زیگورات

زیگورات

عیلام. نوشته هایی درباره تاریخ و فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام ...
زیگورات

زیگورات

عیلام. نوشته هایی درباره تاریخ و فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام ...

«پدر ایران مدرن»؛ بزرگترین تحریف تاریخ معاصر!

به نقل از رجانیوز: گروه تاریخ-حسین اصغری: سوم آبان سالروز نخست‌وزیری فردی است که او را به غلط «پدر ایران مدرن» می‌خوانند؛ و تلاش بسیاری می‌کنند تا تاریخ ایران، به محوریت سلطنت او تحریف شود. به بهانه چنین روزی، اشاره‌ای به روند ساخت تاریخ با مبدأ پهلوی خواهد شد.

طرفداران و اندیشمندان حامی رضاخان تلاش بسیاری کردند تا روند تاریخ در ایران را همانند غرب مطرح کنند. آنان بر این باورند که چنانچه تاریخ‌نگاری اروپایی به سه دوره روشنایی (یونان و روم باستان)، تاریکی (قرون وسطی) و روشنایی مجدد (دوران مدرنیته) تقسیم می‌شود، تاریخ ایران نیز چنین است؛ ایران باستان (پیش از اسلام) در اوج قلل تمدن بشری قرار داشت اما با ورود اعراب مسلمان به ایران دوران تاریکی شروع شد و نهایتا با به قدرت رسیدن رضاخان پهلوی مجددا ایران وارد دوران روشنایی خود شد.

چنین نگاهی علاوه بر تحقیر بیش از 1000 سال تاریخ ایران پس از اسلام، باعث شد تا سلطنت پهلوی مستقیما به سلطنت پادشاهان ایران باستان پیوند بخورد.

نتیجه چنین نگاهی این است که دو دسته به عنوان «دیگری» در برابر شکوه و مجد و عظمت ایران در دوران روشنایی خود (ایران باستان و عصر پهلوی) ایستاده‌اند و از عوامل اصلی دوران تاریکی ایران هستند؛ این دو دسته عبارتند از اعراب و ترکان. اعراب به دلیل این‌که حاملان اسلام به ایران بودند و ترکان نیز در دوران سیاه ایران حکومت می‌کردند و البته هنوز هم گویش بخش قابل توجهی از ایران را تشکیل می‌دهند. ملک الشعرای بهار نیز در سروده خود به این موضوع اشاره می‌کند:

پادشهان یکسره ترکان بدند                جمله شبان گله‌ گرگان بدند

هستی ما یکسره پامال شد                 دستخوش رهزن و رمّال شد

اجنبیانی همه اهل چپو                      فرقه بردار و بدزد و بدو

تازی وترک و مغول و ترکمان              جمله بریدند از ایران امان

بعد عرب هم نشد این ملک شاد           رسته شد از چاله و در چه فتاد

شد عرب ‌و‌ترک‌ به‌جایش نشست           مست بیامد، کت دیوانه ‌بست

بست‌ عرب‌، دست‌ عجم ‌را به پشت         هرچه توانست از آن قوم کشت

پس مغول آمد کَتشان بسته دید           تیغ کشید و سر ایشان برید

اسلحه از فارس‌، عرب کرد دور              بعد مغول آمد و کشتش به زور

الغرض ای شاه عجم‌، ملک جم             رفت و فنا گشت زبان عجم

نصف زبان را عرب از بین برد                نیم دگر لهجه به ترکان سپرد

 

در دوره دوم روشنایی که همان دوران سلطنت پهلوی است تلاش بسیاری شد که تاریخ ایران را به دوران ایران باستان پیوند بزنند؛ در این راستا به احیای معماری پیشااسلامی پرداختند، تلاش گسترده‌ای شد تا لغات عربی و ترکی از زبان فارسی زدوده شوند و زبانی به نام «فارسی سره» ایجاد گردد، به عنوان بدیل‌سازی برای امامزاده‌ها به ساختن آرامگاه برای شعرای فارسی‌زبان پرداختند، فردوسی را قهرمان ملی خواندند و دوگانه شاهنامه –اسلام را پیگیری کردند تا جایی که به تقلید از پاسارگاد آرامگاهی برای فردوسی بنا کردند بی‌آن‌که قبر او را بیابند و اقدامات فراوان دیگر نظیر جشن‌های هزاره فردوسی و ... که همگی به منظور اتصال این دوره به ایران باستان صورت گرفت.

تلقی سلطنت پهلوی به مثابه نقطه آغاز دوره سوم یعنی دوره تجدد و روشنایی مجدد ایران با یک مشکل اساسی روبه‌رو بود؛ این‌که نقطه شروع بسیاری از مظاهر تجدد متعلق به دوران قبل از پهلوی بود.

