زیگورات

زیگورات

عیلام. نوشته هایی درباره تاریخ و فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام ...
زیگورات

زیگورات

عیلام. نوشته هایی درباره تاریخ و فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام ...

نگاهی به خطابه اخذ تمدن غربی تقی زاده

سیدحسن تقی زاده از سیاستمداران مشهور دوران مشروطه و پهلوی اول، علاوه بر اشتهار به فعالیت سیاسی-اجتماعی، در عرصه تاریخنگاری نیز مؤثر بوده و آثاری از خود به جای گذاشته که عمدتاً مُعرف تاریخنگاری دوران خویش یعنی تاریخنویسی ناسیونالیستی افراطی است. اما این شخص پس از سالها و در اواخر عمر، در دو گفتار ظاهرا از موضع قبلی خویش در تاریخنگاری عقب می نشیدند و حتی به آثار و تبعات اجتماعی-سیاسی چنین دیدگاهی به تاریخ اشاره می کند، و آن هم انتقاد از مرکزگرایی افراطی و محدود کردن اقوام به عدم استفاده از زبان بومی و قومی خویش است:
«تشدید عجیب و گاهی مسخره‌آمیز مرکزیت در هر شعبه و رشته از امور ولایت[آذربایجان] تأثیر داشته و از آنجمله سختگیری به زبان مادری مردم است که اگر آقایان طهرانی علمداران «وحدت ملی» به‌معنی باطل آن قدرت داشتند استعمال زبان مادری را در محاورهٔ مردم هم غدغن می‌کردند. در دورهٔ استبداد سابق یعنی هشت نه سال قبل[اواخر دورهٔ رضاشاه] که حالا به آن جای استبداد کلمهٔ فرنگی دیکتاتوری داده‌اند کم‌کم مأمورین طهرانی در آذربایجان دست به این کار هم زده بودند و شنیدم یکی از رؤسای معارف تلفظ به یک کلمهٔ ترکی را هم موجب مجازات و قطع مقداری از حقوق ترکی‌زبان به‌دست مستخدم صدیق و وطن‌دوست دولت قرار داده بود.
 این نوع مرکزیت نظیر همان ظلمی است که گفته‌اند ملک اگر هم با کفر پایدار ماند با چنان اعمال بقا نیابد. پس باید به‌جای زبان، قلب را تسخیر کرد که وحدت ملی و وطنی حقیقی بوجود بیاید. (مقالات/ج۱۸/ص۲۶۵,۲۶۳) »
خطابه «اخذ تمدن خارجی»-ظاهرا به «دومقاله» هم معروف است-، که نگرش جدید تقی زاده به مسئله مورد اشاره را آشکار می کند در مجله یغما به چاپ رسید.  دانلود خطابه اخد تمدن غربی
همچنین بنگرید به  این دو مقاله: چهره دوگانه تقی زاده به قلم حمدعلی بهمنی قاجار  حجت یحیی پور
نقد مقاله فوق به قلم عباس سلیمی نمین

(بخش هایی از این خطابه در این پست)
معرفی این خطابه از کانال عظیم حسن زاده:
«خطابه "اخذ تمدن خارجی" از سید حسن تقی زاده سیاستمدار و ادیب مشهور ایران معاصر یکی از جالبترین خطابه های سیاسی و فرهنگی معاصر است. تقی زاده در این سخنرانی که مربوط به اواخر عمر اوست(سال 1339ش در زمان ریاست به مجلس سنا) از گذشته فکری خود و اینکه در زمان جوانی اش فرنگی مآب افراطی بوده است، اعلام پشیمانی میکند. مرحوم استاد فردی به واسطه استاد شهریار از تقی زاده نقل کرده اند که همین اعلام نظر او باعث شد تا پس از عمری خدمت به دستگاه فکری و سیاسی زمان، همه مجلس همهمه وار علیه او بشورند طومارها نوشته و به شاه ببرند و چنین شد که در نهایت مانند قطره اشکی از چشم روزگار افتاده و دوران انزوای خود را در یکی از حومه های تهران سپری کند.
 این سخنرانی علاوه بر مباحث مربوط به نسبت بین ایران و تمدن غربی از جهت نقد بر مفهوم ایرانیت در آن زمان دارای اهمیت است. تقی زاده، در این خطابه صراحتا از باستان گرایی انتقاد میکند، از "ملت بازی افراطی" در ایران و "طعن به ترک و عرب" اعلام انزجار کرده و آن را "علامت مزاج غیر سالم" و "مضر و خطرناک و بیهوده" میداند و اعلام میکند این طعنهای خصومت آمیز با ترکان که از شمال شرقی سیبری تا بالکان پراکنده اند و نزدیک به ثلث جمعیت ایران را شامل میشوند، از جهات داخلی و خارجی مضر به حال ایران است. تقی زاده قوام "وحدت ملی" در ایران را به شرط " عدالت و آزادی و رفاه" جمیع اقوام میسر میداند و در نهایت توصیه میکند برای نیل به این مقصود و نزدیکی هرچه بیشتر ملل مسلمان ترک و عرب و فارس به یکدیگر، سعی شود زبان ترکی و عربی حتی اردو در ایران بطور عمومی تعلیم داده شود.
 بازخوانی و تحلیل این خطابه میتواند ما را در شناخت مساله نسبت بین ایرانیت و ترکیت و خوانشهای بیمارگونه ملت بازان افراطی از این رابطه یاری کند.»

