به نقل از کانال تاریخ شرق :
ناصر پور پیرار؛ پاورقی های مترجمان ایرانی همیشه در راستای حفظ کلیشه ها و تلقینات بنگاه های فرهنگی حمایت شده بوده است .
به نقد چند پاورقی از کتاب حسین مؤنس ادامه می دهیم :
مفهوم مجوسیت
حسین مونس، ص 31: «دین ایرانیان زرتشتی یا مزدکی بود و اساس آیین زرتشت بر آتش پرستی و از انواع بت پرستی است که عرب آن ها را مجوسیت نامیده اند .»
پاورقی مترجم : «ضعف اطلاعات مولف درباره زرتشت بر کسی پوشیده نیست و متاسفانه در بیشتر جاهای مرتبط با ایران دارای چنین ضعفی است.»
ناصر پور پیرار : «کلمه مجوس از دیرباز در زبان های سامی و کلدانی معنی خادم بت می داده است. آیا مجوسیت غیر از بت پرستی چه می تواند باشد؟
و وقتی کلامی خردمندانه از یک عرب می شنوند بیشتر از کوره در می روند. ما چنین پاورقی هایی را حتی در کتاب نیبرگ که منکر زرتشت و اوستا ست نمی بینیم.»
ما مسلمان شدیم اما عرب نشدیم
حسین مونس، ص 31 :«زبان عربی زبان همه جهان اسلام شد به استثنای زبان فارسی و ترکی که بعدها جانی گرفتند.»
پاورقی مترجم :«زبان هایی که جای خود را به عربی دادند زبان ملت های غیر متمدن بود.»
ناصر پور پیرار : «بفرمایید. از نظر مترجم کتاب وارثان تمدن های بین النهرین و فنیقیه و کارتاژ و یمن بی تمدن محسوب شده اند.
زبان عربی زبان اندیشه ما نبوده است بل که به علت رواج از آن استفاده کردیم.
حسین مؤنس، ص 280 :«ایران گرایی در احساسات سامانیان مشهود بود اما زبان عربی همچنان زبان اندیشه باقی ماند و دانشمندان کتاب های خود را به عربی می نوشتند .»
پاورقی مترجم (جعفر شهیدی) :«نه از آن جهت که عربی زبان اندیشه بود، بل که عربی مانند انگلیسی امروز زبان عمومی دانشمندان به شمار می آمد.»
ناصر پور پیرار :«آیا شما چیزی فهمیدید؟ یعنی مثلا به زبان دیگری می اندیشیدند و به اجبار به عربی می نوشتند؟ آیا مگر دانشمندان کنونی جهان به غیر انگلیسی می اندیشند و به انگلیسی می نویسند؟ این از آن حرف هایی است که دیگر از فرط خامی فهمیده نمی شود.»
زبان فارسی یک زبان علمی است نه فقط ادبی
حسین مؤنس، ص 282 :«دری، فارسی جدید و نیم عربی شده ای است که بیشتر واژگان فرهنگی آن را کلمات عربی تشکیل می دهد. علاوه بر این، زبان فارسی دری را به حروف عربی نوشتند و نیکوترین آثاری که در روزگار این دو حکومت پدیدار شد، به همین زبان بود. زیرا آن زبان تازه فارسی، بیش تر زبان شعر و حماسه بود و هنوز می بایست زمانی سپری می شد تا شایسته تألیفات علمی نیز بگردد. این نظر، همان سخن ابوریحان بیرونی است که در سایه غزنویان زیست و برای آنان کتاب ها نوشت، وی چنین می پنداشت که عربی زبان علم و اندیشه و تألیف است، نه فارسی».
نقد آذرنوش آذرتاش :«ادعایی است بدون دلیل. به رساله های علمی بن سینا و بیرونی رجوع کنید و کتاب هایی که مقدم بر زبان دری است!!!.»
ناصر پور پیرار : «حتی امروزه همه مفاهیم فرهنگی زبان فارسی با کلمات عربی ادا می شود. زبان فارسی تنها در بیان شعر فریبنده می شود که آن هم با اوزان عروضی عربی است. بن سینا فقط یک اثر سفارشی به نام دانش نامه علایی برای کاکویه نوشته است که کاکویه به دلیل کثرت کلمات عربی در آن، چیزی از آن نفهمید. ابوریحان بیرونی فقط کتاب التفهیم را به فارسی نوشته که قبلا به عربی هم نوشته بود. در التفهیم هم که ترجمه اش با یک جمله فارسی برآورده نمی شود هم کلمات علمی عربی است. این ایراد گیری ها تا پایان کتاب ادامه دارد.