اما آن‌چه اتفاق افتاد تحریف کلان تاریخ بود. ذهنیت تاریخی جامعه ایران به نحوی ساخته شد که گویی تاریخ از فردای تاج‌گذاری رضاشاه پهلوی از نو آغاز می‌شود و اگر در گذشته اقدامی در راستای تجدد صورت گرفته است یا استثنا بوده یا ابتر.

ذهنیتی که این‌گونه سامان یافته است، قادر به کنار هم گذاشتن جزئیات تاریخی و حرکت استقرایی به سمت ساخت یک دیدگاه کلان و جایگزین در باب تجدد نیست.

در عرصه نظامی رضاخان را پدر ارتش نوین معرفی کردند؛ در حالی‌که ارتش متمرکز از دوران صفویه در ایران شکل گرفته بود و حتی از دوران نادرشاه، ایران دارای نیروی دریایی مدرن و قدرتمند بود. در عرصه سیاست نیز ساختار سیاسی جدید شامل هیأت دولت و وزرا در دوران قاجار به وجود آمد؛ هرچند ناقص بود و کم کم تکمیل شد.

در عرصه فرهنگی و صنعت چاپ روزنامه و رواج مدارس جدید نخستین اقدامات در دوران قاجار رخ داد. در حوزه ارتباطات شامل توسعه شهری و خطوط راه آهن و برق و تلفن و تلگراف و بلدیه هم، پهلوی مبدع این تجدد در ایران نبود.

هم‌چنین در حوزه‌های مختلف بهداشت و نیز ورزش مدرن، پادشاهان قاجار با اختلاف از رضاخان پیش هستند. اما نکته این‌جاست که روشنفکران و اندیشمندان اطراف رضاخان در آن دوره و نیز حامیان ایدئولوژی و طرفداران رژیم پهلوی در دوران کنونی طوری به تحریف مبدأ تاریخی و بیان نکات و رویدادهای تاریخی پرداخته و همچنان می‌پردازند که گویا رضاخان پهلوی کسی بود که تمام مظاهر تمدن را وارد ایران کرد و با سلطنت خود، مهر پایانی زد بر دوران تاریک تاریخ ایران.

این چنین است که توهم عصر جدید برای دوران پهلوی به معنای عصر روشنایی و تجدد این سرزمین رواج پیدا کرده است.

درباره افول تمدن اسلامی و اشاره به یک دیدگاه سخیف در پیدایی آن

«جهان بینی توحیدی که در بعثت محمد به کمال رسید، راهگشای پیدایی یکی از درخشان ترین تمدنهای بشری شد. معرفت شناسی، هستی شناسی و جامعه شناسی توحیدی قرآن بر ضرورت شناخت تجربی تعقلی طبیعت و تاریخ، و نیز آزادی و حقوق و ارزش انسان تأکید دارد؛ و بر این حقیقت که در این مجموعه پژوهشی مفصلا بررسی شده است، پژوهشگران منصف تاریخ تمدن نیز گواهی داده و آنرا پایه پیدایی تمدن درخشان اسلامی دانسته اند. اما بسیاری از پژوهشگران مسیحی و یهودی غرب کوشیده اند کارکرد تمدن سازی قرآن را تا حد امکان کمرنگ نشان دهند. در این میان روایت سخیف یک جاعل شیاد و وقیح موسوم به ابن ندیم در نهایت فریب و ابتذال قرار دارد. در داستان سازی وقیحانه او، ارسطو به خواب مأمون خلیفه عباسی آمد و مأمون از او پرسید که زیبایی چیست؟ ارسطو پاسخ داد که هر آنچه به ترتیب عقل و شرع و جمهور مردم زیبا بدانند! این خواب انگیزه مکاتبه مأمون با پادشاه روم و ارسال گروهی برای آوردن کتب علمی رومیان شد! پادشاه روم هم با بی میلی پوست نوشته هایی را که در گنجینه آنها در حال "پوسیدن و گندیدن" بود به فرستادگان مأمون داد! سپس مترجمان "پارسی و یهودی" آنها را به عربی (؟) ترجمه کردند، و بدینگونه پایه های تمدن اسلامی برافرشته شد؟!؟! بنابراین، اگر ارسطو به خواب مأمون نیامده بود و پادشاه روم حاضر به هدیه کتابه ای "پوسیده و گندیده" به خلیفه مسلمین نبود، و البته "همت بلند پارسیان و یهودیان" که گویا بر زبانهای لاتین و عربی تسلط کامل داشتند (؟!) در کار نبود، اثری هم از تمدن اسلامی دیده نمی شد؟!؟! بی تردید، این داستان نه تنها از منظر علم تاریخ تمدن و جامعه شناسی بلکه حتی در ساختار درونی خود چندان سخیف و مضحک و متناقض است که ارزش پاسخگویی و حتی طرح شدن هم در کتب علمی معتبر ندارد؛ و بنده تنها برای آشنایی خوانندگان با سنگینی حجم دروغ و افسانه، و عمق کینه توزی تاریخ سازان "پارسی یهودی" به اسلام، به نمونه کوچکی از آنها اشاره کردم.»1

