زیگورات

زیگورات

عیلام. نوشته هایی درباره تاریخ و فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام ...
زیگورات

زیگورات

عیلام. نوشته هایی درباره تاریخ و فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام ...

نظر آیت الله رضوی عالِمِ شیعه ؛ درباره مولوی و ملیت اش:

آیت الله رضوی :: سال گذشته، ایران، ترکیه و ازبکستان، آن دعوا و رقابت شدید را بر سر اینکه «مولوی از آن کیست» به راه انداختند: چه غوغائی به پا شد. مولوی متولد ازبکستان است که در قونیه ترکیه زیسته است هیچ ربطی به ایران (حتی به فلات ایران) ندارد. او اشعارش را به فارسی گفته، چون در آن دوران، تصوف (کابالیسم بودائی) توسط صوفیان ایرانی از هند و چین گرفته می شد و به ممالک عربی منتقل می گشت.مولوی یک ترک زاده است.

عده ای (از آن جمله بقایای جریانی که محمد علی فروغی فراماسونر کابالیست به راه انداخت) با شنیدن این سخنان من خشمگینانه می گویند: ببینید چگونه مفاخر ما را منفور می کند.
عرض می کنم: من به این افراد حق می دهم که مرید دلسوختة مولوی باشند. زیرا آنان نه با قرآن آشنا هستند و نه با اهل بیت(ع) و لذت علمی این مکتب به ذائقه شان نرسیده، حق دارند عاشق دلسوخته مولوی، عطار و دیگر کابالیست ها باشند. اما کسی که با قرآن و اهل بیت(ع) آشناست در عین حال به این قبیل افراد ارزش می دهد، یا عقل ندارد و یا مانند کابالیست های آگاه، آگاهانه راه ابلیس را می رود.
مولوی و امثالش، فقط ارزش ادبی و هنری دارند. از نظر بینش و جهانبینی، پلورئالیست، لیبرالیست و هرمنوتیست هستند که اهل تحقیق این خصیصه های آنان را بهتر می دانند و لذا نور چشم کابالیست های غربی هستند.
 «مولوى در میان ترکان آناتولى مثنوى و دیوان شمس فارسى را سر مى دهد با اینکه خودش تبار به ترک مى رساند و از حوالى جیحون است، و گاهى نیز از زبان اصلى خود یاد مى کند که «یرلى یرى، یرلى یرى». منبع: محی الدین در آینه فصوص ج1
پانوشت:
دراین پست فقط ملیت مولوی مدنظر بوده و سایر نظریات درباره معتقدات و افکار اش، خارج از بحث می باشد!
همچنین بنگرید به :

ایدئولوژی ناسیونالیسم باستان گرای شووینیستی (برتری طلبانه) چیست؟

ایدئولوژی ناسیونالیسم باستان گرای شووینیستی (برتری طلبانه) چیست؟ ناسیونالیسم باستان گرا که به عنوان ایدئولوژی رسمی رژیم پهلوی مطرح گردید و گرایش های پررنگ نژادپرستانه دارد و اصلی ترین جریان های تاریخ نگاری معاصر ایران تر درباریان رژیم پهلوی تا لیبرال های دارای ژست اپوزیسیون،پیرو آن بوده و هستند(از فروغی و پورداوود و تقی زاده و مجتبی مینوی گرفته تا شجاع الدین شفا و عبدالحسین زرین کوب و فریدون آدمیت و لیبرالیست های"نهضت آزادی").

این ایدئولوژی،دست پخت مستقیم استعمار انگلیس و افرادی چون سرجان ملکم(جاسوس انگلیسی و فرمانفرمای هند و از بنیان گذاران نخستین لژهای فراماسونری مخفی در ایران) و جیمز فریزر و مجموعه مستشرقان می باشد.

