زیگورات

زیگورات

عیلام. نوشته هایی درباره تاریخ و فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام ...
زیگورات

زیگورات

عیلام. نوشته هایی درباره تاریخ و فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام ...

دانشمندان مشهور عرب

در ادامۀ مقالۀ "واقعگویی نه مبالغه"

...در اینجا برای نشان دادن سهم عرب در دانش و تمدن اسلامی(با صرف نظر از مجاهدات و خونها و شهادتهای آنان در روزگاران نخستین اسلام و یاری کردن پیامبر اکرم و نقل و نشر اسلام) و اینکه بسیاری از آثاری که به زبانهای لاتین و عبری ترجمه شده(و مایۀ افتخار اسلام و اندیشه در جهان گشته است) از آثار عالمان و متفکران مسلمان عرب است. و هم اینکه بسیاری از مراجع دینی نیز از میان عرب برخاستند، تنی چند از آنان را برای اطلاع یا استحضار خاطر خوانندگان این رساله می آوریم:

1.سعید بن جُبیر واسطی-(  95هـ.ق)عالم تابعی و مجاهد اجتماعی و از مفسران مشهور اسلام. وی در راه مبادی اسلامی و مجاهدات دینی و اعتقاد به حکومت عادل به دست حجاج بن یوسف ثقفی-والی عراق از سوی حکومت اموی-با شکنجه و سختی بسیار شهید گشت.

2.کُمیت بن زید اسدی-(126)خطیب ،فقیه،حافظ قرآن و شاعر دینی-سیاسی و مجاهد مشهور، این شاعر درگیر مسلمانِ عرب در راه آرمانهای اسلامی به شهادت رسید.

3.محمد فرازی غطفانی-(ح 161)1عالم نجوم معروف،مولف «زیج فزای» و «سند هند کبیر». این کتاب تا زمان مامون،در قرن سوم،تنها مبنای علم نجوم اسلامی بوده است. او نخستین کس است در اسلام که اسطرلاب ساخته است. برخی ساختن اسطرلاب را به پدر او ابراهیم فزاری نسبت داده اند.

4. خلیل بن احمد فراهیدی-(میان 170-175)عالم نحو و فقه اللغۀ عرب و واضع علم عروض،استاد سیبویه و اصمعی و نخستین نویسندۀ کتاب لغت (کتاب العین) برای زبان عربی.

5.هشام بن حَکَم کِندی(شیبانی)-(ح200)دانشمند جامع و استدلالی معروف و عقاید شناس مشهور اسلامی،از شاگردان برجستۀ حضرت امام جعفر صادق.

6.محمد بن ادریس شافعی-(204)فقیه و عالم معروف،پیشوای مذهب شافعی.

7. ابن هشام،عبدالملک(218)عالم ادبیات و نویسندۀ کتاب معروف دربارۀ زندگانی پیامبر اکرم،یعنی سیرۀ ابن هشام.

8.ابوالهُذیل علاف،محمد-(226)2دانشمند و متکلم(عالم عقاید) معروف و از پیشوایان مشهور مکتب عقایدی اعتزال.

9.ابن سعد(230)ابوعبدالله محمد بن سعد،معروف به «کاتب واقدی». عالم و محدث و مورخ مشهور اسلامی،صاحب اثر نامی « کتاب الطبقات الکبیر» در شرح حال پیامبر اکرم و صحابه و تابعان، و از مآخذ معروف.

10.یعقوب بن اسحاق کندی-(ح250)نخستین فیلسوف جامع و مشهور در اسلام. اهمیت کِندی در فلسفۀ اسلامی و وضع اصطلاحات و تالیف و ترجمه،در فنون مختلف ،معلوم است. او «نخستین فیلسوفی بود که به فلسفۀ یونانی دست یافت و برای تطبیق آن با اسلام کوشید، و تصنیفها و شرحهای بسیار نوشت.»3

راجر بیکن، او و ابن هیثم و بطلیمیوس را در یک شماره قرار داده است.4

کاردانوایتالیایی او را جزء دوازده نابغۀ بزرگی شمرده است که از اول عالم تا سدۀ شانزدهم پیدا شده اند. 5

11.ابوعثمان جاحظ-(255)ادیب،متکلم،نویسندهۀ بزرگ،جانور شناس و مؤلف کتابهای معروف. بحث آثار او را مشتمل برتخمهای نظریاتی دانسته اند که بعدها پیدایش یافت : تحول و تکامل، انطباق با محیط، روانشناسی حیوانی.

