گفتیم که نبطی ها شاخه ای از عرب ها بودند که خط عربی برگرفته از خط آنهاست. خط نبطی هم خود شاخه ای از خط آرامی -یکی از خط های سامی- است:
بخشی از مصاحبه دکتر عبدالله شهبازی در همین رابطه:
«شهر پترا، پایتخت نبطیان، موجود است و میزان غنای فرهنگی اقوام عرب را نشان میدهد. توجه کنیم که امرؤالقیس نبطی در کتیبه معروف خود که به “کتیبه امالجمال” معروف است و در سال 267 میلادی نگاشته شده، خود را پادشاه تمامی اعراب (ملک العرب کله) خوانده است. یعنی در قرن سوم میلادی نبطیها خود را “عرب” میدانستند و اطلاق “عرب” بر تمامی اقوام و دولتهای شبهجزیره عربستان رواج داشت. جالب است بدانیم که قدیمیترین سنگنبشهای که نام “الله” بر آن حک شده، به اعراب نبطی تعلق دارد و در قرن سوم میلادی نوشته شده. این کتیبه به «ام الجلال» معروف است، به خط نبطی نوشته شده و در نخستین سطر آن ذکر تهلیل (لا اله الا الله) آمده است.» تصویری از کتیبه
«تمدن ایران در دوران هخامنشی به محدوده جغرافیایی کنونی ایران و مردم آن اختصاص نداشت. در نواحی سوریه و بینالنهرین آرامیها زندگی میکردند که سابقه طولانی مدنیت داشتند و به دلیل ابداع خط آرامی سهم آنها در تمدن بشری بسیار زیاد است. آرامیها مردمی تاجرپیشه و با فرهنگ بودند و به همین دلیل خط آنها به خط بینالمللی تبدیل شد. حتی زمانی که سرزمین آرامیها به اشغال آشور درآمد، خط آرامی نه تنها از بین نرفت بلکه به وسیله دولت آشور دامنه کاربرد آن گسترش یافت. و بعدها همین خط به خط رسمی دولت هخامنشی تبدیل شد. معمولاً این تصور وجود دارد که خط هخامنشیان میخی بود. در حالی که چنین نیست. کتیبههای میخی بسیار اندک و معدود است و خط میخی تنها برای نگارش کتیبههای پادشاهان هخامنشی کاربرد داشت و استفاده از آن در زمان اشکانیان کاملاً متروک شد. خط رسمی در سراسر ایران هخامنشی آرامی بود.حتی زمانی که هخامنشیان مصر را فتح کردند خط آرامی را در این سرزمین هم رواج دادند. بنابراین، برای ایران هخامنشی، آرامی به عنوان یک خط کاملاً بومی شناخته میشد نه بیگانه. این خط در دوران سلوکی و اشکانی هم در ایران ادامه داشت و خط پهلوی که در این دوران ایجاد شد شکلی از خط آرامی است.شاخه دیگری از خط آرامی در میان نبطیان به خط نبطی تبدیل شد و از این شاخه خط عربی به وجود آمد. تا زمان ساسانیان دبیران آرامی در ایران حضور داشتند و مثلاً در یادگار زریران رئیس دیوان ایران (دیوان مهست) فردی به نام ابراهیم است. خط اوستائی (دین دبیره) در قرون چهارم و ششم میلادی ایجاد شد و تنها برای نوشتن متون دینی کاربرد داشت و خط عمومی یا رسمی نبود. ما از خط اوستائی نمونه کهنی در دست نداریم. هیچ کتیبهای متعلق به قبل از اسلام به خط اوستائی موجود نیست و جالب است بدانیم که تمامی دستنوشتههای اوستائی به هزاره اخیر میلادی تعلق دارند و قدمت کهنترین آنها به سال 1288 میلادی / 687 هجری قمری میرسید که مقارن است با دوران ارغون خان مغول.»
