زیگورات

زیگورات

عیلام. نوشته هایی درباره تاریخ و فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام ...
زیگورات

زیگورات

عیلام. نوشته هایی درباره تاریخ و فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام ...

بحث تغییرخط وحذف واژگان غیر پارسی از زبان فارسی در دوره پهلوی

از اواخر دوره قاجار و در امتداد دوره پهلوی ، بین برخی نویسندگان و به اصطلاح روشنفکران، بحثی مطرح شد درباره پیرایش یا حذف لغات عربی و ... از زبان فارسی و بعدها تغییر رسم الخط ،از عربی (یا فارسی) به لاتین.
این روشنفکران به تقلید از غرب می خواستند یک نوع رنسانس در ایران بوجود آورند، اما بر خلاف روشنفکران اروپایی که به وسیله صنعت و بها دادن به علوم تجربی و تغییر در جهان بینی رنسانس ایجاد کردند، برخی روشنفکران وطنی دوای درد عقب ماندگی ایران را در تغییر رسم الخط و الفبا، و دورانداختن لغات غیر پارسی از فارسی یافتند! این طرز تفکر اکنون به سخره گرفته می شود اما برای روشنفکران ان زمان که از یافتن علل واقعی عقب ماندگی واقعی ایران از جمله علوم تجربی و انسانی و صنعت و سایر زمینه ها درمانده بودند، دغدغه ای جدی بود.

برخی از ایراداتی که به این نظریات سطحی گرفته می شود این است که آیا چارۀ کار عقب ماندگی ایران و رسیدن به پیشرفت، تغییر الفباست؟ تجربه کشور ژاپن به عنوان کشوری که رسم الخط بومی اش را حفظ کرده و به کشوری پیشرفته از لحاظ صنعتی و اقتصادی تبدیل شده، خلاف این ادعا را ثابت می کند.

ایراد دیگر این است که به فرض اجرای موفقیت آمیز این سیاست، نسل جوان چگونه با میراث کتبی منظوم و منثور گذشتگان ارتباط(جدی و عمیق) ایجاد کند؟ آیا نسل جدید می توانست با اشعار حافظ یا مولوی و... و سایر آثار منثور ارتباط ایجاد برقرار کند؟ (آثاری که اگر واژگان عربی را از آنها حذف کنیم، میشود گفت که بی معنی میشوند!)
واضح است که اجرای این تئوری در عمل، در کمتر از یک قرن می توانست پیشینه مکتوب زبان فارسی را دچار اضمحلال کند.

اما انگیزۀ طرح کنندگان این نظریات آیا فقط جبران عقب ماندگی ایران بود(یا هست)؟ یا دارای اهدافی با انگیزه هایی خاص بودند؟ نگاهی به آثار معتقدان به ان نظریات نشان می دهد که این افراد دارای گرایشات شدیدا ناسیونالیستی و بعضا ضد مذهبی بوده(و هستند).  آن دوره(اواخر قاجار و پهلوی) دوره ترویج مفاهیم ناسیونالیستی و باستان گرایانه توسط مراکز حکومتی و آکادمیک بود. بعضی تئوری پردازان ان نظریات شروع گرفتاری های ایران را تنها منحصر به 1400سال پیش یعنی زمان ورود اسلام به ایران می دانستند(و میدانند) و با این پیش زمینه ذهنی، بحث پیرایش و تغییر الفبای فارسی را پیگیری می کردند.
معتقد بودند که هر آنچه رنگ بوی عربی یا اسلامی(در اینجا خط و زبان) بدهد، مربوط به فرهنگ ایران نیست. عافل از اینکه مردم فارسی زبان ایران، به رسم الخط و واژگان عربی ِزبان فارسی، قرن هاست که خو گرفته و چزئی از فرهنگ شان شده. آثار مکتوب فارسی( اعم از منظوم و منثور) هم مؤید این است پیشینه فرهنگی. با این وجود چگونه ادعا می شود که اینها جزو فرهنگی بیگانه است؟

اجرای این سیاست با شکست مواجه گردید. در همان زمان (و اکنون) بودند نویسندگان و روشنفکرانی که با این طرز تفکر مخالف بودند. برای نمونه در این مطلب نظر جلال آل احمد و دکتر سید حسین نصر و ... را می خوانیم:


بخش سوم نظر دکتر سید حسین نصر


نظر پرویز ناتل خانلری

نظر حداد عادل، زرینکوب .

