسیان، همه را هوزی یا به زبان خود اوکسی خوانده اند. آنچه این سخن را تایید می کند، همسانی و همانندی تلفظ و اِعراب دو واژه هوزی Huzi و اوکسی Uxii  است.

  در حقیقت در این نامگذاری نام گروهی و یا قومی به کل افراد آن منطقه اطلاق شده است، یعنی اطلاق نام جزء به کل. از این گونه نام گذاری در طول تاریخ فراوان است. کریستین سن به هنگام شرح جنگ های وهرام پنجم پادشاه ساسانی، از اقوام شمالی نام می برد که مورخان عرب و ایرانی، همه، این قوم را ترک خوانده اند. حال آن که در میان آن ها خیونیان نیز وجود داشتند که از نژاد هون ها بوده اند.7  نمونه دیگر اطلاق نام فرنگ و فرنگیان بر اروپاییان است، حال آن که این نام برگرفته از نام قوم فرانک است که قومی از نژاد ژرمن است،8 در صورتی که اروپاییان همه از نژاد ژرمن نیستند. جالب اینجاست که همین حالت در زبان عربی نیز وجود دارد و عرب همه ی اروپاییان را "الأَفرنج" به معنی فرنگیان می نامد. نمونه دیگر نام یونان است. علی اکبر دهخدامی نویسد: «ما ایرانیان تمام یونان را به نام یک قبیله آن (یونیام) نام نهادیم.»9

دکتر عبدالنبی قیّم، پادشاهی میسان و "اهواز یا "احواز" ص186-187
1- Uxii
2-جهانگیر قائن مقامی، "تطوات نام خوزستان"، ص174
3- u-va-ja
4- Hal-tam-ti
5- دنیل پی پاتس، همان،ص539
6- عامر سلیمان، "بلاد عیلام و علاقتها بالعراق القدیم" ص171
7-کریستن سن، "ایران در زمان ساسانیان"، ص203
8- حسن عمید، "فرهنگ عمید"، جلد دوم، ص1531
9- علی اکبر دهخدا، "لغت نامه دهخدا، ذیل مدخل نازی

