زیگورات

زیگورات

عیلام. نوشته هایی درباره تاریخ و فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام ...
زیگورات

زیگورات

عیلام. نوشته هایی درباره تاریخ و فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام ...

میراث: اولین، قدیمی‌ترین...

به نقل از کانال: انسان‌شناسیِ باستان‌شناختی: «چرا قدیمی‌ترین یا اولین‌بودن اینقدر مهم و حیاتی شده است؟ همه به دنبال این هستند که نشان دهند تبارشان، زبان‌شان، فسیل‌هایشان، حتی سنگها و درختان‌شان قدیمی‌تر از دیگران است." به این مثالهای ایرانیِ خودمان توجه کنید: "جیرفت، کهنترین تمدن شرق،" "استوانه کورش، قدیمی‌ترین منشور حقوق بشر،" "قدیمی‌ترین چاه نفت ثبت شده در تاریخ مربوط به دوره داریوش بزرگ هخامنشی‌ است،" "ایران کهن‌ترین کانون فرهنگی-تمدنی جهان،" ...... همه از یک جنس هستند. حال به مورد امریکا توجه کنید: "از نظر تاریخی، امریکا (به عنوان یک دولت-ملت) به این خاطر که جدید و اخیر است معمولن محقر و مصغر هم در نظر گرفته میشود. اما وقتی به مورخین امریکایی گوش میکنیم یا کتابهای درسی تاریخی‌شان را ورق میزنیم میبینیم که با افتخار میگویند که امریکا قدیمی‌ترین جمهوری زنده (در مقایسه با مواردی که منقرض شده‌اند مانند یونان) است، امریکا قدیمی‌ترین دموکراسی جهان است، و قدیمی‌ترین قانون اساسی دنیا را دارد." 

"چه چیزی در قدیمی‌ترین یا اولین‌بودن وجود دارد که آن را مطلوب هر کسی و قومی و ملتی کرده است؟ اساسن چه اهمیتی دارد؟ مسئله این است که دچار وسواس میراث شده‌ایم و تقدم برای هر نوع میراثی الزامی شده است. تقدم برانگیزاننده افتخار است. امروزه قدیمی‌بودن به ارزش هر چیزی می‌افزاید. درازای تاریخی به جاه و جلال تباری می‌افزاید و امتیاز و اعتبار به گروه/قوم/ملت میبخشد. ادعاهای مبتنی بر قدمت و تقدم عمومن با تحقیر و کوچک شمردن دیگران هم همراه است. هرچه تاریخ قدیمی‌تر میشود، ادعاها هم الزام‌آورتر میشوند. بطور مثال، وقتی واتیکان در سال 1950 انتخاب بیت‌المقدس به عنوان پایتخت توسط اسرائیل را نکوهش کرد، بن گوریون نخست وزیر وقت اسرائیل گفت: چه میگویید برای خودتان؟ هزار سال پیش از ظهور مسیح اورشلیم پایتخت اسرائیل بوده است. یا بطور مثال، زمانی که سنگ‌نگاره‌های عصر پارینه‌سنگی در تانزانیا با قدمتی 30 تا 40 هزار ساله کشف شد بچه‌های تانزانیایی با شادمانی باستان‌شناسان را در آغوش میکشیدند چرا که کارشان نشان میداد تانزانیا فرهنگی قدیمی‌تر از بریتانیای استعمارگر داشته است. در جستجو برای شکوه و جلال، گروهها/اقوام/ملتها معمولن به عصری طلایی از خاستگاهها، دستاوردها با تداومی بلندمدت احتیاج پیدا میکنند. اگر قدمت وجود نداشته باشد، حتی میتوان آن را جعل کرد و برساخت. بطور مثال، پاکستان کشوری است که در سال 1947 شکل گرفت و کتابی که درباره تاریخ و تمدن دره سند نوشته شده چنین عنوانی به خود میگیرد: پنج هزارسال تاریخ پاکستان. 

