زیگورات

زیگورات

عیلام. نوشته هایی درباره تاریخ و فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام ...
زیگورات

زیگورات

عیلام. نوشته هایی درباره تاریخ و فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام ...

نقدی بر مقدمه ترجمه کتاب اطلس اسلام(2)

به نقل از کانال تاریخ شرق :

ناصر پور پیرار؛ پاورقی های مترجمان ایرانی همیشه در راستای حفظ کلیشه ها و تلقینات بنگاه های فرهنگی حمایت شده بوده است . 

به نقد چند پاورقی از کتاب حسین مؤنس ادامه می دهیم ‌:

مفهوم مجوسیت 

حسین مونس، ص 31: «دین ایرانیان زرتشتی یا مزدکی بود و اساس آیین زرتشت بر آتش پرستی و از انواع بت پرستی است که عرب آن ها را مجوسیت نامیده اند .»

پاورقی مترجم : «ضعف اطلاعات مولف درباره زرتشت بر کسی پوشیده نیست و متاسفانه در بیشتر جاهای مرتبط با ایران دارای چنین ضعفی است.»

ناصر پور پیرار : «کلمه مجوس از دیرباز در زبان های سامی و کلدانی معنی خادم بت می داده است. آیا مجوسیت غیر از بت پرستی چه می تواند باشد؟ 

و وقتی کلامی خردمندانه از یک عرب می شنوند بیشتر از کوره در می روند. ما چنین پاورقی هایی را حتی در کتاب نیبرگ که منکر زرتشت و اوستا ست نمی بینیم.»


ما مسلمان شدیم اما عرب نشدیم 

حسین مونس، ص 31 :«زبان عربی زبان همه جهان اسلام شد به استثنای زبان فارسی و ترکی که بعدها جانی گرفتند.»

پاورقی مترجم :«زبان هایی که جای خود را به عربی دادند زبان ملت های غیر متمدن بود.»

ناصر پور پیرار : «بفرمایید. از نظر مترجم کتاب وارثان تمدن های بین النهرین و فنیقیه و کارتاژ و یمن بی تمدن محسوب شده اند.


زبان عربی زبان اندیشه ما نبوده است بل که به علت رواج از آن استفاده کردیم. 

حسین مؤنس، ص 280 :«ایران گرایی در احساسات سامانیان مشهود بود اما زبان عربی همچنان زبان اندیشه باقی ماند و دانشمندان کتاب های خود را به عربی می نوشتند .»

پاورقی مترجم (جعفر شهیدی) نه از آن جهت که عربی زبان اندیشه بود، بل که عربی مانند انگلیسی امروز زبان عمومی دانشمندان به شمار می آمد.»

ناصر پور پیرارآیا شما چیزی فهمیدید؟ یعنی مثلا به زبان دیگری می اندیشیدند و به اجبار به عربی می نوشتند؟ آیا مگر دانشمندان کنونی جهان به غیر انگلیسی می اندیشند و به انگلیسی می نویسند؟ این از آن حرف هایی است که دیگر از فرط خامی فهمیده نمی شود.»


زبان فارسی یک زبان علمی است نه فقط ادبی 

حسین مؤنس، ص 282 :«دری، فارسی جدید و نیم عربی شده ای است که بیشتر واژگان فرهنگی آن را کلمات عربی تشکیل می دهد. علاوه بر این، زبان فارسی دری را به حروف عربی نوشتند و نیکوترین آثاری که در روزگار این دو حکومت پدیدار شد، به همین زبان بود. زیرا آن زبان تازه فارسی، بیش تر زبان شعر و حماسه بود و هنوز می بایست زمانی سپری می شد تا شایسته تألیفات علمی نیز بگردد. این نظر، همان سخن ابوریحان بیرونی است که در سایه غزنویان زیست و برای آنان کتاب ها نوشت، وی چنین می پنداشت که عربی زبان علم و اندیشه و تألیف است، نه فارسی». 

نقد آذرنوش آذرتاشادعایی است بدون دلیل. به رساله های علمی بن سینا و بیرونی رجوع کنید و کتاب هایی که مقدم بر زبان دری است!!!.»