بحثی درباره جنگ و شمشیر در کتاب" اسلام و شمشمیر" پورپیرار

مستشرقین و اسلام ستیزان، اسلام را دین شمشیر نامیده اند و مسیحیت را دین صلح(!). تحریفات گسترده در برخی کتب تاریخی و روایی، و وجود گزارشات و روایات ساختگی نیز، خوراک خوبی جهت سوء تبلیغ علیه اسلام، برای دو دسته فوق فراهم کرده است. به همین سبب پژوهشگران مسلمان و حتی برخی محققان منصف غربی، بارها علیه جوسازی های مغرضان روشنگری کرده  و سره از ناسره جدا کرده اند.
 از کتاب اسلام و شمشیر و نویسنده بنیان اندیش اش، اینگونه استنباط می شود که ایشان اسیر این جوسازی ها شده و به مانند انکار یکی از صحابه پیامبر(ص)(سلمان محمدی)،- بدلیل وجود مطالب نادرست در کتب روایی  و سوءاستفاده برخی جریانات از نام ایشان- و در یک برخورد کاملا منفعلانه، به انکار کلیت جنگ های صدر اسلام و غزوات و حتی  آلت قتاله «شمشیر»، پرداخته است و جنگ های صدر اسلام را جعلی، یهود ساخته و حاصل ذهن سیره نویسان کنیسه و کلیسا دانسته است؛ مبادا که اسلام و پیامبر و پیروان اش متهم به جنگ افروزی شوند... .
 پورپیرار درباره جنگ بدر گفته است :
«ما معنای لغت «بدر» را در آیه نمی دانیم ولی با وضوح کامل ملاحظه می کنیم که در آیه سخنی از جنگ و چاه آب به مکانی به نام بدر نیست و آن اشاره که به سه و پنج هزار ملائکه از زبان پیامبر و خداوند در آیه می گذرد، آشکارا صورت تمثیل دارد .»
 این انکار علاوه بر نادیده گرفتن بی دلیلِ فهم مان از زبان شناسیِ آیات مورد بحث، و نتیجتاً غلط انگاری های بدون دلیل ترجمه های رایجِ مترجمان و متخصصان، مستلزم حذف آن دسته از سیره  و سنت و تاریخ صحیحی است که آیات قرآن(درباره جنگ بدر و احزاب و حنین و...) آن را تایید می کند و  نیز تاویل آیاتی دیگر مرتبط با موضوع.
در برخی آیات کلامُ الله، به جنگ بدر و حنین و احزاب به صراحت، و جنگ احد بطور غیرمستقیم، اشاره شده است. اثبات این جنگ ها، قهراً اثبات وجود «شمشیر»(آلت قتاله قبل از اختراع سلاح گرم) را نیز در پی دارد! 
اما ایشان می گوید که ما معنای بدر را نمی دانیم.... این ندانستن، نادانی یا ناآشنایی ایشان با زبان و لغت عرب, و سیر و سیاق و مفهوم آیه را می رساند. لذا نباید این ندانستن را به همه عربی دانان تسری بدهد. پس منطقی این است که به جای «ما نمی دانیم», بگوید «من نمی دانم». و گرنه عموم پژوهشگران مسلمان از صدر تاکنون، و نیز کلیت مسلمانان بر پایه حجیت ظاهر آیه، آن را با وقایع ثبت و ضبط شده در کتب تاریخی-روایی، مطابق می یابند. و البته بدون نیاز به کتب روایی و تاریخی، سیاق و برداشت از آیه بر خلاف گمان ایشان است.
  ایشان معنای بدر و فرشتگان را نیز تمثیلی و سمبولیک می داند. نام این نگرش، جز تاویلِ بی دلیل، و تفسیر به رای چیزی نیست. نگرشی که راه بر سمبولیک خواندن سایر آیات نیز باز می کند. همانطور که برخی ها جن و فرشته و شیطان و جبریل را نیز تمثیل و سمبولیک می دانند. (منظورم برخی روشنفکران وطنی و معاندین اینترنتی است!)
 همچنین برخی آیاتی که درباره غنایم و تقسیم آنها،سخن گفته است نیز مؤید جنگ های صدر اسلام است. (البته هرجا صحبت از غنیمت شده، لزوما به معنی غنایم جنگی نیست).

 جنگ‌های مذکور در قرآن
۱. جنگ بدر: «و لقد نصرکم الله ببدر و انتم اذلة فاتقوا الله لعلکم تشکرون؛ [۱] خداوند شما را در جنگ بدر یاری کرد و بر دشمنان خطرناک پیروز ساخت در حالی که شما نسبت به آن‌ها ناتوان بودید. پس از خدا بترسید تا شکر نعمت او را به جا آورده باشید.»
و در سوره انفال آیات ۴۳، ۴۴، ۱۰، ۹، ۸، ۷ به جنگ بدر اشاه شده است.
۲. جنگ احزاب: «یحسبون الاحزاب لم یذهبوا و ان یات الاحزاب یودوا لو انهم بادون فی الاعراب یسئلون عن انبائکم و لو کانوا فیکم ما قتلوا الا قلیلا؛ [۲] آن‌ها گمان می‌کنند هنوز لشکر احزاب نرفته‌اند و اگر برگردند (از ترس آنان) دوست دارند در میان اعراب بادیه نشین پراکنده (و پنهان) شوند و از اخبار شما جویا گردند و اگر در میان شما باشند جز اندکی پیکار نمی‌کنند.»
۳. جنگ حنین: «لقد نصرکم الله فی مواطن کثیرة و یوم حنین؛ [۳] خدا شما را در جاهای زیادی یاری کرد و در روز حنین (نیز یاری کرد.).»

جنگ احد و اشاره غیرمستقیم به آن:
وَإِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِکَ تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِینَ مَقَاعِدَ لِلْقِتَالِ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ﴿۱۲۱﴾
و [یاد کن] زمانى را که [در جنگ احد] بامدادان از پیش کسانت بیرون آمدى [تا] مؤمنان را براى جنگیدن در مواضع خود جاى دهى و خداوند شنواى داناست (۱۲۱)
إِذْ هَمَّتْ طَائِفَتَانِ مِنْکُمْ أَنْ تَفْشَلَا وَاللَّهُ وَلِیُّهُمَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ﴿۱۲۲﴾
آن هنگام که دو گروه از شما بر آن شدند که سستى ورزند با آنکه خدا یاورشان بود و مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند (۱۲۲)
ترجمه  این آیات را بدون پرانتزگذاری هم بخوانیم،باز به وقاع جنگ راهنمایی مان می کند.

