زیگورات

زیگورات

عیلام. نوشته هایی درباره تاریخ و فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام ...
زیگورات

زیگورات

عیلام. نوشته هایی درباره تاریخ و فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام ...

«سیاست غرب»، تمسخر شعار در عمل! (چرا بین برخی ها در ایران دنباله رو دارد؟)

یک پست سیاسی:

تیبور منده در کتاب "جهان بینی بین ترس و امید" گفته است: «سیمای حزن آور قضیه این است که همه جا متحدین غرب آنهایی هستند که حکومت شان از نظر اجتماعی بیشتر متحجرند. و از همه بیشتر با اصلاحات اساسی دشمن. این کشور ها همان ها هستند که بدست ملاکان بزرگ یا بازرگانان ثروتمند یا فئودال ها، اداره می شوند1

بسیاری از رویدادهای سیاسی و اجتماعیِ قرن گذشته و کنونی، مؤیدِ حقیقتِ گفته شدۀ فوق است
و شعارهای زیبای دولت های غربی از قبیل:
دموکراسی، آزادی، احترام به رأی اکثریت و
صلح جویی و
حمایت از حقوق بشر، و...
را پوچ و خالی از محتوا، ساخته است.
نمونه ای از تناقضات و رفتارهای دوگانه سیاست مدارن غربی و در رأس آنها امریکا بعنوان سردمدار آنها، در حرف و عمل، و مصداق های عینی آن:

ایجاد و حمایت از کودتاهای نظامی و رنگی، و سرنگونی دولت های مردمی در کشورهای ناهمسو با سیاست های غرب،(ایران دوره مصدق، سرنگونی حکومت مردمی آلنده در شیلی و روی کار آوردن پینوشۀ جنایتکار، بولیوی، گواتمالا، قتل پاتریس لومومبا رئیس جمهور کنگو و روی کار آمدن موسی چومبه در کنگو،...
و کودتاهای نافرجام در کوبا، ونزوئلا و...)

حمایت از دیکتاتورها و رژیم های سلطنتی(پینوشه در شیلی، سوهارتو در اندونزی، پهلوی ها در ایران، رژیم های سلطنتی عرب: عربستان،مصر، تونس؛با کمترین آزادی های مدنی-سیاسی و...) و حمایت سابق امریکا ار رژیم آپارتاید افریقای جنوبی.

جنگ افروزی و مداخله نظامی؛ و به تبع آن ایجاد زمینه ی شکل گیری گروه های تروریستی

استعمارو استثمار و غارت اقتصادی، تجزیه کشورها، ایجاد درگیری ها و اختلافات قومی، نژادی،مذهبی و... ، استحاله فرهنگی و تلاش برای تحمیل فرهنگ و سبک زندگی غربی در کشورهای تحت سلطه بوسیلۀ قدرت رسانه ای(استعمار نوین)

ایجاد تحریم های ظالمانه اقتصادی بر کشورهای ناهمسو با منافع غربی (ایران،کره شمالی،سوریه، عراق و مرگ صدها هزار کودک بر اثر سوئتغذیه و نبود دارو ،کوبا و...) (بعضا به دلیل استفاده از دانش های نوین: هسته ای و ...)

حمایت از تروریسم دولتی (اسرائیل) و جوخه های ترور رهبران آزادی خواه و قرار دادنِ نام جنبش های ضد اشغالگری در لیست سازمانهای تروریستی از قبیل حزب الله و حماس و...،

حمایت و کمک مالی به سازمان های ترویستی(مجاهدین خلق(که قبلا در لیست تروریسم بودند)، گروهک ریگی، القاعده، داعش (سابقا، در ظاهر !) ). سیاست تروریست خوب و تروریست بد.

ایجاد زندانها و شکنجه گاه ها( ابوغریب، گوانتانامو، زندان های مخفی در اروپا) و ایجاد جاسوسخانه ها (ایران(سفارت سابق امریکا)، اروپا...).

تسلیح جنگ افروزان به سلاح شمیایی(صدام)، استفاده از سلاح ممنوعه و ارتکاب جنایات جنگی( هیروشیما و...در ژاپن، ، جنگ با ویتنام وعراق،و...) ساخت و انبار بمب های اتمی،میکروبی و کشتارجمعی ، سکوت و عدم محکومیت جنایات جنگی و ضدحقوق بشری؛(اسراییل علیه فلسطین و لبنان، عربستان علیه یمن و... .)
+

منع و ایجاد تحریم علیه کشورهای استفاده کننده از علوم روز(دانش هسته ای) و برخورد دوگانه با دارندگان دانش هسته ای و سلاح اتمی(برخورد گزینشی با ایرانِ صلح آمیز، و اسرائیل و سایر کشورهای دارنده بمب های کشتارجمعی)
این سیاست های دوگانه نه تنها برهیچ اصل اخلاقی بنا نشده است بلکه آشکارترین نمودِ شعار ماکیاول یعنی "رسیدن به هدف به هر قیمتی"(هدف، وسیله را توجیه می‌کند) است.