ناصر پور پیرار : «حتی امروزه همه مفاهیم فرهنگی زبان فارسی با کلمات عربی ادا می شود. زبان فارسی تنها در بیان شعر فریبنده می شود که آن هم با اوزان عروضی عربی است. بن سینا فقط یک اثر سفارشی به نام دانش نامه علایی برای کاکویه نوشته است که کاکویه به دلیل کثرت کلمات عربی در آن، چیزی از آن نفهمید. ابوریحان بیرونی فقط کتاب التفهیم را به فارسی نوشته که قبلا به عربی هم نوشته بود. در التفهیم هم که ترجمه اش با یک جمله فارسی برآورده نمی شود هم کلمات علمی عربی است. این ایراد گیری ها تا پایان کتاب ادامه دارد.

حال تصور کنید اگر نویسنده گمنامی از لیختن اشتاین چنین کتابی می نوشت، چه ستایش نامه ها که بر آن نمی نوشتند.

پاورقی ها بر کتاب بیشتر شبیه مجادله سیاسی است. و از ترس تاثیر بر خواننده ایرانی مقدمه مولف را از کتاب روبیده و حذف کرده اند.»

نقدی بر مقدمه مترجم کتاب اطلس تاریخ اسلام(1)

به نقل از کانال تاریخ شرق

**نقدی بر مخالفان استخدام ( تمدن عرب، علوم عرب و ... )

کتاب اطلس تاریخ اسلام اثری از نویسنده مصری حسین مؤنس در سال 1986 و حاصل زحمات بیست ساله اوست . 

چنان که عادت مترجمان ماست همیشه خواننده ایرانی را از داشتن فرصت تفکر مستقل محروم کرده، سعی می کنند تلقینات را در قالب پاورقی به خواننده یاد آور شوند و کتاب را به گونه ای در آورند که گویی نه ترجمه بل که ویراستاری کرده اند. در مورد آثار عربی این پدیده به شکلی ملحوظ خود را فراتر نشان می دهد . 

در این متن عکس العمل مترجم در برابر استخدام عبارت علوم عربی را ببینید ‌:

حسین مونس، ص 32چنین نبوده که گسترش اسلام از اواخر قرن هفتم میلادی تا آخر قرن دوازدهم متوقف شود. دولت های صفاری و طاهری و سامانی و غزنوی در جغرافیایی به وسعت شرق دجله تا ماوراء النهر و سیحون و کشمیر به تبلیغ اسلام پرداخته و آن جا را پر از علوم عربی و اسلامی کردند.»

پاورقی مترجمچنان چه منظور او از علوم عربی علوم اسلامی زاییده فکر ایرانیان مسلمان و هندیان و جنوب اسپانیا باشد صحیح است.»

ناصر پور پیرار :«فرهنگ کنونی جهان وام دار قرآن است. کتابی منطبق با دانایی و تجربه و فکر عرب که پیامبری عرب به زبان عرب ارائه داده است. هر چه این کتاب غیر آسمانی تر شود به همان اندازه به اهمیت زبان و دانش عرب افزوده می شود.

و اگر آسمانی بگیریم، آن گاه انتخاب زبان و قوم عرب به عنوان واسطه انتقال پیام خداوند، قدر و منزلت زبان و مردم عرب را در پیشگاه الهی آشکار می کند.

پس در هر دو حال، خرد آدمی به زبان و مردم عرب مدیون می شود و گسترش علوم اسلامی از زبان عرب مایه می گیرد که توان بیان قرآن را داشته است.

چنان که اشارات کم سابقه قرآن به اهمیت تفکر و تدقیق در اجزاء هستی، پایه و مایه دریافت های بعدی دانشمندان اسلامی در ریاضیات و نجوم و شیمی و پزشکی و دیگر اساس علوم شد.

اگر می پذیریم که ملل مسلمان غیر عرب، دعوت به آگاهی و تعقل را از قرآن گرفته اند، که لفظ و گنجینه ای به زبان عرب است..

و اگر می پذیریم که بیان یافته های علمی و عقلی جهان اسلام، در سایه وسعت زبان عرب میسر بوده نه فارسی و ترکی و قبطی..

پس چرا حاصل این دعوت را که گسترش علوم در ممالک اسلامی بوده نباید علوم عربی و اسلامی بخوانیم؟

و اگر سهمی را که ایرانیان در گستره فرهنگ اسلامی ادا کرده اند به زبان عرب و توصیه قرآن مدیون نیست پس چرا مؤلفین ایرانی، آثار خود را به زبان عرب نوشته اند و از ناتوانی فارسی نالیده اند؟

این نکته اسباب تفاخر نیست که برخی خردمندان جهان اسلام از ایران برخاسته اند .