سرجان ملکم با نوشتن کتاب "تاریخ ایران" بنای تئوریک و تحلیلی رویکرد ناسیونالیسم باستان گرا به تاریخ ایران پی ریزی نمود. سرجان ملکم دلّال انعقاد پیمان های استعماری در دوره فتحعلی شاه قاجار و فردی به شدت ضد اسلامی بود.سرجان ملکم نسبت به دین مبین اسلام زبانی توهین آمیز دارد وآن را "آتش افروخته" می نامد.

اوشاید اولین فردی است که بنیان های تئوریک موهوماتی به نام "عظمت ایران باستانی" و"نابودی علوم ایران به دست مسلمانان" و اینکه "اسلام عامل عقب ماندگی ایران گردیده" را مطرح کرده است و هدف اصلی او از طرح این آرا،ایجاد فاصله مابین ایرانیان و هویت اسلامی شان از طریق برجسته کردن امر موهوم و بی اساسی به عنوان "هویت آریایی" بود.

اساس ناسیونالیسم باستان گرا ،اعتقاد نژادپرستانه به برتری "قوم آریا" است. براساس این ایدئولوژی،ایران سرزمین آریایی ها است و "عظمت" و "شوکت خیالی و توام با عدالت" ایران باستان محصول "هوشمندی شرافت نژادی" آریایی هاست. ( این "عدالت" یک دروغ و مضحکه بی اساس بیشتر نیست. نگاهی کوتاه حتی به تاریخ نگاری های مورخان ناسیونالیست ایرانی و مستشرقان اغلب مامور، به خوبی مشخص می سازد که اساس حکومت های ایران باستان و به ویژه ساسانیان، بر ظلم و بی عدالتی شدید و فاحش قرار داشته است و مردم و سپاهیان در برابر ورود اعراب مسلمان مقاومت بسیار کمی از خود نشان می دادند. بر اساس روایات عدیده تاریخی ،فرماندهان ارتش ساسانی برای اینکه از فرار سپاهیان خود در برابر مسلمانان جلوگیری نمایند، درجنگ موسوم به "سلاسل" پای آنها را با زنجیر به یکدیگر بسته بودند.) البته این مورخان مغلطه گر،این نکات مهم را نیز نادیده می گیرند:

اولا، اساسا وجود تاریخی  نژاد یا قوم آریایی(درتعریفی که مستشرقان بافته اند) در هاله ای از ابهامات و تریدهای جدی قرار دارد و تحقیقات اخیر مورخانی چون "سارا پومری"،"نانسی دماند" و حتی"بریان" اساسا وجود قوم یا نژادی مشخص با ابعاد تاریخ ساز و آن گونه که مستشرقان اغلب یهودی تعریف می کنند را بی اساس نشان داده است...

ثانیا ،این قوم آریایی "عدالت پرور" ساخته ناسیونال شووینیست ها، طبق ادعای خود این مورخان، درهند نظام نژادپرستانه پدیدآورده و بومیان را "نجس" دانسته و به بندگی گرفتند،در اسپارت،ساکنان سرزمین"مسنیا" را به شکل وحشتناکی تحت بردگی قرار داده و در ایران عصر ساسانی، یک نظام بسته پدید آورده که حتی فرزند  مستعد یک برزگر را به دلیل فرودستی پدر ممنوع التحصیل می کرده است. وقایع نگاران از جنایات"قباد" و "شیرویه" ساسانی و "فرهاد چهارم اشکانی" و "داریوش" و "خشایارشا" سخن ها گفته اند و با این همه ،باز هم دعوی"عدالت" برای ایران باستان ساختگی مستشرقان و ماموران جاسوس و مقلدان ایرانی آنها خنده دار است.

