دو نکته درباره توهم توطئه؛
... نکته اول؛ توهم توطئه را غالبا بی تأمل و بی توجه به معنی آن به زبان می آورند و از آن سوءاستفاده سیاسی می کنند،یعنی با آن به دیگران برچسب می زنند تا صدایشان را خفه کنند. نه اینکه توهم توطئه در روان شناسی اجتماعی واقعیتی نداشته باشد؛خیلی از استعمار زدگان و ستمدیدگان قهر استعماری که عمری در سیاست،دروغ و فریب به سربرده اند به درجات به این توهم دچارند. یعنی چون دیده اند که در بیشتر وقایع گذشته دست بازیگران قدرت درکار بوده است،خود و امثال خود را بازیچه می پندارند و برای سلب مسئولیت از خود، به پناه توهم توطئه می روند تا اگر از آنان پرسیده شود که چرا دست روی دست گذاشته اند بگویند چون هرچه قدرتمندان جهانی بخواهند واقع می شود،دخالت ما چه سود دارد و چرا خود را آلت دست و وسیله بهره برداری آنان قرار دهیم!
دوم اینکه؛ با اثبات وجود توهم توطئه نباید پنداشت که چیزی به نام توطئه وجود ندارد و هرکس از توطئه بگوید دچار توهم است.توطئه توهم نیست. بلکه در سیاست و اقتصاد شایع ترین واقعیت هاست. منتهی مبتلایان به توهم توطئه باید بدانند که توطئه گران از عهدۀ هرکار برنمی آیند وقدرت نامحدود ندارند. مثلا نمی توانند میل به دانستن و پژوهش را در مردمی که اراده به دانستن کرده اند از میان ببرند و اگر مردمی با اراده در راهی قدم گذاشتند سد کردن راهشان بسیار دشوار می شود. توطئه گران صاحب اختیار ترقی و انحطاط اقوام دیگر نیستند و درست نیست گفته شود که استعمارگران مثلا اقوام استعمارزده را از پیشرفت بازداشته اند،زیرا آنها بازداشته شده بودند که استعمار مقهورشان کرده است.
اما مدعیان توهم توطئه هم مواظب باشند که عذرخواه توطئه گران نباشند و غفلت را به جای توهم توطئه نگذارند. عیب توهم توطئه این است که وجهی از غفلت است. اگر به بهانه برطرف کردن این غفلت، غفلت بزرگتری به جای آن پدید آید عقل همچنان پوشیده می ماند...1

 

 ...اگر تاریخ نویس به قصد رد و تبلیغ و نفی و اثبات،مقاله و کتاب بنویسد مورخ خوانده نمی شود به عبارت دیگر تاریخ را وسیلۀ پیش بردن مقاصد و اغراض سیاسی نمی توان کرد... حتی تاریخی که بخواهد ناروا را نارواتر جلوه دهد تاریخ بدی است. اصلا تاریخ به ظلم و عدل و بد و خوب کاری ندارد،بلکه شرح و وصف چیزهایی است که در گذشته واقع شده و در طول زمان به نحوی استمرار و پایداری داشته است و البته آنچه می پاید حق است... چگونه مورخ می تواند آزاد از علایق به شرح آنچه در سیر زمان پایدار شده است بپردازد؟ ... این حق را هیچ کس و البته از مورخ نمی توان گرفت. مورخ نیز مثل دیگران می تواند از پیشامد چیزی خوشحال یا متأسف شود. او می تواند به حادثه ای مثل انقلاب مشروطیت با چشم مخالف یا موافق بنگرد، منتهی فرق او با دیگران این است که علاوه بر موافقت یا مخالفت با حادثه،نسبت به دیگری نیز دارد و آن نسبت نباید تحت الشعاع علایق قرار گیرد. درست مثل یک قاضی که می تواند نظر سیاسی داشته باشد، اما اگر نظر سیاسی را در حکم قضایی دخالت دهد دیگر قاضی نیست. مورخ نیز از علایق سیاسی فاصله می گیرد و هرچه این فاصله مشخص باشد،مورخ در کار خود موفق تر است. مورخ وقتی به حادثه نظر می کند به جای اینکه اشخاص و اقوال دخیل در حادثه را دوست بدارد یا نپسندد باید به وجود حادثه بپردازد و بیندیشد که از کجا آمده و چگونه آمده و با چه چیزهایی همراه است.2

پاورقی:

1-دکتر رضا داوری اردکانی/سیاست،تاریخ،تفکر ص 264

2-همان صص277-276