زیگورات

زیگورات

عیلام. نوشته هایی درباره تاریخ و فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام ...
زیگورات

زیگورات

عیلام. نوشته هایی درباره تاریخ و فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام ...

سامانه سیاسی و فراز و فرود تمدن عیلامی

دولتهای عیلامی در تعامل و کشمکش با دولتهای بین النهرین سنتهای سیاسی ویژه ای را در جنوب غربی ایران، و نه در دیگر ایالات عیلامی نشین در درون فلات ایران، پایه گذاری می کنند که در تاریخ سیاسی این سرزمین نیز تداومی تکاملی می یابد. پس روند تحول بینشها و نهادهای سیاسی در ایران باستان را باید با دولت عیلام پی گرفت که نخستین سلسله حکومتی بزرگ شرق باستان است که کانون آن در فلات ایران بود. تمدن عیلام، از نخستین تمدنهای شناخته شده ایران باستان است که در کناره های رود کارون بالیدن گرفت؛و دولت عیلام(645-2600پ .م)، دیرپاترین دولت ایران باستان است که خوزستان و لرستان و – کوههای بختیاری و فارس را تا مرکز و شرق ایران زیر پوشش داشته و مرز غربی آن رود دجله بوده است.

پیشتر حوزه جغرافیایی این تمدن را به جنوب غربی ایران محدود می کردند، ولی امروز حوزه فرهنگی و حتی سیاسی آنرا تا شرق و شمال فلات ایران هم گسترده اند. تمدن جدیدا کشف شده جیرفت هم بدلیل شباهت زیگورات آن به زیگورات عیلامی حکایت از پیوندهای فرهنگی و روابط سیاسی آنها با عیلامی ها دارد. شوش، که پیش از عیلامی ها و در آغاز سکونت آنها زیر فرمان شاهان سومری و اکدی بود 1 ، مرکز سیاسی این دولت بوده که همراه با ماداکتو، خایدالو (خرم آباد)، اهواز و انشان (پایتخت کوهستانی عیلام؛ فارس امروزی) از شهرهای مهم عیلام بشمار می رفت. آنها کشوری را که اکنون ایران نامیده می شود، هلتمتو (سرزمین مقدس) نامیدند؛ ولی سومریها و اکدیها، که خود در دشتهای باز بین النهرین بسر می بردند، کشور آنها را عیلام (کوهستان) می نامیدند زیرا بیشتر عیلامیها، دست کم آنها که با دولتهای بین النهرین در تعامل و کشمکش بودند، در کوهستانهای غرب ایران زندگی می کردند؛ و این نامگذاری هم در تاریخ ثبت گردید که امروز اسباب گمراهی بسیاری از مورخان در شناخت گستره و ژرفای نفوذ تمدن و فرهنگ عیلامی در فلات ایران شده است.

تعلق نژادی و مردم شناختی آنها روشن نیست؛ پژوهشگران، زبان آنها را نیز تک خانواده دانسته اند که ریشه مشترکی با زبانهای سامی و زبانهای موسوم به "هند و اروپایی" ندارد؛ هر چند کاوشهای اندک باستان شناسی 2 نفوذ عنصر سامی را در تمدن و فرهنگ عیلامی نشان داده است (پیرنیا، تاریخ ایران باستان، ص -35-36) .

آنها که پیدایش هر تمدنی را را در پی یک "مهاجرت از شمال به جنوب" ممکن می دانند، با توجه به شباهت آثار بدست آمده از شوش پایتخت عیلام و شهر آنائو در ترکستان جنوبی، و نیز برخی شباهتهای زبانشناختی، خاستگاه نخستین عیلامیها را در آن نواحی سراغ می دهند و آنها را از نژاد زرد آلتایی می شمارند؛ ولی این شباهت می تواند فقط نشانه ای از روابط اقتصادی و فرهنگی میان این دو شهر باشد .(ویل دورانت ص103).

از شش هزار سال پیش عیلامیها کشاورزی می کردند، سلاح و ابزارهای مسین داشته، حیوانات را اهلی کرده و با خط و بازرگانی آشنا شده اند. مسیر بازرگانی آنها از هند به بابل و مصر امتداد داشت.(همانجا ص105).