علت افول تمدن اسلامی:
 «آنچه بنام فلسفه اشراقی افلاطون در جهان اسلام و اروپا منتشر شد از پایه های نظری جنبشهای تمامیت خواه و فاشیستی (دینی و سکولار) در جهان اسلام و غرب گردید. این اندیشه که در تضاد مطلق با تمدن و عقلانیت و آزادی انسان در اندیشه و بیان و رفتار است، در اسلام بدست کسانی چون ابن عربی منتشر شد و عامل ویرانی تمدن درخشان اسلامی و پیدایی جنبشهای فاشیستی دینی شرک آمیز شد؛ در اروپا هم با عرفان آلمانی و هگل بازتولید شد و به پیدایش نازیسم و فاشیسم و توتالیتاریسم انجامید. بگفته کارسمن: "فلسفه افلاطون ددمنشانه ترین و ژرفترین تاخت به اندیشه های آزادیخواهانه است که تاریخ گواهی می دهد" (کارل پوپر، جامعه باز و دشمنانش، جلد اول)»2
«هانتینگتون در کتاب برخورد تمدنها می گوید که پس از فروپاشی کمونیسم و "پیروزی نظام لیبرال-دموکراسی غربی" برخوردها دیگر میان تمدنها و مجموعه های فرهنگی خواهد بود؛ و مرزهای تمدنی بجای مرزهای سیاسی-اقتصادی تعیین کننده برخوردها خواهند شد. در میان هشت تمدنی که هانتینگتون نام می برد (تمدن های غربی، ژاپنی، کنفسیوسی، اسلامی، هندو، اسلاوی، آمریکای لاتین و آفریقایی)، دو تمدن غربی و  اسلامی را فاقد عناصر مشابه و دارای تضاد آشتی ناپذیر می داند؛ و بگونه ای ظریف فرمان تهاجم نظامی به جهان اسلامی را به جنگ افروزان غربی صادر می کند: "بین تمدن غربی و اسلامی هیچگونه قرابتی وجود ندارد و کاهش تقابل نظامی غرب و اسلام، که قرنها ادامه داشته است، بعید به نظر می رسد. حتی این تقابل می تواند در آینده تلخ تر شود" (همان منبع). اما از منظر علم تاریخ تمدن، امروز چیزی بنام "تمدن اسلامی" وجود ندارد، و این تمدن در قرن پنجم هجری راه انحطاط و زوال را پیمود؛ ذخائر ارزشمند و تمدن ساز آن نیز از راه اندلس و  سیسیل به اروپا رفت و آن دیار را از تاریکی قرون وسطایی رها ساخت.
امروز مسلمانان بهره چندانی از دستاوردهای "تمدن اسلامی" و گنجینه های "دانش مسلمین" نبرده اند؛ بلکه غرب وارث تاریخی آن است! "تمدن کنفسیوسی" هم یک تمدن مرده است؛ و کنفسیوس و بودا در جهان غرب شناخته شده تر از چین امروز هستند! باری، نظریه "برخورد تمدنها" به همان اندازه که فریبنده است بی پایه است؛ و آنچه که هانتینگتون "تمدن" می نامد (باورها، احساسات، عادات و سنتها)، در علم جامعه شناسی "فرهنگ" نامیده می شود!»3


1و2 صفحه 32/3 صفحه19/جامعه شناسی و تبیین تاریخ/ محمود رضاقلی

بررسی داستان نبرد الیس در تاریخ فتوحات

در تاریخ فتوحات, از حادثه ای یاد شده به نام «نبرد الیس». ادعا شده که در این نبرد سپاه مسلمانان پس از شکست دادن ارتش ساسانی، هزاران نفر(به قولی 70هزار)، از اسیران را گردن زدند تا جایی که از خون شان رودخانه ای جاری شد! به همین دلیل نام دیگر این جنگ, «نهر الدم» یا «رود خون» می باشد. این قصه، با این تعداد کشته- آن هم همه اسیر- بار تراژیک بسیاری به همراه داشته و همواره احساساتی را تحریک کرده، و نیز دستاویزی شده برای عرب ستیزی و اسلام ستیزی. حتی برخی مذهبیون که از کلیت فتوحات اسلامی، برداشتی فرقه گرایانه ای دارند، این قصه را محملی برای مذمت مذهب سران فتوحات خصوصا فرمانده اصلی این نبرد، ساخته اند. اما این قصه محتاج بررسی بیشتری است زیرا وقایع آن بسیار مشکوک است. خصوصا کشتن هفتاد هزار نفر در یک روز. آن هم زمانی که ادوات کشتار به پیشرفتگی امروز نبود و مهمتر از همه وجود اشخاصی در سند این نبرد که در تاریخ و علم رجال نام خوشی ندارند و مشهور به جعل و تحریف وقایع اند مانند سیف بن عمر.

