زیگورات

زیگورات

عیلام. نوشته هایی درباره تاریخ و فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام ...
زیگورات

زیگورات

عیلام. نوشته هایی درباره تاریخ و فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام ...

گفتارهایی از آقای علیرضا مناف زاده، درباره ایران، هویت ایرانی، ایرانشهر و تاریخ

در این سه گفتار صوتی و تصویری، آقای مناف زاده   نتیجه تحقیقات شان را درباره واژه «ایران» و «ایرانشهر» بیان می کنند. و درباره اصطلاح "ایرانشهر" و تبدیل  معنایی آن از دینی به قومی-هویتی، و نیز جغرافیایی و اسطوره ای به بحث و استدلال و رفرنس دهی از منابع تاریخی-ادبی، می پردازند. همچنین در این گفتارها به زبان فارسی و نشر و گشترش آن، و آنچه درباره منع گسترش اش توسط سلسله های ترکی یا خلافت عربی می گویند، توضیحاتی آمده که از جمله آنها عدم رغبت شخصیت های ایرانی و سلسله سامانیان در ترویج این زبان و تحکیم پایه های خلافت است.

گفتار اول: نگاهی به تازه‌ترین مطالعات درباره مفهوم ایران

گفتار دوم: ایران، گذار از مفهومی دینی به مفهومی جغرافیایی

گفتار سوم: هویت تاریخی ایرانی-دکتر علیرضا مناف زاده

(برخی از لینک ها نیاز به فیلترشکن دارد)

همچنین بنگرید به این مطلب از پژوهشگر مذکور با عنوان: زرتشت افسانه است

آفرینش انسان و جهان از منظر تفکیر اصیل قرآنی و علمی

سه کتابی که معرفی  می گردد مرتبط است با موضوع آفرینش جهان و انسان؛ از منظر قرآن و روایات صحیح و مهمتر از همه تحقیقات علمی اثبات شده و دلایل متقن عقلی.

 هر سه اثر منتقد تفسیر کلاسیک-در آثار تعداد نه چندان کمی از مفسّران- از خلقت جهان و انسان اند. این گونه تفسیر و تلقی تقریبا عام، ناشی از رسوخ و تاثیر پذیری از دیگر ادیان و پدیده موسوم به اسرائیلیات و افسانه ها و سایر مقولاتی که علم و تکامل را نادیده می گیرند، می باشد.

آثار یاد شده عبارت اند:( با کلیلک روی عنوان کتاب دانلود شود)

تبیین جهان و انسان/ آیت الله مرتضی رضوی

پیدایش انسان از منظر قرآن و حدیث/ محمدامین رضوی

قرآن مجید، تکامل و خلقت انسان/ دکتر یدالله سحابی

کتاب اخیر اثر بسیار مهمی است در تاریخ اندیشه مذهبی در ایران. و به اعتقاد برخی تاثیر مهمی در پیدایی روشنفکری دینی در ایران داشته است.

آیت الله خامنه ای در پیام تسلیت شان به مناسب درگذشت نویسنده چنین نوشتند: «همت اصلی او گماشته شده بود بر زدودن تهمت ناسازگاری دین و علم» که قطعا منظورشان نظریات مطرح شده در همین کتاب است؛ که مشهورترین اثر نویسنده است.

