زیگورات

زیگورات

عیلام. نوشته هایی درباره تاریخ و فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام ...
زیگورات

زیگورات

عیلام. نوشته هایی درباره تاریخ و فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام ...

نقد کلیشه عرب نشدیم چون شاهنامه داشتیم!

بارها این کلیشه رایج را شنیده ایم که ایرانیان مثل مصر و سوریه عرب نشدند چون فردوسی نداشتند! این سخن را هم از اندیشمندی مصری به نام محمدحسین‌ هیکل نقل می کنند. صحت و سقم این نقل قول را نمیدانم گرچه در صورت صحت هم چیزی از مهمل بودن اش کم نمی کند. (گویا هیکل از ملی گرایان عرب هم بوده که اظهار چنین سخنی را از او بعید می نماید) 

این کلیشه همیشه با یک بارِ معنایی منفی و در ذمّ عربها و  برخی از کشورهای عربی همچون مصر، و در جهت ایجاد تفاخرو مباهات قومی- ایرانی گری بیان می شود، و از ابزارهای عرب ستیزانه ایدئولوژی پارسی آریاگری  است.

در نقد این کلیشه می توان به موارد چندی اشاره کرد. گرچه نقد نوشتن بر چنین مهملاتی ستم است بر واژه "نقد"، اما چه می شود  کرد که این حرفهای عوامانه حتی بین برخی از به اصطلاح خواص و به اصطلاح اهل فرهنگ نیز تکرار می شود. گرچه از ناسیونالیست و قومگرا جماعت انتظاری از بابت بیان چنین تُرهاتی نیست. به هرحال بیان چنین سخنانی از هر کسی، معیار خوبی ست برای تشخیص نادانی و کلّاش بودن اش . زیرا از کسی که با طرح چنین سخنان عوامانه ای -که با  هدف تهییج احساسات ملی-قومی بیان می شود-، جز با همین صفات نمی شود یاد کرد.

1- شاهنامه در قرن چهارم سروده شد. در زمان حکومت ترکان غزنوی و دویست سال بعد از پایان یک حکومت عربی بر ایران. و به گفته ای در قرن هفتم نسخه هایی از آن پیدا شد. اگر قرار به تغییر زبان توسط فاتحان می بود، همان دو قرن اول کار یکسره می شد، و نیازی به فردوسی و شاهنامه اش نمی شد تا چهار قرن بعد بیاید و یک تنه جلوی عرب شدن میلیونها نفر را بگیرد، آن هم با چند نسخه محدود که معلوم نیست در دسترس چند نفر قرار داشت و چه تاثیری قرار بود بگذارد. 

فرضا هم بخاطر کار فردوسی باشد، سوال این است که با توجه به محدودیت های آن زمان، چند نسخه از شاهنامه نوشته شد و در اختیار چند نفر قرار گرفت؟ آیا نسخه هایش در دسترس همه نخبگان بود تا از آن تاثیر بپذیرند؟ از عامه مردم که بار اجتماعی حفظ هر زبانی به دوش شان است سخن نمی گوییم زیرا سوادی نداشتند که سروده هایی در سطح سره نویسی فردوسی را بخوانند! «امروزه بعد از گذشت یکصد سال از نظام آموزشی مبتنی بر زبان فارسی، آن هم با استفاده از روشهای بسیار موثری مانند شبکه مدارس و کتب و رادیو تلویزیون و سینما و غیره، هنوز هم زبان قومیتیهای غیر فارس به جای خود باقی است. این امکانات در دوره فردوسی در حد صفر مطلق بوده است.»+

در مصر هم ظاهرا در قرن سوم هجری بود که عربی جایگزین قبطی شد. بیت عجم زنده کردم بدین پارسی هم گویا الحاقی و جعلی از آب در آمده!. البته در صورت صحت هم بیتی بود مثل سایر 60هزار بیت دیگر که بین دو جلد مدفون بوده، و قرنها بعد کشف شده تا در عالم خیال و افسانه پارسی را زنده کند!

 2- در شام و سوریه حکومت عربی غسانیان برپا بود که نیازی به عرب شدن نداشت! همچنین است در عراق که منذریان حاکم بودند، و نیز میسانیان در بخش هایی از آن.