شیعه اسلام اصیل نه جنبشی پدیده آمده

برخی کم اطلاعان از تاریخ و مذهب و یا مغرضان، سعی بر القا این مطلب دارند که مذهب شیعه پدید آمدهء یک جنبش قومی ، نژادی  و حرکتی سیاسی و به اصطلاح یک اپوزیسیون ایرانی برای مقابله با اسلام یا دولت عربی است. کسانی که این  موهومات را بیان میکنند ، عموما سه دسته اند:

1-برخی تندروهای سنی مذهب، نواصب و جدیدا وهابیت . این دسته شیعه را اینگونه توصیف میکنند  که ناراضیان از خلافت شیخین و عجمان، برای مقابله با دولت اسلامی، جنبشی را با سپر قرار دادن اندیشه های امام علی(ع) و یا به قول خودشان سوء استفاده، به اسم شیعه بوجود آوردند که در تحت پوشش ان اهدافشان را محقق سازند.

2-قوم گراهای عرب یا به اصطلاح جدید پان عرب ها. افکار این دسته به مانند دسته اول است با این تفاوت که معتقدند شیعه حرکتی ایرانی و فارسی است برای احیای حکومت ساسانی در پوشش دفاع و محبت خاندان علی(علیه اسلام)

3-قوم گراهای ایرانی یا پان ایرانیست،ناسیونالیست ها، منکرین و ناراضیان از اسلام آوردن ایرانیان و برخی زرتشتیان.

  عقاید این گروه، افکار دسته دوم را تقویت میکند و معتقدند که تشیع حرکتی ایرانی در پوشش دفاع از امام علی(ع) و خاندانش است . همچنین می گویند اعتقادات شیعه اقتباس شده از آموزه های کیش زرتشتی ست و ملغمه ایست از اسلام و زرتشتی! و... .

نکته جالب در مشترکات افکار دسته دوم و سوم(قوم گراهای عرب و ایرانی) است در عین دشمنی با همدیگر...!

علما و متفکران شیعه (و منصفان اهل سنت و سایر محققان بی طرف) در طول تاریخ افکار باطل این سه گروه را با دلایلی منطقی و محکم رد کرده اند و مشخص است که شیعه همان اسلام اصیل است. اسلام قرآن و اهل بیت(علیهم اسلام) و اگر انشعابی رخ داده، انشعاب اهل سنت و جماعت است که به جای سنت پیامبر(حدیث ثقلین)،سنت شیخین(ابوبکر و عمر)، را پیروی کردند، که بدلیل در دست داشتن قدرت و ثروت در طول حیات تاریخ اسلامی، توانستند با ترویج و تبلیغ مذهب شان، آنرا به مذهب غالب و اکثریت جهان اسلام معرفی بکنند. توجه می دهم به این مطلب دقیق درباره واقعیت و حقیقت تحزب و فرقه گرایی در مکبت اسلام.

در مطلب ذیل، نمونه ای از ردیه های علمای شیعه بر افکار باطل ان سه دسته را مشاهده میکنیم. به قلم استاد محمد تقی شریعتی در کتاب"سقراط خراسان"(کتابی که در تجلیل از این عالم مجاهد نگاشته شده) .