 عیلامیهای بدوی خط میخی را از سومریها گرفته و جایگزین خط تصویری خود نمودند. در سنگ نبشته های عیلامی، واژه های سامی و سومری بسیار دیده شده است؛ و این تأثیر و نفوذ فرهنگی می تواند نشانه ای از همزیستی و مناسبات دیرینه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی آنها با سومریها و سامی ها پس از برقراری این دولت باشد. گل نبشته ها و سنگ نبشته های بدست آمده از اقامتگاه شاهان عیلام در هفت تپه خوزستان به هر دو خط عیلامی و اکدی است. همچنین سامانه مادر شاهی آنها نیز سرانجام جای خود را به سامانه پدر شاهی اخذ شده از همسایگان باختری اش داد. عیلامیها خود نیز بیشترین تأثیر را بر تمدن و فرهنگ دیگر مردمان بومی ایران داشته اند. بیش از ۳۰ هزار گل نبشته از عیلامیان در تخت جمشید بدست آمده که در زمان رضا شاه به بهانه تحقیق و رمزگشایی به دانشگاه شیکاگو منتقل گردید؛ و تاکنون جز تعدادی اندک از آنها، آنهم بسیار نامطمئن، ترجمه نشده اند و ما نمی توانیم از اندیشه ها و سامانه های دینی، سیاسی و اجتماعی آنها از روی مدارک خودشان سخن بگوییم؛ و همچنان ناگزیریم از کتیبه های آسوری و هخامنشی، دشمنان سیاسی عیلام، آنها را باز شناسی کنیم!

تاریخ سیاسی عیلام از آغاز تا انجام با دولتهای بین النهرین: سومری، اکدی، بابلی و آسوری، پیوند خورده است. نخستین یادمان تاریخی از عیلام به پیشروی یک پادشاه سومری در سواحل شمالی خلیج فارس و سرزمین عیلام بر می گردد که به سلطه سومر در این نواحی منجر گردید ( ۲۷۵۰ پ.م): "او به دریا رفت و بالا رفت به سمت کوهستان (عیلام)" (کتیبه ای کوتاه).

از دوره های آغازین حیات این دولت اطلاع بسیار اندکی موجود است که به کشمکشهای متقابل عیلام و سومر – اکد مربوط می شود. نخستین سلسله حکومتی عیلام (2550-2600 پ.م)، آوان نام داشت که مرکز آن شوشتر بود و پایه های تشکیلات سیاسی – حکومتی عیلامیان را استوار ساخت. سلسله حکومتی سیماش نخست تابع بابل بود و در ۱۸۶۰ پیش از میلاد نیز سرنگون شد. جنگهای عیلامیان در این دوره به انقراض دولتهای سومر – اکد در بین النهرین؛ و سلطه بلند مدت آنها بر منطقه انجامید. شاه نامدار این دوره عیلام، پوزور این شوشیناک، برای بزرگداشت خود نخستین تندیسها را بر پا کرد. ۱۶۰۰ پ.م. کاسی ها به سرزمین عیلام تاخته و آنرا زیر سیطره خود بردند. سپس بابلیها، هاتی ها و باز خود کاسی ها این سرزمین را چهار سده پیاپی زیر سلطه داشتند. دوران شکوه 1145 -1100  پیش از میلاد بود؛ از آن پس دولت عیلام رو به – و اقتدار سیاسی عیلامیان در سالهای  سستی و پراکندگی و ناتوانی نهاد. دولت مرکزی در پی جنگهای بیرونی و ستیزه های درونی سرانجام متلاشی شد و ایالات عیلامی در فلات ایران از یکدیگر مستقل شده و زندگی جداگانه ای در پیش گرفتند؛ دولت مرکزی پیش از آن نیز چندان قدرتمند نبوده است و ایالات عیلامی بگونه ای فدرالی اداره می شدند. دموکراسی اشرافی و فدرالیسم سیاسی ویژگی حکومت عیلامیها بود؛ سامانه باز سیاسی راز پابرجایی و دیرپایی حیات سیاسی آنها بوده است.