3- اساسا هیچ برنامه اجباری و سازمان یافته جهت تغییر زبانِ کشورهای فتح شده و اسلام پذیرفته وجود نداشت تا با تفاخر گفته شود عرب شدند و ما نشدیم و فردوسی داشتیم و نداشتند. سابقا در این مطلب اشاره ای شد که: «کدام حکومت، آن هم در سده‌های گذشته که از تلویزیون و رسانه‌ها خبری نبوده و کتاب هم وسیله فراگیری بین مردم نبوده و نظام آموزشی مرکز گرا هم وجود نداشته، قادر به تغییر زبان ملتها، آن هم در این مقیاس بوده است؟»

4- آنچه در مصر و  شمال آفریقا و با تسامح در عراق و سوریه اتفاق افتاد، نه یک برنامه ریزی هماهنگ و منسجم برای امحای زبانهای پیشین از جانب دولتهای حاکم، بلکه یک فرآیند وپروسه ای کاملا فرهنگی بود. زیرا زبان آن ملت ها مثل سریانی و قبطی و آرامی...، با عربی هم خانواده و از یک ریشه اند، تا جایی که گفته اند عربی و عبری ریشه در زبان آرامی دارند، و آرامی حکم زبان مادر را دارد. عربی، بخاطر پیشرفت در قواعد دستوری باقی ماند و بقیه گویش ها کنار رفتند.

 به گفته پیرنیا نسبت این زبان ها به یکدیگر، مانند نسبت عربی عوامانه با عربی فصیح است. 

با تبدیل شدن زبان عربی بعنوان زبان رسمی و علمی ممالک اسلامی، این زبان بدلیل ظرفیت و قدرت اش برای تولیدات علمی، و نیز پیشرفت اش در قواعد صرفی و نحوی، همه نخبگان جهان اسلام، آنرا بعنوان زبان اول برای ارائه اندیشه هایشان انتخاب کردند. علاقه نخبگان ایرانی به زبان عربی تا جایی بود که از ابوریحان بیرونی نقل شده که "عربی بهترین زبان برای بیان مسائل علمی و علاقه ام به آن طوری است که اگر مرا به عربی ناسزا گویند بیشتر دوست دارم تا اینکه به برخی زبان های دیگر بستایندم"

  بدین ترتیب طی چند قرن، عربی، زبان علمی جهان اسلام شد، و برای همه مناطقی که ساکنان اش با عربها از لحاظ قومی و زبانی، از یک تبار و ریشه بودند، به زبانی رسمی تبدیل شد. پیرنیا می نویسد عبریان اسرائیلی 1500 سال قبل از میلاد عربی را بی مترجم می فهمیدند. (1389،ج1،ص30) جرجی زیدان هم ذکر کرده که «در آن موقع اگر عربی از حجاز به عراق و حبشه و فنیقیه می رفت محتاج مترجم نبود و زبان کلدانی و آشوری و حبشی را می فهمید همانطور که اکنون عرب شامی بی نیاز از مترجم به مصر می آید، و بنی اسرائیل 15 قرن قبل از میلاد مدت40سال در صحرای عربستان بدون مترجم به سر می بردند» (1345،ص8تا12) 

 لذا علت اصلی در جایگزینی عربی با قبطی و زبان های شمال آفریقا، این است که این ملتها سامی بوده و بر خلاف ایران، قرابت های فرهنگی-قومی و زبانی بیشتری با عربها داشتند که زبان عربی را در یک فرآیند تدریجی پذیرفتند. همچنین واژگان بسیاری از زبانهای  قبلی شان در قالب لهجه های مختلف عربی باقی ماند.

 فلذا «این فرضیه اصلا قابل قبول نیست که اعراب، مردم تازه مسلمان را به زور وادار به یادگیری زبان عربی و استفاده از آن در زندگی روزمره بکنند. ثانیا قابل قبول نیست که اعراب این همه کلمات عربی را به اجبار وارد زبان فارسی و ترکی کرده باشند. ثالثا قابل قبول نیست که شاهنامه به حفاظت زبان فارسی کمکی کرده باشد، زیرا زبان ملتهای تازه مسلمان دیگری نیز بدون داشتن شاهنامه محافظت شده است+

کلیپی در موضوع این پست به نقل از کانال تلگرامی پایان تک زبانی

شترهای حجاری‌شده و مستطیل های باستانی در عربستان، قدیمی‌تر از اهرام مصر (+عکس)

 پژوهشی تازه نشان می‌دهد که شترهای حجاری‌شده‌ای در کوه های عربستان سعودی کشف شده اند عمری میان ۷ تا ۸ هزار سال دارند.