12.بَتانی،ابوعبدالله محمد-(317)نام وی در لاتینی: «آلباتگنیوس» یا «آلباتنیوس». از بزرگترین منجمان مسلمان. تمام عمر خود را صرف اَرصاد نجومی کرد. «زیج صابی» اثر او، معروف است.این اثر در قرن 12میلادی دوبار به لاتینی و در قرن 13،به امر آلفونسوی دهمکاستیل به اسپانیایی ترجمه شد، و سپس نالینو،متن عربی آن را با ترجمۀ لاتینی و شرح در سه جلد در میلان طبع کرد(1907-1899). زیج بتانی که مشمل بر نتایج رصدهای اوست نه فقط در بسط نجوم در دورۀ اسلامی موثر بوده، بلکه در قرون وسطی و اوایل دورۀ رنسانس در تکامل علم نجوم و مثلثات کروی در اروپا تاثیری عظیم داشته است...

جورج سارتن،مورخ معروف علم،که چند عصر از عصرهای علم را به نام دانشمندان اسلامی نامگذاری کرده است، به هنگام نامگذاری عصر رازی می گوید:

مشکل است بتوان میان او (رازی) و معاصرش بتانی یکی را انتخاب کرد. هر دو دانشمند بسیار بزرگی بودند که می توانستند مایۀ امتسار عصری بشوند...6

 13.ابوعثمان دمشقی-(320)طبیب و ریاضیدان و از مترجمان معروف آثار علمی به عربی، از قبیل : آثار ارسطو ، اقلیدس، جالینوس، فرفوریوس و بایوس.

14.ابوالحسن اشعری-(ح324)عالم و متفکر معروف ،پایه گذار مذهب معروف اشعری در کلام اسلامی و مولف « مقالات الاسلامیین»

15.ابوالحسن مسعودی-(345)جغرافیدان، زمین شناس،مورخ ، جهانگرد، حکمت دان، محقق در طبیعیات، و مولف دایره المعارف تاریخی و جغرافیایی» مُروج الذهب»

16.ابن الاعلم بغدادی،شریف ابوالقاسم علی-(374)عالم فلکی،رصدگر دقیق و معروف،مولف«زیج عضدی»

17.ابن الندیم،محمدبن اسحاق-(385)ادیب،کتابشناس،فهرست نویس،مورخ و شرح حال نگار معروف،مولف کتاب نفیس و مشهور«الفهرست»

18. ابوالقاسم مسلمۀ مجریطی(مادریدی)-(ح398)محقق ریاضیات و کیمیا و شارح«زیج خوارزمی» . « رتبة الحکیم» و «غایة الحکیم». دواثر معروف در کیمیای اسلامی. یا مستقیما اثر خود اوست یا از تعلیمات وی الهام گرفته است. کتاب اخیر زیرعنوان«پیکاتریس» به لاتینی ترجمه شده و یکی از تکیه گاههای ادبیات کیمیایی مغرب زمین بوده است.

19.ابوالقاسم زهراوی-(ح404)به لاتینی«آبولکاسیس». بزرگترین جراح دورۀ اسلامی، اهل زهرا،نزدیک قرطبه. مولف دایره المعارف طبی«التصریف»، که مخصوصا قسمت جراحی آن اهمیت دارد.

20.سیدِ رضی،ابوالحسن محمد-(406)عالم،ادیب،متکلم،مفسر،شاعر،نویسنده،اخلاقی،زاهد،محدث، مولف تفسیر«حقایق التاویل6» و آثاری دیگر، از جمله« مجازاتُ الآثار النبویه» و «معانی القرآن» و گردآورندۀ کتاب«نهج البلاغه».

21.شیخ مفید بغدادی،محمدبن نعمان-(213)عالم بسیار بزرگ اسلام،معلم امت،دانای کامل و مرزبان نستوه حماسۀ جاوید در پایان سدۀ چهارم و آغاز سدۀ پنجم،ادیب،لغوی،محدث،مورخ،فقیه،حکیم،اجتماعی،عقایدشناس،مصلح،زاهد،متفکر، و صاحب تالیفات بسیار و ارجمند.