واپسین سده از حیات سیاسی عیلام(745-645 پ.م)  را می توان دوره سراشیبی و سقوط این دولت نامید که با اینکه شوش را پس گرفته و دوباره به یک قدرت سیاسی – نظامی در منطقه تبدیل شد، بدلیل از هم پاشیدگی درونی، در برابر گسترش کوبنده امپراتوری آسور توان پایداری از دست داد و سرانجام با تهاجم آسور بانی پال، پادشاه قدرتمند آسور، این حکومت دیرپا از هم گسست؛ ولی دولتهای کوچکتر عیلامی در ایران تا پیش از تهاجم و سلطه هخامنشیان در ۵۴۵ پ.م. به حیات مستقل خود ادامه دادند تا آنکه پس از آن تابع امپراتوری هخامنشی شدند و شوش، مرکز تاریخی عیلام، به پایتخت هخامنشیان تبدیل شد؛ پیش از آن نیز متحد دولت ماد بودند. پس تهاجم آسور بانی پال نیز پایان کار عیلام نبود تا آنکه "دولت نو عیلامی شوش" نیز بدست کوروش هخامنشی بر افتاد (پی یر بریان، تاریخ امپراتوری هخامنشیان)؛ همچنین از سنگ نبشته داریوش در بیستون دانسته می شود که عیلامیها بارها در حکومت هخامنشیان برای بازگشت اقتدار و استقلال سیاسی خویش نه جنبش در آمده اند و هر بار هم با خشونت بسیار سرکوب شده اند. آنها حتی در دوره اشکانیان نیز برای بازگشت استقلال خود جنگیده اند (پوتس، باستان شناسی عیلام، مقدمه).

خط و زبان عیلامی همچنان از زبانهای رسمی و اداری دولت هخامنشی بود؛ و گفته می شود در دولت ماد نیز زبان اداری بوده است (مار، تاریخ و تمدن عیلام، ص5)

فرهنگ و زبان کهن عیلامی پس از هخامنشیان نیز تداوم یافت؛ زبان خوزی ریشه در زبان عیلامی دارد. بگفته لوکوک، زبان عیلامی زیرلایه زبان "پارسی باستان" است که پس از مهاجرت هخامنشیان به سرزمین عیلامیها از آن قویا تأثیر پذیرفته است (کتیبه های هخامنشی، ص ۴۰ ).

از نمونه کارهای هنری عیلامی تندیس ملکه ناپیراسو در سده پانزدهم پیش از میلاد است که نخستین تندیس زن یافته شده در تاریخ می باشد؛ و بر نمونه های یونانی و رومی خود برتری آشکاری دارد. هخامنشیان با اینکه تمرکز قدرت سیاسی در دستان شاه را برگزیدند، ولی از میراث سیاسی – حکومتی عیلام نیز بهره بردند.

از روش پرستش عیلامیها، و هدایا و قربانیهای آنها برای خدایان، دانسته شده است که مذهب آنها بر پرستش طبیعت و عناصر طبیعی استوار بوده است؛ و خدایان آنها نماد آسمانی این عناصر بوده اند. پیکره ای از یک ایزدبانو در شوش (الهه باروری) نشانگر حاکمیت سامانه های خانودگی – اجتماعی مادرسالار و زن محور در نخستین مراحل تکامل تمدن آنهاست. معماری عیلامی با خشت و گل است و زیگورات  (نیایشگاه) عیلامی نمونه برجسته این معماری است.برخی از پژوهشگران مکعب نقش رستم را نیز یک نمونه معماری عیلامی دانسته اند.(پورپیرار، ساسانیان)

اقتصاد عیلام، برخلاف اقتصاد همسایگان باختری اش، اساسا بر پاشنه تجارت (و بیشتر استخراج و صادرات مواد خام معدنی چون قلع به بابل و آسور) می چرخید، و نه بر تولید فراورده های کشاورزی و صنعتی؛ لذا عیلامیها از جهت تمدن و فرهنگ، و پویایی و نوآوری در این زمینه، از سومریها و مردمان سامی بین النهرین کمی پست تر بوده اند. با اینهمه آنها در کار با چوب، آجر سازی و شیشه گری از خود نوآوریهای شگفت انگیزی نشان داده اند. آثار سفالی در شوش و آثار فلزی خوزستان در هزاره دوم پ.م. پیشرفت پیوسته ای را در این صنعت عیلامی، در ابعاد هنری و فنی و نیز اجتماعی (تولید سازمان یافته و تقسیم کار اجتماعی)، بازگو می کند. زیگوراتهای عیلامی در شوش، هفت تپه، سیلک، تخت جمشید، جیرفت و سیستان، و نیز مجسمه های ایزد بانوان شوش و تپه سراب کرمانشاه و دشت قزوین، نشان از گستردگی قلمرو سیاسی عیلام دارد که تا پیش از این گمان می رفت محدود به جنوب غربی ایران است.