به گزارش یورونیوز، مطابق گزارش اخیرا «نشریه علوم باستان‌شناسی»، نقوشی که بر صخره‌های الجوف شمال عربستان سعودی کنده‌کاری شده‌‌اند تا امروز کهن‌ترین اشکال حجاری‌شده از حیوانات در دنیا به شمار می‌روند و به زمانی پیش از اهرام مصر و سازهٔ استون‌هنج در بریتانیا برمی‌گردند.

به گفته دانشمندان، عربستان سعودی در آن دوران طبیعتی کاملا متفاوت داشته و از دشتهای سبز و دریاچه‌های پراکنده برخوردار بوده است.


در میان نقوش الجوف علاوه بر شتر حیوانات دیگری نظیر الاغ نیز دیده می‌شوند که همگی در ابعاد واقعی حجاری شده‌اند. هنوز منظور از ساخت این آثار بر دانشمندان روشن نیست اما آنان به دشواری انجام چنین کاری در آن دوران اشاره کرده‌اند.

 در زمان کشف این آثار در سال ۲۰۱۸، عمر آنها، به‌خاطر شباهت‌شان به آثار شهر پترا در اردن، حدود ۲ هزار سال برآورد می‌شد، اما تعیین دقیق عمر حجاری برای پژوهشگران چالشی دشوار است، چراکه در آنها، برخلاف دیوارنگاره‌های غار، هیچگونه عنصر ارگانیکی موجود نیست.

به گفتهٔ پژوهشگران پیکان‌های عصر نوسنگی، و نیز تاریخ‌گذاری رادیو کربن نشان می‌دهد که این آثار متعلق به ۵۲۰۰ تا ۵۶۰۰ سال پیش از میلاد هستند و همچنین میزان فلزاتی نظیر منگنز و آهن در سطح رویی سنگ‌ها با این تاریخ همخوانی دارد.

پژوهش اخیر با حمایت وزارت فرهنگ عربستان، موسسه علوم و تاریخ بشری ماکس‌پلانک، و مرکز ملی علوم فرانسه انجام شده است.

شرح عکس: کنده کاری روی سنگ (حجاری‌) منطقه الجوف در شمال عربستان - عکس از ای اف پی

منبع


مستطیل های باستانی در عربستان سعودی، قدیمی تر از اهرام مصر (+عکس)

دانشمندان می گویند مستطیل های باستانی در صحرای شبه جزیره عرب، حدود 7 هزار سال قدمت دارند. یعنی این دست ساخته بشری از اهرام مصر نیز قدمت بیشتری دارد.
به گزارش عصرایران به نقل از سایت شبکه الحره، مستطیل های باستانی شامل هزاران قطعه از دیوارهای سنگی در صحرای غربی شبه جزیره عربستان سعودی هستند. گفته می شود این سازه مربوط به قدیمی ترین آیین عبادی در جهان است.
این اطلاعات در تحقیق منتشر شده در شماره جدید مجله علمی پژوهشی انتیکویتی آمده است.

خانم "میلیسا کندی" دانشمند رشته باستان شناسی در دانشگاه استرالیای غربی در شهر بیرث و یکی از شرکت کنندگان در این تحقیق گفت: معتقدیم آنها (سازه های مستطیل شکل سنگی) یک صحنه باستانی هستند ... ما درباره بیش از هزار مستطیل صحبت می کنیم. این مستطیل ها در مساحتی بیش از 200 هزار کیلومتر مربع قرار دارند و همه آنها هم شبیه هم هستند. به همین دلیل احتمالا به هم مرتبط ‌اند.
شبکه ان بی سی امریکا نوشت: "هیو توماس"استاد باستان شناس دانشگاه استرالیای غربی می‌گوید: قطعا ارتباط گسترده ای در سطح مناطق بزرگ وجود داشته است. 

طول برخی از این سازه های باستانی به 1500 فوت می رسد. این سازه ها با استفاده از قطعات سنگ ساخته شده اند. این سازه ها در قالب دیوارهای کوتاه مستطیل شکل و سنگی هستند. محققان می‌گویند احتمالا این سازه ها برای راهنمایی حرکت جمعیتی از انسان ها ساخته شده اند.
با این حال، دانشمندان تعداد بیشتری از مستطیل های پیچیده تر  را کشف کرده اند که شامل ستون ها، سنگ های ایستاده و اتاق های کوچک می‌شود.
یکی از احتمالات این است که برخی از اتاق های کوچک این مستطیل ها، محل قربانی کردن حیوانات بوده است


هنوز به طور دقیق مشخص نشده که چرا این مستطیل های سنگی ساخته شده اند. این احتمال مطرح است که برخی از این مستطیل ها تنها برای یک بار استفاده شده اند. همچنین مستطیل های دیگر هم توسط گروه های مختلفی از انسان ها ساخته و استفاده شده اند.