علاقه مندان برای مطالعه بیشتر به کتاب الغدیر و المراجعات و الشیعه فی موکب التاریخ و سایر کتب شیعی مراجعه فرمایند

«...آری ، این است مبانی مذهبی[منظورنویسنده مبانی اصیل مکتب شیعه ا طبق قرآن و سنت است] ، که بی خبران نادان و باخبران مغرض می خواهند آن را ساخته و پدید آمدهء قرون بعدی اسلام معرفی نمایند.
امیر شکیب در حواشی خود بر کتاب "عالم نو در اسلام" تالیف «لوتروپ ستودارد» امریکایی می گوید:
اگر اسباب سیاسی باعث شده که مردم ایران مذهب شیعه را اختیار کنند، درباره شیعه ء عراق و شیعهء یمن که عرب خالص و از نژاد عرب هستند، چه می توان گفت؟
باز می گوید:
در کتاب "زینت" تالیف ابوحاتم رازی، در تفسیر الفاظ متداوله میان ارباب علوم آمده، و صاحب "روضات" نقل کرده که « نخستین نامی که در اسلام در زمان رسول خدا-صل الله علیه و آله- به وجود آمد، نام «شیعه» بود، و چهار تن از برگزیدگان صحابه دارای این لقب شدند: ابوذر، سلمان،مقداد بن اسود،عمار بن یاسر، و بعدا بتدریج در میان دوستداران علی لقب مذکور ،متداول و مشهوذ گشت».
و می گوید:
اجمالا تشیع در ایران پدید نیامده، بلکه مقدٌم بر همه جا در خود حجاز( که میهن عرب و مرکز دین مقدس اسلام است)، شروع شده، و سپس به وسیلهء ابوذر در شام، و از آن دو جا به سایر ممالک سرایت کرده است.
و همین دانشمند، در همان حواشی، اثبات می کند که مذهب ایرانیان ابتدا تسنن بوده، و حتی طبق مدارک معتبر،بعضی از شهرهای این کشور از قبیل اصفهان ناصبی بوده اند، و مذهب تشیع بعدها رایج شده، یعنی بعد از آنکه اغراض سیاسی که یاوه بافان خیال می کنند شیعی گری را به وجود آورده از میان رفته، و دولت عرب نفوذی در ایران نداشته است،رواج یافته. اگر تشیع را ایرانی روی اغراض سیاسی به وجود آورده باشد چرا ابوحنیفهء ایرانی را ( که امام اعظم اهل سنت است)، رها کرده و جعفر بن محمد را پیروی نماید؟
با توجه به این عرایض،یقین دارم برای اهل انصاف کوچکترین شکی در بطلان قول کسانی که مذهب شیعه را مولود سیاست ایرانیان می پندارند باقی نماند ... .»

سقراط خراسان ص155-156

همچنین بنگرید به این مطلب درباره برخی شبهات:

آیا شیعه مولود طبیعی اسلام ایرانیان است؟

آیا شیعه، مکتبی ایرانی است؟

لزوم تفکیک بین عرب اول و عرب دوم ! بخش دوم

بخش دوم. بخش اول این مطلب در این پست

یک نویسنده فاضل ایرانی ، به مناسبت بحث خود،چنین می نویسد:

هنگامی که شاهان ساسانی ، جز قتل عام حامیان و صاحبان عقاید جدید پاسخی به اعتراض مردم نداشتند ، مبارزه مردم به صورت تلخی درآمد : همکاری با دشمن تازه نفس یعنی عربها.1

سادگی حکومت عرب [اسلام] ، ندای دموکراسی اسلام ،کلام پیغمبر اسلام که بعد از این دوران کسری و قیصر به سر رسیده است، مردم عدالتدوست را خوش آمد . و هنگامی که سپاه مومن  به مرز ایران رسید،چندین سپاه از مردم ایران در داخل کشور آماده برانداختن حکومت ساسانی بود. در جنگ مشهور به «سلاسل» حاکم شهر مجبور می شود که دهها هزار از مردم را زنجیر کند تا به دشن نپیوندند. در جنگ مداین،ایرانیان راه ورود به شهر را به عرب نشان دادند و دهقانان برای عبور حامیان فکر نو بر روی دجله پل بستند.شهر شوشتر از اطراف ایرانیان به مهاجم واگذار شد. حال شوش کهنسال نیز چنین بود.عرب دعوت کرده بود که همة ملتها، که بین آنان هیچ رجحانی نیست و فضیلت هرکس به پرهیزگاری اوست، برای اجرای عدالت گرد هم آیند.گفته بود که بین سپاه حبشی و سید قریشی تفاوتی نیست...