هر چه صاحب نظران مسلمان ایرانی بیشتر باشند این سوال بیشتر جلوه می کند که :

پس چرا این همه استاد و دانشمند و نخبه و نابغه پیش از اسلام یافت نشده اند. و اگر به سراغ کتاب های جعلی و من در آوردی خودتان نروید، کدامیک از آن ها زاییده زبان پهلوی و اوستا است که مدعی اند هزار سال قبل از قرآن وجود داشته اند ؟

و اگر زبان عرب و قرآن بانی اندیشه های نوین در سراسر جهان اسلام است پس بدون هیچ مکثی همه آن ها علوم عربی اسلامی هستند.

و اگر زبان فارسی قبل از اسلام توان کتاب نویسی داشت نوشتن شاهنامه را به چهار قرن بعد از اسلام موکول نمی کرد.»

نامه پادشاه انگلستان به خلیفه اندلس؛ برای درخواست تحصیل اتباع انگلستان در سرزمین های اسلامی

‏نامه ای است از پادشاه انگلستان، گال، سوئد و نروژ جورج دوم به خلیفه مسلمانان اندلس هشام سوم؛ که در آن پادشاه از خلیفه درخواست اجازه تحصیل برادر زاده  وعده ای از دختران اشراف انگلیس، در اندلس را دارد. ‎عبارت انتهای نامه قابل توجه است: ‏"خادمکم المطیع جورج الثانی ملک انجلترا"(بنده مطیع شما، جورج دوم پادشاه انگلستان)!
این نامه که متعلق به 1000 سال قبل است در این کتاب آمده است: الاستذکار لابن عبد البر به نقل از 'الحوار المتمدن'
دو ترجمه از این نامه که در برخی وبگاه ها نشر یافته:
«این نامه از طرف جورج دوم پادشاه انگلستان، سوئد و نروژ به صاحب عظمت حاکم مسلمین در مملکت اندلس هشام سوم جلیل المقام. پس از بزرگداشت و قدردانی از جناب عالی؛ درباره‌ پیشرفت بزرگی شنیده‌ ایم، که از خیر فراوان آن، مرکزهای علمی و حرفه‌‌ای در شهرهای آباد شما سود برده‌‌اند. خواستیم برای فرزندان خود، نمونه‌‌های از این خوبی‌‌ها را برگزینیم؛ تا آغاز نیکویی در پی‌‌گیری راه شما به منظور نشر خورشید علم در شهرهای ما باشد، که نادانی چهارگوشه‌‌ی آن را احاطه نموده است! دختر برادرم، فرمانده دوپونت را سرگروه هیئت اعزامی اشراف انگلیس قرار داده‌‌ایم؛ تا به پایتخت سلطنتی و لمس گوشه‌‌ای از مهربانی شما مشرف گردند و با دوستانش، در سایه‌‌ی گوشه‌‌ای از احترام‌‌ورزی و میزبانی شما، مورد توجه و بزرگواری تان قرار گیرند. و سپاس خاص، از کسانی که به‌ زودی به آموزش و پرورش آن‌ها می‌پردازند.
فرمانده‌ کوچک، هدیه‌ ناچیزی با خود همراه دارد تا تقدیم حضور ارزش‌مند شما نماید، امیدوارم به پذیرش آن‌ها بزرگواری فرمایید. بزرگ‌‌داشت و محبتِ ویژه نثار شما!
از طرف خدمتگذار مطیع شما جورج دوم شاه انگلستان به سال 1028 میلادی.
ترجمه دوم:
«از جورج دوم پادشاه انگلستان، غال، سوئد، نروژ به مقام جلیل القدر و معظم خلیفه مسلمین در اندلس هشام سوم .
بعد از تعظیم و توقیر .