حمایت از اکثر رژیم‌های دیکتاتوری که از طریق کودتای نظامی، دخالت بیگانگان یا رژیم های دست یافته به طریق موروثی؛ که هیچ‌گاه از حمایت و پشتوانه مردمی برخوردار نبوده‌اند و اصولا هیچ حقی برای مردم قائل نیستند، مانند عربستان و...، و از آن طرف ضدیت با نظام های مردمی از قبیل ایران و ... با انتخابات های بسیار، و هم چنین بازی کردن نقش یک وتو کننده در حمایت از دولت تروریستی اسرائیل؛ به یک طنز می ماند که جز با اعتقاد به سفسطه اجتماع اضداد، توجیه دیگری ندارد.
سردادن شعارهای انسانگرایانه یا اومانیستی نیز مدت هاست نزد عقول آگاه خریداری ندارد و جز غافلان، مزدبگیران و مزدوران بی جیره و مواجب یا به قول زنده یاد شریعتی:عمله ی آماتور ظلمه، کسی را نمی فریبد؛ زیرا که برخی سخنان سیاستمداران غربی و رفتار منفعت طلبانه شان که در طول سالیان گذشته قربانیان بسیار داشته است، شاهدی است بر رو شدن چهره حقیقی شعارهای فریبنده شان:
«بریتانیا نه دوست دارد نه دشمن، فقط منافع دارد».(یکی از وزرای مختار انگلیسی)2
و: «من برای پیشرفت کشورم حاضرم دست در دست شیطان هم بگذارم»(چرچیل)
برژینسکی مشاور امنیت ملی آمریکا در حمایت از شاه : «هراقدامی راکه لازم میداند انجام دهد وکاملاً مطمئن باشد که دولت آمریکا از او با تمام قوا حمایت خواهد کرد.»
قدرت نظامی-اقتصادی آمریکا باعث گردیده که سیاستمدارانش با فراموشی اصول انسانی بگویند «وظیفه رهبری جهان از ایالات متحده امریکا و ارزش های آن تفکیک ناپذیر است» (هنری کسینجر)

این دیدگاه مداخله جویانه و حقانیت مآبانه به سایرکشورها باعث گردیده که شاهد جهانی ناامن و پر از خشونت باشیم. در ادبیات اسلامی به این دیدگاه(از موضع بالا به پائین) استکبار(نوع شدید خود برترپنداری) می گویند.

غرور و وقاحت حاصل از این دیگاه باعث شده آمریکا علیرغم ارتکاب مستقیم و غیرمستقیمِ بیشترین کشتار ممکن در تاریخ بشریت، همواره از ابزار حقوق بشر برای تحت فشار قرار دادن کشورهای مستقل استفاده کند. و ایده "دفاع از دمکراسی" تنها ابزاری است برای پیشبرد منافع و برتری قدرت این کشور در مواجهه با سیاست های دولت های غیرهمسو.

«دولت آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم فارغ از ادعای دموکراسی خواهی و آزادی، از دولت های سرکوب گر و دیکتاتوری فراوانی پشتیبانی و حمایت کرده است. در واقع کاخ سفید در راستای منافع ملی خود نه تنها بارها و بارها چشم خود را به نقض حقوق بشر و آزادی های معمول توسط دولت های مستبد در نقاط مختلف جهان بست بلکه در اکثر این موارد ارتباطات و پیوندهای نزدیکی با این گونه دولت ها داشته است چون منطق و استراتژی ایالات متحده بسیار ساده است: هر دولتی در صورتی خوب است که منافع اقتصادی و ژئوپولتیک واشنگتن را تامین کند و حتماً دیکتاتورها اهداف و سیاست های آنها را بهتر تامین می کنند+
«آزادی و دموکراسی» چیزی است که ماشین جنگی آمریکا با تحریم ها، بمباران ها، مناطق پرواز ممنوع و پهبادها برای کشورهایی به ارمغان می آورد که جرات به خرج داده و به دنبال استقلال خود از زیر سیطره آمریکا می روند+ (تعریفی دقیق از حقوق بشر و دموکراسی آمریکایی از زبان پل کریگ رابرتز، دستیار سیاستگذاری اقتصادی وزیر خزانه داری اسبق آمریکا !)

اما سؤال اصلی:
«مشکل اصلی ما آمریکا نیست. مشکل اصلی بدون شک، پنهان کردن جنایات آمریکاست. سوال این است که چگونه برخی افراد و جریانات داخلی با وجود دیدن این همه جنایت و تناقض رفتاری از سوی آمریکا و غرب، باز هم سعی دارند جامعه ایران را به سمت و سوی ارزش های موهوم غربی و سیاست های منفعت طلبانه و حیله گرانه آن سوق دهند؟»+


1-ص95.به نقل از جلال آل احمد.ارزیابی شتاب زده.ص30
2-این نوع جهان بینی، معلول نگاه نسبی انگارانه به همۀ ارزشها،حقایق و اخلاق است؛ که غریزه خودخواهی انسان را محور بدی و نیکی دانسته و مرگ خدا را سالها پیش از این اعلام داشته است! و تحقق عینی این سخن والاست:«اگر خدا را از طبیعت برداریم، هر عملی مجاز است"داستایوفسکی"

مطالب مرتبط  و تکمیلی(روی تیترها کلیک شود):