این نویسنده سپس می نویسد:

اما هنگامی که مردم ایران دریافتند که وعده های عرب2در عمل به صورت دیگری در می آید، و رسم ناپسندی [یعنی حکومت جباران] که به آن قیمت، در برانداختنش کوشیده بودند،دوباره به دست بیگانه زنده می شود...با عرب درافتادند.

خوب، اظهار این مطلب اختصاص به این نویسنده ندارد،بلکه دهها مستشرق و مستغرب، این سخن را گفته اند،و عده ای از مبلغان و مبشران مسیحی(که در حقیقت دلالان و داعیان استعمارند)،ازاین موضوع سوءاستفاده کرده اند،و با طرح غلط و القائات مغرضانه،ذهنیات برخی از جوانان مسلمان را آشفته ساخته اند.حالا چه باید گفت،چون مطلب-صرف نظر از برخی تعبیرات-تا این حد درست است که،آنچه اسلام آورد با آنچه خلفا و حکام عرب کردند،فاصله است فاصلة مشرق تا مغرب است. اما باید موضوع را مورد دقت قرار داد.

به گفتة علمای منطق-به هنگام تعدد موضوع-حکم نیز متعدد می شود درمسئلهء بالا،موضوع راباید دقیقا معلوم کرد و سپس حکم داد.عرب با ندای دموکراسی اسلام به ایران می آید و ایرانیان با آغوش باز از او استقبال می کنند و حتی مرزها و شهرهای خود را به او می دهند(این یک قسمت سخن)؛ایرانیان با عرب به دشمنی بر می خیزند(این قسمت دیگر سخن). بی شک موضوع این حکم بکی نمی تواند باشد.یعنی: عربی که ایرانیان با آغوش باز از او استقبال می کنند غیر از عربی است که با وی به دشمنی بر می خیزند.

«عربِ اوّل»سپاه صدر اسلام است و به تعبیر نویسنده،«سپاه مومن عرب» که با ایمان راسخ به اسلام و با همة دعوتها و نداهای آزادی بخش اسلام،روی به سرزمین ها و از جمله ایران می نهد و اسلام را بر نیاکان ما عرضه می دارد،و به-تعبیر فرماندهان خودشان-نیامده است تا کشورگیری و فتح نظامی کند،بلکه آمده است تا مردم را از عبادت جز خدا و از ظلم حاکمان و موبدان رهایی بخشد و به عدل اسلام و قرآن رهنمون گردد.این،«عرب اول» است. و از این عربند همان مردان فداکاری که مشعل هدایت اسلام را به دوش کشیدند و فراراه ملل و اقوام داشتند، و در راه آن مهاجرت کردند، و همه چیز خود را از دست دادند،و در شب زفاف از بستر به میدان جنگ رفتند،و درمیدان جنگ با بدن پر از جراحت هریک به خاطر آن دیگری آب نخوردند و تشنه جان دادند، و بر روی «سنگهای داغ مکه» برای نشر اسلام به چهار میخ کشیده شدند، و صدها تن در این راه فدا گشتند،و سپس در واقعة«عاشورا» به یاری پسر پیامبر شتافتند و برای بقای اسلام و اینکه روی حقیقت این دین انتشار یابد در برابر تیر و سنان و نیزه و شمشیر قرار گرفتند و قطعه قطعه شدند و سپس،برای دفاع از حریمِ«حکومتِ حق و عدالتِ قرآنی»،در دورة بنی عباس نیز، جهادها کردند و خونها دادند و زندانهای آل عباس را از خود و جوانان خود آکندند و ...این عرب است که از سوی ایرانیان-در صدراسلام و در دوران بعد-با آغوش باز استقبال شده است.