آنها با دیگر اقوام بومی فلات ایران نیز در رابطه بودند و می کوشیدند ترابری سودمند کالاهای بازرگانی را بسوی شمالشرقی ایران و هم بسوی شرق در سراسر جنوب ایران در انحصار خود بگیرند (موری، ایران باستان). بدینگونه عیلامیها واسطه انتقال و تبادل دستاوردهای تمدن و فرهنگ شرق باستان در میان حوزه های شرقی و غربی آن بوده اند؛ تمدن و فرهنگ بومیان ایران در پیوند و آمیزش با تمدنهای بین النهرین بالیدن گرفت. رشد بازرگانی، اختراع خط را نیز ضروری ساخت؛ و خط عیلامی نخستین نمونه بدست آمده از فرهنگ نوشتاری در ایران باستان است که در دوره هخامنشی نیز کاربرد داشت. بگفته دمورگان اقوام عیلامی جز بهنگام خطر دشمن بیگانه زندگی جداگانه ای داشتند؛ مردمان کوهستانی عیلام حتی بهنگام جنگ و سلطه بیگانه هم مستقل بودند. مناسبات عیلام با دولتهای بین النهرین بر هر دو پایه همکاری و کشمکش استوار بود. نخستین تهاجمات عیلامیها به شهر لاگاش در سومر ۳۰۰۰ پ.م. بود که پاتسی شهر آنها را شکست داد. همچنین از سنگ نبشته ها می توان دانست که پاتسی های بسیاری در عیلام بوده اند؛ و اینکه عیلامیها پیوسته بر سلطه سومریان شوریده اند. عیلامیها پس از آنکه ارتشی نیرومند سازمان دادند، به شهر تاریخی اور تاختند و بت نانا را به سرزمین خود بردند ( ۲۲۸۰ پیش از میلاد)؛ این بت درسال 1635در عیلام ماند تا آنکه آسور بانی پال پادشاه آسور آنرا به شهر اور بر گرداند.

۶۰ سال سومر زیر سیطره عیلام بود و سپس اقوام سامی یک دولت متحد سومری – اکدی بنام نی سین بنیاد نهادند که آنهم پس از چندی بدست عیلامیها بر افتاد. عیلامیها در ۲۰۰۰ پ.م. نیز بابل را زیر فرمان برده و حکومت دودمان لارسا را بنیاد نهادند. حمورابی، پادشاه بابل، جلو گسترش سیاسی عیلام را گرفت. سلطه سیاسی عیلامیها بر شهرهای بین النهرین بسیار زودگذر بود؛ بگفته کینگ، آنها مردمانی جنگجو بودند ولی توان اداره یک سرزمین را نداشتند؛ شاید هم روشهای نامتمرکز سیاسی – حکومتی آنها با توسعه طلبی سازگار نبود. کشمکشها و جنبشهای سیاسی و مذهبی در ممالک عیلام و بین النهرین موجب مهاجرتهای بزرگ و تمدن ساز در تاریخ نیز گشت: گروهی از سامیها به شامات رفته تمدن فینیقیه را بنیاد نهادند که در صنایع و بازرگانی و دریانوردی سرآمد روزگار خود بود و دستاوردهای تمدن و فرهنگ شرق باستان را در اروپا منتشر کرد، گروهی دیگر از سامیها به آنسوی دجله رفته تمدن آسور را بنیاد کردند که در کشاورزی و هنرهای دستی دستاوردهای ماندگاری از خود بر جای گذارد. هجوم هیکسوسها به مصر و حکومت صد ساله بر آن سرزمین و نیز مهاجرت ابراهیم پیامبر بزرگ یکتاپرستی به کنعان هم از پیامدهای ستیزها و جنبشهای سیاسی و مذهبی در این تمدنها بوده است. دولت عیلام از تاریخ ۲۲۲۵ تا ۷۴۵ پیش از میلاد با دولت بابل (کلدانیان) همسایه بود. دولت عیلام در اثر جنگهای پی در پی با دولت آسور آرام آرام بسوی فرسودگی و فروپاشی رفت. تنشهای سیاسی و جنبشهای مردمی زمینه شکستهای پی در پی عیلام را فراهم کرده بود. بررسی یکی از این جنگها بسیار درس آموز و تجربه افزاست. ت اوم مان پادشاه عیلام برای تثبیت قدرت خویش دست به کشتار رقیبان و مدعیان در خاندان سلطنتی دراز کرد؛ پس ۶۰ تن از شاهزادگان عیلامی گریخته به دربار آسور پناه بردند. آسور بانی پال آنها را با آغوش باز پذیرفت و چون در خواست بازگرداندن آنها را رد کرد، جنگی در کناره رود کارون میان دو کشور رخ داد که آسوریها پیروز شدند: "همینکه خبر شکست قشون عیلامی به شوش رسید انقلابی در آنجا روی داد؛ بدین معنی که هواخواهان شاهزاده های فراری مخالفین خود را گرفته در زنجیر کردند و شادیها از این شکست نمودند" (پیرنیا، ایران باستانی، ص 50).