در سال 2019 در اتاق یکی از مستطیل های سنگی شاخ و استخوان حیوانات اهلی از جمله آهو و چهارپایان و مرغ پیدا شد.

با بررسی این استخوان ها مشخص شد آنها مربوط به حدود 5 هزار سال قبل از میلاد ( 7 هزار سال قبل) هستند . یعنی اواخر عصر سنگی.

این مستطیل های سنگی در منطقه باستانی العلا قرار دارند.

منبع

تمدن عربی سبأ

به نزد برخی که گذشته تاریخی برای شان تبدیل به گزاره ای شده برای تفاخر و برتری جویی قومی، جمله ی "عربها تمدن ندارند" تبدیل به پیش فرضی ثابت گشته است. در این ذهنیت آنچه از مؤلفه های تمدنی وجود دارد منحصر است به ایران، و تاریخ بشر هم از هخامنشیان شروع می شود! "عرب بی تمدن و بیابان نشین" که دختران را زنده به گور می کند(بنگرید به پاورقی1)، و "ایران متمدن با چند هزار سال یکتاپرستی"(!)، در سخنان شان تبدیل به کلیشه ای شده که مدام تکرار می شود. علاوه بر تاریخنگاری ناسیونالیستی و باستان گرایانه  که به «برجسته کردن هویت ایرانی از مسیر حقیر شماری دیگران»2 می پردازد، بیگانه ستیزی در ادبیات فارسی و کتابهای درسی که همیشه شخص عرب را در بیابان و در کنار شتر نشان می دهد، در شکل گیری چنین کلیشه ای موثر بوده است. گویی که همه عربها در کل تاریخ، بیابان نشین بوده اند، و سرزمین ایران نیمه بیابانی نیست و داغ ترین بیابان جهان در آن واقع نشده، و نیز جزو کشورهای پرورش دهنده شتر محسوب نمی شود! در نفی این ذهنیت منفی می توان علاوه بر استناد به تمدن های گذشته عربی باستان مانند حِمیَر و نبطیان و سبأییان و...، و یادآوری تمدن عربی عباسی و اموی که بسترسازان تمدن اسلامی اند، می توان خود واژه "تمدن" را مستند قرار داد و گفت که خود واژه "تمدن" واژه ای عربی ست. پدید آمدن واژه ها ناشی از تجربه های عملی انسان است، و این تجربه های عینیت یافته در عرصه اجتماعی، ذهن آدمی را به واژه سازی سوق می دهد.  لذا واژه "تمدن" بر پدیده ای خاص دلالت می کند و آن شهرنشینی و ملزومات آن از قبیل معماری، تجارت، قوانین و قراردادهای اجتماعی و ... است.

در این مطلب می خواهم به اختصار یکی از تمدن های عرب را معرفی کنم، که علاوه بر کتابهای تاریخ، در کتابهای مقدسی چون قرآن و تورات از آن یاد شده است. تمدنی که در قرآن سوره ای به نام اش ثبت شده، و در «یمن» کنونی بوده است. (بنگرید به پاورقی 3)

تمدن سبأ، در بین سال 800 تا 155قبل از میلاد برپا بوده. یعنی 250 سال قبل از برپایی دولت هخامنشی(550تا330 ق.م) و بعد از حکومت معینیان، دیگر تمدن عربی که در سال1300تا630 پیش از میلاد تاسیس شده بود. 

  «نخستین مؤسس و بنیانگذار حکومت سبأ، «سمه على» نام داشت که پیشاپیش گروهی از قوم خود از شمال شبه جزیره عرب به سمت جنوب حرکت کرد. دولت سبأ به سبب فزونی ثروت مردم خود به رشد و شکوفایی رسید. این ثروت عظیم از طریق اشتغال سبائیان به زراعت*، و تسلط آنان به راههای تجاری زمینی که جنوب را به شمال مرتبط می ساخت به دست آمده بود. استاد فیلیپ حِتّی به دلیل تسلط سبائیان به راههای تجاری، آنان را «فنیقیان دریای جنوب» نامیده است.» «سبائیان قلمرو وسیعی را که از یمن در جنوب تا نجد و حجاز شمالی در شمال، در بر میگرفت تحت نفوذ خود آوردند. آنان همچنین به راه تجاری دنیا، که جنوب شبه جزیره را به سوریه و مصر مرتبط می ساخت، سیطره یافتند. »