22.ابن هیثم بصری،حسن-(430)به لاتینی«آلهازن». منجم،ریاضیدان،طبیب و بزرگترین فیزیکدانهای دورۀ اسلامی، و از بزرگترین محققین در علم نورشناسی. محققان تاریخ علمطرز فکر او را مانند دکارت می دانند. تالیفات بسیار(قریب100)در ریاضیات و فیزیک و نجوم به او منسوب است. معروفترین اثر وی کتابی است در علم«مناضر» که ترجمۀ لاتینی آن تاثیر کلی در اروپا داشته است. به گفتۀ دکتر محمدرضا مدرو،محقق عرب،« اگر بگویم حسن بن هیثم در مرتبۀ انیشتین زمان جای دارد مبالغه نکرده ام».

ابن هیثم هنگام خسوف،تصویر نیمۀ خورشید را که سوراخ پنجره به دیوار مقابل عبور داده بود مطالعه کرد.و این نخستین گفتگو از اطاقک دوربین عکاسی است که همۀ فنون عکاسی بر آن تکیه دارد. دربارۀ نفوذ ابن هیثم در دانش اروپایی هر چه بگوییم مبالغه نیست. به احتمال قوی اگر ابن هیثم نبود،راجر بیکن7 به وجود نمی آمد. خود بیکن در کتاب(اوپاس مایوس)، در قسمتی که مربوط به«مرایا» است در هر مرحله از ابن هیثم سخن دارد. یا چیزی از او نقل می کند. تقریبا همۀ جلد ششم این کتاب بر اساس تحقیقات این دانشمند طبیعیدان اهل قاهره تنظیم یافته است. تا دوران کپلر لئوناردو،مطالعات اروپایی دربارۀ نور بر اساس تحقیقان ابن هیثم انجام می شد...7

23.سّید مرتضی-ابوالقاسم علی-(436)عالم بزرگ و پیشوای معروف،فقیه،اصولی،متکلم،شاعر،ادیب،نقّاد،لغوی،محدث،مناظر،مفسر،استاد شیخ طوسی،و صاحب بیش از 80اثر و تالیف. از جمله کتاب عظیم« الشافی فی الامامه». در بیان فلسفۀ سیاسی اسلام و حکومت معصوم.

24.ابن رشید قیروانی،حسن-(456)ادیب،نحوی،لغوی،عروضی،نقاد و شعرشناس معروف. مولف کتاب معروف«العمده فی صناعة الشعر و نقده» و « الانموذج فی اللّغه»

25.زرقانی(ابن زرقیال)،ابواسحاق(نیمه دوم سدۀ پنجم)منجم معروف و بهترین رصدگر روزگار خویش، و مخترع اسطرلاب موسوم به «صحیفۀ زرقالیه» و مولف زیجها و جدولهای مثلثاتی.

26.خطیب بغدادی،ابوبکر احمد-(463)عالم مشهور حدیث که به«حافظ شرق» معروف بود. و فقیه و مورخ و ادیب. آثار علمی وی را بیش از  60کتاب دانسته اند. از جمله کتاب معروف« تاریخ بغداد» در 14 مجلد. و « الکفایة فی معرفة اصول علم الروایة» و « الجامع لاخلاق الرّاوی و السّامع».

27.ابن عبدالبرّقرطبی،یوسف-(463)محدث و مورخ مشهور اسپانیاییو مولف کتاب«الاستیعاب فی معرفة الاصحاب» در شرح حال اصحاب پیامبر. و کتاب«جامع بیان العلم و فضله» و ...

28.ابن باجّه(ابن الصّئع)اسپانیایی-(533)به لاتینی«آونپاکه» فیلسوف ،ستاره شناس،طبیب و طبیعیدان معروف. از آثار اوست کتاب« تدبیرُالمتوحّد». کتاب موسیقی او در غرب اهمیت کتاب فارابی ار در شرق داشته است. ترجمۀ عبری یا لاتینی برخی از آثارش هنوز باقی مانده است.

29.ابن طُفیل،ابوبکر محمد-(581)به لاتینی«آبوباکر» فیلسوف و طبیب و ادیب معروف اسپانیایی. معروفترین آثار وی داستان فلسفی«حَیّ بن یَقظان» است مه یکی از بدیعترین کتابهای قرون وسطی است.

