ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
به نقل از کانال: انسانشناسیِ باستانشناختی: «چرا قدیمیترین یا اولینبودن اینقدر مهم و حیاتی شده است؟ همه به دنبال این هستند که نشان دهند تبارشان، زبانشان، فسیلهایشان، حتی سنگها و درختانشان قدیمیتر از دیگران است." به این مثالهای ایرانیِ خودمان توجه کنید: "جیرفت، کهنترین تمدن شرق،" "استوانه کورش، قدیمیترین منشور حقوق بشر،" "قدیمیترین چاه نفت ثبت شده در تاریخ مربوط به دوره داریوش بزرگ هخامنشی است،" "ایران کهنترین کانون فرهنگی-تمدنی جهان،" ...... همه از یک جنس هستند. حال به مورد امریکا توجه کنید: "از نظر تاریخی، امریکا (به عنوان یک دولت-ملت) به این خاطر که جدید و اخیر است معمولن محقر و مصغر هم در نظر گرفته میشود. اما وقتی به مورخین امریکایی گوش میکنیم یا کتابهای درسی تاریخیشان را ورق میزنیم میبینیم که با افتخار میگویند که امریکا قدیمیترین جمهوری زنده (در مقایسه با مواردی که منقرض شدهاند مانند یونان) است، امریکا قدیمیترین دموکراسی جهان است، و قدیمیترین قانون اساسی دنیا را دارد."
"چه چیزی در قدیمیترین یا اولینبودن وجود دارد که آن را مطلوب هر کسی و قومی و ملتی کرده است؟ اساسن چه اهمیتی دارد؟ مسئله این است که دچار وسواس میراث شدهایم و تقدم برای هر نوع میراثی الزامی شده است. تقدم برانگیزاننده افتخار است. امروزه قدیمیبودن به ارزش هر چیزی میافزاید. درازای تاریخی به جاه و جلال تباری میافزاید و امتیاز و اعتبار به گروه/قوم/ملت میبخشد. ادعاهای مبتنی بر قدمت و تقدم عمومن با تحقیر و کوچک شمردن دیگران هم همراه است. هرچه تاریخ قدیمیتر میشود، ادعاها هم الزامآورتر میشوند. بطور مثال، وقتی واتیکان در سال 1950 انتخاب بیتالمقدس به عنوان پایتخت توسط اسرائیل را نکوهش کرد، بن گوریون نخست وزیر وقت اسرائیل گفت: چه میگویید برای خودتان؟ هزار سال پیش از ظهور مسیح اورشلیم پایتخت اسرائیل بوده است. یا بطور مثال، زمانی که سنگنگارههای عصر پارینهسنگی در تانزانیا با قدمتی 30 تا 40 هزار ساله کشف شد بچههای تانزانیایی با شادمانی باستانشناسان را در آغوش میکشیدند چرا که کارشان نشان میداد تانزانیا فرهنگی قدیمیتر از بریتانیای استعمارگر داشته است. در جستجو برای شکوه و جلال، گروهها/اقوام/ملتها معمولن به عصری طلایی از خاستگاهها، دستاوردها با تداومی بلندمدت احتیاج پیدا میکنند. اگر قدمت وجود نداشته باشد، حتی میتوان آن را جعل کرد و برساخت. بطور مثال، پاکستان کشوری است که در سال 1947 شکل گرفت و کتابی که درباره تاریخ و تمدن دره سند نوشته شده چنین عنوانی به خود میگیرد: پنج هزارسال تاریخ پاکستان.
اتکا به قدمت و تقدم تاریخی اما عیوبی هم به همراه دارد. زندگی مردم را با شعارهایی کهنه و پوسیده به حبس درمیاورد." اتکای زیاد به قدمت و تاریخ، بویژه اعصاری که طلایی معرفی میشوند، حتی باعث میشود جامعه امروز با مسائل و تناقضات آن هم روبرو و درگیر شوند. بطور مثال، اتکای زیاد به عصر طلایی پادشاهی داوود در اسرائیل باعث شده که همه با پرسشهایی که درباره احتمال وجود حرمسراها و تعدد زنان ایشان و یا سوالاتی که درباره احتمال وجود همجنسگرایی و ... وجود دارد هم روبرو شوند. تناقضات و کنایاتی که از این طریق برانگیخته میشود مردم امروز را نیز دچار تناقضات میکنند. یا بطور مثال، اتکای زیاد به عصر طلایی هخامنشی در ایران، مردم را با مسئله رواج ازدواج با محارم در دوره هخامنشیان هم روبرو میکند. اینها باعث میشود که مردم از خود بپرسند، آیا عصر طلایی واقعن طلایی بوده است؟ یا براساس نیازهای امروزین (عمدتن سیاسی) داریم چنین تصور میکنیم؟ وسواس و دلمشغولی فکری ما با میراث، قدمت و تقدم و اولین و قدیمیترین بودن چنان زیاد شده که هر چیزی را میخواهیم قدیمی و باستانی معرفی کنیم. گاهی "میراثی" جعل میکنیم و به آن رنگ قدمت و ازلی میپاشیم (بطور مثال، روز کورش، هفتم آبان ماه در ایران)، طوری که خیلی زود فراموش میکنیم که در همین 20 سال اخیر زاده شده است. چنان وسواس قدمت ما را فرا میگیرد که در نظر ما فقط قدیمی میشود اصیل و هرچه قدیمیتر اصیلتر. اصالت فقط مختص قدیمی میشود. اینجاست که اخیر و جدید و مردمان امروز را فراموش میکنیم، نادیده میگیریم، و آنها را پیش پای گذشتگان قربانی میکنیم.»