تلازم منافع آمریکا با نظام‌های دیکتاتوری:
بخش اول
دوم
سوم 

آمریکا دموکراسی را تحقیر می کند:
بخش اول
بخش دوم

همچنین بنگرید به این جزوه: نظام سلطه از جان ما چه میخواهد؟ نوشته محمدصادق شهبازی

زیگورات

درباره زیگورات و نام یکی از شاهان عیلامی و ارتباط اش با زبان سامی:
«ﺯﻳﮕﻮﺭﺍﺕ ««زقّورات»» ﻛﻠﻤﻪ ﺍﻱ عربی -ﺍﻛﺪﻱ و جمع زقورة ﺍﺳﺖ . ﺩﺭ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺗﻠﻔﻆ ﺍﻳﻦ ﻛﻠﻤﻪ ﺍﺯ ﻣﻘﺎﻻﺕ ﺭﻭﻣﻦ ﮔﻴﺮﺷﻤﻦ* ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﻲ ﺑﻠﻨﺪ ﻭ ﺑﺮ ﺍﻓﺮﺍﺷﺘﻪ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﻣﻲ ﺑﺎﺷﺪ . ﺩﺭ ﺑﻴﻦ ﺍﻟﻨﻬﺮﻳﻦ ﻭ ﻓﻼﺕ ﺍﻳﺮﺍﻥ ٣٢ ﺯﻳﮕﻮﺭﺍﺕ ﺷﻨﺎﺳﺎﻳﻲ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ .

ﺯﻳﮕﻮﺭﺍﺕ ﭼﻴﺴﺖ؟
ﺯﻳﮕﻮﺭﺍﺕ ﻫﺎ ﺑﻨﺎﻫﺎﻱ ﺧﺸﺘﻲ ﺗﻮ ﭘﺮﻱ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻛﻪ ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﭘﻠﻪ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻣﻲ ﺷﺪﻧﺪ . ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ ﻗﺮﺍﺭﮔﻴﺮﻱ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺷﻜﻠﻲ ﺑﻮﺩﻩ ﻛﻪ ﭼﻬﺎﺭ ﮔﻮﺷﻪﺀ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﻭﺑﻪ ﭼﻬﺎﺭ ﺟﻬﺖ ﺍﺻﻠﻲ ﺑﺎﺷﺪ . ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺁﻧﻬﺎ ٣،۵ ﻳﺎ ٧ ﻃﺒﻘﻪ ﺑﺎ ﺍﺭﺗﻔﺎﻉ ١٠٠ ﻣﺘﺮ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ . ﻭ ﺍﺯ ﺭﻧﮓ ﺳﻴﺎﻩ ﺩﺭ ﻃﺒﻘﻪﺀ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﺗﺎ ﺭﻧﮓ ﻃﻼﻳﻲ ﺩﺭ ﺑﺎﻻﺗﺮﻳﻦ ﻃﺒﻘﻪ ﻣﻲ ﺭﺳﻨﺪ . ﺑﺮ ﺭﻭﻱ ﺑﺪﻧﻪﺀ ﺯﻳﮕﻮﺭﺍﺕ ﻫﺎ ﻣﻌﻤﻮﻻً ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎﻳﻲ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻨﺎﺳﺎﻧﺪﻥ ﺑﻨﺎ، ﺑﺎﺯﮔﻮﻳﻲ ﻋﻠﺖ ﺳﺎﺧﺖ ﻭ ﺑﺎﻧﻲ ﻭ ﺳﺎﺯﻧﺪﻩ ﺍﻥ ﺣﻚ ﻣﻲ ﺷﺪﻩ ﻛﻪ ﻭﺳﻴﻠﻪﺀ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺑﺎ ﺯﻣﺎﻧﻬﺎﻱ ﺗﺎ ۵٠٠٠ ﺳﺎﻝ ﻗﺒﻞ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻳﻤﺎﻥ ﻣﻴﺴﺮ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ .
ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﻭ ﺳﺎﻟﻤﺘﺮﻳﻦ ﺯﻳﮕﻮﺭﺍﺕ ﺑﺎﻗﻲ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ، ﺯﻳﮕﻮﺭﺍﺕ دور اونتاش در گوماط هفت تبه به نام جدید زیگورات ﭼﻐﺎﺭﺯﻧﺒﻴﻞ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺍﻭﻧﺘﺎﺷﮕﺎﻝ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻋﻴﻼﻣﻲ ﺑﺮﺍﻱ ﺧﺪﺍﻱ ﺍﻳﻨﺸﻮﺷﻴﻨﺎﻙ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﻭ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ١٢۵٠ ﺳﺎﻝ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﻣﻴﻼﺩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﺑﻌﺎﺩ ﺍﻥ ١٠٣ ١٠٣ ﻣﺘﺮ ﻭ ﺑﻪ ﺑﻠﻨﺪﻱ ۵٢ ﻣﺘﺮﻭ ﺩﺭ ۵ ﻃﺒﻘﻪ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﻛﻪ ﺍﻛﻨﻮﻥ ٢۵ ﻣﺘﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﺮ ﺟﺎﻱ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ . دار به معنی خانه و جمع آن دور و جمع الجمع آن دیار است. در خوزستان(عربستان سابق) مردم عرب روستاهای خود را معمولا به سه صورت تقسیم می کنند ، قسمت اول با پیشوند بیت مثلا بیت کنعان ، قسمت دوم با پیشوند عرب ، عرب حسن و عرب اسد و قسمت سوم با پیشوند دور می باشد ، به مانند دور خوین[یا دارخوین، -خوین مصغّر خاین نامی عربی- شهری در نزدیکی شهرستان شادگان و دارای نیروگاه اتمی] ، و در تراجم نام دور اونتاش به اینگونه آمده دور به معنای شهر اونتاش گال حاکم عیلامی که این شهر را برای عبادت ساخته بود.