30.ابن رشد،ابن الولیدحمد-(595)به لاتینی:«آوروئس»،بزرگترین فیلسوف مسلمان اسپانیایی و یکی از بزرگترین فلاسفۀ قرون وسطی،ابن رشد مانند ابوعلی سینا،از فلاسفۀ مشایی بود. کارهای او در شرح فلسفۀ ارسطو کاملتر از ابوعلی است. در شرح کبیر خود، برخلاف فارابی و ابن سینا، متن سخن ارسطو را از شرح خود جدا ساخت وهمین امر سبب شهرت زیاد وی در اروپا شد. ابن رشد تالیفات زیادی داشته است که اصل عربی قسمت اعظم آنها از میان رفته، ولی همین ترجمه های عبری و لاتینی بیشتر آنها در دست است. و به سبب همین ترجمه ها فلسفۀ ابن رشد تاثیر زیادی در فلسفۀ یهودی و فلسفۀ مسیحی داشته است.

31.جابربن افلح اسپانیایی، ابومحمد-(سدۀ ششم)ستاره شناس و ریاضیدان مسلمان از مردم سویل،مولف کتاب«الهیئه» یا « اصلاح المجسطی»، که در آن از نظریۀ بطلیمیوس در باب سیارات سخت انتقاد کرده است. در بخش مثلثات کروی این کتاب،برای نخستین بار، یکی از دستورات اساسی مثلثات کروی قائم الزاویه دیده می شود. کتاب او را جرارد کرمونایی به لاتینی ترجمه کرد. این ترجمه در سال 1534 در نورنبرگ به چاپ رسید،سپس به عبری نیز ترجمه گشت.

32.ابن جَزَری،عِزِّالدّین علی-(630)مورخ و شرح حال نویش معروف،مولف تاریخ مشهور«الکامل» و کتاب « اسدُ الغابة فی معرفةِ احوال الصّحابه» که مشمل است بر شرح حال 7500تن از اصحاب پیامبر.

33.ابن فارض مصری،عمر-(632)شاعر متصوف معروف که آثار منظوم او در عربی،به منزلۀ دویان حافظ است در زبان ما. قصیدۀ« تائیّۀ کبری» و قصیدۀ«تائیّۀ صغری» از جمله آثار معروف اوست.

34.ابن البیطار اسپانیایی،ضیاءُ الدین عبداللّه-(646)بزرگترین گیاه شناس و داروشناس قرون وسطی،برای مطالعه در گیاهان مسافرتهای علمی کرد. از آثار او کتاب«الحامعُ لِمُفردات الادویة و الاغذیه» است معروف به «مفردات ابن البیطار».

35.شهاب الدین تیفاشی-(651)معدن شناس معروف اسپانیایی،که در مصر و دمشق تحصیل کرد. در مصر اقامت گزید و در قاهره در گذشت. کتاب معروف او، « ازهارُالافکار فی جواهر الاحجار» است، در 25 فصل. کتاب به زبان ایتالیایی ترجمه شده است.(1818).

36. ابن ابی الحدید،عزّالدّین-(655)ادیب،شاعر و مورخ معروف مدائنی بغدادی. صاحب شرح مشهور بر«نهج البلاغه»-چاپ اخیر مصر در20 جلد. به تحقیق استاد محمد ابولفضل ابراهیم مصری.

37. ابن ابی اُصَیبِعۀ دمشقی،ابوالعباس-(668)طبیب و استاد طب مشهور، از شاگردان ابن البیطار، و مولف کتاب(عیون الانباء فی طبقات الاطباء». در این کتاب شرح حال اطبای یونان و ملل دیگر و طبیبان مسلمان را گرد آورده است.

38.ابن مالک اسپانیایی دمشقی،جمال الدین-(672)ادیب و نحو دان بسیار مشهور اسلام. و یکی از بزرگترین دستوردانان زیان عرب که قول وی همواره مورد استناد است. از آثار معروف او کتاب نحویِ منظوم« الفیّه» است که شرحهای بسیاری بر آن نوشته شده است.

39.ابن طاووس حلّی،سید جمال الدین احمد-(673)از عالمان بزرگ و مشاهیر فقیهان شیعه. او را «فقیه اهل البیت» خوانده اند. آثار او بیش از 80مجلد است. از جمله : «بُشری المحققین» در فقه. چند تن از دیگر عالمان و محققان اسلام به همین عنوان(ابن طاووس)9 مشهورند. از جمله سیّد رضی الدین علی،معروف به«سید طاووس»(م-664)برادر سید جمال الدین احمد. رضیُّ الدین علی نیز تالیفات بسیار دارد. در حدود 40تالیف. از جمله کتاب« مُهَجُ الدعوات» و کتاب« اللُّهوف علی قَتلی الطُّفوف». دربارۀ وقایع کربلا. و کتاب، « فَرَجُ المهموم بمعرفة منهج الحلال و الحرام مِن علمِ النجوم».

