زیگورات

زیگورات

عیلام. نوشته هایی درباره تاریخ و فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام ...
زیگورات

زیگورات

عیلام. نوشته هایی درباره تاریخ و فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام ...

اصحاب رس در بیان امام علی (ع)

7-در علل(ج 1-ص 38-41)و در عیون(ج 1 ص 205-209) بسندى تا امام هشتم علیه السّلام که مردى از اشراف بنى تمیم نزد على بن ابى طالب علیه السّلام آمد سه روز پیش از شهادت او بنام«عمرو»گفت:

یا امیر المؤمنین بمن بگو،اصحاب رسّ‌ در چه عصرى و در کجا بودند،و پادشاهشان که بود؟آیا خدا پیغمبرى بدانها فرستاد؟ و به چه بلا هلاک شدند، من در قرآن خدا عزّ و جلّ‌ ذکرشان را یابم و خبرى از آنها نیابم،

فرمود از من پرسشى کردى که پیش از تو کسى از من نکرده و پس از من کسى به تو جز از من پاسخى ندهد، در کتاب خدا عزّ و جلّ‌ هیچ آیه نیست جز آنکه من تفسیرش را میدانم،و دانم در کجاى دشت و کوه فرود آمده و در چه گاه از شب یا روز و راستى در اینجا(اشاره به سینه خود کرد) دانشى ژرف است ولى جوینده‌هایش کمند و بزودى چون مرا از دست دهند پشیمانند:

 بدان اى أخا تمیم که مردمى بودند درخت صنوبرى را بنام«شاه درخت» می پرستیدند که یافث بن نوح آن را در کنار چشمه‌اى بنام«وشناب»کشته بود این چشمه پس از طوفان براى نوح جوشید اصحاب رس نام گرفتند چون پیغمبر خود را زنده بگور کردند پس از سلیمان بن داود بودند 12 ده داشتند در کنار نهرى بنام«رسّ‌»از بلاد شرق که نهر نام از آنها گرفته، آن روز در زمین نهرى پر آب تر و خوشگوارتر از آن نبود، آبادیهائى بیشتر و آبادتر از آنها نبود، نام آنها 1-آبان 2-آذر،3-دى،4-بهمن 5-اسفندار 6-فروردین 7-اردیبهشت 8-ارداد 9-مرداد 10-تیر 11-مهر 12-شهریور

شهر بزرگشان«اسفندار»بود که منزل پادشاه آنها بود از نواده‌هاى نمرود بن کنعان که در برابر ابراهیم علیه السّلام بود.

 چشمه و صنوبر هم در آنجا بودند و از آن صنوبر تخمه‌اى در هر کدام آبادانیها کشته و از آن نهر جوئى بدان درآورده بودند و آن درخت بزرگى شده بود و آب چشمه و جوی هایش را غدقن کرده بودند و خود و چهارپایانشان از آن نمی نوشیدند می گفتند زندگى معبودان ما هستند و نسزد کسى از آنها بکاهد و خود و چهارپایانشان از نهر رسّ‌ می نوشیدند در هر ماه سال در هر آبادى جشن برپا می کردند بنام عید و پرده‌اى دیبا که هر گونه نقشى داشت بر آن درخت مى‌بستند و گوسفندى و گاوى برایش قربانى می کردند و آتشى بر آن قربانى مى‌افروختند. و چون دود و بویش بر مى‌خواست و میان آنها و آسمان فاصله میشد همه بر آن درخت سجده میکردند و گریه و زارى می نمودند تا از آنها راضى شود و شیطان مى‌آمد شاخه‌هایش را می جنبانید و از ساقه‌اش آواز کودکانه‌اى بر مى‌آورد که من از شماها راضى شدم خوشدل باشید و چشم روشن و آنگه سر بر می داشتند و به می خوارى و ساز و آواز می پرداختند سنج بدست می گرفتند(دستبند بدست می کردند خ ب)شبانه روز خود را می گذرانیدند و برمی گشتند.