چگونه زبان عربی در زبان مردم تازه مسلمان نفوذ کرد؟

«چگونه بعضی کشورهای اسلامی بعد از ظهور اسلام تغییر زبان دادند؟ و چرا بعضی ملتها مانند ملت فارس و ترکهای مسلمان شده تغییر زبان ندادند؟ آیا تغییر زبان تحت تأثیر عوامل سیاسی و اجبار نظامی صورت گرفت یا از طریق یک فرایند فرهنگی؟ آیا ورود تعداد قابل توجهی کلمات عربی به زبانهای فارسی و ترکی و رواج آنها بین مردم عامی تحت اجبار صورت گرفت؟ آیا حکام عرب و به طور کلی امپراطوری اسلامی از وسائل لازم برای تعمیم زبان عربی در بین ملتهای مسلمان شده برخوردار بود؟ آیا تغییر زبان، اعم از کامل یا نسبی، به صورت ناگهانی صورت گرفت یا طی فرایندی کند و در طول چند سده؟ اینها سوالاتی است که پاسخ آنها نیاز به تحقیق تاریخی دارد و صرف گفتن این که حکام عرب مردم را مجبور میکردند که به عربی صحبت کنند، کافی نیست. کدام حکومت، آن هم در سده‌های گذشته که از تلویزیون و رسانه‌ها خبری نبوده و کتاب هم وسیله فراگیری بین مردم نبوده و نظام آموزشی مرکز گرا هم وجود نداشته، قادر به تغییر زبان ملتها، آن هم در این مقیاس بوده است؟ اجبار به انجام فرایض دینی به زبان عربی مانند نماز و حج و خواندن متن قرآن به هیچ وجه نمیتوانسته است زبان مردم را از بیخ و بن و یا حتی به صورتی نسبی متحول کند. شگفت انگیز است که بنیادی‌تری آئین عبادی اسلام یعنی نماز و روزه اسامی فارسی دارند که به جای صلوة و صوم استفاده میشوند. در زبان ترکی هم «اوروج» و «ناماز» به جای صوم و صلوة استفاده میشود. پس چه عامل مرموزی در کار بوده است که بیشتر ملتهای مسلمان را در زمانی کوتاه در حال تکلم عربی به صورت زبان مادری ببینیم و یا این که زبان بومی آنها بین 50 تا 80 درصد از کلمات عربی اشباع شود؟ ادعا شده است که ظهور شاهنامه منجر به حفظ و حراست زبان فارسی شده است.اما مسأله حفظ زبان فارسی به برکت شاهنامه که اکثرا مورد استناد قرار میگیرد، جنبه واقع بینانه ندارد. فقدان سواد توده مردم اجازه این کار را به هیچ روشنفکری نمیداده است که در زبان آنها دخل و تصرف کند، چه رسد به این که تغییرات بنیادی در زبان آنها به وجود آورد. امروه بعد از گذشت یکصد سال از نظام آموزشی مبتنی بر زبان فارسی، آن هم با استفاده از روشهای بسیار موثری مانند شبکه مدارس و کتب و رادیو تلویزیون و سینما و غیره، هنوز هم زبان قومیتیهای غیر فارس به جای خود باقی است. این امکانات در دوره فردوسی در حد صفر مطلق بوده است. اعم از این که ورود زبان عربی را خصمانه بدانیم، یا آن را یک مکانیزم فرهنگی به شمار آوریم (که من بیشتر طرفدار دومی هستم)، باید بپذیریم که تحول زبانی نیاز به زمانی در حد چند صد سال داشته است. روشنفکرانی مانند ابن سینا یا خیام یا فارابی میتوانستند تحت تأثیر نیازهای فرهنگی، سریعا زبان عربی را یاد بگیرند و از آن استفاده کنند. آنها بر اساس همان ضرورت، زبان یونانی را نیز یاد میگرفتند. اما ساده اندیشانه خواهد بود که این روش را به توده مردم تعمیم بدهیم. در این میان پرسیدنی است که مثلا چرا زبان مصر و سوریه و بعضی مناطق دیگر سریعتر در زبان عربی تحلیل رفتند، اما زبان اقوام دیگری مثل فارسها و ترکها و کردها مقاومت کرد؟ اگر در زبان فارسی اثری مثل شاهنامه پدید آمده و به صورت نسبی باعث صیانت زبان فارسی در برابر نفوذ زبان عربی شده است، آیا ترکان هم اثری مثل شاهنامه داشتند که حفاظت از زبان ترکی را بتوان به آن نسبت داد. آیا کردها که در تیررس بیشتر زبان عربی بودند، چگونه در برابر زبان عربی مقاومت کردند و زبان مادری خود را حفظ کردند؟ در اینجا چند فرضیه به نظر محتمل میرسد: 1 - زبان عربی پیشاپیش در زبان مناطق مجاور خود نفوذ داشته است. نمیتوان تصور کرد که زبان عربی با آن ظرفیت زبانی که در 1400 سال پیش سراغ داریم و متن قرآن و نمونه‌های شعر نظیر معلقات سبز حکایت از بلاغت و غنای آن دارند، صرفا به صورتی ایزوله در شبه جزیره وجود داشته و هیچ تأثیری در پیرامون خود نداشته باشد. مسأله «هزوارش» که توسط ابن ندیم در کتاب الفهرست معرفی میشود، شاهد گویای این مسأله است. ابن ندیم از تعداد زیادی کلمات عربی خبر میدهد که در زبان پهلوی وجود داشته است، اما اظهار میکند که گویا این کلمات با املای عربی نوشته می‌شدند و فقط صورت فارسی آنها تلفظ میشد، مانند این که نوشته شود: لحم و خوانده شود: گوشت. حال پرسیدنی است که در دوره‌ای که ضبط صوت نبوده، ابن ندیم از کجا میدانسته است که این کلمات در 400 سال قبل از زمانه او چگونه تلفظ میشده‌اند؟ 2 - زبان مناطقی مثل سوریه و مصر و لبنان و غیره از خانواده زبانهای سامی بوده و لذا خیلی سریعتر میتوانسته است در زبان عربی ذوب شود. اما زبانهای دیگر مثل ترکی و فارسی و قبطی که تبار و ساختار متفاوتی داشته اند، مقاومت کردند. مثلا امروزه اگر ترکیه جهانگشائی نظامی یا فرهنگی کند، زبان ترکی ایرانی خیلی سریعتر در آن ذوب میشود، تا زبان فارسی. 3 - زبان مناطقی مثل مصر و سوریه و لبنان نیز به طور کامل هضم نشده است. همه میدانیم که زبان محلی این ملتها در عین عربی بودن، عناصر زبانی معینی را نیز حفظ کرده‌اند که باقیمانده زبان باستانی آنها است. یک مثال ساده : - مش بس هیک... (نه فقط این، به لهجه لبنانی) - لیس هذا فحسب ... (نه فقط این، به عربی فصیح) ببینید اصلا شباهتی بین آنها هست؟ مثالهائی از این قبیل بسیار زیادند و این تصور نادرستی است که لبنانیها یا سوریها به زبان عربی فصیح سخن میگویند. یادم است یک بار در یکی از فرودگاههای اروپائی در صف هواپیمائی بودیم و چند نفر عرب هم با ما بودند. من با آنها قدری عربی صحبت کردم. با آن که عربی من تا آن درجه خوب نبود و نیست، یکی از آنها چنین اظهار نظر کرد: عربی صحبت کردن ما الکی است، اما عربی صحبت کردن این آقا اصولی است، ما به زبان کوچه بازار حرف میزنیم، اما این آقا لغت قرآن را حرف میزند. حتی کشوری به نام «مالت» به صورت جزیره‌ای در دریای مدیترانه وجود دارد که زبان بومی آن عربی بوده و رسم الخط آن نیز لاتین میباشد. عربی مالت هم مانند عربی لبنان ویژگیهای بومی بسیار قدرتمندی در کلمات و ساختارهای دستوری دارد که آن را متمایز میسازد. بنا بر این، در درجه نخست، این فرضیه اصلا قابل قبول نیست که اعراب، مردم تازه مسلمان را به زور وادار به یادگیری زبان عربی و استفاده از آن در زندگی روزمره بکنند. ثانیا قابل قبول نیست که اعراب این همه کلمات عربی را به اجبار وارد زبان فارسی و ترکی کرده باشند. ثالثا قابل قبول نیست که شاهنامه به حفاظت زبان فارسی کمکی کرده باشد، زیرا زبان ملتهای تازه مسلمان دیگری نیز بدون داشتن شاهنامه محافظت شده است. رابعا دانشمندانی مثل ابن سینا و خیام و فارابی و عده بسیار بیشتری از آنها با تسلط وسیع بر زبان عربی، قادر به تأثیر گذاری بر زبان مردم نبوده است، زیرا اصولا مخاطب آنها مردم نبوده‌اند. مساله ورود زبان عربی و رواج آن بین ملتهای متعدد آسیائی و آفریقائی نیز مثل ورود خود اسلام در پرده راز قرار دارد، که نیاز به تحقیق گسترده‌ای دارد و روایات طبری و تاریخ نویسان بعدی نیز، به نظر من گویای حقیقت نیستند.»