«عربِ دوُم»، گروهی بودند حقیقتاً دور از فرهنگ اسلامی و تربیت قرآنی .عده ای هواخواه و جیره خوار دربار بنی امیه و بنی عباس که به ناحق و به زور و قلدری بر ممالک اسلامی مسلط شدند، و همواره مورد نفرت اغلب مسلمین بودند،یعنی عرب دور از آل محمد«ص»،عربی که معاویه داشت و یزید و مروان و ولید و بُسر بن ارطاه و مسلم عقبه و حجاج بن یوسف و منصور دوانیقی و متوکل عباسی و... با آنهمه جنایات و آنهمه مظالم.

پس مینگرید که نخست باید حساب«اسلام» را از حساب«عرب» جدا دانست،و سپس باید عرب را دودسته کرد: عرب مؤمن و معتقد و وفادار به اسلام و فداکار در راه آن. این عرب همواره مورد احترام و محبّت فِرَق و اقوام مسلمان بوده است و خواهد بود. با این امتیاز که ما و دیگر ملتهای مسلمان،«دین حق» را و «کتاب» خدا را از طریق او به دست آوردیم.و دیگری عرب نامعتقد غدار پسر پیغمبرکش، کعبه ویران کن، ریاست طلب، دین تباه ساز، این عرب همواره مورد نفرت فرق و اقوام مسلمان بوده است، حتی خود عرب. مگر سپاهیانی که در رکاب علی(ع) با عرب می جنگیدند، خود عرب نبودند، مگر مختار که دمار از روزگار عرب دشمن آل علی بر آورد خود عرب نبود؟ مگر جنگهای صدر اسلام، در میان خود عرب نبود؟

پس در بحث و قضاوت و تحلیل ، باید حساب دین مقدس اسلام را از عرب جدا کرد. و عرب را هم چنانکه گفتم دوقسم کرد. عرب، امتی بود که اسلام از طرف خدا به او عرضه شد، برخی پذیرفتند و ایمان آودند و برخی نه. و آنچه ما به عنوان اسلام می شناسیم و ملت ما بدان اعتقاد دارد، همان اسلام صدر اول است، اسلام محمدی، اسلا علی بن ابیطالب، اسلام بدر و حُنین، اسلام ابوذر و مقداد و سلمان و بلال و عمار یاسر و ... و این تفکیک، یکی از نقاط مهمی است که بر هر نویسندهء منصفی طرح کردن آن و توجه کردن و توجه دادن به آن ضروری است. همین است که شناختن و شناساندن درست تشیع را، به منظور دفاع از اصل اسلام، در برابر اعمال آن عده از عرب و طرفداران آنان که اشاره کردیم، واجب می کند، که آری اینطور شد که شمایان می گویید، ولی اسلام این نبود، اسلام، درپای منبر امام علی و امام حسن بود، نه در قصر معاویه و عمروعاص، اسلام در خیمه های حسین بود در شب عاشورا، نه در عیاشخانه های یزید و سپاهیان یزید، اسلام در خانة امام زین العابدین و امام محمدباقر و امام جعفرصادق، نه در دربار فاسد ولید و عبدالملک و منصور، اسلام در گوشه های زندان، همراه موسی بن جعفر زندانی بود، نه دربار آفرینندة هزار و یکشب، و هکذا... !

پاورقی:

1-شگفتا که سپاه اسلام را که آمدند تا اسلام را برما عرضه کنند و به گفته سردارانشان،ما را از بندگی در برابر مخلوق برهانند و با خدا آشنا سازند،وبه تعبیر«ملک الشهرای بهار» به ما معرفت بیاموزند،«دشمن» تعبیر کرده اند.خوب خود دانند،اگر ایننگونه تعبیرات را مایة سوزاندن ریشه معنویت و سلب دین از جامعه و کمک رساندن به«دشمن واقعی»نمیدانند. و اگر نشر این گونه تعبیرات در میان طبقة جوان-که بیشتر آنان امکان و فرصت مطالعة متون تواریخ و تحقیقو تشخیص این مسائل را نداند-اضرار نمی شناسند،ماحرفی نداریم.