1-شوش از کهن ترین شهرهای جهان است که بدلیل آنکه از دیرباز محل تلاقی و برخورد تمدنهای بین النهرین با تمدنهای بومی فلات ایران بوده، از کانونهای برجسته و پر شکوه سیاسی و فرهنگی شرق باستان بشمار است؛ بگونه ای که پس از تهاجم آسوریها و هخامنشیان نیز اهمیت گذشته خود را حفظ نمود.

 

2-مورگان فرانسوی معبد پادشاهان عیلام و الواح عیلامی شوش را کشف کرد ولی کاوشهای شوش ناتمام ماند؛ بدلایل آشکار سیاسی و نژادی و مذهبی، باستان شناسان عمدتا صهیونیست نه تنها علاقه ای به پیگیری کاوشها در شوش و دیگر مراکز عیلامی و اساسا تمدنهای پیش هخامنشی درفلات ایران نداشته اند، بلکه همچون اشمیت در محو آثار تمدنی آنها نیز کوشیده اند! اکنون ۳۴۰۰۰ لوح به خط و زبان عیلامی دور از دسترس پژوهشگران در بنیاد "ایران شناسی" شیکاگو به مدیریت یهودیان "ایرانی" نگهداری می شود.

منبع:تاریخ سیاسی ایران باستان ص 73-77

همچنین بنگرید به :

تمدنهای تابناک ایران پیش از هخامنشیان

درباره تئوری "توهم توطئه" و بیطرفی مورخ

دو نکته درباره توهم توطئه؛
... نکته اول؛ توهم توطئه را غالبا بی تأمل و بی توجه به معنی آن به زبان می آورند و از آن سوءاستفاده سیاسی می کنند،یعنی با آن به دیگران برچسب می زنند تا صدایشان را خفه کنند. نه اینکه توهم توطئه در روان شناسی اجتماعی واقعیتی نداشته باشد؛خیلی از استعمار زدگان و ستمدیدگان قهر استعماری که عمری در سیاست،دروغ و فریب به سربرده اند به درجات به این توهم دچارند. یعنی چون دیده اند که در بیشتر وقایع گذشته دست بازیگران قدرت درکار بوده است،خود و امثال خود را بازیچه می پندارند و برای سلب مسئولیت از خود، به پناه توهم توطئه می روند تا اگر از آنان پرسیده شود که چرا دست روی دست گذاشته اند بگویند چون هرچه قدرتمندان جهانی بخواهند واقع می شود،دخالت ما چه سود دارد و چرا خود را آلت دست و وسیله بهره برداری آنان قرار دهیم!
دوم اینکه؛ با اثبات وجود توهم توطئه نباید پنداشت که چیزی به نام توطئه وجود ندارد و هرکس از توطئه بگوید دچار توهم است.توطئه توهم نیست. بلکه در سیاست و اقتصاد شایع ترین واقعیت هاست. منتهی مبتلایان به توهم توطئه باید بدانند که توطئه گران از عهدۀ هرکار برنمی آیند وقدرت نامحدود ندارند. مثلا نمی توانند میل به دانستن و پژوهش را در مردمی که اراده به دانستن کرده اند از میان ببرند و اگر مردمی با اراده در راهی قدم گذاشتند سد کردن راهشان بسیار دشوار می شود. توطئه گران صاحب اختیار ترقی و انحطاط اقوام دیگر نیستند و درست نیست گفته شود که استعمارگران مثلا اقوام استعمارزده را از پیشرفت بازداشته اند،زیرا آنها بازداشته شده بودند که استعمار مقهورشان کرده است.
اما مدعیان توهم توطئه هم مواظب باشند که عذرخواه توطئه گران نباشند و غفلت را به جای توهم توطئه نگذارند. عیب توهم توطئه این است که وجهی از غفلت است. اگر به بهانه برطرف کردن این غفلت، غفلت بزرگتری به جای آن پدید آید عقل همچنان پوشیده می ماند...1