پیشرفت و ترقی عظیمی که مجامع علمی و صنعتی در کشور آباد شما ازبرکات و صفای  آن بهره مند شده اند، به سمع ما رسیده و ازآن مطلع شده ایم . می خواهیم فرزندانمان نمونه ای از این فضایل را کسب و به دست آورند تا پیروی از آثار شما در سرزمین ما ،که جهل و نادانی ارکان چهارگانه آن را سیاه کرده است ،پایه و منبعی برای رشد علم و صنعت و پرتو آن باشد .
بنابراین برادرزاده ی خود (امیر دوبانت) را در رأس گروهی از دختران اشراف انگلستان به خدمت فرستادیم تا به تخت بوسی و عطف توجه شما مشرف شوند .
خود و همکلاسی هایش مورد عنایت مقام معظم شما و حمایت اطرافیان و بزرگوارانتان قرار گیرند و زنان در تعلیم و تربیت آنان را مورد مهر و محبت قرار دهند . و به وسیله ی او هدیه ای که نشان از فروتنی و تواضع ما در پیشگاه مقام معظم باشد ، ارسال گردید به این امید مورد قبول واقع شود .
خدمتگزار شما ،جورج دوم پادشاه انگلستان ،غال ، سوئد ،نروژ سال1028 بعد از میلاد مسیح»
این نامه سندی است گویا بر تمدن درخشان اسلامی که برخی نویسندگان غربی از آن چنین یاد کرده اند:
 ویل دورانت: «تمدن اسلامی از راه تجارت و جنگ‌های صلیبی و ترجمه صدها کتاب عربی به لاتین و مسافرت‌های دانشورانی از قبیل گربرت و مایکل اسکات و دلاردباشی و ... به اندلس اسلامی و نیز از طرف جوانان مسیحی که پدرانشان آنها را برای کسب علم و آداب و تمدن به کشورهای اسلامی می‌فرستادند، به اروپا راه یافت. دنیای اسلام در جهان مسیحی نفوذهای گوناگون داشت. اروپا از دیار اسلام، غذاها، شربت‌ها، دارو، درمان، اسلحه و نشان‌های خانوادگی، سلیقه و ذوق هنری، ابزار و رسوم صنعت و تجارت، قوانین و رسوم دریانوردی را فرا گرفت و غالباً لغات آن را از مسلمانان اقتباس کرد. مسلمانان، علوم مختلف را پس از فرا گرفتن و پروراندن و متعالی ساختن، به اروپا انتقال دادند و زمینه رشد علم و دانش را در مغرب زمین فراهم نمودند.»مورخ آلمانی می‌گوید: «اگر اسلام نمی‌بود، دانش و دانشگاه به شکل امروزی وجود نمی‌داشت». همین‌گونه مونتگمری وات، از اسلام‌شناسان برجسته غربی درباره تأثیر حضور مسلمانان در نیز گفته است: «هنگامیکه انسان همه جنبه‌های روابط اسلام و مسیحیت در قرون وسطی را در نظر بگیرد، این مطلب روشن خواهد شد که تأثیر اسلام بر جامعه مسیحیت، بیش از آن چیزی است که معمولاً گفته می‌شود. اسلام نه تنها در تولیدات مادی و اختراعات تکنولوژی اروپا شریک است و نه تنها اروپا را از نظر عقلانی در زمینه‌های علم و فلسفه برانگیخت، بلکه اروپا را واداشت تا تصویر جدیدی از خود به وجود آورد. (ویلیام مونتگمرى وات، تأثیر اسلام بر اروپاى قرون وسطی، ص 143.) 