2 این تعبیر(وعده های عرب)،شایسته بلکه درست نیست،وعده عرب نبود،وعدة خدا بود و اسلام وپیامبر و قرآن که کتاب خداست.و عرب خود مثل دیگر امتها مخاطب و مکلف بود به خطابها و تکلیفهای قرآن

استاد محمدرضا حکیمی، کتاب:حماسه غدیر،ص142-138

لزوم تفکیک بین عرب اول و عرب دوم در! بخش اول

سخنانی خواندنی و روشنگر از استاد محمدرضا حکیمی در کتاب حماسهء غدیر؛ درباره کسانی که از روی عناد یا بدون غرض و از سرِ ناآگاهی، بین ورود اسلام توسط عربهای مسلمان به ایران، و حکومت عربهای اموی و عباسی تفکیک قائل نمی شوند و به اصطلاح هر دو طیف را با یک چوب می رانند و  شعار برخی هایشان، عرب هرچه باشد دشمن من است، می باشد(!):

بخش اول : بخش دوم را در پست آینده

اسلام از روزی که همراه تیغة آفتاب طلوع کرد، طبقه ستمگر در برابرش قرار گرفتند و طبقة ستمکش پشت سرش(و هرگاه غیر از این بوده، اسلام نبوده است،چیزی بوده است به نام اسلام و حربة دست بهره کشان و غفلت آفرینان اعم از سیاسی و روحانی)، اسلام دین آزادی است و دین توحید و دین حماسه و اقدام و دین رهایی بخشیدن و به زنجیر گسستنها کمک کردن.این بود که یکی از نمایندگان سپاه اسلام،به سردار ایران رستم فرخزاد -هنگامی که از وی درباره اسلام و مقصد اسلام از پیشروی و فتح توضیح خواست- چنین گفت:

الله ما را برانگیخت، و الله ما را فرستاد،تا مردم را از پرستیدن مردم رها سازیم وبه پرستیدن الله رهنمون شویم.از تنگنای رسوم پوچ دنیاوی به رفاه و وسعت بکشانیم.از ستم ادیان[مقصود ستم متصدیان ادیان است و نظامها و تحمیلهای بس سنگین آنان] به عدل اسلام آوریم.هرکس این امور را بپذیرد، ما از او دست می داریم و سرزمینش را به دست او داده باز می گردیم.

این است هویت اصلی روی نهادن سربازان اسلام به مرزها و کشورها و از جمله کشور عزیز ما ایران.و این حقیقت،غیر از فساد بعدی حکومت اموی است و انحراف قطعی آن حکومت از اسلام،یعنی حکومت یزیدها و حجّاجها و...بنابراین هنگام سخن گفتن درباره حملة عرب به ایران،اگر سخنگو بیغرض باشد و از خیانت به معنویات بهراسد،باید میان این دو-یعنی اسلام و سلطنت بنی امیه و بنی عباس-فرق گذارد. ورود اسلام به ایران و استقبال مردم مذهبی خصلت ایران از دین حق و زنده اسلام،امری است و حکومت غاصب و فاسق و فاسد و هتاک و خونریز و غیرقرآنی اموی-و سپس عباسی-امری دیگر.این دو را نباید خلط کرد و به استناد آن حکومت و ذکر مثال از کارهای استانداران و عاملان آن،نباید به کار سپاه اسلام و آوردن دین اسلام به ایران، تاخت .

استعمار همواره و در هر جا، در تضعیف اسلام می کوشد، زیرا مهمترین مقاوم آشتی ناپذیر در برابر او اسلام است. چون تنها اسلام است که بر سر انسان معامله نمی کند، و به خاطر «حُسن روابط» و «جلب مصالح» و امثال این عناوین 180 درجه تغییر جهت نمی دهد.