 عجم نام ماههاى خود را از این آبادیها باز گرفتند که به هم می گفتند:عید ماه کذا و کذا و در جشن عید شهر بزرگ همه از خرد و درشت گرد مى‌آمدند در کنار درخت صنوبر و چشمه‌اش سرا پرده دیباى منقشى که 12 در بنام هر شهرى داشت برپا می کردند و بیرون آن براى صنوبر سجده می نمودند و برابر قربانى همه شهرهاى دیگر برایش قربانى میکردند.

آنگه ابلیس مى‌آمد و آن را بسختى می جنبانید و از درونش فریاد می کرد و بیش از شیاطین دیگر صنوبرها بدانها نوید و آرزو بخشى می داد و سر از سجده برمی داشتند و غرق شادى و نشاط‍‌ تا بسر حد مستى می رسیدند و از می خوارى و ساز و آواز دیگر سخنى نمی گفتند و 12 شبانه روز بشماره جشنهاى سال در آنجا بودند و سپس برمی گشتند:

 چون کفرشان بخدا و پرستش جز او طولانى شد خدا پیغمبرى از نژاد یهود پسر یعقوب اسرائیلى بدانها فرستاد و مدتى دراز در میان آنها بود و آنها را به خداپرستى و خداشناسى می خواند و چون آنها را در سرکشى و گمراهى سرسخت دید و دعوت او را پذیرا نشدند و عید شهر بزرگشان رسید گفت:

پروردگارا بندگانت از تکذیب من و پرستش تو سر پیچند و به پرستش درختى بى‌سود و زیان دلداده‌اند همه درختهایشان را خشک کن و قدرتت را بدانها بنما بامدادان دیدند همه درختها خشکند بهراس افتادند و بیچاره شدند و دو دسته گردیدند:

 یکى گفت:این مردى که خود را فرستاده خداى آسمان و زمین می داند معبودان شما را جادو کرد تا دل بمعبود او دهید و دسته دوم گفتند:نه معبودان شما از نکوهش و بدگوئى این مرد از آنها خشم گرفتند و زیبائى و خرمى خود را زیر پرده کردند تا خشم کنید و انتقام او را بگیرید و اتفاق بر کشتن آن پیغمبر کردند و لوله‌هاى بلند و گشادى از قلع ساختند و مانند گنگ از ته چشمه روى هم سوار کردند و آب چشمه را کشیدند و در ته آن چاهى تنگ دهنه کندند و پیغمبر خود را در آن افکندند و سنگ بزرگى بر دهانه آن نهادند و لوله‌ها را بیرون آوردند و گفتند:اکنون امیدواریم معبودان ما از اینکه بدگوى آنها را کشتیم از ما خشنود شوند ما در زیر بزرگتر همه او را بخاک کردیم و سبزى و خرّمى خود را براى ما بازگردانند چنانچه بود و تا پایان روز ماندند و ناله پیغمبر خود را شنیدند که میگفت: اى آقایم تنگى جا و سختى بلاى مرا مینگرى به ناتوانى و بیچاره‌گیم رحم کن و جانم را بگیر و دعایم را پس مینداز تا جان داد علیه السّلام.

خدا بجبرئیل فرمود: گمان برند این بنده‌هایم که حلم من آنها را فریفته و از نیرنگ من آسوده‌اند که جز مرا پرستند با خشمم برابرى توانند و از سلطانم بیرون بمانند چگونه که از نافرمانها انتقام گیرم و از آنها که از کیفرم نترسند سوگند بعزّت و جلالم آنها را عبرت و نکال جهانیان سازم، هنوز در جشن و مراسم عید بودند که بادى سخت و سرخ آنها را بخود آورد تا سرگردان و هراسان شدند و بهم چسبیدند زمین زیر پایشان چون سنگ کبریت شعله‌ور شد و ابرى سیاه بالاى سرشان آمد و چون گنبدى شراره سوزان بر آنها بارید تا مانند قلع در آتش آب شدند بخدا پناه از خشم و نزول نقمتش و لا قوّة إلاّ باللّٰه العلى العظیم.