نتیجه گیری :
جناب پورپیرار برخلاف ظاهر صریح آیات، قرآن را تفسیر به رای کرده، و بدتر از این آیات را سمبولیک و تمثیلی خوانده است.(بمانند برخی به اصطلاح نو اندیشانی که با عینک پوزیتیویسم، از جن و فرشته و طوفان نوح و ... تفسیری نمادین دارند.)
این امر نتیجه برخورد منفعلانه در مقابل دگراندیشان دینی، و بازی در زمین آنها؛ و تفسیر قرآن بر مذاق آنها تا مبادا اسلام متهم به گسترش از طریق خشونت و شمشیر بشود و الگویی برای حرکت های افراطی معاصر باشد... .
 همچنین طبق نص صریح آیات قرآن -که هر عرب زبانی در این این قبیل آیات، بی نیاز از ظرایف لغوی و تفسیری است -و نیز اجماع و تواتر مسلمانان از صدر اسلام تاکنون؛ شناخت اجمالی از آیات مربوطه را  نیاز از سنت و تاریخ ساخته، و تنها با تکیه بر ظاهر قرآن، موفق به تحلیلی خِردپسند نسبت به قرآن می شویم و می یابیم که وقوع جنگ, و ایجاد مشکل از طرف مشرکین نسبت به دعوتِ ساختار شکنِ پیامبر، اصلا چیز بعیدی نیست. همچنین پذیرش این امر، خود شاهدی است بر سایر آیات مربوط به برخورد فیزیکی سخت مشرکین با مسلمین است؛ از قبیل مفاهیم شهید و شهادت(لا تحسبن الذین یقاتلون فی سبیل الله امواتا...) و جنگ و غنیمت. فلذا انکار جنگ های صدراسلام، انکار نص صریح این آیات را هم در پی دارد.
 بحث شمشیر به مانند ستون فقرات کتاب "اسلام و شمشیر" است. با اندک بررسی و دقت یافتیم بنیاد این تئوری به شدت سست و لرزان است؛ به مانند سایر ادعاهای کتاب. لذا شایسته است  که به جای خودکشی از ترس مرگ، در قرآن نیک تدبر کرد و اسیر نمادگرایی های بی دلیل و انفعال در مقابل مخالفین نشد، و به جای نفی و هدم، سره از ناسره جدا کرد و فهم خودمان را به قرآن برسانیم نه اینکه دیدگاه های خود را به قرآن تحمیل کنیم.

خط آرامی، خط ابتدایی هخامنشیان

«خط آرامی از قرن هفتم پیش از میلاد زبان میانجی در شرق مدیترانه تا دره رود سند بود.1 همچنین خط هخامنشیان از ابتدا خط آرامی بود.2  حتی در دوره پارتیان "خط پهلوی" از خط آرامی ریشه گرفته بود.3 خط های تدمری، نبطی، سریانی، عربی، خط مربع عبری و خط مندائی همه این ها شاخه های مستقل خط آرامی بوده اند.4 بعدها که پارسیان خط خود را از خط آرامی اقتباس کردند، واژه ها را به زبان آرامی می نوستند، اما به هنگام خواندن، معادل فارسی آن را تلفظ می کردند که به این شیوه "هزاروش" می گفتند.5»

دکتر عبدالنبی قیّم، پادشاهی میسان و "اهواز یا "احواز" ص179-180


1- آلبرتین گاور، "تاریخ خط" ص114
2- پرویز ناتل خانلری، "تاریخ زبان فارسی"، ص231
3- پرویز ناتل خانلری، همان،ص242
3- آلبرتین گاور، همان، ص115
5- همان، 126

 همچنین بنگرید به این مطلب در باره هزاروش