با توجه به آنچه در کمال اختصار و اشاره گفته شد، هرکس به هرگونه، در سست کردن مبانی اسلامی و نیروی قرآنی اجتماع بکوشد، خدمت به استعمار کرده است و خیانت به ایران و ایرانی، نهایت برخی این کار را آگاهانه می کنند و با مزد و برخی ناخودآگاه و بی اجر.   ص80-81


و از همین مقولهء خدمت به استعمار و خیانت به ملت شمرده می شود آنچه از ناحیه بعضی، درباره به اصطلاح حمله عرب به ایران، و دیگر مسائل مربوط به آورندگان اسلام به ایران، یعنی عرب،گفته و عمل و عرض می شود. هوشمندان می دانند که تعبیرات زشت و بی ادبانه(نمی خواهم بگویم لادینانه) در این باره، زیر هر عنوان ظاهر الصلاحی نیز که قرار داده شود ( برخی می گویند تاختن به عرب(بعنوان مهاجم) منافات ندارد با احترام بلکه اعتقاد به دین اسلام، اما با توجه هوشیارانه به این مسئله این نظر را نمی توان پذیرفت)، علاوه بر اینکه خلاف حقیقت گفتن است، خیانت است به ملت و خدمت است به بیگانه. خیانت است به جوانان معصوم تاریخ نخوانده و از این تحقیقات بی خبر، خیانت است به کسانی که دارای ذهن تحلیلی و اطلاعات کافی و امکانات مطالعاتی نیستند، خیانت است به جامعه و دشمنی با معنویت اجتماعی و طهارت قوی و موضع داشتن اسلامی و موازین اخلاقی و معنویت اعلای دین و خداپرستی و تقوای عملی، و نشر تحیّر و انحراف است در میان خلق، وراه استعمار را بازتر کردن است. گوینده هر که گو باش: خودی یا بیگانه، استاد یا شاگرد، کشیش مسیحی یا حاخام یهودی یا موبد زرتشتی، صاحب ادعا دربارة ایران پیش از اسلام یا ایران اسلامی، فرمایش فرمایندهء از تلویزیون و دیگر وسایل ارتباط جمعی یا وسایل ارتباط فردی و ... .  


حماسه غدیر ص 85

معرفی آثار(کتاب و مقاله) روشنگرانه درباره تاریخ نگاری باستان گرای ناسیونالیست

از زمان آشنایی عمومی ایرانیان با تاریخ باستانی، که بیشتر توسط مستشرقین غربی -اکثرا وابسته به استعمار- در اواسط  دوره قاجار، جریان تاریخ نویسی براساس تعریفی خاص و مبتنی بر ایدئولوژی نژادی قومی(آریایی- پارسی) و در راستای تاریخ سازی سیاسی قومیتی مبتنی بر منافع استعماری، و دین زدایی(ایجاد تفرقه بین ملل خاورمیانه و توجه دادن این ملل به تاریخ ماقبل دوره اسلامی و ایجاد تقابل کاذب بین دیانت و ملیت) بوده است.

این جریان در سالهای اخیر توسط دکتر عبدالله شهبازی در کتاب زرسالاران یهودی و پارسی با نام جریان باستان گرایی موسوم شد. جریان باستان گرایی که مبتنی بر ملی گرایی برتری جو و افراطی ست با تاثیر پذیری کامل از آثار مستشرقین، ایران مداری و طرداسلام را سرلوحه و محور خود قرار داد.

این جریان،چندمولفه اساسی را در تاریخ نگاری خود دنبال می کرد:

 1.درصدد یافتن هویتی جدید برای ایران بدون اعتقادات اسلامی بود.

2.شیفته تمدن غرب و همسو با تفکر لیبرالی حاکم برنظامات غربی بود.