 

 ...اگر تاریخ نویس به قصد رد و تبلیغ و نفی و اثبات،مقاله و کتاب بنویسد مورخ خوانده نمی شود به عبارت دیگر تاریخ را وسیلۀ پیش بردن مقاصد و اغراض سیاسی نمی توان کرد... حتی تاریخی که بخواهد ناروا را نارواتر جلوه دهد تاریخ بدی است. اصلا تاریخ به ظلم و عدل و بد و خوب کاری ندارد،بلکه شرح و وصف چیزهایی است که در گذشته واقع شده و در طول زمان به نحوی استمرار و پایداری داشته است و البته آنچه می پاید حق است... چگونه مورخ می تواند آزاد از علایق به شرح آنچه در سیر زمان پایدار شده است بپردازد؟ ... این حق را هیچ کس و البته از مورخ نمی توان گرفت. مورخ نیز مثل دیگران می تواند از پیشامد چیزی خوشحال یا متأسف شود. او می تواند به حادثه ای مثل انقلاب مشروطیت با چشم مخالف یا موافق بنگرد، منتهی فرق او با دیگران این است که علاوه بر موافقت یا مخالفت با حادثه،نسبت به دیگری نیز دارد و آن نسبت نباید تحت الشعاع علایق قرار گیرد. درست مثل یک قاضی که می تواند نظر سیاسی داشته باشد، اما اگر نظر سیاسی را در حکم قضایی دخالت دهد دیگر قاضی نیست. مورخ نیز از علایق سیاسی فاصله می گیرد و هرچه این فاصله مشخص باشد،مورخ در کار خود موفق تر است. مورخ وقتی به حادثه نظر می کند به جای اینکه اشخاص و اقوال دخیل در حادثه را دوست بدارد یا نپسندد باید به وجود حادثه بپردازد و بیندیشد که از کجا آمده و چگونه آمده و با چه چیزهایی همراه است.2

پاورقی:

1-دکتر رضا داوری اردکانی/سیاست،تاریخ،تفکر ص 264

2-همان صص277-276

دیدگاههای بنیادی و روشهای کاربردی در نگارش تاریخ ایران

بررسی دیدگاه ها و مکاتب مختلف تاریخ نگاری تاریخ ایران.
( از  کتاب "تاریخ سیاسی ایران باستان") :


در میان پژوهشگران، چند دیدگاه و روش در تبیین تاریخ ایران و خاورزمین پایه استوارتر و کاربرد گسترده تری داشته و دارند که همچنین بازدارنده بازشناسی علمی تاریخ ایران و شرق باستان می باشند:

بر روی لینک ها کلیلک شود:

5- نژادپرستی باستان گرای آریایی – پارسی:
بخش نخست
بخش دوم

بخش سوم
بخش چهارم
بخش پنجم
بخش ششم
6-تئوری توطئه
7-پوزیتیویسم یا اثبات گرایی و شکاکیت
8-آمیزش اثبات گرایی و تئوری توطئه؛ "بنیان اندیشی" پورپیرار
9-نقش ویژه اشرافیت یهود در تاریخ سازی:
بخش نخست
بخش دوم

بررسی دیدگاه های یاد شده درباره تاریخ نگاری تاریخ ایران
ارزیابی اسناد موجود تاریخی
دیدگاه و روش بازسازی واقع بینانه تاریخ ایران باستان

-------------------
درباره برخی سوالات احتمالی از مطالب ارائه شده:

ابن ندیم و کتاب الفهرست
رویداد پوریم

نادرشاه و جنایات اش !

استاد غیاث آبادی درباره شاهان جهان گشایان و متجاوزان به دیگر سرزمین ها می نویسند:

«تا زمانی که کشورها به تجاوزگران خود می‌نازند و به مرزهای گسترده‌ای که محصول حمله و ویرانگری و قتل‌عام بوده است، افتخار می‌کنند، بشریت رنگ صلح و همزیستی و آرامش نخواهد دید.» لینک

 این شرح حال عده کثیری از مورخان و عامه ناآگاه مردم است که فقط یک روی سکه شاهان جهان گشا را می بینند. نادر شاه افشار یکی از این جهانگشاهاست که قلم"تطهیر اعمال" شامل حال او نیز شده!