40.محقق حلی،جعفربن حسن-(676)عالم ربانی و فقیه معروف،جامع علوم و فنون. او را«فقیه الحکماء» خوانده اند. هنگامی که «محقق»گویند-بطور مطلق-او مراد است. آثار بسیار دارد. از جمله کتاب بسیار معروف«شرایعُ الاسلام».

41. ابن میثم بحرانی،کمال الدین-(679)عالم،ادیب،فقیه،محدث،متکلم،فیلسوف،مدقق،اخلاقی،معروف به«عتالم ربّانی» و جامع کمالات بسیار. از جمله آثار اوست شرح بر «نهج البلاغه» که معروف است به«شرح ابن میثم» و کتاب«قواعدُ المَرام» در علم کلام و عقاید.

42.علامۀ حلی،ابونصر حسن-(726)عالم بزرگ اسلام،جامع عقلیات و نقلیات، و از بزرگترین فقهای امت. مصلح دینی،مربی اجتماعی. او ار به این عنوانها ستوده اند :« زبان فقیهان و متکلمان و محدثان و مفسران و ترجمان و حکیمان و عارفان و سالکان. سخنگوی حق و کاشف اسرار دین. علامۀ مشارق و مغارب و خورشید آسمان مفاخر و مناقب». عظمت علامۀ حلی برون از حد وصف است. مجموعۀ آثار بسیار او یکی از غنی ترین مجموعۀ مواریث اسلام است. او در رشته های علمی بسیار تحقیقات سرشار کرده و تالیفات گرانقدر بر جای هشته است.

43.صفی الدین حلّی،عبدالعزیز-(752)ادیب برجسته و شاعر مبتکر معروف که فنونی از شعر را به صورتی ابتکاری عرضه کرد. او نخستین کس بود که قصیدۀ بدیعیّه را به سبک قصیدۀ بردۀ شرف الدین بوصیری ساخت. آثار او در نوع«مُوَشَّحات» و «زَجَل» و ابتکارهای او در نوع اول نیز معروف است.

44.هشام مصری ،جمال الدین عبدالله-(761)ادیب و نحودان معروف عرب. مولف کتاب معروف مغنی(مغنی اللّبیب عن کتبِ الاعاریب) که در شرق و غرب،کتاب درسی محصلین مدارج عالی زبان عرب بوده است. این کتاب در مدارس قدیمۀ ایران از دیرگاه تاکنون تدریس می شود.

45.شاطر شامی،علاءالدین علی-(777)ستاره شناس،منجم بزرگ و مخترع و سازندۀ ت رصد. مخترع دو نوع رُبع( از آلات رصدی قدما)_رُبع علائی(نمونۀ ساخت وی در کتابخانه ملی پاریس هست) و رُبع تام-مولف زیج شاطر و ...

46.شهید اول، محمد بن مکی-(786)عالم ربّانی،فقیه متبحر بزرگ، محقق دقیق النظر،پیرایندۀ مسائل فقه،زاهد متعبد اخلاقی،جامع علوم عقلی و نقلی و صاحب تالیفات گرانقدر فقهی و علمی که در آنها با دقت نظری شرایع اسلامی را تدوین کرده است. وی شعر را نیز نیکو می سروده است. او را پس از محقق حلی مذکوربزرگترین فقیهان شمرده اند و از شمار آن کسان دانسته اند که خدا برای هدایت و تکمیل نفوس خلق و نشر سعادت و فلاح در آبادیها می آفریند و موفق می دارد. وی کتاب فقهی دقیق و معروف « اَللُّمعَةُ الدَّمشقیّه» را، در مدت یک هفته در زندان تالیف کرد بی آنکه مدرکی از کتب فقها در اختیار داشته باشد جز کتاب« المختصرُ النافع»

47. ابن خلدون تونسی،عبدالرحمان-(808)عالم و متفکر بزرگ،مورخ معروف و فیلسوف تاریخ تاریخ مشهور،بنیاد نهندۀ علم العُمران(فلسفۀ تاریخ)

48.دَمیری مصری،کمال الدین محمد-(808)فقیه و عالم تفسیر و حدیث و ادبیات. شارح سُنن ابن ماجه و متخصص جانور سناشی،مولف کتاب معروف«حیاةُ الحیوان» .