ﺯﻳﮕﻮﺭﺍﺕ ﺩﺍﺭﺍﻱ ﻃﺒﻘﺎﺕ ﺟﺪﺍﮔﺎﻧﻪ ﺑﻮﺩﻩ ﻛﻪ ﺭﺍﻫﻬﺎﻱ ﺩﺳﺘﺮﺳﻲ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﺍﺟﺎﺯﻩﺀ ﻭﺭﻭﺩ ﺑﻪ ﻫﺮ ﻃﺒﻘﻪ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﺍﺯﻩ ﻭﺭﻭﺩﻱ ﻣﺸﺨﺼﻲ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ . ﻭﺟﻮﺩ ﻃﺎﻕ ﻫﺎﻱ ﮔﻬﻮﺍﺭﻩ ﺍﻱ ﺩﺭ ﭘﻠﻜﺎﻥ ﻫﺎ ﻭ ﺭﺍﻫﺮﻭﻫﺎ، ﺳﺎﺧﺖ ﻳﻚ ﺳﻴﺴﺘﻢ ﭘﻴﺸﺮﻓﺘﻪﺀ ﺁﺑﺮﺳﺎﻧﻲ ﻭ ﺗﺼﻔﻴﻪﺀ ﺁﺏ ﺟﻬﺖ ﺷﺮﺏ ﻋﺒﺎﺩﺗﮕﺮﺍﻥ، ﻭﺟﻮﺩ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺳﻨﺞ ﻫﺎﻱ ﺁﺟﺮﻱ ﺟﻬﺖ ﺭﺻﺪ ﻭ ﺍﺳﺘﺨﺮﺍﺝ ﺗﻘﻮﻳﻢ ﺁﻓﺘﺎﺑﻲ ﻭ ﺗﻌﻴﻴﻦ ﺍﻋﺘﺪﺍﻟﻬﺎﻱ ﺑﻬﺎﺭﻱ ﻭ ﭘﺎﻳﻴﺰﻱ ﻭ ﺍﻧﻘﻼﺏ ﻫﺎﻱ ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻧﻲ ﻭ ﺯﻣﺴﺘﺎﻧﻲ ﻭ ﺗﻌﻴﻴﻦ ﻓﺼﻞ ﻫﺎ . ﻣﺘﻦ ﻣﺸﺘﺮﻙ ﻧﻘﺶ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﺮ ﺭﻭﻱ ﺗﻌﺪﺍﺩ ﺯﻳﺎﺩﻱ ﺍﺯ ۵٠٠٠ ﺁﺟﺮ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ‏( ﭼﻴﺰﻱ ﺷﺒﻴﻪ ﺻﻨﻌﺖ ﭼﺎﭖ ‏) ، ﻛﺸﻒ ﺣﻴﻮﺍﻧﻲ ﺷﺒﻴﻪ ﮔﺎﻭ ﻧﺮ ﻧﺴﺒﺘﺎً ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﺳﻔﺎﻝ ﻟﻌﺎﺑﺪﺍﺭ، ﻛﻠﻮﻥ ﻫﺎ ﻭ ﻟﻮﻻ ﻫﺎﻱ ﺩﺭ ﻭ ﭘﺎﺷﻨﻪ ﻫﺎﻱ ﺳﻨﮕﻲ، ﻣﻬﺮﻩ ﻫﺎﻳﻲ ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﺧﻤﻴﺮ ﺷﻴﺸﻪ ﻭ ﺍﻧﮕﺸﺘﺮ ﻣﻔﺮﻏﻲ ﺑﺎ ﺭﻭﻛﺶ ﻃﻼﻱ ﻗﻠﻤﺰﻧﻲ ﺷﺪﻩ، ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﺷﮕﻔﺘﻲ ﻫﺎﻱ ﺍﻳﻦ ﻣﻌﺒﺪ ﺗﺎﺭﻳﺨﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ .

ﻛﻬﻨﺘﺮﻳﻦ ﺯﻳﮕﻮﺭﺍﺕ ﺑﻴﻦ ﺍﻟﻨﻬﺮﻳﻦ، ﺯﻳﮕﻮﺭﺍﺕ ﺍﻭﺭ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺍﻭﺭ ﺑﺎ ﻗﺪﻣﺖ ۴١٠٠ ﺳﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﺣﺘﻤﺎﻻً ﺯﺍﺩﮔﺎﻩ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ(ع) ﺍﺳﺖ . ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ ﺯﻳﮕﻮﺭﺍﺕ ﺳﻠﻚ ﻛﺎﺷﺎﻥ ﺑﺎ ﻗﺪﻣﺖ ۴٧٠٠ ﺳﺎﻝ ﺍﺯ ﻛﻬﻨﺘﺮﻳﻦ ﺯﻳﮕﻮﺭﺍﺕ ﻫﺎﻱ ﺟﻬﺎﻥ ﺍﺳﺖ .»