ادامه سخنان دکتر شهبازی:
«این تصویری است از یک تمدن پهناور که از یک سمت به مدیترانه محدود بود و از سمت دیگر به آسیای میانه و یکی از مبانی مشترک آن خط آرامی بود. کتمان و انکار این پیوند و تسلسل، نوعی تحقیر شدید تاریخی در روانشناسی نسلهای معاصر ایرانی آفرید که گویا اعراب (یعنی مسلمانان) “خط” و “زبان” آباء و اجدادیشان را به زور شمشیر از بین بردند و خط و زبان خود را تحمیل کردند. این دروغ بزرگ تاریخی را، با همه پیامدهای عظیم فرهنگی و سیاسی آن، مکتب آریاییگرایی سده نوزدهم جعل کرد و شبکه معینی از وابستگان الیگارشی پارسی و یهودی در ایران معاصر رواج دادند. با توضیحاتی که عرض شد، روشن میشود که با گروش مردم ایران به اسلام هیچ نوع تغییر خطی رخ نداد بلکه همان فرایند گذشته ادامه یافت. یعنی خط امروز ایرانیان که بعضیها ادعا میکنند خط عربی است و به زور بر ایران تحمیل شده، در واقع خط فارسی است. مادر آن همان خط آرامی عصر هخامنشی و خط آرامی – پهلوی عصر اشکانی و ساسانی است و این خط در دوران اولیه اسلامی در یک بستر فرهنگی ایرانی یعنی در منطقه بینالنهرین نوسازی شد. به عبارت دیگر خط کوفی به عنوان کهنترین نمونه خط عربی – فارسی در کوفه به وجود آمد که در قرون اولیه اسلامی مهد فرهنگ ایرانی بود.»
جملات متمایز شده با رنگ قرمز با مقدماتی که جناب شهبازی درباره خط عربی و فارسی چیده اند همخوانی ندارد.
می گویند "خط امروزه فارسی عربی نیست و در واقع خط فارسی است." معلوم نیست وقتی که رسم الخط فارسی، به جز در 4 حرف که بعدها متناسب با زبان فارسی ایجاد شد، برگرفته از رسم الخط عربی است و مشابهت تام دارد، و نیز این واقعیت که: "رسم الخط اوستایی اقتباسی از خط آرامی -پدر خط عربی- " می باشد، سخن جناب شهبازی چگونه با این مقوله قابل جمع است و چرا رسم الخطی که عینا منتسب به عربی است را فارسی و پهلوی بنامیم؟
ایشان در همین مصاحبه می گویند:
«شاخه دیگری از خط آرامی در میان نبطیان به خط نبطی تبدیل شد و از این شاخه خط عربی به وجود آمد.»
نوسازی «خط آرامی – پهلوی عصر اشکانی و ساسانی» که حاصل احتمالی اش خط کنونی فارسی است، با این سخن که:"خط عربی همان پهلویِ فارسی شده" است چگونه راست می آید؟؛ در حالی که خط عربی قبلا توسط عربهای نبطی ایجاد شده بود؟ و مادر یا پدر(!) خط فارسی، خط آرامی که هم تبار نبطیان و عربها است؟
باز میگویند:
«خط کوفی به عنوان کهنترین نمونه خط عربی – فارسی در کوفه به وجود آمد که در قرون اولیه اسلامی مهد فرهنگ ایرانی بود» کهن ترین نمونه خط عربی آری، اما ربطی به فارسی که خود خطی نوسازی شده از
عربی و قبل تر آرامی بوده، ندارد. در تاریخ آمده یکی از کهن ترین نمونه خط
عربی، خط حجازی است که برگرفته از خط عرب های نبطی بود. و ایضا خط کوفی که
خود نیز برگرفته نبطی و مردم عرب حیره است:
ویکی پدیای عربی:
الخط الکوفی هو أقدم نوع من الخط العربی، و یتکون من صیغة معلدة من الحروف النبطیة القدیمة.[2] نشأ فی أواخر القرن السابع المیلادی فی بدایات ظهور الإسلام فی مدینة الکوفة فی العراق ، ویعتقد أن استعماله انتشر نحو 100 عام قبل إنشاء الکوفة.[3][4][5] أی نشأ فی الحیرة التی کانت قرب الکوفة خط کوفی قدیمی ترین نوع خط عربی است و از نسخه باستانی حروف نبطی تشکیل می شود. [2] این در اواخر قرن هفدهم میلادی در اوایل ظهور اسلام در شهر کوفه در عراق ظهور یافت و اعتقاد بر این است که استفاده از آن در حدود 100 سال قبل از تأسیس کوفه گسترش یافت. [3] [4] [5] که در حیره بود که در نزدیکی کوفه بود رشد کرد
«شهر انبار یا پیروز شاپور، یکی از شهرهای باستانی ایران در زمان ساسانیان بود که در بین النهرین و حوالی تیسفون واقع شده بود، منطقه بین النهرین از نخستین سرزمین های ایرانی بود که به تصرف اعراب در آمد.در روایات آمدهاست که نخستین کسی که به عربی چیزی نوشت مردی بود بنام مُرامِر بن مُرة از مردم انبار و از انبار کتابت عربی به جاهای دیگر گسترش یافت. این مطلب از اصمعی که از علمای بنام لغت عربی است، روایت شدهاست.