49.ابن فهد حلی،ابوالعباس احمد-(841)عالم محقق و از فقیهان معروف. او را جمال سالکان و مصباح مُتَهَجّدان خوانده اند و صاحب مقامات عالیه،در علم و عمل. وی تالیفات چندی دارد. از جمله:«عُدّةُ الداعی». درباره آداب دعا و نیایش.

50. شهید ثانی،زین الدین-(965)عالم ربانی،فقیه،حکیم،عقایدشناس،شاعر،ادیب،عالم به ریاضیات و طبیعیات. بزرگ فقیهان و نمونۀ متالهان،مجاهد اجتماعی،و حماسه بان درگیر. صاحب تالیفات بسیار(بیش از60کتاب و رساله) که همواره مورد استفادۀ عالمان و طلاب غلوم اسلامی بوده است. از جمله شرح«لمعۀ اول،در فقه شیعی. و «منیةُ المرید» در آداب استادی و دانشجویی، و «اسرارُالصّلوة»، در بیان حقایق قلبی و عبادی مربوط به نماز ...

برای استحضار بیشتر درباره عالمان اسلامی، و اینکه کجاها و چه شهرها و کشورها و سرزمینهایی بوده اند و چه ویژگی هایی در علم و فرهنگ داشته اند می توانید-از جمله-به کتاب«روضاتُ الجنّات»(چاپ جدید در8جلد)-تالیف عالم معروف سید محمد باقر خوانساری،و کتاب«الاعلام»(در 13جلد)-تالیف خیرالدین زِرِکلی دمشقی و «لغت نامۀ» علامۀ دهخدا و «دایرةُ المعارف فارسی» و «علم و تمدن در اسلام» و «ریحانةُ الادب»، و امثال این کتاب مراجعه بکنید.

1-شماره ای که در میان دو هلال آورده می شود سال درگذشت نامبردگان است به تاریخ هجری قمری. "ح" به جای "درحدود" است.

2و3-"المستشرقون"-نجیب العقیقی.چاپ دارالمعارف مصر(1965-1964)ج1ص 85

4-المستشرقون ج1ص  85

5-"مقدمه برتاریخ علم"-جورج سارتن(3جلد)جلداول: از همر تا خیام.ترجمه غلامحسین افشار ص680

6-مولف "المجدی" گوید: "این کتاب شریف رضی،به اندازه تفسیر طبری یا بزرگتر از آن است" . ابن خلکان گوید: "مانند چنین تفسیری که رضی نوشته است بآسانی یافت نشود" .- "الغدیر" ج 4ص98

7-راجر بیکن(ح1214-1294) فیلسوف مدرسی انگلیسی،در آکسفورد و دانشگاه پاریس تحصیل و تدریس کرد، و ظاهرا آشنایی با کتاب "سرالاسرار" ارسطو در پاریس توجهش را جلب نمود... معتقد بود که علم مکمل دین است نه مخالف آن. به علوم طبیعی و تجربه و مشاهده اهمیت می داد. و به همین جهت او را از پیشروان روش تازۀ علمی شمرده اند. دایره المعارف فارسی ج 1،ص491

8-تاریخ تمدن-ویل دورانت-ترجمه ابوالقاسم پاینده-(عصر ایمان )بخش دوم(تمدن اسلامی)ص224

9-مقصود از ابن طاووس در صورت نبودن قرینه در کتب فقه و رجال،همین جمال الدین احمد استو در کتب ادعیه و زیارات،رضی الدین علی،"ریحانه الادب" محمدعلی مدرس خیابانی-ج6ص58

منبع: کتاب "دانش مسلمین" علامه استاد محمدرضا حکیمی-ص59-70

تاریخ خوزستان (بخش دوم)