لذا به کتاب تحقیقی «صدوپنجاه صحابه ساختگی» مراجعه کردیم تا چند و چون ماجرا مشخص شود.

بررسی روایت طبری:
اصل روایت طبری به نقل از کتاب 150صحابه ساختگی علامه عسکری
«و در شرح نبرد الیس چنین آورده است: مسیحیان عرب و رزمندگان دیگر عرب از تعداد کشته هایی که در نبرد ولجه متحمل شده بودند به خشم آمده, مراتب ناراحتی خود را از این شکست به ایرانیان نامه کردند و در نتیجه جابان به منظور پشتیبانی آنها با سپاهش در الیس به آنها پیوست. جنگی سخت و بی رحمانه در میان دو سپاه به وقوع پیوست, دراین میان به امید رسیدن قوای کمکی از طرف ایران  مقاومت رزمندگان هر چه بیشتر میشد خالد به خشم آمد و سوگند خورد که اگر بر آنها دست یابد یک تن از آنها را زنده نگذارد و رود الیس را از خونشان جاری سازد. سر انجام چون خالد بر آنها پیروز شد, فرمان داد تا همۀ اسیران را یک جا جمع کنند و هیچ اسیری را نکشند. سپاه خالد برای دستگیری فراریان و جمع آوری اسیران به هر طرف شتافتند سواران اسیران را گروه گروه به خدمت خالد آوردند. خالد دستور داد تا مردانی معین, گردن اسیران را در رودخانه بزنند تا از خون آنها آن رود به جریان افتد یک شبانه روز گذشت و فردا و پس فردای آن نیز سپری شد و مرتباً اسیران را از فاصله های بسیار دور الیس میآوردند و گردن میزدند ولی او خون آنها رودی ایجاد نشد. در این موقع بود که قعقاع و پهلوانانی چون او به خالد گفتند: از همان وقت که برای نخستین بار خون فرزند آدم بر زمین ریخته شد با منعقد کردن آن از حرکتش جلوگیری به عمل آمد حالا اگر تو میخواهی که رودی از خون انسانها به راه اندازی و از قید سوگند خود رهایی یابی, باید که براین خونها آب ببندی تا از پیش از این وقعه مسیر آب را گرفته « لخته شدن آن جلوگیری نماید بودند, پس ناگزیر شدند تا سد را بردارند تا آب بر خون جاری شد و رودی خونین به وجود آمد و بر اثر آن آرد لازم برای بیش از هجده هزار سپاهی خالد, وسیلۀ آسیابهایی که از آن رودخون به گردش در آمدین تهیه گردید. و سه شبانه روز این آسیابها بر اثر این رود خون در چرخش بودند. و به این مناسبت آن را رود خون نامیدند. چنین رود خونی, به برکت خون هفتاد هزار تن انسان که در آن چون گوسفندان قربانی شدهاند به وجود آمده است. "تا سوگند قهرمان یک دنده ای چون خالد مضری عملی شود"1
بررسی سند
راویان جنگ الیس:
در کتاب "150صحابه ساختگی"(کتابی درباره راستی آزمایی برخی کتب تاریخی و راویان و منابعی که مورخان از آنها استفاده کرده اند)، با بررسی سندی گزارشات تاریخی و عرضه و مقایسه شان با سایرگزارشات مشابه،  با یک راوی بسیار مشکوک و جاعل به نام سیف ابن عمر آشنا می شویم که طبری،از او بسیارنقل کرده است.
این راوی جاعل (سیف بن عمر) نیز برای منبع دهی به روایات ساختۀ ذهنش، دست به خلق راوی می زند که از جمله این ها می توان به "قعقاع" که نامش در متن روایت جنگ الیس هم آمده، اشاره کرد.
«سیف, عبد الرحمن بن سیاه, و محمد بن عبد الله, و مهلب را راوی داستان نبرد الیس معرفی میکند که دانستیم این سه نفر جزء راویان مخلوق ذهن خیال پرداز سیف میباشد و وجود خارجی نداشته اند و نیز زیاد بن سرجس احمری سند روایت او است که سیف از این راوی نیز 53 حدیث در تاریخ طبری روایت نموده که چون نام این زیاد را نیز در هیچ کتابی جز روایتهای سیف ندیدم او را چون راویانی که تا کنون به دست داده ایم, جزء راویان مخلوق سیف به حساب آوردیم و نیز اشخاص مجهول الهویه و ناشناس دیگری را به عنوان راوی معرفی میکند و همچنین نامهایی را که بین چند راوی مشترک است به عنوان راوی و سند می آورد که بررسی آنها غیر ممکن است»2