اتکا به قدمت و تقدم تاریخی اما عیوبی هم به همراه دارد. زندگی مردم را با شعارهایی کهنه و پوسیده به حبس درمیاورد." اتکای زیاد به قدمت و تاریخ، بویژه اعصاری که طلایی معرفی میشوند، حتی باعث میشود جامعه امروز با مسائل و تناقضات آن هم روبرو و درگیر شوند. بطور مثال، اتکای زیاد به عصر طلایی پادشاهی داوود در اسرائیل باعث شده که همه با پرسشهایی که درباره احتمال وجود حرمسراها و تعدد زنان ایشان و یا سوالاتی که درباره احتمال وجود همجنس‌گرایی و ... وجود دارد هم روبرو شوند. تناقضات و کنایاتی که از این طریق برانگیخته میشود مردم امروز را نیز دچار تناقضات میکنند. یا بطور مثال، اتکای زیاد به عصر طلایی هخامنشی در ایران، مردم را با مسئله رواج ازدواج با محارم در دوره هخامنشیان هم روبرو میکند. اینها باعث میشود که مردم از خود بپرسند، آیا عصر طلایی واقعن طلایی بوده است؟ یا براساس نیازهای امروزین (عمدتن سیاسی) داریم چنین تصور میکنیم؟ وسواس و دلمشغولی فکری ما با میراث، قدمت و تقدم و اولین و قدیمی‌ترین بودن چنان زیاد شده که هر چیزی را میخواهیم قدیمی و باستانی معرفی کنیم. گاهی "میراثی" جعل میکنیم و به آن رنگ قدمت و ازلی میپاشیم (بطور مثال، روز کورش، هفتم آبان ماه در ایران)، طوری که خیلی زود فراموش میکنیم که در همین 20 سال اخیر زاده شده است. چنان وسواس قدمت ما را فرا میگیرد که در نظر ما فقط قدیمی میشود اصیل و هرچه قدیمی‌تر اصیل‌تر. اصالت فقط مختص قدیمی میشود. اینجاست که اخیر و جدید و مردمان امروز را فراموش میکنیم، نادیده میگیریم، و آنها را پیش پای گذشتگان قربانی میکنیم.»

دانلود فایل پی دی اف کتاب های علی نسائی

ایران باستان در ترازو


اقوام سامی؛ بررسی تمدن و فرهنگ


اسلام از نظر اندیشمندان جهان


روزمرگی های ملال آور زندگی

 (نگرشی انتقادی به پاره ای رفتارهای اجتماعی در ایران امروز)

توضیحات نویسنده درباره کتاب ها:

به نام خدا

بنده علی نسائی کفاش و نویسنده اهل کاخک گناباد، از فرصت های فراوانی که رکود و بیکاری در اختیارم گذاشت برای نوشتن چهار عنوان کتاب بهره برده ام.

کتاب اولم به کجا می رویم بوده که پس از مدتی با اصلاحات عمیق تبدیل به کتاب دیگری تحت عنوان روزمرگی های ملال آور زندگی شد و دارای فصول متعددی به شرح زیر است: پیش گفتار اول، پیشگفتار دوم، مقدمه اول، مقدمه دوم، احترام به مشاغل، آنارشیسم اجاره بها، مشتری، فرهنگ دقیقه نود، عجله، نسیه، منت گذاری، وفاداری، بیعانه، درآمد کسبه خرده پا، تکدی گری، تن پروری، کیفیت گریزی و کمیت طلبی، بنایی، دزدی، ترس از کار گروهی، توحید، فرهنگ ترافیک، آزادی، انتقاد، اعتناد بنفس، نه، همه فن حریف بودن ما، کتاب، مردم آزاری، نوبت گریزی و تقدم ستیزی، تبعیض، ضمانت، سرطان مدپرستی، جابجایی اولویت های زندگی، اسراف، بهداشت، گردش گری یا غارت گری؟، جهیزیه، خودخواهی، نتیجه گیری و منابع و مآخذ.

در این اثر که غالبا از تجربه های خود و گاه دیگران استفاده کرده ام، در واقع نقد اجتماعی و فرهنگی  می باشد که کاملا برای امروز ما می تواند بسیار ملموس و در عین حال مفید به فایده بنظر برسد.

کتاب دوم بنده، اسلام از نظر اندیشمندان جهان که واکنشی به گفتمان دین ستیزی بوده و دارای فصول زیر است: پیشگفتار، مقدمه، اسلام، محمد(ص)، قرآن، تشیع، سادات، تعدد زوجات، اخلاق و عقلانیت، ما و غرب و منابع و مآخذ.