«...همان طوری که ذکر شد خوزستان تاریخی بس دراز دارد و تاریخ آن چندهزار سال بیشتر از تاریخ ایران است. نخستین ساکنان خوزستان عیلامی ها بودند که یکی از کهن ترین تمدن های بشری را در این سرزمین بنا نهادند. آنها از نژادسامی1 بوده و نخستین حکومت خویش را شش هزار سال پیش در سرزمینی وسیع تاسیس کردند. این سرزمین شامل بخش هایی از شرق عراق تا رود دجله2 و بخش هایی از غرب،جنوب غربی و جنوب ایران بوده. مرکز حکومت عیلامی ها، ایالتی از عیلام بود که شهر شوش در آن قرار داشت. معبد چغازنبیل که در سال1250 قبل از میلاد توسط «اونتاش گال» پادشاه عیلامی ساخته شد از جمله آثار تاریخی به جای مانده از عیلامی ها است. در سال641 پیش از میلاد آشوربانیپال پادشاه آشور به شوش حمله کرد و پس از به خاک و خون کشیدن آن شهر و قتل مردم به حکومت و اقتدار عیلامی ها پایان داد. از این پس قلمرو عیلامی ها ،جزئی از امپراطوری بزرگ آشوری شد.
در دوره هخامنشیان با فتح بابل توسط کوروش به سال ۵۳۹ پیش از میلاد، عیلام نیز همانند تمامی سرزمین های تحت سلطه بابل، جزء قلمرو هخامنشیان شد.3 با وجود این نخستین ایالتی که بر ضد داریوش هخامنشی قیام کرد، عیلام بود ولی این قیام با قتل آترنیا از خاندان سلطنتی سرکوب شد. 4به موجب بند شش ستون اول کتیبه بیستون،سرزمین عیلام،یکی از 23کشور تحت فرمان داریوش بود.5
پس از حمله اسکندر مقدونی به سال 334 پیش از میلاد و انقراض سلسله هخامنشیان، عیلام جزء متصرفات اسکندر شد.6 با مرگ اسکندر و روی کار آمدن جانشینان او، آنتوخوس سوم در سال187قوم به قصد تاراج معبد«بل» به شوش یورش برد، اما با مقاومت سرسختانه مردم روبه رو شد و جان خود را در این حمله از دست داد.7 آنتیوخوس نتوانست شوش را به قلمرو سلوکیان منضم کند و این سرزمین همچنان مستقل باقی ماند.8
با روی کار آمدن اشکانی ها و تسلط آنها بر سرزمین تحت سیطره سلوکی ها، خوزستان نیز جزء قلمرو حکومتی اشکانیان شد و این ناحیه تا آخر دوره ی اشکانی به صورت یکی از دولت های دست نشانده ی پارت ها از استقلال داخلی برخوردار بود.9 در سال 224 میلادی نبرد سرنوشت ساز اردشیر بابکان پادشاه ساسانی با اردوان اشکانی در دشت هرزدجان(رامهرمز کنونی) در این خطه روی داد و منجر به انقراض سلسله ی اشکانیان شد.10در همین نبرد طایفه ای از بنی تمیم که به آنها«بنوالعم» می گفتند و نیای آنها مره بن مالک بن حنظله بوده و در این سرزمین رحل اقامت داشتند،اردشیر بابکان را علیه اردوان اشکانی یاری کردند.11
اما به رغم یاری مردم اهواز به اردشیر بابکان در غلبه بر سلسله اشکانی، اعقاب اردشیر و به ویژه شاپور دوم (310م-379) حق مطلب را ادا نکرده و با جنگ و خونریزی فشار توانفرسایی را به این مردم وارد کردند.12 ظلم و بیداد شاهان ساسانی و فساد دربار و تبعیض موجود در جامعه اشرافی سبب شد تا به هنگام ظهور اسلام، مردم اهواز13 با آغوش باز به پیشواز آن رفته و سپاه اسلام را یاری کنند.
در سال 18ق.عتبه بن غزوان14 که از طرف خلیفه عمر به عنوان والی بصره منصوب شده بود، اعراب اهواز را به سوی خود جلب کرد و با یاری آنها، هرمزان فرمانده سپاه ساسانی را شکست داد.15 در سال 19ق.پس از فتح شوشتر، سپاه اسلام رو سوی شوش گذاشت و آن شهر را محاصره کرد ، در این محل عرب های اهواز به سپاه اسلام پیوستند.16 پس از آن در سال 21ق. عرب های باصری که در اهواز مستقر بودند تحت فرمانده نعمان بن مقرن مزنی17 سردار عرب در امتداد کرخه حرکت کردند و ارتش ایران را در نهاوند شکست دادند. 18