اصل روایت جنگ الیس:
سنجش روایت سیف با روایت دیگران:
بلاذری در بارۀ الیس مینویسد: «خالد بن ولید سپاه به جانب الیس کشید, و جابان بزرگ ایرانیان چون از اندیشۀ خالد آگهی یافت خود به نزد خالد رفت و با او پیمان عدم تعرض بست به این شرط که اهالی الیس خبر گزار مسلمین باشند و راهنما و پشتیبان آنها در جنگ با ایرانیان.. .»3
قصۀ رود خون
 «اما در مورد داستان رود خون و سوگندی که خالد بن ولید خورده بود. ابن درید در کتاب اشتقاق چنین آورده است:
منذر بزرگ در آن روز که افراد قبیلۀ بکر بن وائل را به طرز فجیعی میکشد, و ایشان را بر سر کوهی میبرد و پشت سر هم گردن میزد, سوگند خورده بود که از آنان آن قدر آدم بکشد تا خونشان به دامنۀ کوه برسد! با وجودی که تعداد کشته شدگان بسیار بود, با این وجود خون آنها حتی به نیمه راه هم نرسیده بود و این مسأله عصبانیت و خشم منذر را بیش از پیش افزون میساخت. در آخر حارث فرزند مالک به منذر گفت: گزندی بر تو مباد! اگر همۀ مردم روی زمین را هم بکشی, خونشان هرگز به دامنۀ کوه نخواهد رسید. دستور بده تا بر روی خون آب بریزند, تا خونابه از بالای کوه به جلگه برسد راهنمایی حارث مؤثر افتاد و با رسیدن خونابه به دامنۀ کوه سوگند منذر عملی گردید و حارث نیز لقب  « وصاف »یافت.
4
سیف این داستان زشت و چندش آور دوران جاهلیت را میپسندد, و شایسته میداند تا نظیر چنین داستانی را به عنوان سندی از افتخارات برای قبیلۀ مضر بسازد. پس خالد بن ولید مضری را برای احراز نقش اول آن مناسب میبیند و بر مبنای داستان منذر کبیر و کشتار افراد بی- گناه قبیلۀ بکر بن وائل, داستان کشتار هفتاد هزار تن اسیر انسانها, و براه انداختن رودی از خون آنها را در الیس میسازد, تا از این لحاظ نیز قبائل مضر و نزار, چیزی از منذر کبیر کم و کسر نداشته باشند.5
نتیجۀ سنجش و بررسی
روایت نبرد الیس آنطوری نبوده که طبری از قول سیف بن عمر و راویان ساخته ذهن او ،نقل کرده. طبق کتاب فتوح البلدان بلاذری، سپاه مسلمانان در الیس, با بزرگ ایرانیان پیمان صلح بست. قصۀ به راه انداختن رود خون توسط سپاه مسلمانان نیز، در اصل داستانی بوده مربوط به قبل از اسلام و دوران جاهلیت.(که البته به این داستان نیز باید با دیده شک نگریست)
شکی نیست در اینکه مکانهایی به نام المذار و الیس بوده و حقیقت تاریخی داشته اند. اما سیف نحوۀ فتح آن دو جا را تحریف کرده است. زیرا کسی که نخستین بار در المذار به نبرد پرداخت و پیروز شد المثنی بود, و برای دومین بار المذار به وسیلۀ عتبة بن غزوان فتح گردید و گردن مرزبان آنجا را زده است.
در نبرد الیس دیدیم که خالد با اهالی آن جا پیمان صلح بست به شرط این که ساکنان آن جا خراجگزار مسلمین باشند و راهنما و یاور آنها علیه پارسیان.
اما سیف این صلح را به چنان جنگی خونین و خانمان برانداز تحریف کرد که در خلال آن،  گردن هفتاد هزار اسیر زده شد و منتج به جاری شدن رودی از خون آدمیان شد تا مدت سه شبانه روز آسیابها از چنین خونی به کار بیفتد, و نان بیش از هجده هزار سپاهی به این وسیله تهیه شد.!!

