زیگورات

زیگورات

عیلام. نوشته هایی درباره تاریخ و فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام ...
زیگورات

زیگورات

عیلام. نوشته هایی درباره تاریخ و فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام ...

سالروز کودتای سوم اسفند و بحث داغ رضاشاه...!

علی مرادی مراغه ای

@Ali_Moradi_maragheie

امروز سوم اسفند سالروز کودتای رضاخان است.  آن زمان رضاخان ناشناخته بود، مردم تهران از همدیگر میپرسیدند این رضاخان کیست که کودتا کرده...؟!

اما امروزه، کمتر موضوعی به اندازه رضاشاه مجادله برانگیز شده. سرسخت ترین دوستداران او در مقابل سرسخت ترین دشمنان او قرار دارند.

زمانیکه دوستی با انگلستان نشانه فخر و قدرت بود رضاخان در حضور یحیی دولت آبادی و مصدق گفته بود «مرا انگلیسی‌ها روی کار آوردند...».

اما امروزه که عیب شمرده میشود دوستدارانش میکوشند اثبات کنند که انگلستان در بر کشیدن رضاشاه هیچ دخیل نبوده.

اما به نظر من، در تبدیل رضاخان به رضاشاه، هم انگلستان دخیل بوده هم علل داخلی و هم استعداد خود او.

انگلیسیها بدلایل مختلف به او کمک کردند تا بقدرت رسد و تا زمانیکه او انگشت در سوراخ نفت نکرده بود تقویتش کردند، اما زمانیکه بگو مگوها بر سر درآمدهای نفتی پیش آمد و حمله آلمان به روسیه و لزوم کمک رسانی به روسیه...انگلیسیها به فکر کنار گذاشتن او و آوردن فردی از قاجاریه افتادند و چون پیدا نکردند با پسر او کنار آمدند...

ایران کشوری است که پتانسیل تبدیل شدن به یکی از ثروتمندترین و قدرتمندترین کشورهای جهان را دارد. اما کمتر دوره ای بوده که آب خوش از گلوی مردمش پایین رفته و فارغ از شر و شور فقر و دیکتاتوری بوده... 

به نظر من، در تاریخ ایران بدنبال دوره ایده آل گشتن، عبث است، تاریخ ایران غالبا بین بد و بدتر بوده، نیازی نیست شما مورخ باشید، کافیست مردم احساسی، متملق و کمتر عقلانی ایران را در نظر بگیرید با جامعه ای فاقد نهادهای مدنی و مکانیسمهای کنترل قدرت که حاکم را پاسخگو کند... 

آنوقت، آیا در چنین جامعه ای به مرور زمان، بهترین حاکم به بدترین فرعون بدل نخواهد شد؟! 

آیا در چنین جامعه ای، حتی نابغه ای چون نادرشاه، کم کم از قدرت دیوانه نخواهد شد و توسط افرادش سلاخی...!

دریغا که مردم ایران، همیشه دنبال افراد بوده اند تا برپایی نهادهای مدرن...

 اما برگردم به بحث داغ رضاشاه. 

یکی از بزرگترین ضعفها در سخنان مناظره کنندگانِ عملکردهای رضاشاه اینست که «وحدت موضوع» ندارند یعنی:

 هنگامیکه طرفدارانش از ساخت راه آهن میگویند، مخالفینش از دیکتاتوریش میگویند...

هنگامیکه طرفدارانش از تشکیل ارتش مدرن او میگویند، مخالفینش آن ارتش را سرکوبگر مردم ایران میدانند نه مقابله کننده با بیگانگان...چرا که قشون عباس میرزا سی سال در مقابل روسیه مقاومت کرد سپس تن به ترکمنچای داد، اما قشون مدرن رضاشاه که 40درصد بودجه کشور را می بلعید تنها سی ساعت مقاومت کرد و بالاتر از همه اینکه، این قشون پدر خود مردم ایران را درمی آورد ...؟!

هنگامیکه طرفدارانش میگویند رضاشاه، دست دینداران را از عرصه سیاست کوتاه کرد، مدارس و دانشگاه ساخت، راهها را از دزدان و راهزنان امن کرد... اینها را درست می گویند، اما نمیگویند که او تمامی راهزنان سر گردنه ها را از بین برد اما خود بزرگترین راهزن و غاصب املاک مردم شد!.

