زیگورات

زیگورات

عیلام. نوشته هایی درباره تاریخ و فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام ...
زیگورات

زیگورات

عیلام. نوشته هایی درباره تاریخ و فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام ...

تاریخ خوزستان (بخش دوم)

«...همان طوری که ذکر شد خوزستان تاریخی بس دراز دارد و تاریخ آن چندهزار سال بیشتر از تاریخ ایران است. نخستین ساکنان خوزستان عیلامی ها بودند که یکی از کهن ترین تمدن های بشری را در این سرزمین بنا نهادند. آنها از نژادسامی1 بوده و نخستین حکومت خویش را شش هزار سال پیش در سرزمینی وسیع تاسیس کردند. این سرزمین شامل بخش هایی از شرق عراق تا رود دجله2 و بخش هایی از غرب،جنوب غربی و جنوب ایران بوده. مرکز حکومت عیلامی ها، ایالتی از عیلام بود که شهر شوش در آن قرار داشت. معبد چغازنبیل که در سال1250 قبل از میلاد توسط «اونتاش گال» پادشاه عیلامی ساخته شد از جمله آثار تاریخی به جای مانده از عیلامی ها است. در سال641 پیش از میلاد آشوربانیپال پادشاه آشور به شوش حمله کرد و پس از به خاک و خون کشیدن آن شهر و قتل مردم به حکومت و اقتدار عیلامی ها پایان داد. از این پس قلمرو عیلامی ها ،جزئی از امپراطوری بزرگ آشوری شد.
در دوره هخامنشیان با فتح بابل توسط کوروش به سال ۵۳۹ پیش از میلاد، عیلام نیز همانند تمامی سرزمین های تحت سلطه بابل، جزء قلمرو هخامنشیان شد.3 با وجود این نخستین ایالتی که بر ضد داریوش هخامنشی قیام کرد، عیلام بود ولی این قیام با قتل آترنیا از خاندان سلطنتی سرکوب شد. 4به موجب بند شش ستون اول کتیبه بیستون،سرزمین عیلام،یکی از 23کشور تحت فرمان داریوش بود.5
پس از حمله اسکندر مقدونی به سال 334 پیش از میلاد و انقراض سلسله هخامنشیان، عیلام جزء متصرفات اسکندر شد.6 با مرگ اسکندر و روی کار آمدن جانشینان او، آنتوخوس سوم در سال187قوم به قصد تاراج معبد«بل» به شوش یورش برد، اما با مقاومت سرسختانه مردم روبه رو شد و جان خود را در این حمله از دست داد.7 آنتیوخوس نتوانست شوش را به قلمرو سلوکیان منضم کند و این سرزمین همچنان مستقل باقی ماند.8
با روی کار آمدن اشکانی ها و تسلط آنها بر سرزمین تحت سیطره سلوکی ها، خوزستان نیز جزء قلمرو حکومتی اشکانیان شد و این ناحیه تا آخر دوره ی اشکانی به صورت یکی از دولت های دست نشانده ی پارت ها از استقلال داخلی برخوردار بود.9 در سال 224 میلادی نبرد سرنوشت ساز اردشیر بابکان پادشاه ساسانی با اردوان اشکانی در دشت هرزدجان(رامهرمز کنونی) در این خطه روی داد و منجر به انقراض سلسله ی اشکانیان شد.10در همین نبرد طایفه ای از بنی تمیم که به آنها«بنوالعم» می گفتند و نیای آنها مره بن مالک بن حنظله بوده و در این سرزمین رحل اقامت داشتند،اردشیر بابکان را علیه اردوان اشکانی یاری کردند.11
اما به رغم یاری مردم اهواز به اردشیر بابکان در غلبه بر سلسله اشکانی، اعقاب اردشیر و به ویژه شاپور دوم (310م-379) حق مطلب را ادا نکرده و با جنگ و خونریزی فشار توانفرسایی را به این مردم وارد کردند.12 ظلم و بیداد شاهان ساسانی و فساد دربار و تبعیض موجود در جامعه اشرافی سبب شد تا به هنگام ظهور اسلام، مردم اهواز13 با آغوش باز به پیشواز آن رفته و سپاه اسلام را یاری کنند.
در سال 18ق.عتبه بن غزوان14 که از طرف خلیفه عمر به عنوان والی بصره منصوب شده بود، اعراب اهواز را به سوی خود جلب کرد و با یاری آنها، هرمزان فرمانده سپاه ساسانی را شکست داد.15 در سال 19ق.پس از فتح شوشتر، سپاه اسلام رو سوی شوش گذاشت و آن شهر را محاصره کرد ، در این محل عرب های اهواز به سپاه اسلام پیوستند.16 پس از آن در سال 21ق. عرب های باصری که در اهواز مستقر بودند تحت فرمانده نعمان بن مقرن مزنی17 سردار عرب در امتداد کرخه حرکت کردند و ارتش ایران را در نهاوند شکست دادند. 18