ویکی پدیای عربی درباره شهر انبار:
«أنشأت المدینة عام 350 بعد المیلاد بید الأمبراطور الساسانی شابور الثانی ملک فارس وکانت تقع ضمن محافظة أشورستان أحرقت المدینة بید الأمبراطور الرومانی یولیان فی نیسان/أبریل 363 (ب .م)خلال غزوه الإمبراطوریة الساسانیة.[1] وأصبحت المدینة ملجأ للعرب والمسیحین والیهود.این شهر در سال 350 میلادی توسط امپراتور ساسانی شاپور دوم تأسیس شد و در استان آشورستان واقع شده است. این شهر توسط امپراتور روم جولیان در آوریل 363 قبل از میلاد در زمان حمله به امپراتوری ساسانی سوزانده شد. این شهر پناهگاهی برای اعراب، مسیحیان و یهودیان تبدیل شد.»
ویکی پدیای فارسی:
«انباریان از مردم حیره خط آموختهاند و یکی از آنها خط را به عبدالله بن جدعان و او به حرب بن امیه آموخته و خط حجازی قریشیان از این راه پدید آمدهاست.»
خطی که امروز زبان فارسی با آن نوشته میشود یا در هند و پاکستان متداول و مرسوم است و در سابق در کشور عثمانی نیز رواج داشتهاست، را نباید خط عربی دانست؛ بلکه این خط که ابتدا از «انبار» به نجد عربستان رفته یکی از خطوط متداول سریانی و نبطی بوده که با تحولاتی برای نوشتن زبان عربی به کار رفتهاست.
الفبای سُریانی خطی است که عمدتاً برای نگارش زبان سریانی از حدود سدهٔ یکم میلادی مورد استفاده قرار میگیرد.[۱] این الفبا یکی از خطوط ابجد سامی محسوب میشود که از الفبای آرامی و الفبای تدمری گرفته شدهاست.
سابقا در ویکی پدیای فارسی( که الان ظاهرا ویرایش شده)، و در برخی از وبگاه ها و مقالات ادعا شده که عربها خط نداشتند و خط عربی برگرفته از خطّ یا دبیره ای ایرانی است. به این علت که عربهای حجاز سواد نداشتند یا افراد با سوادشان کم بود! در این منطق کلا هیچ عربی وجود نداشته که صاحب خط بوده و عربها فقط صحرانشینان عربستان می باشد! البته واضح است که پشت چنین سخنانی انگیزه های قوم گرایانه و به اصطلاح ملی گرایانه با گرایش عرب ستیزانه پنهان است؛ که علاقمند است با تشکیک در امور مسلم و پذیرفته شده درنزد محافل علمی و آکادمیک جهانی، و حتی زیر سوال بردن امور بدیهی، همه چیز را ایرانیزه کند. سابقا در تالار گفتگوی هم میهن راجع به این قضیه بحثی داشتم که اکنون برخی از مطالب اش رو در همین پست به اشتراک می گذارم.
بدلیل پرهیز از طولانی شدن پست، آن را در دو بخش تقسیم کردم. بخش اول:
والتر هینتس (Walther Hinz) ایرانشناس بزرگ آلمانی، مینویسد که زرتشتیان، خط دینی خود را (که اوستا را با آنان نوشتهاند) از یهودیان و آرامیها یاد گرفتهاند (والتر هینتس، داریوش و ایرانیان، ترجمه پرویز رجبی، تهران: نشر ماهی، 1392، ص 409). منبع
وهخامنشیان، خط میخی خود را مدیون ایلامیان و آرامیان بودند:
والتر هینتس (یکی از 10 ایران شناس بزرگ جهان) در کتاب «داریوش و ایرانیان» مینویسد: پارسها از خود، خطی برای نوشتن نداشتند. از همین روی، داریوش به کاتبان ایلامی و آرامی دستور داد تا خطی پارسی اختراع کنند. کاتبان ایلامی و آرامی هم از روی خط خودشان، خطی برای پارسها ساختند. نکته جالب اینکه ایلامیان و آرامیان هر دو از اقوام سامی و همتبار عربها بودند.
«پارسها با این که بر شاهنشاهی بزرگی از مدیترانه تا آسیای میانه فرمان میراندند، از خود خطی نداشتند. نه پارسها و نه نیاکانشان، نه خداوندان پیشینشان مادها و نه هیچ قوم ایرانی دیگر در شمال و شرق، هیچ کدام از نعمت خط برخوردار نبودند».