طرفدارانش می گویند او ایران را مدرن کرد، میگویند در آن زمان، مگر چند کشور در جهان، دمکراتیک بود؟ مگر مردم ایران در جهل غوطه ور نبودند و در مقابل هر نوآوری، حتی آب لوله کشی مقاومت نمیکردند، مگر برای دمکراسی آمادگی داشتند...؟

آری، اینها درست اند، اما آیا حکومت رضاشاه مردم را کم کم بسوی دمکراسی و آشنایی با حقوقشان سوق میداد یا برعکس، بسوی حقارت، تدنی، کیش شخصیت، دیکتاتوری و خفقان بیشتر...؟! 

آیا به میزانی که از عمر رضاشاه میگذشت، مردم از دستاوردهای مشروطه دور نشدند؟! 

آیا قوه قضائیه، مجریه از استقلال تهی نگشتند؟ 

آیا مجلس که مهمترین دستاورد مشروطه بود به طویله بدل نگشت...؟! 

او بانک ملی که آرزوی مشروطه خواهان بود احداث کرد، اما بیشترین سرمایه بانگ، دارایی خود او بود و بقول سلیمان بهبودی، همیشه میگفت بانک من!

 هنگام تبعید، سه میلیون پوند و ۱٫۵ میلیون هکتار زمین داشت!

 او اولین بار رادیو را آورد، اما تمامی برنامه هایش در تملق به او بود! 

او فرهنگستان آورد، اما بزرگترین رسالتش نابودی زبانهای اقوام ایرانی بود!

او انجمن آثار ملی را جهت بازسازی و مرمت آثار تاریخی تاسیس کرد اما بسیاری از آثار تاریخی قاجاریه توسط او نابود شدند!

مدافعانش او را «دیکتاتور منور» و «پدر ایران نوین» میدانند اما آن پدر نوین، مطبوعات را که رکن چهارم مشروطه بود تعطیل کرد، آن پدر، قلمها را شکست، با مشت، دندان روزنامه نگار را خُرد کرد و مامورانش، روزنامه نگار را به دیوانه خانه فرستادند! (نمونه اش یحیی سمیعیان).

میتوانم همچنان این فهرست را ادامه دهم اما در این شک ندارم که:

 دیکتاتور جماعت حتی اگر تخم طلا هم بگذرد باز ضررش بیشتر از خیرش خواهد بود...

«پدر ایران مدرن»؛ بزرگترین تحریف تاریخ معاصر!

به نقل از رجانیوز: گروه تاریخ-حسین اصغری: سوم آبان سالروز نخست‌وزیری فردی است که او را به غلط «پدر ایران مدرن» می‌خوانند؛ و تلاش بسیاری می‌کنند تا تاریخ ایران، به محوریت سلطنت او تحریف شود. به بهانه چنین روزی، اشاره‌ای به روند ساخت تاریخ با مبدأ پهلوی خواهد شد.

طرفداران و اندیشمندان حامی رضاخان تلاش بسیاری کردند تا روند تاریخ در ایران را همانند غرب مطرح کنند. آنان بر این باورند که چنانچه تاریخ‌نگاری اروپایی به سه دوره روشنایی (یونان و روم باستان)، تاریکی (قرون وسطی) و روشنایی مجدد (دوران مدرنیته) تقسیم می‌شود، تاریخ ایران نیز چنین است؛ ایران باستان (پیش از اسلام) در اوج قلل تمدن بشری قرار داشت اما با ورود اعراب مسلمان به ایران دوران تاریکی شروع شد و نهایتا با به قدرت رسیدن رضاخان پهلوی مجددا ایران وارد دوران روشنایی خود شد.

چنین نگاهی علاوه بر تحقیر بیش از 1000 سال تاریخ ایران پس از اسلام، باعث شد تا سلطنت پهلوی مستقیما به سلطنت پادشاهان ایران باستان پیوند بخورد.

نتیجه چنین نگاهی این است که دو دسته به عنوان «دیگری» در برابر شکوه و مجد و عظمت ایران در دوران روشنایی خود (ایران باستان و عصر پهلوی) ایستاده‌اند و از عوامل اصلی دوران تاریکی ایران هستند؛ این دو دسته عبارتند از اعراب و ترکان. اعراب به دلیل این‌که حاملان اسلام به ایران بودند و ترکان نیز در دوران سیاه ایران حکومت می‌کردند و البته هنوز هم گویش بخش قابل توجهی از ایران را تشکیل می‌دهند. ملک الشعرای بهار نیز در سروده خود به این موضوع اشاره می‌کند:

پادشهان یکسره ترکان بدند                جمله شبان گله‌ گرگان بدند

هستی ما یکسره پامال شد                 دستخوش رهزن و رمّال شد

اجنبیانی همه اهل چپو                      فرقه بردار و بدزد و بدو

تازی وترک و مغول و ترکمان              جمله بریدند از ایران امان

بعد عرب هم نشد این ملک شاد           رسته شد از چاله و در چه فتاد

شد عرب ‌و‌ترک‌ به‌جایش نشست           مست بیامد، کت دیوانه ‌بست

بست‌ عرب‌، دست‌ عجم ‌را به پشت         هرچه توانست از آن قوم کشت

پس مغول آمد کَتشان بسته دید           تیغ کشید و سر ایشان برید

اسلحه از فارس‌، عرب کرد دور              بعد مغول آمد و کشتش به زور

الغرض ای شاه عجم‌، ملک جم             رفت و فنا گشت زبان عجم

نصف زبان را عرب از بین برد                نیم دگر لهجه به ترکان سپرد

 

در دوره دوم روشنایی که همان دوران سلطنت پهلوی است تلاش بسیاری شد که تاریخ ایران را به دوران ایران باستان پیوند بزنند؛ در این راستا به احیای معماری پیشااسلامی پرداختند، تلاش گسترده‌ای شد تا لغات عربی و ترکی از زبان فارسی زدوده شوند و زبانی به نام «فارسی سره» ایجاد گردد، به عنوان بدیل‌سازی برای امامزاده‌ها به ساختن آرامگاه برای شعرای فارسی‌زبان پرداختند، فردوسی را قهرمان ملی خواندند و دوگانه شاهنامه –اسلام را پیگیری کردند تا جایی که به تقلید از پاسارگاد آرامگاهی برای فردوسی بنا کردند بی‌آن‌که قبر او را بیابند و اقدامات فراوان دیگر نظیر جشن‌های هزاره فردوسی و ... که همگی به منظور اتصال این دوره به ایران باستان صورت گرفت.

تلقی سلطنت پهلوی به مثابه نقطه آغاز دوره سوم یعنی دوره تجدد و روشنایی مجدد ایران با یک مشکل اساسی روبه‌رو بود؛ این‌که نقطه شروع بسیاری از مظاهر تجدد متعلق به دوران قبل از پهلوی بود.

اما آن‌چه اتفاق افتاد تحریف کلان تاریخ بود. ذهنیت تاریخی جامعه ایران به نحوی ساخته شد که گویی تاریخ از فردای تاج‌گذاری رضاشاه پهلوی از نو آغاز می‌شود و اگر در گذشته اقدامی در راستای تجدد صورت گرفته است یا استثنا بوده یا ابتر.

ذهنیتی که این‌گونه سامان یافته است، قادر به کنار هم گذاشتن جزئیات تاریخی و حرکت استقرایی به سمت ساخت یک دیدگاه کلان و جایگزین در باب تجدد نیست.

در عرصه نظامی رضاخان را پدر ارتش نوین معرفی کردند؛ در حالی‌که ارتش متمرکز از دوران صفویه در ایران شکل گرفته بود و حتی از دوران نادرشاه، ایران دارای نیروی دریایی مدرن و قدرتمند بود. در عرصه سیاست نیز ساختار سیاسی جدید شامل هیأت دولت و وزرا در دوران قاجار به وجود آمد؛ هرچند ناقص بود و کم کم تکمیل شد.

در عرصه فرهنگی و صنعت چاپ روزنامه و رواج مدارس جدید نخستین اقدامات در دوران قاجار رخ داد. در حوزه ارتباطات شامل توسعه شهری و خطوط راه آهن و برق و تلفن و تلگراف و بلدیه هم، پهلوی مبدع این تجدد در ایران نبود.

هم‌چنین در حوزه‌های مختلف بهداشت و نیز ورزش مدرن، پادشاهان قاجار با اختلاف از رضاخان پیش هستند. اما نکته این‌جاست که روشنفکران و اندیشمندان اطراف رضاخان در آن دوره و نیز حامیان ایدئولوژی و طرفداران رژیم پهلوی در دوران کنونی طوری به تحریف مبدأ تاریخی و بیان نکات و رویدادهای تاریخی پرداخته و همچنان می‌پردازند که گویا رضاخان پهلوی کسی بود که تمام مظاهر تمدن را وارد ایران کرد و با سلطنت خود، مهر پایانی زد بر دوران تاریک تاریخ ایران.

این چنین است که توهم عصر جدید برای دوران پهلوی به معنای عصر روشنایی و تجدد این سرزمین رواج پیدا کرده است.