به قلم آقای ابراهیم رفرف. منبع

همچنین بنگرید از گفتاری از دکتر سیدجعفر شهیدی با عنوان وضع زبان در کشورهای فتح شده در کتاب "تاریخ تحلیلی اسلام تا دوره اموی"

ادامه مطلب ...

چرا فقرا رمانتیک و ملی‌گرا می‌شوند؟

«انسان وقتی در کار و زندگی ناموفق باشد و راه‌های پیشرفت را بسته یا دشوار ببیند رو به خیال‌پردازی می‌آورد و خودش را با رویاهای شیرین تسکین می‌دهد. این پروار کردنِ آرزوی معجزه و جهش یکباره گاهی در سیاست هم رخ می‌دهد. تنگ و تاریک شدن مسیرهای پیشرفت همیشه این خطر را با خودش دارد که جایش را به رویاپردازی و تخیل بدهد. 

سرّ اینکه فقرا طعمه ملی‌گرایی می‌شوند و سرخوردگی‌شان را با احساسات قومی و نژادی پاسخ می‌دهند در همین نهفته.  هر جا که محرومیت گسترده و افق‌های کار و تلاش بسیار دور و کمرنگ شود و چپ‌گرایی و عدالتخواهی به نحو سیستماتیک محو شده باشد زمین برای احساسات رمانتیک و رویاپردازی برای دگرگونی‌های یکباره آزاد خواهد شد.  

ترامپ با حسرت‌سازی از گذشتۀ آمریکا و رویای رفاه و ثروت بخشی از جمعیت رأی دمکرات‌ها را مال خود کرد و با احساسات نژادی بسیاری از سفیدهای طبقه پایین و متوسط را به سمت خودش کشید. همین اتفاق در انگلیس با حسرت نسبت به گذشته قرن نوزدهمی و رویای آزادی کامل در اقتصاد به برگزیت و قدرت گرفتن جانسون منجر شد. 

اگر از مودی و بولسانارو و باقی ناسیونالیست‌های برآمده در این سال‌ها بگذریم در ایران هم پدیده مشابهی می‌بینیم. در اعتراض‌های دی ۹۶ و آبان ۹۸ فقرا به خیابان ریختند اما تندترین شعارهای سلطنت‌طلبان ازشان شنیده شد. ذهن فقرا را چه چیز تسخیر کرده؟ حسرتِ گذشته‌ای مرفه و آزاد از «زمان شاه» و رویاهای بزرگ و سهل‌الوصول نسبت به آینده. 

بر خلاف نقطه‌نظرهای سیاست‌زده که «بی‌بی‌سی فارسی» را مهم‌ترین تهدید رسانه‌ای می‌دانند این «من‌وتو» بوده که بیشترین تأثیر را در سپهر سیاسی ایران به جا گذاشته. هم با حسرت‌سازی درباره گذشته و هم رویایی نشان دادن وضع کار و درآمد و رفاه در خارج از کشور جناح سلطنت‌طلب فضای ذهنی جمعیت قابل توجهی از توده را مال خود کرده است. 

در فاصله با مرکز همین پدیده به شکل قوم‌گرایی در فوران است. قوم‌گراهای ترک و عرب و کرد و بلوچ و... مشغول همین کار در ابعاد خودشان هستند؛ نوستاژی مبهم اما روشنِ قومی در گذشته را با آینده‌ای درخشان و سراسر رفاه به شرطِ کنده شدن از مرکز ترکیب و فضای ذهنی بسیاری از جوانان و حتی تحصیلکردگان را تصاحب کرده‌‌اند. 

احتمالات پس از براندازی را در همین تحلیل می‌شود حدس زد. برآمدن ملی‌گراها و احیای باستان‌گرایی جلوتر از همه قرار دارد که خود موج واگرایی و تجزیه‌طلبی در اقوام را تشدید و در نهایت دخالت خارجی را طلب خواهد کرد. هیچ چیز به این اندازه نمی‌تواند به طرح آمریکا و اسرائیل برای تجزیه و خنثی‌سازی قدرت مرکزی در ایران نزدیک باشد.  

این افقِ سیاه و ترسناک تاوانی است که اصرار به راست‌گرایی پدید می‌آورد. له شدن فقرا و ضعفا احتمال براندازی را تشدید می‌کند و سرکوب هر نوع گرایش به چپ و عدالتخواهی زمین سیاست را به احساسات قومی و نژادی می‌دهد. جالب اینکه در اپوزیسیون نظام هم همین وضعیت برقرار است و هیچ گروه چپ‌گرایی حتی توان برآمدن ندارد.»

منبع: کانال تلگرامی مکتوبات