 از آنجا که خودم دانش زیادی در  این خصوص نداشتم؛ گزیده ای از سخنان و نوشته های دانشمندان عمدتا اروپایی را در آن درج کرده و در این کتاب  پاسخ های درخوری به اسلام ستیزان داده و از این جهت مهم است که این عزیزان بی طرف بوده اند.

کتاب سوم ، اقوام سامی نیز از آن دسته کتاب هایی ست با رفرنس های متعدد، که اگر در بازار نشر موجود می بود اقدام به نوشتن آن نمی کردم. من در این اثر به عنوان فردی فاقد احساسات ناسیونالیستی دست به قلم برده ام و گفتمان موجود توده ها در خصوص اعراب را به چالش گرفته و ادامه چنین روندی را به حال امت اسلام و حتی خودمان بسیار زیان بار تشخیص داده ام که هم در تقابل آشکار با آموزه های اسلامی ست و هم در تقابا آشکار با حقوق بشر است و نفع همگان در این ست که این افکار را برای همیشه از خود دور کنیم که فوق العاده تنش زا و برخلاف مصالح کشور است.

ایران باستان در ترازو؛ این آخرین کتاب نیز در نوع خودش درخور توجه و تامل است و در قالب ۲۴ فصل نوشته شده؛ مطالبی که معمولا در کتاب های درسی نمی نویسند.

 بنده تاریخ آن دوره مالامال از اغراق را مورد برسی و موشکافی قرار داده و بسیار متاسفم که فقط افراد انگشت شماری اقدام به نوشتن چنین آثاری می کنند و این چند دلیل دارد: یا نویسنده خودش شخصا آرزو اندیش است و یا اینکه به آن نقد دارد ولی صلاح نمی داند که آن را زیر سوال ببرد، یعنی حقیقت را قربانی مصلحت می کند، کاری کافرانه و نابخشودنی که به هیچ وجه موجه نیست. در یک کلام من نشان داده ام که ایران باستان وجود داشته اما تمدنی به این نام تقریبا در تاریخ ثبت نشده است. مطالعه این دوره یعنی تاریخ کشتارها' جنگهای بیشمار و در یک کلام تمدن سوزی و دیگر هیچ!

میراث و «نژادپرستی فرهنگی»