سیف با چنین افسانه ای که ساخته چه قصدی داشته است؟ آیا فقط بر آن سر بوده که افتخاری بر سایر افتخارات قبیلۀ مضر به ثبت برساند؟ یا به غیر از این محرکی دیگر داشته...؟6


1- علامه سیدرمتضی عسکری، صدوپنجاه صحابه ساختگی ص 145
2-همان147
3-همان146
4-همان147
5-همان
6-همان149

نیّت اصلی آزادسازی یهودیان بابل توسط کوروش و همسانی اش با اقدام ابراهام لینکلن

«...کوروش زمانی که چند هزار یهودی اسیر «بابل» را از آنجا آزاد کرد، دها هزار و بلکه صدها هزار «بابلی» را از دَم تیغ بی دریغ خود گذراند تا سرانجام توانست «بابل» را فتح کند و کشورگشا گردد و، در این رهگذر، یهودیان اسیر را هم آزاد نماید.
  «آزاد کردن یهودیان از اسارت بابل» که در جریان «فتح بابل» اتفاق افتاد، امری ابتدائی و عادی بود. همه می دانند که کوروش به قصد آزاد کردن یهودیان اسیر در بابل به آنجا لشکرکشی نکرد و هرگز هم با این نیّت آنجا را نگشود. لذا، این «حدث» که به صورت «عرضی رخ داد نه «غرضی»»، سزاوار این همه بوق و کرنا راه انداختن و گوش جهانیان کر کردن نیست. این اقدام اساساً بر مبنای «کشورداری» او بود و نه بالضروره مردم داری او، بدین معنی که به جای اینکه این اسیران را در «زندان قصر» بابلیان رها کند و نان مفت و مجانی به آنان بدهد، همان به که آنها را به دیار خود، بیت المقدس، برگرداند تا، به نوبه خود، از متصرفات جدید کوروش در آن منطقه پاسداری کنند. مجامله و مداهنه در این زمینه، که پس از سقوط رژیم شاه ایران و برقراری رژیم جمهوری اسلامی، غالباً با آب و تاب و التهاب فراوان یاد و تکرار شده است تا از خلال آن، طبق سنت دیرینه، آبها را گل آلود کنند و مارماهی بگیرند، ما را به یاد داستان معروف و مشابهی می اندازد که حدود 140 سال پیش در آمریکا اتفاق افتاد. وقتی که در اوائل دهه 1860 «ابراهام لینکلن»، رئیس جمهور وقت آمریکا، در راه آزادی بردگان سیاه پوست و سرانجام الغاء بردگی با ایالات برده دار جنوب درگیر جنگ داخلی یا «جنگ انفصال» شد، بسیاری از مورخان و نویسندگان این اقدام او را «نیت خیر» محض و خدمت به سیاهپوستان «در راه خدا» تلقی کردند، در حالی که سبب اصلی آن جنگ چندساله و اصرار «لینکلن» در الغاء بردگی -که البته هرگز حُسن نیت او را نفی نمی کند- استفاده ایالتهای شمالی و شمال شرقی -که خود او به آنها تعلق داشت- از نیروی کار همان بردگان آزاد شده است که به جای «مزرعه» در «کارخانه» البته با شرایط قدری بهتر، به بردگی خود عملاً، اگر نه رسماً، ادامه دهند. به همین دلیل هم، هر چه سیاهان مزبور در زمان ما بیشتر بر این امر وقوف یابند، کمتر به «ذاتی» بودن «سیاه دوستی» او توجه می کنند که :
هر که نقش خویشتن بیند در آب      برزگر «باران» و گازر «آفتاب»

دکتر علی الطائی، عرب خائن نیست، مدعی مفتری است،ص34-35 

کتاب سازی آندلس، یونانی مآبی و شوونیسم ایران باستان

امروز دزدی معنوی و دستبرد فکری با بی شرمی تمام کاسبکارانه و تجاری است، و مدارک عالیه به مثابه کالا خرید و فروش می شود.

در طول تاریخ انتحال یا سرقت علمی بیشتر در راستای تحریف تاریخ، جنگ قدرت و بازتاب قدرتی در برابر قدرت های دیگر و یا تضعیف نحله فکری و عقیدتی به انجام می رسید. یعنی سرقت در راستای تغییر جهت تاریخ و تفکر و اندیشه.

برای نمونه کتیبه های پادشاهان و تاریخ نویسی های درباری در راستای اعتلای زمامداری و توجیه جهانگشایی ها و جنگ ها و شرح دستاوردها و برتری خود در برابر حکومت ها و پادشاهان پیشین است. این امر بیشتر در تقابل با حکومت های پیشین با اغواگری و جعل تاریخ و اسناد و شواهد به انجام می رسد.

تاریخ سازی و کتاب سازی اندلس:

مسیحیان اروپا، برای بازپس‌گیری سرزمین‌شان از مسلمانان، تلاش فیزیکی چندانی نکردند، بلکه با برنامه‌ریزی و تلاش فرهنگی چندین‌ساله، آرام و بی‌سروصدا، اندلس تازه مسلمان‌شده را، دوباره مسیحی کردند و از مسلمانان پس گرفتند. 