از مهمترین حوادث این دوره شورش مردم اهواز به سال 38ق. است. که توسط معقل بن قیس سردار اسلام سرکوب شد.19درزمان خلافت عثمان یعنی از سال 29 تا35ق. عبیدالله بن معمر حاکم اهواز شد که از جانب عبدالله بن عامر بن کریز بن ربیعه بن عبدشمس پسر دایی عثمان والی بصره به این سمت منصوب شده بود.20 پس از آن در زمان خلافت حضرت علی (ع) زیاد بن ابیه حاکم اهواز شد.21

درسال 67ق. اهواز کانون جنبش«ارزقیان» به رهبری نافع بن ارزق بود. ارزقیان به تناوب قدرت را در اهواز در دست داشتند، تا بلاخره در سال78ق. توسط حجاج بن یوسف سرکوب شدند.22 در دوره امویان و پس از آن در عهد بنی عباس ،همانند دوران صدر اسلام اهواز تابع بصره بود، به نحوی که همواره والی بصره، حاکم اهواز را بر می گزید.23
پس از آن در قرن سوم هجری و از سال 249ق.اهواز مرکز جنبش زنگیان شد و علی بن محمد بن عیسی بن زید ملقب به صاحب الزنج که خود را از علویان و از سلاله ی حضرت علی (ع) معرفی می کرد رهبری جنبش بردگان و سیاه پوستان را علیه جور و ستم حکام به دست گرفت و در اندک زمانی افراد بسیاری گرد او جمع شدند.24 کانون و مرکز قیام صاحب الزنج منطقه اهواز بود، او در سال 256ق.پس از فتح بصره رو سوی شهر ابله از نواحی بصره گذاشت و با تصرف آن شهر به عبادان(احتمالا آبادان کنونی) آمد و آنجا را یکی پس از دیگری فتح کرد و آنجا را زیر سلطه خود درآورد.25زنگیان تا سال276ق. به طور متناوب بر اهواز حکم فرمایی کردند در این سال با شکست آنها از سپاه خلیفه ی عباسی و قتل صاحب الزنج جنبش آنها سرکوب شد.26
مقارن با این تحولات یعقوب لیث صفاری، سیستان را از طاهریان وابستگان خلیفه عباسی باز ستاند و با تسخیر خراسان و فارس رو سوی بغداد گذاشت. او در سال 262ق. در محلی به نام دیر العاقول از سپاه خلیفه شکست خورد. پس از این شکست او در صدد تسخیر سوق الهواز(اهواز فعلی) برآمد، اما از یاران صاحب الزنج به سرکردگی علی بن ابان مهلبی شکست خورد و هیچگاه نتوانست به اهواز دست یابد.27بلاخره یعقوب لیث صفاری در سال265ق. در محلی به نام جندی شاپور در اطراف دزفول درگذشت و همان جا به خاک سپرده شد.
پس از سرکوبی قیام زنگیان به سال 276ق.و خاتمه بخشیدن به سیطره آنها بر اهواز، خوزستان کماکان جزء قلمرو خلیفه عباسی باقی ماند. پنجاه سال بعد با ظهور آل بویه و گسترش قلمرو آنها تا حدود بغداد، اهواز و شهرهای آن نیز به قلمرو آنان افزوده شد.28 پس از فروپاشی آل بویه،خوزستان همانند سایر مناطق جزئی از حوزه خلافت بود و تا حمله ی مغول وضع بر همین منوال باقی ماند.29
با سقوط بغداد به دست هلاکوخان مغول و پایان خلافت بنی عباس در سال656 خوزستان نیز تحت حاکمیت مغولان در آمد. پس از آن بازماندگان و نوادگان هلاکو-ایلخانان- به طور متناوب بر بخش هایی از خوزستان تسلط یافتند.30 این وضع تا حمله تیمور لنگ به سال795ق.ادامه داشت. از آن پس جانشینان تیمور بر خوزستان حکمفرمایی کردند.