به نقل از کانال"انسان‌شناسیِ باستان‌شناختی" :«کج فهمی‌هایی که درباره تنوع زیست‌شناختی انسانها از سده‌های گذشته تا قرن بیستم شکل گرفت، بستر بوجود آمدن نژادپرستی اروپایی شد و در افراطی‌ترین شکل‌اش بصورت سیاست‌های "اصلاح نژادی" (eugenics) در امریکا و سپس اروپا بروز پیدا کرد. بعد از چند دهه از شکل گیری سیاستهای اصلاح نژادی در امریکا در دهه های 20 و 30 در قرن بیستم میلادی کنار گذاشته شد (البته فقط روی کاغذ و سیاستهای رسمی دولتی) ولی در اروپا گسترش پیدا کرد و در آلمان تبدیل به موتور ایدئولوژیک حزب نازی شد که در نهایت منجر به مرگ میلیونها نفر شد. بسیاری از مردم و دانشمندان فکر میکردند که "نژاد" مفهوم زیست شناختی با پایه های علمی است (هنوز هم بسیاری از مردم در دنیا فکر میکنند وقتی صحبت از نژاد میشود دلالت بیولوژیک دارد). به خاطر مصیبت ها و بلایایی که نژادپرستی در پی داشت، در بسیاری کشورها از صحنه ها و عرصه های رسمی و عمومی رخت بربست. اما آنچه در واقع سرکوب شد آن نژادپرستی بود که مبتنی بر ادعای برتری بیولوژیک بود. امروزه کسانی که هنوز بر این باورند که سفید پوستان از نظر بیولوژیک برتری دارند و "نژاد برتر" (به مفهوم بیولوژیک) هستند بسیار کمتر از گذشته است. اما مگر نژادپرستی از بین رفته است؟ از بین نرفته است، شکل دیگری پیدا کرده است. نژادپرستی که مثل یک بیماری اجتماعی/فرهنگی است در همه جا قابل مشاهده است و در بسیاری از کشورهای دنیا وجود دارد. نژادپرستی دیگر شکل فرهنگی پیدا کرده است، به عبارتی نژادپرستی تبدیل شده به برداشتی بنیادگرایانه و نژادپرستانه از فرهنگ. برتری‌جویی و برتری‌طلبی نژادپرستان دیگر نه مبتنی بر "نژاد" به مفهوم بیولوژیک آن، بلکه با استفاده از مفاهیم فرهنگی و میراث فرهنگی است و معمولن مدعی اند که جماعتی برتر از نظر قومی-مذهبی-فرهنگی هستند. متاسفانه و علیرغم اینکه این ایده ها در چند دهه اخیر با سیاستهای پوپولیستی دست‌راستی همراه بوده، استفاده/سواستفاده از فرهنگ، میراث، و نژادپرستی فرهنگی شکلی از نژادپرستی است که اغلب از نگاه و توجه پژوهشگران به دور مانده است. 
نگاه پوپولیستی به فرهنگ و میراث فرهنگی در اروپا بسیار همه‌گیر شده و در سطح کوچه و بازار هم جاری است. بسیاری از مردم "چندفرهنگی" را مثل یک مسیر بن بست میبینند و فکر میکنند فرهنگ خارجی‌ها و مهاجران تهدیدی برای ارزش‌ها و رسوم اروپایی و ملی‌شان است. بسیاری از مردم آشکارا بیان میکنند که سیاهان و اعراب (یا بطور کلی مسلمانان) بیگانگان و مهاجمان فرهنگی هستند. برداشت مردم از فرهنگ عمدتن به مثابه میراث فرهنگی است که ریشه‌های کهن و ذاتی دارد و حتی ماهیت شبه بیولوژیک دارد. برداشت اغلب مردم از فرهنگ دارای ویژگی های دست‌راستی و محافظه‌کارانه از فرهنگ است. بطور مثال فکر میکنند مردم در فرهنگی که درش زاده شده اند ریشه های طبیعی دارند، فرهنگها یکریخت هستند و قلمرویی دارند، و فرهنگهایی که با هم ناسازگارند لاجرم برخورد خواهند کرد (یادآور برخورد تمدنهای ساموئل هانتینگتون). تاکید بر فرهنگ نقش محوری در نژادپرستی امروزین دارد، بویژه در شکل اسلام‌هراسی‌اش. با تاکید بر فرهنگ، نژادپرستان نژادپرستی شان را انکار میکنند چون میتوانند پشت این حرف پنهان شوند که "به تفکیک فرهنگها باور دارند" و نه نژادها. برای انسان‌شناسان، برداشتهای اینگونه از فرهنگ یادآور برداشتهای منسوخ از فرهنگ است که طبق آن وقتی فرهنگ را تعریف میکردند به آن "راه و رسم منحصربفرد هر مردم در زندگی‌شان" میگفتند. اشارات و لفاظی‌ها در رابطه با "منحصربفرد بودن هویت و میراث فرهنگی" یا حرفهایی چون "شکست چندفرهنگی" تقریبن بین گروه های ضدمهاجر رایج است. سیاستمداران پوپولیست وقتی صحبتهای بیگانه‌ هراسانه به زبان میاورند و صحبت از "ما" و "آنها" میکنند اغلب به مفاهیمی چون تفاوتهای فرهنگی اشاره دارند و دیگر بحث نژاد به معنی بیولوژیک آن را مطرح نمیکنند. اغلب این سیاستمداران بصورت خزنده منویات خود را در غالب ایده "ارتقای راه و رسم زندگی اروپایی" مطرح میکنند. یکی از کمیسیونهای اتحادیه اروپا برای همین ارتقای راه و رسم اروپایی ایجاد شده است. اینها تجسم‌های نژادپرستی خزنده است که خود را پشت فرهنگی‌کردن ژئوپولیک پنهان کرده است (نک. منبع زیر). 
De Cesari, Chiara, and Ayhan Kaya, eds. (2020) European Memory in Populism: Representations of Self and Other. Oxon: Routledge.