مسیحیان قراردادهایى را با حاکمان مسلمان بستند و طبق آن آزادانه به ایجاد تفریح‌گاه و مدرسه و انجام تجارت بین مسلمانان پرداختند؛ در مدارس خود به فرزندان مسلمان، افکار دینى مسیحیت را القا ‏کرده و با به گردش درآوردن دختران زیباروى مسیحى در تفریح‌گاه‌ها، جوانان مسلمان را به آن‌جا می‌کشاندند و با ترویج خرید و فروش مشروبات الکلى، مردم مسلمان را از اعتقادات دینى خود دور می‌ساختند و به این طریق فساد را در تمام پیکره جامعه اسلامى رسوخ دادند و آن را از درون تهى کردند و این‌گونه بود که توان مقاومت را از آنان گرفتند.

یک حمله نظامی در سال 1492 میلادی مسلمین را از پای در آورد. صد هزار نفر کشته شدند و بقیه تسلیم شدند و زندگی نکبت باری را تحت حکومت مسیحیت آغاز نمودند. اینان نیز یا به تدریج کشته می شدند و یا به دین مسیحیت می گرویدند. پس از مدتی مسیحیان به آنها نیز رحم ننمودند و دین آنها را تقیه حساب کرده و همه را از دم تیغ گذرانده یا به مهاجرت وادار نمودند.

بعد از بازپس گیری اندلس و اخراج مسلمانان این بار(با همان شیوه اغواگری و نیرنگ) نوبت دستکاری در نسخ خطی و دستبرد به گنجینه تاریخی کتابخانه ها برای تاریخ سازی و تحریف بود. در این راستا نسخ خطی تحریف و بنام مسلیمن کتاب ها نگاشته شد. تلبیس و نفوذ دانشمندان نامی به جامعه اسلامی از ابن عربی تا ابن رشد و ابن میمون و ابن خلدون و ...

اگر نگوییم برخی از دانشمندان نامی نفوذی و جاسوس بودند، حداقل دست ساخته همان مدارس و القائات و تفرجگاه های مسیحیان و یهودیان بودند.

فضای حاکم بر آن روز اندلس گویای روشن و مبرهن از نفوذ گسترده و تحریف و جعل و کتاب سازی و دانشمند سازی دارد و اساسا نیازی به استناد به یک نسخه که در این لینک آمده است نمی باشد. حتی آنقدر این نفوذ و دستبرد وسیع و گسترده است که احتمال جعل و ساختگی همین سند را نیز نمی توان دور از نظر داشت!

عصر نهضت ترجمه و ورود کتب یونانی:

پس از آندلس اینبار سروقت ورود کتاب های ترجمه ای و عاریه ای از یونان بود.یونانى‌مآبان دور و نزدیک تحت حمایت خلفای بنی امیه و بنی عباسی و تحت عنوان مبادله و مشارکت فرهنگى با فاتحان مسلمان، کتاب های فلسفی و یونانی را  در جهان اسلام و دقیقا در برابر تشیع پراکندند.

مترجمان آثار معمولاً زرتشتى‌زادگانى نومسلمان بودند. حنین‌ بن اسحاق، مشهور به‌ شیخ المترجمین، پزشک حاذق نسطورى‌ مذهب که به زبان هاى یونانى و سریانى و عربى و پهلوى تسلط داشت، نخستین مترجمى بود که گروهى را گرد آورد و به کار ترجمه نظم بخشید. از جمله شاگردان او در ترجمه فرزندش اسحاق و خواهرزاده‌اش حُبیش‌ بن اعسم بودند. حنین همچنین ترجمه‌هاى بسیارى از مترجمان دیگرى را با اصل متن آنها مقابله و اصلاح مى‌کرد.

ایران باستان شوونیسم پان ایرانیسم

کتاب سازی مستشرقین و تاریخ سازی شوونیسم ایران باستان:

امیر کبیر در این خلاء و فقدان علم و صنعت  مدرسه "دارالفنون" احداث کرد، اساتید و مدرسان و مستشاران اروپایی و مستشرقین در غیاب دانشمندان و پژوهشگران گمنام و پرت و مطرود ایرانی، سکان اندیشه و تفکر در ایران را در دست گرفتند و از هم اکنون بنای کتاب سازی ها و ساخت و ساز تاریخ معاصر ایران، بنا به تمایلات دولت بریتانیای کبیر بنا نهاده شد.

مدرسین و مستشرقین نامی چون پولاک، موسیو دانتان، یوهان لوئیس، گریشمن، هرتسفلد، دیاکونوف، و هانری کربن و ... تا کاوشگران شیکاگو وارد ایران شدند تا برای باز ساخت تاریخ و برماندهای ایران باستان اقدام نمایند اکثر این مستشرقین جاسوس و همانند اردشیر ریپورتر که رئیس سازمان مخفی اطلاعات بریتانیا در ایران بود.

در این زمان ورود خزنده اردشیر ریپورتر به ایران از زردشتی های مقیم هند که مستعمره بریتانیای کبیر بود، از همه مهمتر بود. او به کشف و ابداع "رضا خان" نائل گردید و با فر و کر ایرانی و شاهنشاه آریا مهرش مزین ساخت.