از مشهورترین فرمانروایان سبأ، ملکه بلقیس بود که ماجرای دیدارش با حضرت سلیمان در سوره سبأ آمده است. به عنوان حاشیه بد نیست بگویم که باستانگرایان و عرب ستیزان، همیشه رفتار اعراب جاهلیت را در پدیده زنده به گور کردن دختران یاد می کنند و همیشه رفتار عده ای قلیل - که به سبب شرایط خاص معیشتی و اجتماعی پدید آمده بود- را به کل عربها تعمیم می دهند و ان رفتار مذموم را بعنوان ابزاری برای نفرت پراکنی همیشگی بکار می برند. اما آشکار است که آن رفتار حالتی استثنایی داشت و حتی به کلیت اعراب جاهلی هم قابل تعمیم نیست، زیرا اگر عملی فراگیر بود، موجب انقراض نسل شان می گشت!. اما می بینیم که پیشرفت تمدن عربی سبأ به حدی بوده که حکومت یک زن را پذیرا بودند. چنانکه در تمدن تدمر یا پالمیرا باز ملکه ای به نام زنوبیا(زینب) نیز فرمانروایی می کرد. این را می شود با کل دوره ایران باستان مقایسه کرد که در مجموع فقط در اواخر پادشاهی ساسانی، دو زن آن هم به سبب نبود مرد5 به حکومت رسیدند، و یکی شان به طرز فجیعی توسط رستم فرخزاد کشته شد.

باری! در فهم و درایت بلقیس همین بس که «هنگامی که نامه ی پیامبر به او رسید با دقت آن را مطالعه کرد و به آن احترام گذاشت و گفت "کتابٌ کریم". [نامه‌اى ارجمند به سوى من انداخته شده است(قرآن)] او مانند آن پادشاه مغرور(خسرو پرویز) نبود که نامه ی پیامبر را پاره کند.»** و به جای پاره کردن و برخورد تند، هدایایی به همراه فرستندگان نامه فرستاد. 

و نیز جایگاه مشورت به نزد وی که در هنگام دریافت نامه از سوی سلیمان «به درباریان گفت که من هرگز کاری را بدون مشورت شما انجام نداده ام. در حالی  که بسیاری از پادشاهان مغرورانه و خودسرانه عمل میکنند بلقیس از مشورت صحبت میکند. که این نشانه ای از تمدن سباء و فرهنگ والای حکومتی آن است.»** و این سخن دقیق اش در ارتباط با رفتار اغلب پادشاهان که خود کتابی است در یک جمله؛ در تشریح سامانه سیاسی جهان باستان!: «[ملکه‌] گفت: پادشاهان چون به شهرى در آیند، آن را تباه و عزیزانش را خوار مى‌گردانند و این گونه عمل مى‌کنند.»آیه34 شوره سبأ

تصاویر بیشتر در این لینک

تمدن سبأ، تمدنی پیشرفته بود به طوری برای چالش های طبیعی و جفرافیایی که با آن مواجه بود، راهکارهای موثری اتخاذ نمود. که از آن جمله بنای دو سدّ "رحب" و "حبابض" بود که «این دو سد بزرگترین تاثیر را در تبدیل مأرب(بلده طیبه در قرآن کریم) به دو بهشت از سمت راست و چپ گذاشت.»6  و نیز سد معروف مأرب است که در قرآن هم از آن یاد شده: «برخی مناطق یمن از کم آبی رنج میبردند در آن زمان و برای مبارزه با این مشکل دولت سباء دست به پروژه ای عظیم زد که مایه ی تعجب باستان شناسان امروزیست. آنها برای مبارزه با کم آبی تصمیم به انتقال پایتخت خود از شهر ( صرواح ) به شهر ( مأرب) گرفتندآنگاه برای ذخیره ی آب و انتقال آن دست به احداث سدی با عظمت زدند که به سد ماریب یا ( مأرب) مشهور شد. بعد از احداث سد مأرب آنان شروع به کانال کشی آب به نواحی مختلف سرزمینشان کردند و توانستند بر مشکل کم آبی چیره شوند که این نشان دهنده ی سطح تکنولوژی و پیشرفت آنان بود»این بود مختصر معرفی ای از تمدن سبأ که علاقمندان می توانند به تفصیل در کتاب های تاریخ، خصوصا "تاریخ عرب قبل از اسلام" عبدالعزیز سالم و "المفصل فی تاریخ العرب قبل الإسلام" جواد علی مطالعه کنند.