ثالثا،اگر این"ایران باستان" ادعایی،تا این حد عظیم و باشوکت و عادلانه بوده است،معلوم نیست چرا دربرابر هجوم سپاه کم شمار مسلمانان به این سادگی فروپاشید و چرا مردم آن از اواخر سلطنت ساسانی در مرزهای شرقی آن امپراطوری، به آیین بودایی گرویده بودند و اکثریت مردم نیز پس از آشنایی با اسلام،به سرعت و به صورت گسترده مسلمان شدند و در این اعتقاد پابرجا ماندند؟

طراحان"ناسیونالیسم باستان گرا"در واقع با ساختن یک مفهوم موهوم بی اساس به نام"تمدن شکوفای آریایی" در "ایران باستان" به دنبال دور کردن مردم از هویت اسلامی هستند.آنها این باستان گرایی نژادپرستانه و موهوم را ماده ای برای حمل صورت غرب زدگی شبه مدرن قرار می دهند.

ایدئولوژی آریایی ناسیونالیسم باستان گرا همچنین از تئوری های نژادپرستانه "تامس کارلایل"(مورخ انگلیسی 1881م) و "هوستون استوارت چمبرلین"(مورخ نژادپرست وصاحبا کتاب"مبانی قرن نوزدهم) و "کنت دوگوبینو" و "ارنست رنان"(مورخان فرانسوری دارای گرایش های نژادپرستانه و ضداسلامی) به شدت متاثر گردیده است.کارلایل عبارات زشت توهین آمیزی درباره حضرت محمد(ص) دارد که از نقل آنها خودداری می کنیم.اساس شاکله "شرق شناسی" برضدیت و دشمنی با اسلام قرار دارد و این امری است که حتی مورخ مسیحی ای چون "ادوارد سعید" نیز بدان معترف است. وجه غالب کاست روشنفکری ایران در دوره مشروطه و رضاشاه،پیرو و مبلغ ناسیونالیسم شووینیستی باستان گرا بوده اند. در زمان پهلوی دوم نیز ناسیونالیسم شبه مدرنیستی،یک گرایش نیرومند در روشنفکری ایران و نیز ایدئولوژی رسمی رژیم بود.

...ویژگی ناسیونالیسم باستان گرا( که در دوره مشروطه،گرایش اصلی و حاکم روشنفکری ایران بوده است) را می توان این گونه فهرست کرد:

الف) ناسیونالیسم باستان گرای شووینیستی(برتری طلبانه)،ایدئولوژی ای شبه مدرن و مقلد ناسیونالیسم نژادپرستانه غربی است. این ایدئولوژی،همچون"ماده" برای "صورت" غرب زدگی شبه مدرن در ایران و به عنوان اصلی ترین ایدئولوژی آن در دوره مشروطه و پهلوی عمل کرده است.

ب)این ایدئولوژی توسط مستشرقان وابسته به دولت استعماری هند(که اغلب آنها از پرورش یافتگان مراکز تربیت کارگزاران مستعمراتی نظیر "کالج هیلی بوری" وابسته به کمپانی هندشرقی بودند) و دررأس آنها سرجان ملکم،تدوین یافته و توسط گروهی از مستشرقان اغلب یهودی بسط یافته است.

ج)اساس"ناسیونالیسم باستان گرا" بر آرای نژادپرستانه و سکولاریستی و نظریه بی اساس "آریامحوری" تکیه دارد. این ایدئولوژی،دست مایه رویکردهای توسعه طلبانه و اغراض استعماری دولت انگلیس و کمپانی هند شرقی در ایران و هندوستان بوده است.

ه)اسلام ستیزی و کوشش به منظور قطع پیوند با روح تفکر و فرهنگ اسلامی و میراث معنوی تمدن کلاسیک ایران[تمدن بعد از اسلام تا مشروطه]،یکی از ویژگی های برجسته ناسیونالیسم باستان گرای نژادپرست است. ایدئولوگ های این جریان،با طرح این دعوی بی اساس که ایران باستان بسیار "پیشرفته و شکوفا و عدل مدار" بوده و اسلام موجب عقب ماندگی و انحطاط تمدن ایران گردیده است،به اسلام ستیزی می پردازند.درحالی که حقایق روشن تاریخی نشان می دهد که در ایران باستان،کارنامه روشن و مشخصی از شکوفایی تفکر و فرهنگ وجود ندارد و همه دستاوردهای درخشان ادبی و فرهنگی تمدن کلاسیک ایران نیز ملهم از برخی وجوه تعالیم اسلامی بوده است.