متن عربی حدیث


 بحارالأنوار (جلد 54 تا 63) / ترجمه کمره ای ؛ ج 3 , ص 97 

قوم گرایی و ناسیونالیسم مذهبی در احادیث مجعول

در این پست به ذکر احادیثی می پردازیم که چه در زمان صدور یا جعل شان-احتمالا در زمان امویان-، و چه در این زمانه،  دستاویزی شده اند برای قوم گرایی، نژاد گرایی و به عبارتی بهتر فرقه گرایی و تعصب مذهبی! (نوعی از ناسیونالیسم مذهبی!)

گفتیم در این زمانه، چون شاهدیم برخی شبکه های وهابی و قوم گرایانه عربی، در درگیری های سیاسی  و اختلافات مذهبی، جمعیت کثیری از مسلمین را با عبارت «مجوس» می نوازند و بدین طریق با تحریک طرف مقابل به واکنش احساسی و قومیتی، نفرت پراکنی می کنند و آیین پاک پیامبر (اسلام(ص) را که وحدت بخش صفوف گوناگون مسلمین است را محملی ساخته اند برای اختلاف و تشتت آراء .


ابتدا  آیه ای از کلام الله را نقل می کنیم که معیاری است برای راستی آزمایی هر حدیث و سخنی که در آن ذکری از قومیت و نژاد خاصی از مسلمانان شده و همچنین روایت هایی مطابق با این آیه که شبهه بردار نیستند:

«یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَىٰ وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا ۚ إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّـهِ أَتْقَاکُمْ »=اى مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم، و شما را تیره‌ها و قبیله‌ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید [و اینها ملاک امتیاز نیست‌]، قطعا ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست.(حجرات13)

امیرالمومنین امام علی(ع):

«ان الله اذهب بالاسلام نخوه الجاهلیه ... الا ان الناس من آدم و آدم من تراب... ... الا لا فضل لعربی علی عجمی و لا لعجمی علی عربی و... الا بالتقوی ...ان العربیه لیست باب ووالد و لکنها لسان ناطق ...»

هان که خداوند به وسیله ی اسلام نخوت جاهلیت را زدود ... هان که مردم همه از آدم اند و آدم از خاک... عرب را بر عجم و عجم را بر عرب برتری نیست ... مگر به: پرهیزکاری ... هان که عربیت به پدر و مادر نیست ، عربیت تنها زبانی رساست ! (امام علی (ع)ن.ک الغدیر ۶ / ۱۸۶،۱۸۸،189)

حال می نگریم به احادیثی که شائبه نژادگرایانه و قوم گرایانه دارند.

1- قال رسول الله(ص): «حب العرب ایمان و بغضهم نفاق!» دوست داشتن عرب از ایمان و مبغوث داشتن شان نفاق است! برخی به اصطلاح علمای سنی مذهبی در نوشته هایشان در پی این حدیث(!) نوشته اند: «جنس العرب افضل من سائر الاجناس . » نژاد عرب از سایر نژادها برتر است.!

نکته: البته هستند نویسندگان عربی که اینگونه روایات را رد کرده اند. لینک

2- ان جنس العرب افضل من جنس العجم ؛ عبرانیهم و سریانیهم ، رومیهم و فرسیهم و غیرهم ... ولیس فضل العرب بمجرد کون النبی منهم و ان کان هذا من الفضل ، بل هم فی انفسهم افضل...»« جنس عرب برتر از دیگر جنس هاست . رسول فرمود: «عرب دوستی ایمان است و عرب نادوستی نفاق است!» « هان که جنس عرب برتراز جنس عجم است ؛ برتر از جنس عبرانی و سریانی و رومی و ایرانی و دیگران ... برتری عرب تنها در این نیست که رسول از ایشان است هرچند که این خود یک فضیلت است لیک عرب ها ذاتا از دیگران برترند...»