باید توجه داشت که پس از ویرانی شهر اهواز در قرن پنجم هجری و از بین رفتن آثار حیات در آن، و با توجه به رونق شهر شوشتر،خوزستان مرکزی و جنوبی مورد توجه حاکمان و غازیان نبود و آنها توجه و یا به تعبیری طمع چندان نسبت بدان نداشتند، از این رو شوشتر و آن نواحی اهواز کمتر مورد تعرض قرار گرفت. به همین دلیل به هنگام یورش تیمور به خوزستان، او روز بیست و پنج ربیع الثانی سال765ق.(مارس1393میلادی) پس از فتح شوشتر، از مسیر رامهرمز و بهبهان عازم شیراز شد و هیچگاه به اهواز و آن نواحی نیامد.31
پس از آن در آستانه سال845ق.شاهرخ میرزا پسر تیمور لنگ بر ایران و ترکستان حکومت کرد، او خود در هرات بر تخت شاهی نشسته بود، عراق عجم و آذربایجان را به جهانشاه قراقویونلو سپرده و فارس و خوزستان را به نوی ی خود عبدالله سلطان بخشیده بود. عبدالله سلطان نیز در شیراز اقامت می کرد و خوزستان را به شیخ ابوالخیر جزری سپرده بود. این یکی نیز در شوشتر نشیمن گرفته،حویزه و آن پیرامون را به پسر خویش شیخ جلال داده بود.32 در چنین اوضاع و احوالی سیّدمحمد بن فلاح معروف به مشعشع در حویزه ظهور کرد و پس از شکست سپاه تیموری ،حکومت مشعشعیان را در آن خطه بنا نهاد.»