و)بنیان ها و مفروضات نظری این ایدئولوژی(مفاهیمی چون:آریامحوری نژادپرستی و "عظمت ایران باستان") همگی نظریاتی شبهه آلود و بی پایه و وهمیاتی غیرعلمی هستند که بر پایه تحریف حقایق تاریخ ایران و خیالبافی های بی اساس نژادی بناگردیده است.

ز) ناسیونالیسم باستان گرا در هیئت " ناسیونالیسم سلطنت طلب" و نیز " ناسیونالیسم لیبرال" (که گرایش های باستان گرایانه و شووینیستی کم رنگ تری دارد) در کلیت خود،کارکردی به نفع استعمار و مرّوج شبه مدرن وابسته داشته و دارد.

ادامه مطلب؛ایـــنجــــا

شهریار زرشناس- نگاهی کوتاه به تاریخچه روشنفکری در ایران-جلد اول صص146تا151 

همچنین بنگرید به مصاحبه آقای شهریار زرشناس درباره "نقش آفرینی انگلیسی ها در تکوین تاریخ نگاری جدید ایران" کلیک کنید

نظر آیت الله العظمی شاهرودی درباره ذولقرنین

در فضای مجازی درباره ذولقرنین قرآنی و نسبت یا تطبیق وی با کوروش هخامنشی نوشته ها و مطالب مختلفی وجود دارد و بحث های زیادی صورت گرفته و می گیرد. این وبگاه( زیگورات) هم در این باره در پست فرو ریختن پایه های ذولقرنین بودن کوروش هخامنشی به این مسئله پرداخته. همچنین وبگاه حق و باطل درباره نسبت کوروش و ذولقرنین  در استفتائی نظر دو تن از علما را در این باره جویا شد. ( اینجا )

 چندی پیش نظر یکی از مراجع بزرگوار تقلید،آیت الله العظمی شاهرودی را درباره ذولقرنین و کوروش هخامنشی جویا شدیم که ایشان به صراحت فرمودند که؛ از نظر تاریخی ثابت نشده که کوروش ذولقرنین است.

دانلود کتاب بردگی از دیدگاه اسلام

کتاب "بردگی از دیدگاه اسلام" نوشته آقای سید مصطفی حسینی طباطبایی است که در آن به بررسی بردگی از دیدگاه قرآن و نظام حقوق اسلامی می پردازند و می تواند راه گشای خوبی برای علاقمندان در مقابل ضدتبلیغات و شبهه پراکنی های دشمنان اسلام باشد.

در زیر سر آغاز نویسنده ی کتاب را نقل میکنم :