پاورقی:

1-ویل دورانت درباره داریوش دوم شاه ایران می نویسد: «داریوش دوم با کشتن چیتر تخم و پاره کردن او و زنده به گور کردن مادر و برادران و خواهران وی فتنه ای را فرو نشاند»(1376،ج1،ص441-442). کریستین سن نیز می نویسد:«در زمان یزدگرد دوم چند نفر از عیسویان را زنده در دیوار نهادند» (1378،ص222)

همچنین حسن پیرنیا می نویسد: «وقتی پارس ها از داردانل گذشتند 9نفر از جوانان پسر و 9نفر از دوشیزگان محل را زنده به گور کردند. این عادت پارسی ها بود چنانکه زن خشایارشاه چون به سن کهولت رسید امر کرد 14 طفل پارسی را از خانواده های نجیب زنده به گور کردند تا سپاس گزاری نسبت به خداوند کرده باشند. ایران باستان،1389،ج1،ص683-684.» و نیز زنده گور کردن مزدکیان بدستور انوشیروان

به نقل از: علی نسائی، اقوام سامی ص96 و74 همچنین بنگرید به این مطلب

2- جولیا بلوندل سعد/عرب ستیزی در ادبیات معاصر ایران،ص11

3-  یمن از دیرباز موطن تمدن ها بوده و  به گفته ای بمعنی «سرزمین سعادت ها» می باشد و با همین نام به نزد یونانیها شناخته می شد. (تاریخ عرب قبل از اسلام ص62) و به گفته ای دیگر بمعنی «آسایش و برکت» است. همان ص62 ابن فقیه همدانی درباره رفاه و ثروت یمن می گوید:«انواع نعمتها، میوه های کمیاب و درختان نادر و شگرف یمن به حدی است که رستنیها و محصولات سرزمین های ایران و روم را تحقیر می کند.»(ابن فقیه همدانی، مختصر کتاب البلدان، ص34) .یمن در کاخ سازی و سدسازی هم پیشرفته بود تا جایی که فقط در منطقه یحصب العلو 80 سد وجود داشت.(ص62تاریخ عرب قبل از اسلام). جرجی زیدان به نقل از یکی از خاورشناسان می نویسد:«مصری ها از یمن تمدن آموخته اند»(1345،ص653) گوستاو لوبون نیز آورده که «در یمن صد و هفتاد شهر وجود دارد که پنج شهر آن شهرهای بسیار بزرگی است)(1358،ص30)

4 و 6 : تاریخ عرب قبل از اسلام ص82- 84

5-ابن اثیر می نویسد: «پوراندخت را به پادشاهی بر آوردند زیرا هیچ مرد کارآمدی را در دستگاه حکومت نیافتند» الکامل/جلد دوم، ص ۴۷۸.

*- «قرآن کریم به این ثروتهای انبوهی که سبائیان از راه زراعت به دست آورده بودند اشاره می کند: لقد کان لسبأ فی مسکنهم آیة، جنتان عین یمین وشمال، کلوا من رزق ربکم واشکروا له بلدة طیبة ورب غفور (سورة سبأ /۱۵) برای سبأ در سکونتگاهشان نشانه ای بود، دو باغی از راست و چپ، از روزی پروردگارتان بخورید و او را سپاس گزارید، شهری پاکیزه و خدایی آمرزنده).»

** پاورقی های دوستاره از این مطلب نقل شده که توضیحی است درباره تمدن سبأ و آیات قرآنی مورد اشاره به آن.

چه رازی در پس پیشرفت سریع اسلام نهفته است؟

ناصر پور پیرار :علت پیشرفت سریع عرب های مسلمان هنوز از بحث های داغ تاریخی است. جرجی زیدان از قول دیگران فرسایش دو قدرت روم و ساسانی در اثر جنگ های پیاپی را علت شکست آن ها می داند (تاریخ تمدن اسلام، ص 42)

اما در تاریخ نشانی از این جنگ های پیاپی نیست. بلکه خسرو را متاثر از مسیحیت رومی و زنی مسیحی به نام شیرین می دانند (آرتور کریستین سن، ایران در زمان ساسانیان، ص 466)

آخرین جنگ کذایی ایران و روم چنان آشفته است که یک بار خسرو در حال تصرف پایتخت روم است و بعد از کمی هراکلیوس را در تیسفون می بینیم. تا این که سرانجام مورخ دانمارکی خسرو را در جریان شورش می کشد (ص 468) !