پانصد سال تاریخ خوزستان،عبدالنبی قیم،ص83تا89
پاورقی و منابع:
1-سامی ها فرزند سام بن نوح اند وشامل عرب ها،فنیقی ها،آرامی ها،آشوری ها،عیلامی ها،عبرانی و غیره هستند 2- جهانگیر قائم مقامی،498
3-نصرت الله مشکوتی«تاریخ نظامی ایران،جنگ های دوران ماد و هخامنشی ص138
4-همان ص 182
5-داندمایف«ایران در دوران نخستین پادشاهان هخامنشی»ص343
6- نصرت الله مشکوتی همان ص406 7-پیرنیا«تاریخ ایران باستان»جلدسوم ص2115
8-آلفرد فن گوتشمید«تاریخ ایران و ممالک همجوار آن اززمان اسکندرتا انقراض اشکانیان»ص7
9-محمدجوادمشکور«تاریخ سیاسی و اجتماعی اشکانیان ص142
10-کریستین سن«ایران درزمان ساسانیان»ص107 11-تاریخ طبری جلدچهارم ص208
12-شاپور بسیار سنگدل و بی رحم بود، او در شکنجه و آزار مردم و سوراخ کردن کتف آنها ،آنچنان پیش رفت که اورا شاپور ذوالاکتاف نامیدند.در فارس نامه ابن بلخی آمده است که شاپور بنی حنظله رادر بیابانهای میان اهواز و بصره بنشاند.این بنی حنظله همان هایی هستند که پیش از این اردشیر بابکان را در جنگ یاری کرده بودند.«فارس نامه ابن بلخی» ص97
13-در آن دوره«تمامیت خوزستان را اهواز می خواندند» حمدالله مستوفی،نزهه القلوب ص115
14-عتبه بن غزوان، از صحابه پیامبر و هفتمین کسی که اسلام آورد، در همه جنگ ها در رکاب حضرت رسول(ص)بود،خلیفه عمر اورا والی سرزمین بصره کرد،همو شهر بصره را بنا نهاد.المنجد فی الاعلام ص115 15-حسن تقی زاده«ازپرویز تاچنگز»ص196
16-جمیل قوزانلو«تاریخ نظامی ایران»ص314
17-نعمان بن مقرن مزنی از صحابه پیامبر و هم رزم حضرت محمد(ص)در فتح مکه بود. المنجد فی الاعلامص711 18بارون دوید،همان،ص423
19-ابن اثیر«اخبار ایران»ص328 20-تاریخ طبری جلدپنجم ص2111
21-ابن اثر،همان ص341 22-راوندی«تاریخ اجتماعی ایران»جلد دوم ص117
23-نه تنها خوزستان بلکه فارس تابع بصره بود وشخص برگزیده توسط والی بصره،حاکم خوزستان و فارس بود. 24-تاریخ طبری جلد14،ص6307
25-ن.و.پیگلوسکایا«تاریخ ایران دردوران باستان تاپایان سد هجدهم میلادی» ص209
26-غیاث الدین خواندمیر«حبیب السیر» جلددوم ص281
27-پروین ترکمنی آذروصالح پرگاری«تاریخ تحولات سیاسی اجتماعی اقتصادی وفرهنگی ایران دردوره صفویان و علویان»ص37-45
28-ابوعبدالله محمدبن احمدمقدسی«احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم»جلددوم ص615-610
29-جهانگیرقائم مقامی«تحولات تاریخی وارضی واداری خوزستان»ص161
30-حسین قلی ستوده«تاریخ آل مظفر»جلددوم ص107
31-شریف الدی علی یزدی تریخ نگار امیرتیمور.به نقل از بارون دوید.همان ص454
28-ابوعبدالله محمدبن احمدمقدسی«احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم»جلددوم ص615-610
29-جهانگیرقائم مقامی«تحولات تاریخی وارضی واداری خوزستان»ص161
30-حسین قلی ستوده«تاریخ آل مظفر»جلددوم ص107
31-شریف الدی علی یزدی تاریخ نگار امیرتیمور.به نقل از بارون دوید.همان ص454
32-احمدکسروی،همان ص18

تاریخ خوزستان (بخش اول)