بارها شنیده شده که برخی از جوانان مسلمان با کنجکاوی فراوان می‌پرسند که نظر اسلام دربارة بردگی چیست، یا چرا آیین اسلام، قانون اجحاف‌آمیز بردگی را پذیرفته و بر آن مهر تصدیق نهاده است.
از سوی دیگر، پاره‌ای از خاورشناسان مغرض نیز موضوع بردگی را دستاویز تاخت و تاز بر اسلام قرار داده‌‌اند و به مسئله، حساسیّت بیشتری بخشیده‌اند. البتّه دانشمندان اسلامی هم از پاسخگویی باز نمانده و مقالات و رسائلی در این باره نگاشته‌اند که در خور بهره‌گیری است. ولی آنچه که به عنوان جواب مسئله، بیش از دیگر پاسخها شهرت یافته این است که: اسلام، هر چند با بردگی موافقت نداشته اما شرایط و احوالی که در گذشته حاکم بوده است اجازه نمی‌داده تا بردگی را بکلی لغو کند، بویژه که طرفداران بردگی در روزگار گذشته، بسیار بودند و برده‌فروشی یکی از ارکان اقتصادی کشورها به شمار می‌رفت. ناگزیر اسلام، راه دیگری را در پیش گرفت و مسلمانان را به آزاد‌سازی بردگان تشویق کرد و ثوابهای فراوان برای این کار قائل شد تا بتدریج دورة برده‌داری در تاریخ بشر به سرآید! اگر بخواهیم از سر انصاف دربارة این پاسخ به داوری پردازیم، باید اعتراف کنیم که جواب مذکور، قانع‌کننده نیست، و به مصداق آیة شریفه: ﴿لا یُسْمِنُ وَلا یُغْنِی مِنْ جُوعٍ﴾ (الغاشیة: 7)! دردی را درمان نمی‌کند بلکه این ایراد را به ذهن می‌آورد که مگر در روزگار گذشته، شرک و بت‌پرستی هزاران طرفدار نداشت؟ و مگر بت‌پرستان مکه از این نمی‌ترسیدند که چون خانة کعبه از بتها پاک شود، مشتریان بازارشان پراکنده گردند و قبائل بت‌پرست از آمدن به مکه خودداری ورزند؟ پس چگونه اسلام، راه مماشات با شرک و بت‌پرستی را نپیمود و از قدرت مشرکان خاور و باختر نهراسید، و به کسانی که از شکست اقتصادی ترس داشتند پیام داد: (التوبه: 28)
«ای مؤمنان، جز این نیست که مشرکان مردمی پلیدند و از امسال به بعد، نباید به مسجد‌الحرام نزدیک شوند و اگر (بدلیل کاهش معاملات) از فقر و تنگدستی بیمناکید (بدانید که) اگر خدا بخواهد شما را از فضل خود بی‌نیاز خواهد کرد و خدا دانا و حکیم است».
بنابراین، چنانچه اسلام کاری را بکلّی باطل و نادرست می‌دید، آنرا اساساً انکار می‌کرد یا در طی مراحلی (مانند تحریم خمر) به نفی و رّد آن می‌پرداخت.
برخی از مسلمانان و خاورشناسان منصف، راه دیگری را برای پاسخگویی انتخاب کرده‌‌اند و مانند دکتر گوستاولوبون Gustavelebon در صدد بر آمده‌اند تا نشان دهند که رفتار مسلمانان با بردگان، رفتاری انسانی و ملایم بوده است و بردگان آنها از این حیث، خوشبخت‌تر از نوکران و کلفتهای اروپایی بوده‌اند، چنانکه می‌نویسد:
«آنچه مسلّم است برده، نزد مسلمانان بدان صورت که در نزد نصاری بوده، نیست و وضعی که بردگان مشرق در آن بسر می‌برند، بمراتب بهتر از وضعی است که نوکران و کلفتهای اروپائی دارند غلامان زر خرید در مشرق، جزء خانواده محسوب می‌شوند و چنانکه پیش از این گفته شد حتی می‌توانند با دختران آقایان و مالکین خود ازدواج کنند و در زمرة دامادان او در آیند و همچنین می‌توانند به بزرگترین منصبها نائل شوند. در مشرق، غلام بودن عار و ننگ نیست و بدان اندازه که در مغرب، نوکر از ارباب خود فاصله دارد، در آنجا غلام از مالکش دور نیست و ارتباطش زیادتر و با او نزدیکتر است... تمام جهانگردانی که دربارة مسئلة بردگی در شرق به تحقیق پرداخته‌اند معترفند که این سر و صدای مغرضانه‌ای که برخی از اروپائیان در اطراف آن براه انداخته‌اند، بکلّی بی‌اساس است» .
هر چند گفتار گوستاولوبون، به جای خود صحیح و دلنشین است، ولی اساس مسئله را حل نمی‌کند و توضیح نمی‌دهد که اصولاً چرا باید اسلام، بردگی را به تصویب رساند و این کار چه لزومی داشته است؟
ما، در این رساله کوشیده‌ایم تا علاوه بر مباحث جنبی، به سئوال اصلی نیز پاسخ دهیم، و این مسئله را از دیدگاه اسلام روشن سازیم. امید است که این نوشتار با وجود فشردگی و اختصار، وظیفة خود را ایفاء کند و مورد استفادة خوانندگان قرار گیرد.