حسین مؤنس، اطلس تاریخ اسلام، ص 30 :«تقسیمات کشوری ساسانی ساتراپ بود که یک اسم یونانی است. بلخ را باکتریا می گفتند و همدان را اکباتان. علت شکست ساسانیان از اسلام، ضعف نبوده است چون در سال 619 م به اسکندریه رسیده بودند. و هراکلیوس در 630 همه سرزمین های ارمنستان و شام و مصر را پس گرفت. که باز نشان از قدرت روم دارد.»

ناصرپورپیرار: «عده بسیاری تصور می کنند قدرت اسلام را باید در پیشرفت به سمت شرق و غرب جستجو کنند. در حالی که اهمیت پیامبر در متحد کردن قبائل عرب در نجد است که با همه پیروزی ها برابری می کند، بل از تمام آن ها عمده تر است. متحد کردن قحطان و حمیر و سبأ و مضر و معد زیر لوای اعتقادی واحد که بیشتر جهان را در کمتر از ده سال به زیر پرچم خود آورند مساله ای است که کمتر کسی به اهمیت آن پرداخته است .

وقتی عرب ستیزان بر جنگ های قبیله ای قبل از اسلام و خوشگذرانی عرب و وقت گذرانی او با شعر و شراب تاکید می کنند و ناگهان او را شمشیر به دست در سودای تسخیر جهان نشان می دهند، چنین تحولی را جز به مدد اسلام و قرآن و توانایی آن ها در تغییر انسان چگونه توجیه می کنند؟

علت غلبه پیامبر بر آن همه پراکندگی در جزیرة العرب را با چه چیزی جز قرآن می توان توجیه کرد؟ و وقتی بیشتر اقوام مغلوب از زبان قرآن سر در نمی آوردند ناگزیر باید پیشرفت معجزه آسای اسلام را که در کمتر از ده سال بر جهان آن روز فائق آمدند را در متانت سپاه اسلام جست.

اسلام هیچ گاه دست به شمشیر نبرده  و همیشه نخست از نیام دشمن بیرون آمده است . و بخشیدن اهل مکه نمونه بارزی از منش اسلام و قرآن در برابر مغلوبین است.

جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ص 9-11 :«علتی ندارد که عرب جزیرة العرب متمدن نباشد وقتی همنژادان کلدانی و آشوری و فنیقی آن ها تمدن های بزرگی داشته اند. ضمنا آشنایی بعدی عرب با اقوام مغلوب دلیلی بر متمدن شدن بعدی عرب در تماس با روم و یونان و غیره چنان که می گویند نیست . جنگ های ژرمن ها در ممالک روم جز خرابی نداشت و تمدن ساز نبوده است. اقوام هون با وجود قرابت 200 ساله با یونان تمدنی تاسیس نکردند. اقوام اسلاو تا قسطنطنیه پیش رفتند اما متمدن نشدند. سپاهیان مغول ممالک عرب را فتح کردند اما نه تمدن جدیدی تاسیس کردند نه تمدن عرب را حفظ کردند.

آیا این همه برهان و دلیل کافی نیست که بدانیم عرب ها استعداد تشکیل هر نوع فرهنگ و تمدنی را دارا هستند؟»

ناصر پورپیرار: «گوناگونی پدیده های اجتماعی و تاریخی غیر قابل توضیح، چون زبان و لغت و ادب و زیبا شناسی و فرهنگ درخشان عرب، با دیگر ویژگی های دوران جاهلی را، فقط می توان حاصل تداخل فرهنگ کهن بین النهرین با عصبیت دوران انتظار برای آزادی دوباره دانست.

چنین است که جامعه درونی اسلام، بر اساس تلفیق قدرت قرآن و تمدن کهن بین النهرین پایه ریزی شد.

عرب ستیزان هیچ گاه به ریشه های تمدنی بین النهرینی عرب اشاره نمی کنند و فقط سعی دارند او را شمشیر به دست برخاسته از صحرای خشک و بدون تمدن تصویر کنند.

دعوت به کشور گشایی را در هیچ از آیات قرآن نمی بینیم و همین مساله قضیه سپاه اسامه در اواخر حیات پیامبر برای نبرد با روم را با چالشی جدی روبرو می کند.»

نقدی بر مقدمه ترجمه کتاب اطلس اسلام(2)

به نقل از کانال تاریخ شرق :

ناصر پور پیرار؛ پاورقی های مترجمان ایرانی همیشه در راستای حفظ کلیشه ها و تلقینات بنگاه های فرهنگی حمایت شده بوده است . 

به نقد چند پاورقی از کتاب حسین مؤنس ادامه می دهیم ‌:

مفهوم مجوسیت 

حسین مونس، ص 31: «دین ایرانیان زرتشتی یا مزدکی بود و اساس آیین زرتشت بر آتش پرستی و از انواع بت پرستی است که عرب آن ها را مجوسیت نامیده اند .»