* ﺍﻛﺘﺒﺮ ١٨٩۵ - ﺳﭙﺘﺎﻣﺒﺮ ١٩٧٩ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﺷﻨﺎﺱ ﻓﺮﺍﻧﺴﻮﻱ
ﻣﻨﺎﺑﻊ :
ﺯﻳﮕﻮﺭﺍﺕ ﭼﻐﺎﺭﺯﻧﺒﻴﻞ؛ ﺗﺒﻠﻮﺭ ﻣﻌﻤﺎﺭﻱ ﻣﻘﺪﺱ ‏( ﺧﺒﺮﮔﺰﺍﺭﻱ ﻣﻴﺮﺍﺙ ﻓﺰﻫﻨﮕﻲ، ١ ﻣﺮﺩﺍﺩ ١٣٨۵ ‏)
ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﻣﻴﺮﺍﺙ ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ ﻭ ﮔﺮﺩﺷﮕﺮﻱ
ﮔﺮﻭﻩ ﺗﺤﻘﻴﻖ ﻭ ﺍﻣﻮﺯﺵ ﺷﺮﻛﺖ ﺗﻮﺳﻌﻪﺀ ﮔﺮﺩﺷﮕﺮﻱ ﺯﻳﮕﻮﺭﺍﺕ
ﮔﺎﺭﺩﻧﺮ،ﻫﻠﻦ، ﻫﻨﺮ ﺩﺭ ﮔﺬﺭ ﺯﻣﺎﻥ، ﭼﺎﭖ ﺷﺸﻢ، ﻣﻮﺳﻴﻪﺀ ﺍﻧﺘﺸﺎﺭﺍﺕ ﺍﮔﺎﻩ، ١٣٨۴، ۵٠ .

تمدن عیلام؛اشتراکات زبانی با عرب های قدیم

نوشته زیر ترجمه ای ست از سلسله مطالبی با عنوان "اشتراکات زبانی با عرب های قدیم" که در کانال تلگرامی " المفصل من تاریخ الاهواز و عرب الساحل(المشرق العربی)" نگاشته شده. ( در این پست فقط مطلب پنجم، ترجمه شده؛ که مرتبط است با تمدن عیلامی).

واژه های مشترکِ بین عیلامیان و سایر عرب های پیشین5

«برای هر عصر و دوره ای واژه ها و لهجه هایی است که از یک زبان و لغت[خاص] مشتق می شوند زیرا که زبان دائما در حال تغییر و حرکت است. می توانیم این حالت تغییر[و دگرگونی] در زبان را، در زندگی روزمره لمس کنیم؛ آنجایی که پدر یا پدربزرگ ها را گاهی اوقات می یابیم که واژه هایی استفاده می کنند که نسبت به مفاهیم روزگار ما غریب می نمایند. این حالت را می توانیم در زبان عربی فصیح، از عصر جاهلی تا الان مشاهده کنیم که در آن چه مقدار تغییر صورت گرفته است. این دگرگونی مستلزم این نیست که [حتما] به صورت مثبت[و رو به جلو] باشد. زبان می تواند تحت تاثیر دگرگونی هایی از طرف جامعه یا قدرت ها و سایر اموری که بر آن تاثیر می گذارند باشد و بر حسب شرایطی که در آن قرار می گیرید فراز و فرودهایی را تجربه می کند. برای هر زبانی همیشه نقطه آغازینی است و دراین نقطۀ آغازین، زبان همیشه نابالغ است تا اینکه در گذر روزگاران پیشرفت می کند. نقطه شروع زبان عربی، زبان آکدی بود یا چیزی که به نام لغت سامی نامیده می شود. سومریان خط تصویری را ابداع کردند سپس علامیان خط هجایی را ساختند و از همدیگر تاثیر پذیرفتند و پس از آن آکدیان آمدند و این خط را توسعه دادند و آن نیز بر سومریان و عیلامیان تأثیر گذاشت و[بالعکس]تاثیر پذیرفت(1)؛ اینگونه بود که زبان سامی تأسیس یافت و آن زبان عربی قدیم بود. در این باره کتاب های بسیاری وجود دارد مانند کتاب آکدی عربی یا فهرست واژگان مشترک سامی در زبان عربی یا زبان آکدی که ثابت می کند زبان آکدی زبان عربی قدیم است. و می یابیم که عیلامیان نیز به زبان آکدی سخن می گفتند(2) و خط میخی عیلامی از خط میخیِ آکدی مشتق شده وعلائم خط میخی عیلامی از خط میخی آکدی برگرفته شده است(3) یعنی می توانیم بگوئیم که لهجه عیلامی یکی از لهجه های زبان سامی یا عربی قدیم است.