دانلود کتاب "بردگی از دیدگاه اسلام"


تاملی در اسطوره شهربانو

گمان نمی برم کسی از ما ایرانیان باشد که داستان بی بی شهربانو-که او را دختر یزدگرد و همسر امام حسین و مادر امام سجاد می دانند- از پدران و مادران و ریش سفیدان و سال خوردگان نشنیده باشد.
ما در این مقاله برآنیم که به تحلیل این داستان بپردازیم؛برای این که ابتدا این داستان را از نظر تاریخی مورد بررسی قرار دهیم و سپس به مسائل دیگر می پردازیم.
دکترسیدجعفر شهیدی در خصوص این داستان چنین می نویسد:«نویسنده سی سال پیش که چنین بحثی را گشود،نوشت:من داستان شهربانو را باور نمی کنم چون سندهایی که این داستان در آن آمده درست نیست.اکنون هم می گویم اگر پایۀ چنین شهرتِ دراز مدت بر این سندها است که بررسی شده،چندان ارزش علمی ندارد. اگر پژوهنده ای سندی قطعی و غیرقابل تردید بیابد،بر او است که آن را در معرض قضاوت محققان قرار دهد» (شهیدی.1366:10)
دکتر شهیدی علاوه بر بحث تاریخی به بحث حدیثی نیز می پردازد ولی باز به همان نتیجه ی گذشته می رسد.دکتر شهیدی گفتار خویش در این مورد را چنین به پایان می برد:«در عصر ما افسانه پردازی ،شهربانو را در سال شصتم هجری از جانب امام حسین روانه ی ایران می سازد تا سپاهی فراهم آورد و حکومت معاویه را بر اندازد و این افسانه ها از مجله های فکاهی به کتاب و مجله های علمی منتقل شده و دور نیست که در آینده یکی از سندهای پژوهندگان به حساب آید.» (شهیدی.26:1366)
مشاهده کردیم که دکتر شهیدی با هواداران این داستان هم داستان نیست.
اکنون به سراغ استاد مطهری می رویم تا ببینیم نظر ایشان در این خصوص چیست؛چرا که ایشان هم به تاریخ اسلام آشنایی و اشراف دارند و هم به علم حدیث و رجال.
استاد در کتاب«خدمات متقابل اسلام و ایران» چنین بیان می کنند: که :«در اینجا نیز اصل داستان که یزدگرد دختری به نام شهربانو یا نام دیگر داشته و افتخار عقد زناشویی حسین بن علی(ع) و مادری امام سجاد(ع) نایل شده باشد از نظر مدارک تاریخی سخت مشکوک است»(مطهری 131:1357)
مطهری در ادامه به نقل نظرات دیگر محققان نیز می پردازد:«خود ادوارد براون از کسانی است که که داستان را مجهول می داند،کریستین سن نیز موضوع را مشکوک تلقی می کند، سعید نفیسی در تاریخ اجتماعی ایران آن را افسانه می داند» (مطهری132:1357)
مطهری آن گاه به سراغ روایت کتاب «کافی» که داستان آوردن دختران یزدگرد در زمان عُمَر و آزادگذاشتن عمرآنان را در انتخاب کردن همسر و انتخاب یکی از آنان حسین بن علی(ع)، رابیان کرده ،رفته و آن را مورد بررسی و تحلیل سندی قرار می دهد و چنین نتیجه می گیرد:«در سَند این روایت دو نفر قرار دارند که این روایت را غیر قابل اعتماد می کند،یکی ابراهیم بن اسحاق احمری نهاوندی است که علمای رجال او را از نظر دینی متهم می دانند و روایات او را غیرقابل اعتماد می شمارند و دیگری عمرو بن شمر است که او نیز کذّاب و جعّال خوانده شده است»(مطهری132:1357)