درباره افول تمدن اسلامی و اشاره به یک دیدگاه سخیف در پیدایی آن

«جهان بینی توحیدی که در بعثت محمد به کمال رسید، راهگشای پیدایی یکی از درخشان ترین تمدنهای بشری شد. معرفت شناسی، هستی شناسی و جامعه شناسی توحیدی قرآن بر ضرورت شناخت تجربی تعقلی طبیعت و تاریخ، و نیز آزادی و حقوق و ارزش انسان تأکید دارد؛ و بر این حقیقت که در این مجموعه پژوهشی مفصلا بررسی شده است، پژوهشگران منصف تاریخ تمدن نیز گواهی داده و آنرا پایه پیدایی تمدن درخشان اسلامی دانسته اند. اما بسیاری از پژوهشگران مسیحی و یهودی غرب کوشیده اند کارکرد تمدن سازی قرآن را تا حد امکان کمرنگ نشان دهند. در این میان روایت سخیف یک جاعل شیاد و وقیح موسوم به ابن ندیم در نهایت فریب و ابتذال قرار دارد. در داستان سازی وقیحانه او، ارسطو به خواب مأمون خلیفه عباسی آمد و مأمون از او پرسید که زیبایی چیست؟ ارسطو پاسخ داد که هر آنچه به ترتیب عقل و شرع و جمهور مردم زیبا بدانند! این خواب انگیزه مکاتبه مأمون با پادشاه روم و ارسال گروهی برای آوردن کتب علمی رومیان شد! پادشاه روم هم با بی میلی پوست نوشته هایی را که در گنجینه آنها در حال "پوسیدن و گندیدن" بود به فرستادگان مأمون داد! سپس مترجمان "پارسی و یهودی" آنها را به عربی (؟) ترجمه کردند، و بدینگونه پایه های تمدن اسلامی برافرشته شد؟!؟! بنابراین، اگر ارسطو به خواب مأمون نیامده بود و پادشاه روم حاضر به هدیه کتابه ای "پوسیده و گندیده" به خلیفه مسلمین نبود، و البته "همت بلند پارسیان و یهودیان" که گویا بر زبانهای لاتین و عربی تسلط کامل داشتند (؟!) در کار نبود، اثری هم از تمدن اسلامی دیده نمی شد؟!؟! بی تردید، این داستان نه تنها از منظر علم تاریخ تمدن و جامعه شناسی بلکه حتی در ساختار درونی خود چندان سخیف و مضحک و متناقض است که ارزش پاسخگویی و حتی طرح شدن هم در کتب علمی معتبر ندارد؛ و بنده تنها برای آشنایی خوانندگان با سنگینی حجم دروغ و افسانه، و عمق کینه توزی تاریخ سازان "پارسی یهودی" به اسلام، به نمونه کوچکی از آنها اشاره کردم.»1

علت افول تمدن اسلامی:
 «آنچه بنام فلسفه اشراقی افلاطون در جهان اسلام و اروپا منتشر شد از پایه های نظری جنبشهای تمامیت خواه و فاشیستی (دینی و سکولار) در جهان اسلام و غرب گردید. این اندیشه که در تضاد مطلق با تمدن و عقلانیت و آزادی انسان در اندیشه و بیان و رفتار است، در اسلام بدست کسانی چون ابن عربی منتشر شد و عامل ویرانی تمدن درخشان اسلامی و پیدایی جنبشهای فاشیستی دینی شرک آمیز شد؛ در اروپا هم با عرفان آلمانی و هگل بازتولید شد و به پیدایش نازیسم و فاشیسم و توتالیتاریسم انجامید. بگفته کارسمن: "فلسفه افلاطون ددمنشانه ترین و ژرفترین تاخت به اندیشه های آزادیخواهانه است که تاریخ گواهی می دهد" (کارل پوپر، جامعه باز و دشمنانش، جلد اول)»2
«هانتینگتون در کتاب برخورد تمدنها می گوید که پس از فروپاشی کمونیسم و "پیروزی نظام لیبرال-دموکراسی غربی" برخوردها دیگر میان تمدنها و مجموعه های فرهنگی خواهد بود؛ و مرزهای تمدنی بجای مرزهای سیاسی-اقتصادی تعیین کننده برخوردها خواهند شد. در میان هشت تمدنی که هانتینگتون نام می برد (تمدن های غربی، ژاپنی، کنفسیوسی، اسلامی، هندو، اسلاوی، آمریکای لاتین و آفریقایی)، دو تمدن غربی و  اسلامی را فاقد عناصر مشابه و دارای تضاد آشتی ناپذیر می داند؛ و بگونه ای ظریف فرمان تهاجم نظامی به جهان اسلامی را به جنگ افروزان غربی صادر می کند: "بین تمدن غربی و اسلامی هیچگونه قرابتی وجود ندارد و کاهش تقابل نظامی غرب و اسلام، که قرنها ادامه داشته است، بعید به نظر می رسد. حتی این تقابل می تواند در آینده تلخ تر شود" (همان منبع). اما از منظر علم تاریخ تمدن، امروز چیزی بنام "تمدن اسلامی" وجود ندارد، و این تمدن در قرن پنجم هجری راه انحطاط و زوال را پیمود؛ ذخائر ارزشمند و تمدن ساز آن نیز از راه اندلس و  سیسیل به اروپا رفت و آن دیار را از تاریکی قرون وسطایی رها ساخت.
امروز مسلمانان بهره چندانی از دستاوردهای "تمدن اسلامی" و گنجینه های "دانش مسلمین" نبرده اند؛ بلکه غرب وارث تاریخی آن است! "تمدن کنفسیوسی" هم یک تمدن مرده است؛ و کنفسیوس و بودا در جهان غرب شناخته شده تر از چین امروز هستند! باری، نظریه "برخورد تمدنها" به همان اندازه که فریبنده است بی پایه است؛ و آنچه که هانتینگتون "تمدن" می نامد (باورها، احساسات، عادات و سنتها)، در علم جامعه شناسی "فرهنگ" نامیده می شود!»3