اکبر خرمدین قاتل، تربیت شده تاریخ نگاری عرب ستیز ملی گرای باستانگرا !

اکبر خرمدین پدر بابک خرمدین کارگردان سینما، که پسرش را کشت و پس از قطعه قطعه کردن در سطل زباله انداخت، در بازجویی گفت که اگر دستش می رسید همه عرب ها را سر به نیست می کرد! این روانی متوحّش در موضعی عجیب می گوید ائمه اطهار را می پرستم و دوستشان دارم، اما  در پاسخ به سوال قاضی که از او پرسید چگونه با عرب ها دشمنی و کینه داری در حالی که همه ائمه ما عرب اند، پاسخی نداشت. چنین مواضعی را خیلی از عرب ستیزان به ظاهر مسلمان هم می گیرند، البته بر آگاهان از  قضایا روشن است که بیشترشان دروغ می گویند و در پس دشمنی با عرب ها، چیز دیگری در جریان است! بنگرید به این پست

اینکه چنین شخصیت هایی در جامعه ایرانی پرورش می یابند د، فامیل شان را هم  از سر اخلاص به خرمدین عوض می کنند و موقع استنطاق هم این علاقه را صادقانه بروز می دهند، نباید چیز عجیبی باشد. اینان حاصل بیش از صد سال تاریخنگاری عرب ستیزِ باستانگرای ناسیونالیستی ای هستند که خروجی اش تربیت "فاشیست" است!  اکبر خرمدین به صراحت گفت که یک کتابخوان حرفه ای است و چنین کتابخوانی وقتی کتابهای تاریخ مورخان ما را ورق می زند نتیجه اش این است که  آرزوی قتل عام و نسل کشی میلیون ها عرب را دارد که در هزار و چهارصد سال پیش به سبب حوادثی، با ساسانیان درگیر شدند و البته این درگیری برای ایرانیان سبب خیر شد و با اسلام آشنا شدند. اما جریان باستانگرای ناسیونالیست و امثال اکبر خرمدین این خیر را در ذیل «مسئله شر» برای ایرانشهر اهورایی تعریف می کنند!  اکبر خرمدین صرف از نظر از اینکه یک بیمار روانی است، قربانی یک سیستم تاریخ نویسی است که قهرمان اش بابک خرمدین است. همین بابک هم خود قربانی اغراض مورخان و سمپات های خلافت و دیگران شده، چنانکه  رسول رضوی در تحقیقی مفصل ثابت کرده که بابک نه قهرمانی که سودای احیای پادشاهی ساسانیان را داشته، بلکه شیعه ای هفت امامی بوده که دستاویز جعل و تحریف خلافت و بعدها مورخان باستانگرا و قومگرا شده(کتاب بابک و نقد تاریخنگاری).

جالب است که این جنایت در فضای مجازی بسیار صروصدا کرد اما این بخش از اعترافات که مرتبط است با قصه عرب ستیزی، تقریبا خاموش ماند و بسیاری ترجیح دادند از کنارش بگذرند، و به عبارتی سانسور شد تا نکوهش!

صحبت های اکبر خرمدین:

«وی  در پاسخ به این سوال که این همه شخصیت‌های تاریخی چرا به سمت بابک خرمدین رفتید؟ گفت: بخاطر اینکه ضد عرب بود. به دلیل اینکه عرب‌ها آن موقع در ایران بودند و ۲۷۰ سال بر ما حکومت کردند. نهضت از زمان ابومسلم شروع شد. نهضت ابومسلم پنج سال بود. نهضت بابک ۲۲ سال بود. بابک ۲۲ سال با اعراب جنگید و این سبب شد که توانستیم اعراب را از ایران پاک و مقدس بیرون کنیم.

وی در پاسخ به این سوال که چرا با عرب‌ها مشکل دارید؟ گفت: من با عرب‌ها مشکل دارم. دوستشان ندارم. قدرت داشته باشم کل عرب‌ها را از بین می‌برم.

قاضی شهریاری به پدر بابک خرمدین گفت: خیلی از بزرگان دین ما عرب هستند.

پدر بابک خرمدین گفت: من ائمه اطهار را می‌پرستم، دوستشان دارم و پیرو مکتب علی و محمد هستم. به خاطر همین، حضرت علی می‌گوید بهترین سرمایه یک انسان فرزند نیک است منتها فرزندان من ۱۷ سال زمانی که دانشگاه رفتند بالاسرشان نبودم و خانمم با پنج کلاس نمی توانست آن طور که شایسته است جای من را پر کند.» متن کامل