اکنون وقت آن است که برخی جنایات نادرشاه که "قلم های ستم پوش" آنها را پوشانده و در لابه لای کتب پنهان مانده اند،آشکار گردد !

 نادرشاهی که حس قدرت طلبی وادارش کرد که چشم از حدقۀ پسرش در آورد و بگفتۀ نویسنده کتاب "پایان تاریخ" در کنار ناپلئون و چنگیز و آتیلا جزو هیولاهای تاریخ بود !

(( کارستن نیبور شرق شناس آلمانی که چند سال پس از مرگ نادر به ایران آمده و پهنه ی جنوبی کشور را در نوردیده ،در یکی از سفرنامه های خود از شیراز به بوشهر نمونه ای از ظلم و بیداد نادر بر مردم ایران را این چنین بیان کرده است:

« خیلی غم انگیز بود، که 18 سال پس از مرگ نادرشاه،هنوز با افراد یک چشم زیادی برخورد می کردیم، که یکی از چشم هایشان را به خاطر غضب ظالم نامبرده از دست داده بودند. از این آدم های بدبخت درمیان عرب های بحرین هم خیلی به چشم می خورد.حتی در سورت ، مسقط ، بصره و بغداد هم در میان بازرگانان ارمنی و مسلمان شواهدی از بی رحمی های نادر به چشم می خورد. اینها پس از ، از دست دادن چشم هایشان کشورشان را ترک کرده بودند»

کارستن نیبور، سفرنامه کارستن نیبور،ترجمه پرویز رجبی صفحه166-167

جنایات نادرشاه افشار در حویزه و شوشتر

« در ساعت طوفانی بلایی برپا شد که طوفان نوح به گرد آن نرسیده و مخدارت حجب عصمت را کار بر رسوایی کشید، حرایر ابکار(دوشیزگان) در کوچه و بازار چون اسرای یهود و نصاری بیع و شری دست به دست افتاد و خروش این مصیبت آوازه فتنه چنگیز را بر طاق نسیان نهاد »

احمدکسروی،دیباچه کتاب نادرشاه ص106

پژوهشگران دیگر ضمن تایید این مطلب نوشته اند:

« نادشاه در حویزه و شوشتر قتل عام به راه انداخت و سه روز مردم شهر را به سربازان خود بخشید »

علی رضاقلی،جامعه شناسی نخبه کشی،صفحه57

مولف «عالم آرای نادری» که به نظر می رسد خود در معیت سپاه نادر در حویزه بود،جنایت نادر بر مردم حویزه را چنین ذکر می کند:

«برخی از روسا و سرخیلان را که در عمارات و بناهایی متحصن شده بودند گرفته به قتل آوردند و سه شبانه روز نسا و اطفال عوام الناس را به غازیان بخشیده،عرض و ناموس بر مردن نمانده،بی سیرتی که از حیز خیال بیرون است به حال آن مسلمانان را یافت»

محمدکاظم مروی،«عالم آرای نادری»جلد اول ص 343

محمد کاظم مروی جنایت نادر در شوشتر را روایت کرده است، او می نویسد:

«... چند نفر از اعاظم آن بلده را که مظنه ی نفاق و خلاف می برد، از میان برداشت، و حکم به اسر و نهب و غارت، صادر شده، اضافه بر آنچه از بی عصمتی و هتک ناموس و بی مروتی و دست درازی و بی اندامی که نسبت یه اهالی حویزه رخ داده بود، در آن بلده نیز بالمضاعف به عمل آمده، به هیچ وجه از غازیان خودداری و کوتاهی در اقدام مناهی به وجود نیامد.»

محمدکاظم مروی،«عالم آرای نادری» ص344

احمد کسروی این جنایت نادر را در کتاب خود ذکر کرده و از آن به عنوان«سیاه کاری های نادر درباره ی خاندان های اسلامی» سخن گفته و آن را نکوهش کرده است. او شگفتی خویش را از این بابت ابراز داشته که چگونه نادر «از کشتن جلوگیری کرده(ولی) به چنین سیاه کاری ها که بدتر از کشتار است اجازه داده. ))

به نقل از کتاب "500سال تاریخ خوزستان و نقد احمد کسروی"

همچنین بنگرید به :

نادرشاه شاهی سفاک یا قهرمان ایرانی؟

عصبیت قومی در ایران