حال تصور کنید اگر نویسنده گمنامی از لیختن اشتاین چنین کتابی می نوشت، چه ستایش نامه ها که بر آن نمی نوشتند.
پاورقی ها بر کتاب بیشتر شبیه مجادله سیاسی است. و از ترس تاثیر بر خواننده ایرانی مقدمه مولف را از کتاب روبیده و حذف کرده اند.»
به نقل از کانال تاریخ شرق
**نقدی بر مخالفان استخدام ( تمدن عرب، علوم عرب و ... )
کتاب اطلس تاریخ اسلام اثری از نویسنده مصری حسین مؤنس در سال 1986 و حاصل زحمات بیست ساله اوست .
چنان که عادت مترجمان ماست همیشه خواننده ایرانی را از داشتن فرصت تفکر مستقل محروم کرده، سعی می کنند تلقینات را در قالب پاورقی به خواننده یاد آور شوند و کتاب را به گونه ای در آورند که گویی نه ترجمه بل که ویراستاری کرده اند. در مورد آثار عربی این پدیده به شکلی ملحوظ خود را فراتر نشان می دهد .
در این متن عکس العمل مترجم در برابر استخدام عبارت علوم عربی را ببینید :
حسین مونس، ص 32 :«چنین نبوده که گسترش اسلام از اواخر قرن هفتم میلادی تا آخر قرن دوازدهم متوقف شود. دولت های صفاری و طاهری و سامانی و غزنوی در جغرافیایی به وسعت شرق دجله تا ماوراء النهر و سیحون و کشمیر به تبلیغ اسلام پرداخته و آن جا را پر از علوم عربی و اسلامی کردند.»
پاورقی مترجم:«چنان چه منظور او از علوم عربی علوم اسلامی زاییده فکر ایرانیان مسلمان و هندیان و جنوب اسپانیا باشد صحیح است.»
ناصر پور پیرار :«فرهنگ کنونی جهان وام دار قرآن است. کتابی منطبق با دانایی و تجربه و فکر عرب که پیامبری عرب به زبان عرب ارائه داده است. هر چه این کتاب غیر آسمانی تر شود به همان اندازه به اهمیت زبان و دانش عرب افزوده می شود.
و اگر آسمانی بگیریم، آن گاه انتخاب زبان و قوم عرب به عنوان واسطه انتقال پیام خداوند، قدر و منزلت زبان و مردم عرب را در پیشگاه الهی آشکار می کند.
پس در هر دو حال، خرد آدمی به زبان و مردم عرب مدیون می شود و گسترش علوم اسلامی از زبان عرب مایه می گیرد که توان بیان قرآن را داشته است.
چنان که اشارات کم سابقه قرآن به اهمیت تفکر و تدقیق در اجزاء هستی، پایه و مایه دریافت های بعدی دانشمندان اسلامی در ریاضیات و نجوم و شیمی و پزشکی و دیگر اساس علوم شد.
اگر می پذیریم که ملل مسلمان غیر عرب، دعوت به آگاهی و تعقل را از قرآن گرفته اند، که لفظ و گنجینه ای به زبان عرب است..
و اگر می پذیریم که بیان یافته های علمی و عقلی جهان اسلام، در سایه وسعت زبان عرب میسر بوده نه فارسی و ترکی و قبطی..
پس چرا حاصل این دعوت را که گسترش علوم در ممالک اسلامی بوده نباید علوم عربی و اسلامی بخوانیم؟
و اگر سهمی را که ایرانیان در گستره فرهنگ اسلامی ادا کرده اند به زبان عرب و توصیه قرآن مدیون نیست پس چرا مؤلفین ایرانی، آثار خود را به زبان عرب نوشته اند و از ناتوانی فارسی نالیده اند؟
این نکته اسباب تفاخر نیست که برخی خردمندان جهان اسلام از ایران برخاسته اند .
هر چه صاحب نظران مسلمان ایرانی بیشتر باشند این سوال بیشتر جلوه می کند که :
پس چرا این همه استاد و دانشمند و نخبه و نابغه پیش از اسلام یافت نشده اند. و اگر به سراغ کتاب های جعلی و من در آوردی خودتان نروید، کدامیک از آن ها زاییده زبان پهلوی و اوستا است که مدعی اند هزار سال قبل از قرآن وجود داشته اند ؟
و اگر زبان عرب و قرآن بانی اندیشه های نوین در سراسر جهان اسلام است پس بدون هیچ مکثی همه آن ها علوم عربی اسلامی هستند.
و اگر زبان فارسی قبل از اسلام توان کتاب نویسی داشت نوشتن شاهنامه را به چهار قرن بعد از اسلام موکول نمی کرد.»