در بالا مشاهده نمودیم دو تن از پژوهشگران برجسته تاریخ و حدیث چه نظری راجع به این موضع دارند. پس تا اینجا برای ما روشن شد که این داستان را باید افسانه و دروغ تلقی کرد.
اما در اینجا این پرسش به ذهن انسان می رسد که : چگونه داستانی که سند صحیحی ندارد و چنین سست بنیاد و بی بنیاد است تا این حد مورد اقبال و پذیرش قرار گرفته است؟
به راستی این همه قصه پردازی و داستان سرایی که آری شهربانو دختر آخرین پادشاه ساسانی_یزگرد- به مدینه آورده می شود و در آن جا وی را در انتخاب همسر آزاد می گذارند و وی با کمال میل و رضایت حسین بن علی(ع) را به همسری خود بر می گزیند و پس از ماجرای کربلا شهربانو سوار بر ذوالجناح شده از عراق تا ری می تازد و هنگامی که دشمنان را در تعقیب خود می یابد به بالای کوه می رود و قصد می کند بگوید«یا هو» مرا دریاب ولی به اشتباه می گوید «یاکوه» مرا دریاب و در نتیجه کوه می شکافد و وی را در دل خود فرو می برد و از آن زمان آن کوه محلی می شود برای نذر و نیاز و عرضیه ی حاجات، چه علتی می تواند داشته باشد؟
به راستی آیا حکم دروغ و افسانه صادر کردن برای چنین داستانی را نباید ناشی از ساده انگاری و سطحی نگری (مردمی ناآگاه) دانست؟
همان طور که از عنوان این مقاله برمی آید داستان بی بی شهربانو را باید اسطوره و تمثیل دانست نه افسانه و دروغ .
در اینجا این مسئله مطرح می شود که تفاوت این دو در چیست؟
نختسین تفاوت اسطوره با افسانه را باید در آن دانست که «اسطوره روایتی مقدس است در حالی که افسانه روایتی است که فاقد هرگونه جنبه تقدس است» (مزداپور.8:1383)
تفاوت دوم،آن که افسانه داستانی است سراسر دروغ، که هیچ پایه و پایگاهی در حقیقت ندارد،خواه آن حقیقت در درون و ذهن و روان آدمیان جای داشته باشد و خواه حقیقتی در بیرون و عالم واقعی، در حالی که اسطوره از جهانی پر رمز و راز سخن می گوید و حقایقی را نشان می دهد که در ناخودآگاه و وران آدمیان جای دارد ولی به جای بهره گیری از بیان بحثی و استدلالی از زبان خیال و شهود سود می گیرد.
یونگ و الیاده،براین باورند که اسطوره داستان مینوی است که بیان گر واقعیت هایی است که با حواس خارجی قابل درک و لمس نیست، از این رو اسطوره روایتی تاریخی نیست بلکه روایتی است برخاسته از ژرفای روان و ناخودآگاه انسان.(دست غیب،1386)
ما معتقدیم در این اسطوره شهربانو را که دختر و در واقع وارث شاهان باستانی و فره مند کیانی است باید نماد ایران و مردم آن دانست و حسین بن علی را که فرزند پیامبر و آورنده دین الهی است-دینی که هیچ ربطی به مسئل نژادی و قومی ندارد و تنها برای دستگیری آدمیان آمده است- باید نماد اسلام دانست. و ثمره و پیوند میان این دو-ایران و اسلام- که امام سجاد است در واقع نماد ایران اسلامی باید محسوب کرد. اما این داستان در همین جا پایان نمی پذیرد و نکته یی دیگر به زیبایی و لطافت این اسطوره می افزاید و آن ماجرای فرو رفتن شهربانو در دل کوه است.