باید به نکته بسیار مهمی توجه کرد که؛ بخش عمده ای از کتاب های نوشته شده درباره زبان عربی قدیمیِ «سامی»، از کتاب های مستشرقین؛ که به زبان انگلیسی نوشته شده، نقل شده است و به سایر زبان ها ترجمه گردیده. به عنوان مثال در زبان انگلیسی حرف "طاء"(ط) وجود ندارد و حروف "طاء" و تاء(ت)" با حرف T انگلیسی نگاشته می شود.
جمله ای عیلامی وجود دارد به این ترتیب: "اوتو ا_هی هی_ بینکیر" (4). کل این جمله به عربی است، پس در معنایش تأمل می کنیم: کلمات اش تا روزگار ما در عربی استعمال می شود. "اوتو" یعنی عطاء (بخشش) اما چون در لغت انگلیسی حرف "عین" (ع) و "طاء" (ط) وجود ندارد ترجمه جمله فوق بدین گونه نقل شده است. اگر "ا" به "عین"(ع) برگشت داده شود و "تاء"(ت) هم به "طاء" (ط)؛ کلمه به این صورت می شود "عوطوا" یا "عطو". زیرا "عین"(ع) اگر ضمه بگیرد در انگلیسیO نوشته می شود مثل نام "عمان" که در انگلیسی "oman"نوشته می شود. و واژۀ "هی" هدیه معنی می شود و حذف دال نیز به سبب لهجه است زیرا در اکثر کشورهای عربی برخی حروفِ در لهجه هایشان را حذف می کنند، مثلا اهوازی ها نمی گویند "اعطینی ذلک الشیء" (آن چیز را به من بده) بلکه می گویند "أطینی ذلک الشیء" حرف "عین" این واژه در لهجه اهوازی حذف می شود. در این مورد مثال های فراوانی در لهجه اهوازی یا سایر لهجه های کشورهای عربی وجود دارد. واژه "بینکیر" به معنی خدایی است که قدرت لعن دارد، و معنی لعنت در زبان عرب؛ دور شدن از رحمت الهی و مترادف با انکار است. یعنی شخصی فلان شیء را منکر می شود و آنرا قبول نمی نماید. لعنت نیز همین معنی را می دهد و کلمۀ "بی_نکیر" را می توانیم در خلال مشاهده تک واژه انکار؛ [یعنی] "نکیر" در این واژۀ دریابیم. "بی" در لهجه اهوازی یعنی کسی که مالک چیزی است و هنگامی که می گوئیم "فلان بی حسادة" فلانی دارای قدرت حسادت است(چشم زخم) . این جمله عیلامی تمامی آن عربی است و معنی می دهد: اعطیت بینکیر(إله الذی یمتلک قدرة اللعنة) هدیة" «به خدایی که دارای قدرت لعنت است هدیه ای دادم». واژه های این جمله را تا امروزه استعمال می کنیم؛ و این دلیلی است بر عربی بودن تمدن عیلام.»


(1،2،3،4) (1)کتاب : دنیای گمشده عیلام ص34، 35، 42 ، 43، 45، 49
تألیف : والتر هینتس
(2)کتاب : ملل قدیم آسیای غربی ص 57
تألیف : احمد بهمنش

نویسنده: طارق الهاشمی

کانال:المفصل من تاریخ الاهواز و عرب الساحل(المشرق العربی)

گفتنی است که انتشار این پست لزوما به معنی موافقت با محتوای آن نیست

جعل و تحریف در نسخه های خطی اسلامی-عربی

مسخ چهره؛ سرقت وتحریف میراث امّت،
کتابی ست چاپ 2005 بحرین که از سوی "گروه مطالعات و پژوهشِ: «انجمن فرهنگی-اجتماعیِ تجدید»، چاپ شده است.1
نویسنده یا نویسندگان این کتاب، سندی از زمان حکومت مسلمانان بر اندلس را نقل می کنند که نویسندۀ آن یکی از نسخه برداران نُسخ خطی عربی است.
نویسندۀ این سند ، مدعی است که در نسخه برداری از نسخ خطیِ اندیشمندان مسلمان، جعل و تحریف صورت گرفته است. این جاعل مسلمان اعتراف نموده که به همراه 150نفر دیگر مجبور به دستکاری و جعل نسخه های خطی بوده اند  و در این نُسخ، مطالب خلاف واقع بر ضد مسلمانان و عرب ها وارد کرده اند که بعنوان نمونه کتاب "مقدمۀ" ابن خلدون را ذکر می کند. علت این کارها؛ ناشی از دشمنی سیاسی و دینیِ حاکمان مسیحیِ اندلس با مسلمانان که بدلیل سابقه شان در حکومت بر اندلس، میان شان با مسیحیان و سران اسپانیا دشمنی ایجاد شده است-، می باشد و سبب شده است تا یکی از سران سیاسی اسپانیا به نام فیلیپ؛ دستور به دستکاریِ نسخه های اصیل خطی اسلامی عربی؛ و درج مطالب بر علیه عرب ها و مسلمانان را بدهد.
ترجمه چند صفحه از کتاب:
1-دانلود کتاب