3.عرب ستیزی و به تعبیر دیگر،اسلام ستیزی در آن موج می زد.

4.در پی تغییر مناسبات در حیطه زبان و پیرایش آن از واژه های عربی برای قطع پیوند تاریخی با اسلام بود.

5.به طور مجعول به تاریخ نگاری دست می زد و استناد آن عمدتا به تحقیقات مستشرقین غربی بود.

جریان مذکور ایدئولوژیِ مسلط دوران پهلوی در عرصه فرهنگی و تاریخ نگاری بود که توسط رژیم پهلوی حمایت و ترویج می شد و در دوران حاضر با اینکه توسط قدرت سیاسی حمایت نمی شود اما هژمونی مسلطش را با استفاده از تریبون ها و آثار و کتب بیشماری که از آن دوران توسط شبه محققین غرب و شرق زده به ارث برده، توانسته حفظ کند و به جریان غالب تاریخ نویسی دوره باستان و دوره معاصر(در مراکز آکادمیک و ...) تبدیل شده.

در این میان، کم بوده و هستند محققین آزاده و حقیقتا محقق که مرعوب و مجذوب این سلطه فرهنگی نشده و قلمشان را مستقل نگه دارند.

به معرفی برخی از آثار درباره تاریخ باستان و معاصر که خلاف مسیر تاریخ نگاری غالب در قالب کتاب و مقاله نگاشته شده اند می پردازیم.

دوگفتار ار دکتر عبدالله شهبازی:

ایران شناسی،آریایی گرایی و تاریخ نگاری (دریافت)

تاریخ و تاریخ نگاری جدید در ایران (دریافت)

روایت های تورانی از تاریخ ایران،گفتاری از دکتر شهریار زرشناس (دریافت)

باستان گرایی در تاریخ معاصر ایران.،تالیف رضابیگدلو این اثر به معرفی جریان باستان گرایی پرداخته. (معرفی کتاب)

گفتاری از دکتر جواد هیئت درباره ناسیونالیسم و باستان گرایی در ایران (دریافت)

نادرستی فرضیه های نژادی آریا ،ترک و سامی اثری ارزشمند از پروفسور شاپور رواسانی (معرفی کتاب)

ناسیونالیسم از دیدگاه اسلام،تالیف محمد على شیخ شعاعی (مشاهده کتاب)

کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران تالیف استاد شهید مطهری که در پاسخ به کتاب دوقرن سکوت نگاشته شد. (دریافت کتاب)

تاریخ سیاسی ایران باستان تالیف محمودرضا قلی ؛ (معرفی و دریافت)

رنج های بشری تالیف دکتر رضا مرادی غیاث آبادی (دریافت)

هزار تقلب دیگر از شجاع الدین شفا تالیف مهدی چهل تنی در نقد کتاب دین ستیزانه ی تولدی دیگر اثر شجاع الدین شفا (دریافت)

نقد آرای خاورشناسان تالیف آقای مصطفی حسینی طباطبایی (دریافت)

بابک و نقد تاریخ نگاری. قبلا در پستی جداگانه به معرفی این اثر پرداختیم.(دریافت)

تاریخ معاصر :

بنیادهای کژ در تاریخ نگاری معاصر 3 جلد تالیف موسسه قدرولایت (معرفی و   2    )

و سه کتاب با تکیه بر مباحث اجتماعی:

بحران هویت قومی در ایران (دریافت)

و

 عرب خائن نیست، مدعی مفتری است از دکتر علی الطائی

نگاهی کوتاه به تاریخچه روشنفکری در ایران(2جلد) اثری از شهریار زرشناس که در آن به شناساندن ایدئولوژی سردمداران ناسیونالیست باستان گرای تاریخ باستان و معاصر ایران پرداخته شده. (معرفی کتاب) بخش هایی از این اثر را در ایـــنجــا مشاهده کنید.


پ.ن:

اگر فایلی باز نشد، لطفا پیام بگذارید و یا نام اش رادرگوگل سرچ کنید.