همزمان با رضا خان، مصطفی کمال پاشا (آتاترک) در ترکیه، و در راستای فعالیت لرنس عربستان، اردشیر ریپورتر در ایران ناسیونالیست پان ترکیسم و پان ایرانیسم را بنیان می گذارند.

محفل شوونیسم محمد علی فروغی با دستگیری بنگاه مطالعات انگلیس و مستشاران و مستشرقین دست به کتاب سازی، تالیف و ترجمه و تحریف و باز ساخت تاریخ ایران باستان می برند تا فقدان کتابت و منابع تاریخی در طول تاریخ 2500 ساله ایران باستان را پوشش دهند.

در همین راستا بزرگ ترین کتاب سازی ها و تاریخ نویسی ها در سطح گسترده برنامه ریزی و تدوین می شود، پیشتر اردشیر ریپورتر با تالیف چندین کتاب بنام افراد و اشخاصی که اساسا وجود خارجی نداشتند راه را بر کتاب سازی ها هموار ساخته بود، و این بار کتاب قطور تاریخ ایران باستان بنام مشیرالدوله و کتاب سترگ سیر حکمت در اروپا بنام محمد علی فروغی تالیف و انتشار می یابد!

مستشرقین و در راس آن اردشیر ریپورتر، کاوشگران شیکاگو و محافل به اصطلاح علمی و فرهنگی محمد علی فروغی مستندات تاریخی و برماندهای باستانی را دستکاری، پیرایش و ویرایش نمودند و شاکله ای عظیم و بزرگ از هخامنشیان عرضه داشتند. و این در حالی بود که تمامی مظاهر تمدنهای بزرگ همزمان از عیلام و آشور و بابل تا مادها و اشکانیان به نفع سلسله هخامنشیان مصادره و در مواردی بی رحمانه معدوم و پاکسازی می شد.

مستشرقین تحت عناوین گردشگر، سفیر، و محقق و دانشمند سفرنامه ها نگاشتند و با کتاب سازی ابتدا به تخریب عصر طلایی صفوی بنیانگزاران تشیع پرداختند و آنگاه نوبت به سیاه نمایی و تضعیف سلسله قاجار فرارسید.    

برای نمونه کتاب های اردشیر ریپورتر، رستم التواریخ، سیر حکمت در اروپا (محمد علی فروغی) ایران باستان (مشیرالدوله) و کاوشها و تحریف های کاوشگران شیکاکو در برماندهای تاریخی و آثار باستانی (خصوصا در تخت جمشید، مقبره کوروش، کعبه زردشت، و تمام برماندهایی که نام آتشگاه بر آن نهادند).

ایران باستان شوونیسم پان ایرانیسم

اردشیر ریپورتر در راستای تحریف تاریخ و ستیز با مدنیت اسلامی با تمدن ایران باستان، چندین جلد کتاب تالیف می کند به اسامی افرادی که اصلا وجود خارجی ندارند!

شاگرد او محمد علی فروغی کتاب قطوری بنام سیر حکمت در اروپا به نام خود تالیف و منتشر می نماید که در اصل ترجمه‌ی آزادی است از تاریخ فلسفه مورخ فرانسوی فوئیّه! ... جالب است محمد علی فروغی علی رغم اینکه بنیان شوونیسم ایرانی را بنا نهاد اما او در کتاب تاریخ مختصر ایران که در آغازین سالیان به قدرت رسیدن رضاخان و برای تدریس در کلاس‌های سوم و چهارم به نگارش درآورده بود اساساً سلسله هخامنشیان و نیز پدیده‌ای بنام  کوروش را نمی شناسد!  (لینک مطلب)

محمد علی فروغی

محمد علی فروغی و مدعیان ایران باستان در نمای تمام قد فرنگی!

میرزا ملکم‌خان به انتحال آثار ولتر و منتسکیو متهم است و ملاصدرا در آثار خود از کتاب الافق المبین میرداماد سرقت کرده است. دستبرد فکری ملاصدرا واضع حکمت متعالیه ازالمباحث المشرقیة و سرقت علمی او از رساله‌ی سی و هفتم اخوان الصفا چیزی نیست که بتوان آن را دستکم گرفت! جالب است که ملاصدرا فیلسوف و واضع حکمت متعالیه با این دستبرد خود را در مذان اتهام همجنس گرایی هم قرار داده است!

مجموعه قطور تاریخ ایران باستان اثر حسن پیرنیا مشیرالدوله بی شباهت به شرایط تالیف و نشر سیر حکمت در اروپا نیست! به نظر می رسد این اثر نیز با توجه به مشغله کاری، حقوقی و سطح معلومات مشیرالدوله چیزی بیشتر از انتحال و دستبرد فکری نباشد!


به نقل از وبگاه : اخبار علمی جهان شیعه