«امروزه هر چقدر تلاش کنیم نمی توانیم به حقیقت جعل و حجم آن پی ببریم و آن را [بطور کامل] بررسی کنیم، و این امر به دلایل خاصی است که به آنها خواهیم پرداخت، اما بی شک می توانیم به نمونه هایی از آن همه، بپردازیم؛ که ما را به عمق جنایت، حدود و اثرات آن درکل بشریت آگاه می سازد. اما آنچه فریبکارانه تر و تلخ تر از تحریف یک حقیقت خاص است،- مانند کشف فرایند گردش خون که یک دانشمند آن را [متقلبانه] به خودش منسوب کرد- تلخ تر و فریبکارنه تر از آن[مورد جزئی]، فرایند دستکاری در منابع تمدن علمی انسان است. دستکاری هایی از قبیلِ هر آنچه مربوط به تعلقاتِ [عقیدتی] یا ملّی فرد باشد؛ با هدف محروم ساختن امت از علوم و میراث آن و محو نمودن اش از حافظه تاریخ.
شخص عرب، هنگامی که صفحات تاریخ را ورق می زند، حق دارد آن وقتی که احساسی تلخ،[که هر لحظه]افزون و فروزان می گردد، در وجودش احساس کند. او در حالی شعارهایی به ظاهر افتخار آمیز می شنود که در باطن همچون سمی مهلک است.
پس از خروج عرب های مسلمان از اندلس، [در] آنجا بود که آن فاجعۀ ناگوار رخ داد: عملیات بزرگِ جعل،که با شدت هر چه تمام تر، بر نسخ خطی اسلامی، انجام گرفت. و پس از اینکه کار جعلِ نُسَخ جعلی در منابع[کتبی] عربی پایان یافت، این نُسخ به کتابخانه های ما راه یافت. آنچه رخ داد، نشان از جنایتی نه فقط در حق عرب، که در حق انسانیت بود. نُسخ خطیی که در کتابخانه های عربهای اندلس نگهداری می شد، مورد تحریف هدفمند و برنامه ریزی شده واقع شدند. اما خداوند خواست اثری از مدارکی که دال بر این جنایت است، به ما برسد. پس چنین شد که مدرکی [از آن زمان] از زیرکار در رَود تا داستان این تحریف در نسخ خطی را روایت می کند، [این سند را] یکی از نسخه بردارانی که در یکی از صومعه های واقع در قلعه های[در اندلس] زندانی بودند، بر جای نهاده؛ در حالی که مأموریت داشتند با خط عربی، به شیوه ی تحریف آمیزی، از نسخه های خطی،کتاب ها و تألیفات عربی، نسخه برداری کنند. و پس از اتمام فعالیت به وسیلۀ سم کشته و حذف فیزیکی می شدند.

این سند مهم که کمیت وکیفیت تحریف را به اثبات می رساند ، استاد ولید الحجّار؛ یکی از فرهیختگان سوریه ای در اسپانیا، توانست بدست بیاورد و آنرا در اثر معروف اش « سفر نیلوفر یا پایان کار امویان [اندلس]» نقل بکند.»


متن سند:
«بدان ای برادر! من برده ای مأمورم که از خود توان و نیرویی ندارد، و جز به دستوری از پادشاه فیلیپ، از فاس به طُلَیطِلَه(تولدو) بازنگشتم و از خزانۀ سلطان کتابهایی برایش حمل میکنم. اما به درستیکه، خدای توانایی که چیزی عاجزش نمی سازد، مقدر ساخت که راز دوست و هم نشین من آشکار شود، به همین دلیل، فیلیپ، وی را سمّی کشنده -که آنرا به درخواست وی از فاس همراه خود آورده ایم- خوراند. و از این بابت گریزی نیست [زیرا]که من نیز دیر یا زود به وسیله سم هلاک می شوم و هرگز آزاد و رها نخواهم بودتا خبر صد و پنجاه نسخه بردار را، که من یکی از آنهایم، منتشر [و فاش]کنم. ما شب و روز کار می کنیم تا آنچه از نسخه های خطی عربی که در اختیارمان هست را، باز نویسی کنیم.شاید خود جنابِ سلطان(که خدا عزت اش را پایدار گرداند) کسی بود که دستور داد کار ما را یکسره کنند؛ پس از آنکه اطلاع یافتیم نسخه برداران، چه تغییراتِ [تحریف آمیزی] در نسخه های خطی کتاب "العِبَر"[ابن خدون]، -که آنرا از خزانه اش با خودمان آوردیم-، انجام دادند. همانی که درعنوان نسخه اصلی اش کلمۀ "بربر" را دربر ندارد. ... بدان ای برادر! که این شهادت من است قبل از مرگ و من به خدای بزرگ و قادر و کریم قسم یاد می کنم؛که نسخه برداران موریسکاس را دیدم که متن کتاب "العِبَر" و همانند آن را بازنویسی می کنند و هر جا، در کتابِ ابن خلدون، اشاره ای به کلمه [و صفت] "أعرابی و بادیه نشین" است، آنرا با کلمۀ "عربی" جایگزین می کردند. و در آن، بر طبق ارادۀ سلطان ، فصل هایی کامل در مدح بربرها اضافه می کنند و بر حسب سلیقه صومعه نشینان، بدگوییِ عرب را نیز به همین صورت. و[در مقابل] فصل هایی کامل؛ دربارۀ آثار و نشانه های نیکِ عرب که ابن خلدون نوشته،حذف می کنند. بدان ای برادرمن!؛ سمی که با خودمان از فاس آوردیم، حقیقت را تا ابد از تمامی جهانیان به کل مخفی می دارد. و [باز] بدان؛ که در روز قیامت، این برگه شهادت من نزد پروردگارم است. و این فهرست که شهادت نامه ام در آن دفن شده است، تنها یکی از چهار فهرستی است که دربرگرفته نام کتبی راکه بر آنها تحریف و تغییر صورت گرفته است.
و کل آنچه مسلمانان متصور هستند نسبت به نسخه های اصیل خطیِ نگهداری شده درگنجینه هایشان[که واقعا اصیل اند]، همانا با خطی مشابه خط و امضاهای صاحبان اصلی شان، جعل شده است. من و همراهانی از موریسکانهای اسپانیایی که با من اند؛ منی که مسلمانی و عربیّت ام را پنهان می کنم؛ در این کار زشت، همکاری کرده ام؛ به تبعیت از مسلمانان اطرافم [که] بر خلاف میل شان، با یهودی زادگان کار می کنیم. همگی ما در خدمت إسکوریال و شاه فیلیپ ابله و ضعیف العقل هستیم که تصمیم گرفته است همه ما را از اندلس اخراج کند. پروردگارا، از قدرت خودت ات شرایطی مهیا کن تا این فهرست از این صومعه خارج شود. آنرا از این شکاف [به بیرون] پرتاب می کنم تا سالم باقی بماند و [شاید در آینده] به آن برسم یا یکی از مؤمنان آنرا [پیدا کند و] برهاند. پروردگارا این شهادت من است در روز قیامت. و اکنون شهادت می دهم که خدایی نیست جز الله. و محمد(ص)، ولیّ، بنده و فرستاده اوست.»
ولید الحَجّار در اظهارنظری درباره این سند می گوید:
«اینگونه بود که کتاب "العِبر" و "دیوان مبتدا و خبر" به آلودگی قلم دچار گشت. و نیز اینگونه بود که "مقدمه"ی ابن خلدون شامل صفحاتی در هجو و بدگویی عرب شد. چهار نسخه از کتاب "العبر" تحریف گشت! یکی از آنها، به کتابخانۀ بلاط در فاس بازگردانده شد...و دومی به مسجد قیروان در تونس فرستاده شد، اما دو نسخه دیگر در دارالکتب قاهره جای داده شد! آیا انسان نمی پرسد که چرا "مقدمه" در پاریس چاپ نشد الّا در سال 1841م و در بیروت در سال1886م ؟ و در آخر در مصر سال1886؟ [یعنی] بعد از اینکه در خلال اشغال مصر توسط ناپلئون ، فرصت جای دادن این دو نسخه تحریف شده درکتابخانه قاهره؛ برای شرق شناسان همراه اش فراهم شد. آیا کسی هست تا درباره اصلِ نسخه ای که در مسجد قرویین قرار دارد، سوال کند؟ پس پرسشگر بداند که که گذارندۀ فهرست در کتابخانۀ آن مسجد، عرب نیست، بلکه او «آلفرد بل» است، و کسی که وی را در فهرست بندی محتویات آن کتابخانه کمکش کرد و پشتیبانی اش نمود، کسی نبود جز مردی موسوم به "لیوی بروفونساک". و او یهودی الاصل است.»1