«سرزمینی که امروز آن را خوزستان می‌نامیم، تاریخی بس دراز دارد و تاریخ آن چندهزار سال بیشتر از تاریخ ایران است.1 در حفاری های اخیر در تپه چغامیش، واقع در چهل کیلومتری شوش، مدارک و شواهدی بدست آمده که نشان می دهد حتی در هزاره نهم پیش از میلاد مسیح نیز کشاورزان در این منطقه فعالیت داشته اند. 2
این سرزمین در طول تاریخ و در طی دوره های مختلف به نام های گوناگون نامیده شده، علاوه بر این، وسعت آن در دوره های مختلف یکسان نبوده است. براساس کاوش ها و بررسی های باستان شناسی،اولین ساکنان این سرزمین،عیلامی ها بودند که یکی از قدیمی ترین تمدن های بشری را در این منطقه بنا نهاده اند.. به استناد پژوهش های« کلمان هور» و «لوئی دلاپرت» سومری ها به پیروی از بومیان، مردم این سرزمین را حالتام و یا حاتام می نامیدند و کشور حالتام را را حالتامی می خواندند.3
اکدی‌ها که همسایه نزدیک عیلامی‌ها و همانند آنها از نژاد سامی بوده‌اند، کلمة حالتامی را بنا بر قواعد زبان خود عِلامتو (تلفظ عین از حلق) تلفظ می‌کردند که به همان معنی سرزمین حالتام‌ها می‌باشد. این واژه در تورات به صورت «علام» ثبت شده و امروزه به صورت واژۀ «عیلام» به ما رسیده است.4
پس از آن در قرن سیزدهم پیش از میلاد در سنگ نبشته های عیلامی و بومی نام ایشان سوسونکا ذکر شده که به معنی انشان و شوش است .5 درآن دوره این نام بر یکی از ممالک تابع امپراطوری عیلام اطلاق می شده و هیچ گاه به معنی کل عیلام نبود،زیرادر همان زمان بابلی ها و آشوری ها آنجا را همچنان علام می گفتند.6
حتی هخامنشیان که قرن ها پس از آن در صحنه تاریخ ظاهر شدند این سرزمین را کماکان عیلام می خواندند.. در ترجمه متن عیلامی بند شانزدهم نبشته ها ، برحسب قرائت ژول اپ یر ، داریوش نیز آن را به همین نام خوانده است.7
حمله آشور بانیپال به عیلام و فروپاشی آن در سال 641 پیش از میلاد سبب گردید تا نام شوش که پیش از این مرکز عیلام بوده، در کنار نام عیلام در کتب و منابع مختلف مطرح شود. پس از آن و به ویژه در دوره سلوکیان پس از حمله اسکندر مورخان یونانی و رومی مانند هرودوت و گزنفون و موسی خورنی و استرابون این منطقه را که به مراتب کوچکتر از عیلام بود8به نام های سوزیان، سوزیانا، سوزیس، الیمایس و الیمااین می خواندند.9 که در حقیقت تلفظ یونانی و یا رومی شوش بود.
هخامنشیان چون با سرزمین اواژ یا اوژ که بخشی از کهگیلویه ی امروزی را شامل می شد همسایه بودند و با ناحیه مزبور آشنایی بیشتری داشتند، عیلام را روی هم رفته «اوژ» می خواندند.10
پس از آن واژه پارسی اوژ در دوره ساسانیان و در زبان پهلوی به صورت «هوج» درآمده و مردم غرب کهکیلویه ی امروزی و شرق ایذه را به این نام خواندند و سرزمین آنها را هوجستان گفته اند. به اعتقاد جهانگیر قائم مقامی واژه ی «اوژ» دوره هخامنشی، در دوره ساسانی «هوج» شده و پس از آن«هوج» به «خوج» تبدیل گردیده و سرزمین محل سکونت این مردم را خوجستان گفته اند.11
اما در همان زمان کتب و منابع معتبر،همه این منطقه را اهواز گفته اند ، به عنوان مثال محمدبن جریر طبری به هنگام ذکر جنگ های اردشیر بابکان با اشکانیان از این سرزمین به نام اهواز یاد کرده است.12 همو در جای دیگر از اهواز به عنوان منطقه ای بزرگ مشمل بر هفتاد شهر و روستا به مرکزیت سوق الاهواز نام برده است.13 بنا به نوشته طبری پیش از اسلام نیز این ناحیه را به نام اهواز می خواندند.14 نویسندگان و مورخان پس از طبری مانند گردیزی،بیهقی و نویسنده یا نویسندگان تاریخ سیستان15 و همچنین ناصرخسرو16 این منطقه را به همین نام می شناختند و در کتب خود آن را اهواز خوانده اند.
بنا به نوشته جهانگیر قائم مقامی در آن دوره ها در کتابهای تاریخی همه جا این منطقه را اهواز می خوانده اند.17 حمدالله مستوفی نویسنده ی نزهة القلوب خاطرنشان می سازد که از زمان اردشیربابکان(چهارصد سال پیش از ظهور اسلام) تمامی این منطقه را به نام اهواز می خواندند.18
پس از آن به قرن چهارم هجری می رسیم. در این دوره نویسنده کتاب«حدودالعالم من المشرق الی المغرب»(تالیف سال372ق)برای نخستین بار نام خوزستان19 را در کتاب خود آورد.20 اما تاریخ نگاران همچنان نام اهواز را به کار می بردند،گردیزی مولف زین الاخبار21(حدود432ق.) و پس از آن خواجه ابوالفضل بیهقی22(آخرقرن5ق.)و همچنین ناصرخسرو این منطقه را اهواز خوانده اند.

