در باب اعمال و جنایاتی که شاهان ساسانی در برابر مسیحیان و دیگر مذاهب و فرق انجام داده اند گاه چنان اخبار دهشتناکی وجود دارد که بیشتر به افسانه ای هولناک شباهت دارد. بدون شک در زمان ساسانیان روحانیون زردشتی بسیار متعصب بوده و در داخل کشور مدعی تسلط تام و مطلق بوده  و بیشتر این جنایات و کشتارها تحت تاثیر و یا نظر مستقیم انان بوده است. به نمونه هائی از این جنایات که در عهد شاهان ساسانی در قرن چهارم و پنجم روی داده است اشاره میکنیم.

در کتب سریانی اعمال شهدا آزار و تعقیب عیسویان ،‌که مدت 200 سال با فواصل چند بطول انجامید ، مسطور است این کتب با وجود اینکه از روی تعصب شدید نوسته شده است و دارای بافته های زیادی میباشد ولی از ان جهت که متکی به اسناد و روایات معتبر است ،‌برای کیفیت تمدن پارسیان در ان زمان از منابع بسیار خوب به شمار میرود(1)

از سال 339 تا هنگام فوت شاهپور دوم عیسویان به شدیدترین نحو به مجازات می رسیدند . مخصوصا در ولایات شمال غربی و در نواحی مجاور روم زجر و ازار عیسویان بشدت جاری بود، کشتارها رخ داد و جماعتی تبعید شدند در سال 362 میلادی هلیو دور اسقف را با 9000 عیسوی ساکن شهر مستحکم فنک واقع در بزنده پس از شورشی که کردند ، به خوزستان تبعید نمود. سوزمن مقتولین عیسوی را به 12000 نفر بالغ دانسته است (2)

یزدگرد در اغاز نسبت به عیسویان مهربان بود، ‌لکن در سال هشتم سلطنت پس از انکه دختر خود را ،!!! که به زنی گرفته بود ، کشت و تنی چند از نجبا را به قتل رساند در رفتار او نسبت به مسیحیان تغییری حاصل شد (3)

تئودور اسقف صور، در تائید استفاده از جانوران موذی روایت میکند که: عیسویان را در سیاه چال می انداختند و عده ای موش با انان همراه میکردند و دست و پای مجبوسین را میبستند، به قسمی که این جانوران حریص را نتوانند دفع کنند و ان جانوران گرسنه ، محکومین را پس از ازار و رنج متمادی پاره میکردند.(4)

یکی از مجازاتهای بسیار معمول آن زمان ،‌که خصوصا در باره شاهزادگان عاصی مجری میشد، کوری بود؛ به این ترتیب که میل سرخ در چشم محکوم فرو میبردند یا روغن گداخته در دیده او میریختند.(5)

حکم اعدام را معمولا بوسیله شمشیر اجراء میکردند. مرتکبین بعضی از جرائم را از قبیل خیانت به دین و دولت مصلوب میکردند. آمیانوس حکایت میکند، که ( از عادات پارسیان این بود ،‌که تمام و یا قسمتی از پوست بدن مجرومین را می کندند )و و پروکوپیوس روایت میکند که پوست یک سرباز ارمنی را کنده، از کاه انباشته و بر درختی بسیار بلند اویختند. در زمان تعقیب عیسویان گاهی بزرگان مسیحی را رجم میکردند (6)در زمان یزدگرد دوم دو راهبه مسیحی را مصلوب کرده ، همچنان بر دار سنگسار کردند چند نفر مسیحی را زنده در دیوار نهادند(7)

مجازات های باستانی مبنی بر ساییدن تن مجرومین در زیر پای پیل و اسب در عهد ساسانیان رواج داشته است و یکی از متداول ترین راهها برای از میان برداشتن رقیبان و شاهزادگان بوده است. (8)

برای ترساندن متهمان ،‌الات شکنجه را در مقابل چشم انان قرار میدادند ،‌گاه زندانیان را با یک انگشت به نصر می اویختند و گاهی واژگون و گاهی با یک پا سرنگون بر دار میکردند و با تازیانه ای بافته از پی گاو میزدند. در زخم های انان سرکه و نمک و انقوزه میریختند . اندام انان را یک یک قطه میکردند و پوست سرشان را میکندند و گاه پوست صورتشان را از پیشانی تا چانه برمیداشتند و گاهی پوست دست و پشت انان را میبریدند و سرب گداخته در گوش و چشم میریختند و زبان را میکندند. گردن یکی از شهدای عیسوی را سوراخ کردند و زبان او را از ان سوراخ بیرون کشیدند(9)

جوالدوز در چشم و در تمام بدن فرو میکردند و دائم سرکه و خردل در دهان و چشم و منخرین انها میریختند تا مرگ فرا رسد. یکی از ادوات کثیر الاستعمال شانه اهنین بود،‌که گوشت تن محکومین را با ان میکندند و برای افزایش درد و شکنجه بر استخوانهایی که نمایان شده بود نفت ریخته اتش میزدند. شکنجه چرخ و اعدام بر روی خرمن هیزم که بر ان نفت ریخته و مهیای اتش گرفتن بود (10)، در ردیف شکنجه های پارسیان مذکور است و از ان گذشته اکثر این شکنجه ها را در حقوق جزائی هند باستان می توان دید.(11)

دهشتناکترین شکنجه ، شکنجه معروف به (نه مرگ) بود، که تفضیل ان از اینقرار است: جلاد به ترتیب انگشتان دست و انگشتان پا و بعد دست را تا مچ و پا را تا کعب و سپس دست را تا ارنج و پا را تا زانو و انگاه گوش و بینی و عاقبت سر را قطع میکرد(12)

اجساد محکومین را نزد حیوانات وحشی می افکندند . گاهی محبوسین عیسوی را بوعده آزادی یا استرداد اموال ضبط شده وادار به اعدام هم کیشان خود میکردند و از دیگر مجازاتها علاوه بر توقیف اموال متهمان ، امال شاقه بود که انرا برای راهسازی و سنگ شکنی و درخت بری و قطع چوب برای آتش مقدس و غیره بود(13)

1- لابور ص 53

2- لابور ص 78 و 79

3- هوفمان ص 50 لابور ص 126

4- لابور ص 110

5-پروکوپیوس، 1/6 فوستوس بیزانسی، لانگلو، ج1، ص 231

6_لابور ص 61

7-لابور ص 127

8- هوفمان ص 53

9- لابور ص 61

10- هوفمان ص 55 و 56

11- den ins dacT akumracartam ترجمه میر لیپزیک ص 36 و37

12- هوفمان ص 56

13- لابور ص114

منبع:

http://tariverdiyan.blogfa.com/post/83