1-ولید الحجّار، رحلة النیلوفر أو آخر الأمویین(سفر نیلوفر یا پایان کار امویان[اندلس])، ص436-439

منبع:مسخ الصورة.صفحه 60-64

علل سقوط امویان و بر آمدن عباسیان و نقد درگیری نژادی در سقوط اموی ها

به نزد برخی پژوهشگران سقوط دولت اموی و برآمدن دولت عباسی، حاصل نبردی نژادی-قومی بین عنصر ایرانی و عرب؛ که نتیجه اش برآمدن عباسیان شد، می باشد.
اما بنظر می رسد در سقوط امویان، عاملِ مذهبی-درگیری شیعه و سنی- که بیشتر در خراسان-منشأ عمده مخالفتها- نمود بیشتری داشت، نقش پررنگ تری دارد.
نتیجه این عامل؛ استفاده داعیانِ عباسی از توده شیعه، و مطرح کردن شعار "الرضا من آل محمد" و سوار شدن بر موج مخالفت مذهبی با امویان بود. پیشنهاد ابومسلم به یکی از پیشوایان شیعه برای زمامداری پس از پیروزی، مثال بارز این مسئله است. بگفته استاد مرتضی رضوی: 
«قیام خراسان که یک قیام شیعی بود و بنی عباس را به خلافت رسانید»
عامل دیگر سقوط اموی ها؛ درگیری قبایل عربی مخالف و موافق امویان -که بیشتر در خراسان ساکن بودند- و استفاده مناسبِ سران مخالف عباسی و نمایندگان انها در خراسان-ابومسلم-از این درگیری ها و همراه ساختن دیگر ناراضیان از اموی ها با این قبایل بود.1

همه این عوامل سبب سقوط اموی ها و برآمدن عباسیان شد.
در این مطلب سخن دسته اول یعنی برخی مورخان که معتقدند سقوط اموی ها [بیشتر]دلیل نژادی -درگیری عنصر ایرانی و عرب-داشت 2، نقد می شود. با نقل گفته های دیگر پژوهشگران.
پاورقی:

1-«نارضایی از حکومت خلفای بنی امیه تنها منحصر به ایرانیان و دیگر اقوام تابعه نبود بلکه در میان خود عربها روز بروز نارضایی از حکومت جابرانه بنی امیه فزونتر می‌گشت و همین عدم رضایت از هیأت حاکمه فاسد بود که سرانجام به سقوط بنی امیه منتهی شد.»
بیات ، عزیزالله : تاریخ ایران از ظهور اسلام تا دیالمه ، ۱۳۷۰ ، چاپ دوم ، ص ۱۱۳ و ۱۱۲ .

2-«دولت بنی امیه هر چه بود، عربی محض و خالص بود و به جز پزشکان و پاره ای نویسندگان همه کارگردانان کشور، حکام، قضاة، سرداران و غیره، همه از میان عرب ها انتخاب می شدند، برعکس در زمان عباسیان عنصر ایرانی از عرب ها جلو افتاد، چه که ایرانیان عباسیان را به خلافت رساندند.»
(جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ص70)

لینک پستها (روی تیترها کلیک شود):