درباره وجه تسمیه خوزستان معتبرترین سخن این است که«خوزیان همان صورت تحول یافته ای از واژه ی خوجستان و یا هوجستان دوره ساسانی است».23 بنابر این اظهار نظر ریشه و منشأ این واژه همان واژه«اواژ» یا «اوژ» هخامنشی است که پس از چندین بار تغییر و تحول در دوره ساسانی ،نهایتا خوزیان شده است. همین خوزیان بعدها و پس از چند قرن به خوزستان تبدیل شده و مولف ناشناخته ی حدودالعالم من المشرق الی المغرب درسال372ق برای اولین بار در کتاب خویش آن را ذکر کرده است. پس از او ابن بلخی نیز در کتاب خویش پس از ذکر نام اهواز ،نام خوزستان را آورده است.24
پس از آن به دوره مشعشعیان یعنی سال845 هجری قمری می رسیم، در این دوره بخش عرب نشین را عربستان نامیدند. اولین بار این نام در کتاب مجالس المومنین تالیف قاضی نورالله مرعشی شوشتری درباب نهم ذکر شد. قاضی کتاب مذبور را در سال 993ق.آغاز و درسال1010ق.، آن را به پایان رساند. از این به بعد در کتب تاریخی نامی از اهواز نیست و نام عربستان جایگزین آن شد.
مرکز عربستان، بزرگترین شهر آن منطقه یعنی حویزه25 بود. نادرشاه افشار درسال1150.دزفول و شوشتر را جزء عربستان کرد26 و آن شهر را حاکم نشین سراسر خوزستان گردانید ، از این تاریخ به بعد سراسر آن سرزمین عربستان خوانده شد.27

واژه عربستان،واژه ای فارسی است و از ترکیب عرب + ستان تشکیل یافته و از آنجا که در زبان فارسی«ستان» پسوند مکان و به معنی محل استقرار قومی یا مردمی است28 این نام برای تمایز بخش عرب نشین خوزستان از بخش غیرعرب نشین آن در آن دوره انتخاب شده بود29 مانند کردستان ، بلوچستان ، لرستان، که هرکدام به معنی استقرار کردها و یا محل استقرار بلوچ ها و یا محل استقرار لرهاست.