3- قال رسول الله (ص): « من سبّ العرب» فاولئک هم المشرکون » رسول فرمود: « کسانی که به اعراب ناسزا می گویند هم ایشان مشرک اند!»

4- ابن حجر در کتاب «مبلغ الارب فی فخرالعرب»گوید: حاکم نشابوری و بیهقی از عبدالله پسر عمر خطاب (رض) نقل کرده اند که گفت : رسول (ص) فرمود: «لما خلق الله الخلق اختار العرب. «خداوند چون آفریدگان را بیافرید عرب را برگزید»

5- طبرانی در« المعجم الواسط» آورده که : ابوهریره ازرسول(ص) نقل کرده که فرمود: «ان الله حین خلق الخلق بعث جبریل فقسم الناس قسمین ،فقسم العرب قسما و قسم العجم قسما و کانت خیره الله فی العرب...»« خداوند انک که آفریدگان را آفرید ، جبریل را فرستاد تا مردم را دو بخش کرد؛ عرب را بخشی و عجم را بخشی نمود و گزیده خداوند در عرب بود...»

6- ترمذی و حاکم و دیگران از سلمان فارسی روایت کرده اند که رسول فرمود: «یا سلمان ! لا تبغضنی فتفارق دینک ! قلت : کیف ؟... قال : تبغض العرب فتبغضنی»« ای سلمان ! با من دشمنی نورزی که دینت را از دست بدهی ! سلمان گوید عرض کردم : چگونه چنین چیزی ممکن است ؟! ... فرمود : که با عرب دشمنی ورزی با من دشمنی ورزیده ای!»

ابن تیمیه گوید: « رسول از این روی سلمان را مورد خطاب قرار داده که او نسبت به ایرانیان در اسلام پیشی دارد ودارای فضائلی است که در احادیث آمده است تا هشداری باشد به دیگر ایرانیان ...و این دلیلی است بر این که بغض با جنس عرب و دشمنی با اعراب کفر یا سبب کفر است و معنای ان این است که اعراب از دیگران برترند و محبت شان سبب قوت ایمان می گردد و هر که حب اش موجب ثواب گردد ، بغض اش موجب عقاب گردد و این دلیل بر فضل عرب است. از همین رو سلمان فارسی گفته است:

نفضّلکم یا معاشر العرب لتفضیل رسول الله ایاکم ؛ لا ننکح نساء کم و لا نوء مکم فی الصلاه»«ای اعراب! ما شما را برتر می دانیم چراکه رسول الله (ص) شما را برتری داده ، از این رو ما عجم ها لایق نیستیم که با زنان شما ازدواج کنیم و پیش نمازتان باشیم.»⁉️

7- حاکم و طبرانی از انس روایت کرده اند که رسول فرمود: « حب العرب ایمان و بغضهم کفر فمن احب العرب فقد احبنی و من ابغض العرب فقد ابغضنی».« عرب دوستی ایمان بوَد و عرب نادوستی کفر ، هرکه عرب را دوست بدارد مرا دوست داشته و هرکه عرب را دشمنی ورزد مرا دشمنی ورزیده!»

8- عبدالله پسر احمد حنبل در«مسند» پدرش روایت کرده که: رسول فرمود:« لا یبغض العرب الا منافق»=« تنها منافق بوّد که با عرب دشمنی ورزد!»

9- و نیز از ابن عباس روایت است که گفت:«رسول فرمود: « احبّوا العرب لثلاث ؛ لانه عربی و القران عربی و لسان اهل الجنه عربی!» « عرب ها را به این سه دلیل دوست بدارید ؛ چون رسول عرب است ، قران به زبان عربی است و زبان بهشتیان عربی است!»

10- جابر پسرعبدالله انصاری روایت کرده که رسول فرمود:«حبّ ابی بکر و عمر من الایمان و  بغضهما من الکفر و حبّ العرب من الایمان و بغضهم من الکفر» = دوستی ابوبکر و عمر از ایمان است و دشمنی با این دو از کفر، و دوستی عرب از ایمان است و دشمنی با اعراب کفر باشد.⁉️