1و2 صفحه 32/3 صفحه19/جامعه شناسی و تبیین تاریخ/ محمود رضاقلی

تاثیر تمدن اسلامی بر غرب، و تاثیر آموزه های قرآن بر پیدایش این تمدن

«...تمدن اسلامی از سده پنجم دستخوش انحطاط و زوال گشت؛ زیرا رشد و توسعه زندگی اجتماعی – اقتصادی، بهبود روشهای سیاسی – حکومتی، و نهادسازی برای علوم و فنون جایگاهی در "حکمت" و "طریقت" و "فقه" و "کلام" نداشتند. معرفت شناسی تجربی – تعقلی و خطوط راهنمای علم در قرآن مسلمانان را به تحقیق در طبیعت و تاریخ و اجتماعات انسانی علاقمند ساخته بود؛ رویکردی که ره آورد آن پیشرفت چشمگیر علوم و فنون در جهان اسلامی طی چند سده پیاپی بود. دانش مسلمین به چنان پایه ای رسیده بود که تا قرنها در روشنفکران غربی حس خودباختگی ایجاد می کرد؛ همان حسی که امروز نیز فرهیختگان مسلمان در برخورد با فرهنگ و تمدن غربی نشان می دهند:
"احساس خود کم بینی و تحقیری که اروپای غربی در مقابل تمدن اسلام داشت، دارای جنبه های مختلف بود. تکنولوژی اسلامی در بسیاری نقاط بر تکنولوژی اروپایی برتری داشت" (مونتگمری وات، تأثیر اسلام در اروپا، ص.145)"
در این زمینه گوستاو لوبون نیز می گوید: تا قرن پانزدهم میلادی در غرب هیچ سخنی که مستند به نویسندگان مسلمان نبود، اساسا معتبر شناخته نمی شد (تمدن اسلام و عرب، ص .749) همچنین آدلارد که در سده ۱۲م. از نخستین کسانی بود که علوم مسلمین را "با ترس و لرز" به اروپا وارد کرد، گفت: 
"اگر صحبت من ذهن عقب مانده ای را آزرده است نمی خواهم من باشم که او را آزرده ام. می دانم اندیشمندان اصیل در میان عوام چه سرنوشتی دارند. از آنرو آنچه عرضه می کنم حدیث خود من نیست، حدیث اعراب است" (ژاک لوگوف، روشنفکران در قرون وسطی، ص .72)"
برتری فرهنگی مسلمانان، حس خودباختگی اروپاییان، و خشم نخبگان ناسیونالیست اروپا، در نطق آتشین پتراک به خوبی نمایان است: "ای مردم نادان! بعد از دمستن فصیحی مثل سیسرون پیدا شد؛ هومر که رفت بجای او ویرژیل آمد؛ ولی می گویید که در علوم و ادبیات کسی نمی تواند با مسلمین همسری نموده و بجای آنها قرار گیرد... ما اینک بر تمام اقوام و ملل دنیا تفوق حاصل نموده ایم؛ لکن شما می گویید به استثنای ملت اسلام. وای از حماقت ما، امان از این جنون و بی عقلی، هان همت ایتالیا! آیا تو در خوابی؟ آیا تو مرده ای؟" (گوستاو لوبون، تمدن اسلام و عرب، ص .751)
مونتگمری وات در کتاب "تأثیر اسلام در اروپا،" گوستاو لوبون در کتاب "تمدن اسلام و عرب" و نیز زیگرید هونکه در کتاب "فرهنگ اسلام در اروپا" با وجود پیشداوریهای ایدئولوژیک و اتکاء به تاریخ نگاری دروغین یهودی – مسیحی در باره اسلام، دستاوردهای علمی، فنی و اجتماعی مسلمین بویژه در زمینه های بازرگانی، دریانوردی، کشاورزی، پیشه ها و صنایع گوناگون، موسیقی و هنر، علوم ریاضی، نجوم، پزشکی، فیزیک نور، شیمی و زیست شناسی را ستوده و آنها را پایه واقعی تمدن معاصر اروپا شمرده اند. اما پیدایی تمدن درخشان اسلامی و پیشرفت دانش مسلمین جز