همان طوری که ذکر شد از دوره نادرشاه(1150ق.) به بعد سراسر این منطقه را عربستان می خواندند. با وجود این ،برخی مورخان هر دو اسم را در کتب خویش ذکر کرده اند،میرزا صادق نامی تاریخ نگار زندیه در شرح حرکت کریم خان زند به این دیار، نام خوزستان و عربستان را پشت سرهم آورده است.30 مولف فارس نامه ی ناصری ضمن ذکر نام هر دو پس از نام عربستان ، کلمه عجم را به آن افزوده است.31
به هرحال در دوره قاجار نام عربستان در احکام و فرامین دولتی وارد شده و همه جا از کلمه عربستان استفاده می شد، چنان که شاهزاده حشمت الدوله حکمران خوزستان و لرستان در سال1293ق. در نامه ای به شیوخ قبیله بنی سالم به تاریخ ربیع الاول 1293ق. خود را حاکم ایالت عربستان و لرستان می نامد.23 در زمان مظفرالدین شاه نه تنها در کتب تاریخی مانند افضل التواریخ مظفری و منتخب التواریخ مظفری بلکه حتی در روزنامه های این عهد و در روزنامه های دولتی دیگر به ندرت به نام خوزستان برمی خوریم و همه جا کلمه عربستان بر سراسر خوزستان اطلاق می شد.33
تاریخ نگاران و پژوهشگران خارجی نیز به تبع مورخان و روزنامه های آن دوره، این منطقه را عربستان نامیده اند. سرپرسی سایکس34،لرد کرزن35،کلمان هور36، نیبور،لایارد،لوریمر،دیولا فوا،هنری فیلد و دیگران همین نام را در کتاب خود ذکر کرده اند. بر همین اساس حاج عبدالغفار نجم الملک که در سال1299ق. برای برآورد سد اهواز از سوی ناصرالدین شاه به این خطه مامور شد، سفرنامه ی خود را به نام «سفرنامه عربستان» به رشته تحریر در آورد.
پس از آن و در دوره ی قدرت شیوخ آلبوکاسب و به ویژه در عهد شیخ خزعل این نام همچنان به کل خوزستان اطلاق می شد، اما باید توجه داشت که خوزستان یا عربستان آن دوره کمی کوچکتر از خوزستان فعلی است. درآن دوره شهرستان های بختیاری نشین شامل ایذه،مسجدسلیمان و بخش های اطراف آنها و همچنین شهرستان بهبهان جزء خوزستان نبودند.
تا سال 1303 هجری شمسی(1342قمری) وضع بر همین منوال بود، در این سال پس از خاتمه دادن به حکومت شیخ خزعل، حکومت مرکزی، نام عربستان را به کلی از فرمان ها و مکاتبات دولتی حذف کرد و طی ابلاغیه ای خطاب به مردم خوزستان که در حقیقت فرمان ابطال نام«عربستان» و جایگزینی نام«خوزستان» بود نام عربستان را به طور کلی ممنوع کرد.»37
پانصد سال تاریخ خوزستان،عبدالنبی قیم ص77تا83
پاورقی و منابع:
1-احمدکسروی،زندگانی من ص205 2-عزت الله نگهبان،همان ص13
3-par celement hurat et louhs dlaprte…….michel1943
4-جهانگیر قائم مقامی ،تطورات نام سرزمین خوزستان ص172 5-همان ص173 6-همان
7- جهانگیر قائم مقامی،مردم و زبان مادی ها ،کتاب ژول اپ یر ص159
8-سرزمین عیلام شامل بخشی از عراق تا رود دجله،استان های لرستان،ایلام،خوزستان،کهکی لویه و بویراحمد،فارس،کرمان و بوشهر و حتی سیستان بوده و از شمال تا حدود اصفهان می رسید. «گیرشمن،ایران از اغاز تا اسلام ص 27
9- جهانگیر قائم مقامی خوزستان،تطورات نام این منطقه و وجوه تسمیه آن»ص293
10- جهانگیر قائم مقامی ،تطورات نام سرزمین خوزستان ص174 11-همان ص179
12 -تاریخ طبری جلددوم ص583 13-همان ذیل عنوان«خبرگشادن اهواز»
14تاریخچه اهواز،پانصدسال تاریخ خوزستان ص453
15- جهانگیر قائم مقامی همان ص179 16-سفرنامه ناصرخسروص115 17-همان ص176
18-حمدالله مستوفی،نزهه القلوب ص131 19- جهانگیر قائم مقامی مجله یغما ش8سال سوم.
20-حدودالعلم من المشرق الی المغرب ص136 21-تاریخ گردیزی ص128 22-تاریخ بیهقی ص293 
23- جهانگیر قائم مقامی همان ص179 24-فارس نامه ابن بلخی ص60 
25جان.ر.پری«کریم خان زند(تاریخ ایران بین سالهای 1471-1779) ص49
26-احمدکسروی ،تاریخ پانصدساله خوزستان ص108 27- همان ص257
28-فرهنگ معاصرفارسی امروز ص 739 29- جهانگیر قائم مقامی، همان ص180
30-تاریخ گیتی گشا در تاریخ زندیه،میرزامحمدصادق نامی ص130
31-حسنی فسایی،فارس نامه ی ناصری جلددوم ص996 32- جهانگیر قائم مقامی، همان ص182
33- جهانگیر قائم مقامی، همان 34-سفرنامه سایکس ص282
35-جرج ناتیل کرزن،ایران و قضیه ایران ص389 36- جهانگیر قائم مقامی،یغما همان منبع
37- جهانگیر قائم مقامی، همان ص183