همانطور که می دانیم شهربانو به معنای« بانوی سرزمین» است،زیرا شهر در فارسی باتسان معنای"کشور" میداده است-بازمانده این کاربرد را در واژه«ایرانشهر» به معنی کشور ایران می توان مشاهده کرد و همان طور که می دانیم شهربانو خود لقبی بوده است برا آناهید-الهه ی مادری و باروری و همچنین آب های روان که معابد مربوط به این الهه معمولا در کنار نهرهای آب و دریاچه ها و برکه ها و یا در دل کوه ها بنا می شده است . وبرای آن دوران ازجنبه تقدس و حرمت زیادی برخوردار بوده است. پاره ای از انی معابد از اعتبار و احترامی دوچندان نیز برخوردار بوده اند.یکی از معروفترین و مقدس ترین این زیارتگاه ها، زیارت گاهی بوده است در نزدیکی "ری".
پروفسور مری بویس در مقاله ی «آناهیتا» که در کتاب«سروش پیرمغان» نیز به طبع رسیده است چنین می گوید:«در دوره پارتی وشاید حتا پیش از آن نیز به احتمال زیاد"اردوسیراناهید" را در سرتاسر این سرزمین در عبادت گاه های طبیعی بسیاری نیایش می کردند که در کنار دریاچه ها یا چشمه های جاری از کوهسار پدید آمده بودند یکی از آنها (که با توجه به قداست زیاد آن به گمان قدیمی هم است) در نزدیکی شهر ری بر فراز کوهی قرار داشته و چشمه ای در پای آن روان بوده است. به نظر می رسد این نیایشگاه وقفِ آناهید«بانوی سرزمین»(شهربانو) شده بود.ونیایش در آن از چنان اهمیتی برخوردار بود که پس از پیروزی تازیان وقفِ«بی بی شهربانو» شد که گفته می شود دختر آخرین پادشاه ساسانی و بیوه امام حسین(ع)است.از این رو تا به امروز مسلمانان در آن جا قربانی و نذر و نیار می کنند» (بویس.725:1381)
در اینجا بیش از پیش روشن می شودکه «روان جمعی» یا به عبارت بهتری که یونگ به کار می برد«ناخودآگاه جمعی» ایرانیان تواسته است حقیقت اتحاد ایران و اسلام و زایش ایران اسلامی را در اسطوره ی ازدواج شهربانو با امام حسین و ولایت امام سجّاد نمادپردازی کند؛و البته برای نگه داشت یادگاری کهن از الهه یی باستانی مقدس نیز نمادی دیگر بر این اسطوره افزوده و آن فرورفتن شهربانو در کوه است. در پایان به نکته ای باید اشاره کرد و آن این که اگر داستان شهربانو از لحاظ تاریخی دارای اعتبار وسندیّت بود و به حقیقت در عالم خارج اتفاق افتاده بود از لحاظ مردم شناسی و در شناخت فرهنگ عامّه دیگر ارزش کنونی را نداشت و اساسا قدر و ارزش این اسطوره در این است که به جای وقوع در عالم خارج و درمقطع زمانی خاص آن هم در گذشته در اعماق وجود و کُنه ضمیرناخودآگاهِ مردم این دیار از 14قرن پیش تاکنون پیوسته جریان داشته و درواقع هر روز وقوع می یابد.

رضا مهریزی

منابع و ماخذ:
1-بویس،مری(1381)"آناهیتا"ترجمه زهرا بایستی در"سروش پیرمغان"
2-دست غیب ،عبدالعلی(1386)"اسطوره و ادبیات"ماهنامه کیهان فرهنگی.255و256:49-44
3-شهیدی،سیدجعفر(1366)زندگانی علی بن الحسین
4-مزداپور،کتایون(1383)"داغ گل سرخ و چهارده گفتار دیگر درباره اسطوره"
5-مطهری،مرتضی(1357)"خدمات متقابل اسلام و ایران)