در سایه آزادی عقیده و اندیشه و بیان ممکن نبود. میشو مسلمانان را پیشگام آزادی و تساهل دینی می داند (گوستاو لوبون، تمدن اسلام و عرب، ص158 )؛ زیرا مسلمانان نه تنها به حق حیات و آزادی مسیحیان و یهودیان پایبند بودند، بلکه حتی با مشرکان (هندو و مجوس و بودایی.).. نیز در صلح و آشتی و تعامل بسر می بردند. بگفته شهرستانی:" از اوایل قرن سوم تا اواخر سده چهارم آزادی افکار و آراء و عقاید در سرزمینهای اسلامی حکومت داشت" (ملل و نحل).
این قرآن حکیم بود که راه آزادی اندیشه و بیان، آزادی در گرایش دینی – عقیدتی، حقوق برابر و روابط صلح آمیز پیروان ادیان مختلف را بر پایه قسط و نیکی گشوده بود:
"مژده به بندگان من! آنانکه به سخنها گوش فرا می دهند، سپس بهترین آنها را پیروی می کنند. آنها کسانی هستند که خدا آنها را هدایت کرده است؛ و آنان اهل خرد هستند" (زمر، 17 و.18)
"همانا کسانیکه (به اسلام) ایمان آوردند، و (نیز) یهودیان و عیسویان و صابئین، هر کس (از میان آنها) به خدا و روز بازپسین ایمان آورد و عمل صالح (کردار نیک و شایسته) انجام دهد، پاداش او نزد پروردگار است؛ بر ایشان نه ترسی (از آتش دوزخ) است و نه اندوهگین شوند" (بقره،62 )؛
"بگو: ای گروه کافران! من نمی پرستم آنچه را که شما می پرستید؛ و نه شما می پرستید آنچه را که من می پرستم؛ ... ؛ دین شما برای خودتان و دین من برای خودم" (سوره کافرون)؛
"خداوند شما را از نیکی کردن و رفتار به قسط با آنها که در دین با شما جنگ نکردند و شما را از خانه هایتان بیرون نراندند، باز نمی دارد. همانا خدا مقسطین (حق جویان و عدالتخواهان) را دوست دارد" (ممتحنه، 8).
بر پایه این رهنمودهای قرآنی بود که پیشوایان بزرگ اسلام در مقام زمامداری از هر انتقادی ولو "تند و بی ادبانه" استقبال می کردند:
"در جلسات عمومی با آنها (مردم حاجتمند) بنشین و برای آن خدایی که ترا آفرید فروتنی پیشه کن. در آنروز لشکریان و درباریانت از نگهبانان و پاسبانان را کنار زن تا سخنگوی ایشان بدون اینکه زبانش از ترس بند بیاید با تو سخن گوید؛ زیرا من بارها از رسولخدا شنیدم که می فرمود: ملتی که نتواند بدون لکنت زبان حق ناتوان را از زورمند بستاند، هرگز (از شرک و گناه و ستم) پاک و پیراسته نگردد. در آن هنگام درشت و بی ادبانه سخن گفتن را از آنها بپذیر و به روی خود نیاور. (اما تو) بدخویی و خودخواهی را از خویش کنار زن تا خداوند درهای رحمت خود را به روی تو بگشاید و پاداش طاعت و بندگی اش را به تو ارزانی کند" (نهج البلاغه، از عهد نامه امام علی به مالک اشتر.)
رهنمودهای قرآن و روش سیاسی پیشوایان اسلام بر پاره ای از فقیهان مسلمان تأثیر گذارد: ابوحنیفه انتقاد و بدگویی از حاکم را جایز شمرد و معتقد به مجازات آنها نبود؛ و شاگرد او ابویوسف نیز که در زمان هارون الرشید قاضی القضات بود، انتقاد از فرمانروایان را حق مسلم مسلمانان و "به خیر و صلاح مردم و دولت" دانست.
محمود رضاقلی/جامعه شناسی و تبیین تاریخ /ص30-31