در ادامه مینویسد:
«داریوش در پایان سال 520 یا آغاز سال 519 (قبل از میلاد) به مُنشیان ایلامی و آرامی دیوان خود فرمان لازم را داد تا بی درنگ خطی ایرانی اختراع کنند... ایلامیها و آرامیها در دیوانخانه دربار با شتاب هرچه تمامتر برای اختراع یک خط میخی فارسی دست به کار شدند و منشیان از میان عناصر همه خطهای میخی یعنی میخ عمودی، افقی و گوشه دار، نشانههایی را برگرفتند و آن را با ویژگی خط الفبایی آرامی یعنی الفبای عبری امروز آمیختند».سند: والتر هینتس، داریوش و ایرانیان، ترجمه پرویز رجبی، تهران: نشر ماهی، 1392، ص 40-41.
«...بنظر می رسد خط و زبان موسوم به "پهلوی" چیزی جز برگرفته ناشیانه ای از فرهنگ آرامی نباشد؛ گاه نیز همان خط آرامی را وقیحانه "پهلوی" می خوانند؟! به اعتراف پرویز ناتل خانلری، در متون پهلوی نیز لغات سامی بر لغات پهلوی فزونی دارد! (تاریخ زبان فارسی، جلد اول)؛ و به اعتراف پورداود، "خطهایی که از زمان کهن در ایران رواج داشته، از خط میخی و آرامی و پهلوی گرفته تا خط اوستایی، هیچیک بومی این دیار نبوده و از کشورهای همسایه به این دیار رسیده است" (فرهنگ ایران باستان)؛ و خطی هم که به خطا پهلوی خوانده شده و به دوره اشکانی منسوب است، از خط آرامی برخاسته است(همانجا، ص ۱۵۶ )؛نیز محمد تقی بهار می نویسد که جز در دوره یونانیان "خط آرامی که خط پهلوی از آن گرفته شده است در ایران متداول بوده" (سبک شناسی، جلد اول).ایرانیان مسلمان در سده های نخست اسلامی از خط کامل شده عربی سود جستند و بی یاری گرفتن از خط و زبان غنی عربی توان نگارش و کار فرهنگی نداشتند؛ این حقیقتی است که امروز ایران شناسان سنتی نیز به آن معترفند (پرویز رجبی، یوسف مجید زاده و...)..."ایرانیان مسلمان شروع به نگارش زبان خود به الفبای عربی می کنند و بزودی ادبیات درخشانی بوجود می آید" (ماریان موله، ایران باستان، ص ۳۵ ).»
گفتیم که ریشه ایرانیزه کردن خط عربی، انگیزه های قومی است. زیرا خط عربی از نبطی(شاخه ای از عرب ها)، و نبطی از آرامی اخذ شده. این اقوام نیز سامی( به معنی زبانی یا قومی این واژه) هستند. برای متعصبین قوم گرای ایرانی- و در اصل پارسی- اخذ یک مقوله فرهنگی- تمدنی از سامیان و اجداد عربهای کنونی بسیار گران آمده پس باید زیرآب ریشه را زد!
«زبان رسمی دوره ساسانی , پهلوی یا فارسی میانه بود . خط پهلوی که از خط آرامی گرفته شده بود دارای 22 الفبا بود و از راست به چپ نوشته می شد و بعضی نوشته های عهد ساسانی در دوره اسلامی تالیف و تحریر یافته است که به فارسی میانه است» منبع
سبحانی ,دکتر توفیق , تاریخ ادبیات 1 , دانشگاه پیام نور , چاپ دهم , مهر 1376 , ص 74.
در اینجا بدنیست نظری هم به تعابیر دائرةالمعارف ویکیپدیای انگلیسی از خط نوشتاری فارسی بیفکنیم که در مدخلی با عنوان «خط فارسی- عربی» مذکور است:
خط فارسی- عربی خطی است مبتنی بر الفبای عربی که بدوا صرفا برای نوشتن زبان عربی مورد استعمال بود. آنگاه تغییراتی در خط عربی اعمال کردند تا توانائی انعکاس اصوات فارسی را داشته باشد... خط فارسی- عربی به علاوه ضمن اعمال تغییرات جزئی برای نوشتن زبانهای دیگری نظیر اردو، سارائیکی، کردی، لری، ترکی عثمانی، بلوچی، پنجابی، شاهمختی، تاتاری و آذری و غیره مورد استفاده قرار میگیرد. (ویکیپدیای انگلیسی، مدخل خط عربی- فارسی)