پاورقی مترجم : «ضعف اطلاعات مولف درباره زرتشت بر کسی پوشیده نیست و متاسفانه در بیشتر جاهای مرتبط با ایران دارای چنین ضعفی است.»

ناصر پور پیرار : «کلمه مجوس از دیرباز در زبان های سامی و کلدانی معنی خادم بت می داده است. آیا مجوسیت غیر از بت پرستی چه می تواند باشد؟ 

و وقتی کلامی خردمندانه از یک عرب می شنوند بیشتر از کوره در می روند. ما چنین پاورقی هایی را حتی در کتاب نیبرگ که منکر زرتشت و اوستا ست نمی بینیم.»


ما مسلمان شدیم اما عرب نشدیم 

حسین مونس، ص 31 :«زبان عربی زبان همه جهان اسلام شد به استثنای زبان فارسی و ترکی که بعدها جانی گرفتند.»

پاورقی مترجم :«زبان هایی که جای خود را به عربی دادند زبان ملت های غیر متمدن بود.»

ناصر پور پیرار : «بفرمایید. از نظر مترجم کتاب وارثان تمدن های بین النهرین و فنیقیه و کارتاژ و یمن بی تمدن محسوب شده اند.


زبان عربی زبان اندیشه ما نبوده است بل که به علت رواج از آن استفاده کردیم. 

حسین مؤنس، ص 280 :«ایران گرایی در احساسات سامانیان مشهود بود اما زبان عربی همچنان زبان اندیشه باقی ماند و دانشمندان کتاب های خود را به عربی می نوشتند .»

پاورقی مترجم (جعفر شهیدی) نه از آن جهت که عربی زبان اندیشه بود، بل که عربی مانند انگلیسی امروز زبان عمومی دانشمندان به شمار می آمد.»

ناصر پور پیرارآیا شما چیزی فهمیدید؟ یعنی مثلا به زبان دیگری می اندیشیدند و به اجبار به عربی می نوشتند؟ آیا مگر دانشمندان کنونی جهان به غیر انگلیسی می اندیشند و به انگلیسی می نویسند؟ این از آن حرف هایی است که دیگر از فرط خامی فهمیده نمی شود.»


زبان فارسی یک زبان علمی است نه فقط ادبی 

حسین مؤنس، ص 282 :«دری، فارسی جدید و نیم عربی شده ای است که بیشتر واژگان فرهنگی آن را کلمات عربی تشکیل می دهد. علاوه بر این، زبان فارسی دری را به حروف عربی نوشتند و نیکوترین آثاری که در روزگار این دو حکومت پدیدار شد، به همین زبان بود. زیرا آن زبان تازه فارسی، بیش تر زبان شعر و حماسه بود و هنوز می بایست زمانی سپری می شد تا شایسته تألیفات علمی نیز بگردد. این نظر، همان سخن ابوریحان بیرونی است که در سایه غزنویان زیست و برای آنان کتاب ها نوشت، وی چنین می پنداشت که عربی زبان علم و اندیشه و تألیف است، نه فارسی». 

نقد آذرنوش آذرتاشادعایی است بدون دلیل. به رساله های علمی بن سینا و بیرونی رجوع کنید و کتاب هایی که مقدم بر زبان دری است!!!.»

ناصر پور پیرار : «حتی امروزه همه مفاهیم فرهنگی زبان فارسی با کلمات عربی ادا می شود. زبان فارسی تنها در بیان شعر فریبنده می شود که آن هم با اوزان عروضی عربی است. بن سینا فقط یک اثر سفارشی به نام دانش نامه علایی برای کاکویه نوشته است که کاکویه به دلیل کثرت کلمات عربی در آن، چیزی از آن نفهمید. ابوریحان بیرونی فقط کتاب التفهیم را به فارسی نوشته که قبلا به عربی هم نوشته بود. در التفهیم هم که ترجمه اش با یک جمله فارسی برآورده نمی شود هم کلمات علمی عربی است. این ایراد گیری ها تا پایان کتاب ادامه دارد.

حال تصور کنید اگر نویسنده گمنامی از لیختن اشتاین چنین کتابی می نوشت، چه ستایش نامه ها که بر آن نمی نوشتند.

پاورقی ها بر کتاب بیشتر شبیه مجادله سیاسی است. و از ترس تاثیر بر خواننده ایرانی مقدمه مولف را از کتاب روبیده و حذف کرده اند.»