از مهمترین حوادث این دوره شورش مردم اهواز به سال 38ق. است. که توسط معقل بن قیس سردار اسلام سرکوب شد.19درزمان خلافت عثمان یعنی از سال 29 تا35ق. عبیدالله بن معمر حاکم اهواز شد که از جانب عبدالله بن عامر بن کریز بن ربیعه بن عبدشمس پسر دایی عثمان والی بصره به این سمت منصوب شده بود.20 پس از آن در زمان خلافت حضرت علی (ع) زیاد بن ابیه حاکم اهواز شد.21

درسال 67ق. اهواز کانون جنبش«ارزقیان» به رهبری نافع بن ارزق بود. ارزقیان به تناوب قدرت را در اهواز در دست داشتند، تا بلاخره در سال78ق. توسط حجاج بن یوسف سرکوب شدند.22 در دوره امویان و پس از آن در عهد بنی عباس ،همانند دوران صدر اسلام اهواز تابع بصره بود، به نحوی که همواره والی بصره، حاکم اهواز را بر می گزید.23
پس از آن در قرن سوم هجری و از سال 249ق.اهواز مرکز جنبش زنگیان شد و علی بن محمد بن عیسی بن زید ملقب به صاحب الزنج که خود را از علویان و از سلاله ی حضرت علی (ع) معرفی می کرد رهبری جنبش بردگان و سیاه پوستان را علیه جور و ستم حکام به دست گرفت و در اندک زمانی افراد بسیاری گرد او جمع شدند.24 کانون و مرکز قیام صاحب الزنج منطقه اهواز بود، او در سال 256ق.پس از فتح بصره رو سوی شهر ابله از نواحی بصره گذاشت و با تصرف آن شهر به عبادان(احتمالا آبادان کنونی) آمد و آنجا را یکی پس از دیگری فتح کرد و آنجا را زیر سلطه خود درآورد.25زنگیان تا سال276ق. به طور متناوب بر اهواز حکم فرمایی کردند در این سال با شکست آنها از سپاه خلیفه ی عباسی و قتل صاحب الزنج جنبش آنها سرکوب شد.26
مقارن با این تحولات یعقوب لیث صفاری، سیستان را از طاهریان وابستگان خلیفه عباسی باز ستاند و با تسخیر خراسان و فارس رو سوی بغداد گذاشت. او در سال 262ق. در محلی به نام دیر العاقول از سپاه خلیفه شکست خورد. پس از این شکست او در صدد تسخیر سوق الهواز(اهواز فعلی) برآمد، اما از یاران صاحب الزنج به سرکردگی علی بن ابان مهلبی شکست خورد و هیچگاه نتوانست به اهواز دست یابد.27بلاخره یعقوب لیث صفاری در سال265ق. در محلی به نام جندی شاپور در اطراف دزفول درگذشت و همان جا به خاک سپرده شد.
پس از سرکوبی قیام زنگیان به سال 276ق.و خاتمه بخشیدن به سیطره آنها بر اهواز، خوزستان کماکان جزء قلمرو خلیفه عباسی باقی ماند. پنجاه سال بعد با ظهور آل بویه و گسترش قلمرو آنها تا حدود بغداد، اهواز و شهرهای آن نیز به قلمرو آنان افزوده شد.28 پس از فروپاشی آل بویه،خوزستان همانند سایر مناطق جزئی از حوزه خلافت بود و تا حمله ی مغول وضع بر همین منوال باقی ماند.29
با سقوط بغداد به دست هلاکوخان مغول و پایان خلافت بنی عباس در سال656 خوزستان نیز تحت حاکمیت مغولان در آمد. پس از آن بازماندگان و نوادگان هلاکو-ایلخانان- به طور متناوب بر بخش هایی از خوزستان تسلط یافتند.30 این وضع تا حمله تیمور لنگ به سال795ق.ادامه داشت. از آن پس جانشینان تیمور بر خوزستان حکمفرمایی کردند.

باید توجه داشت که پس از ویرانی شهر اهواز در قرن پنجم هجری و از بین رفتن آثار حیات در آن، و با توجه به رونق شهر شوشتر،خوزستان مرکزی و جنوبی مورد توجه حاکمان و غازیان نبود و آنها توجه و یا به تعبیری طمع چندان نسبت بدان نداشتند، از این رو شوشتر و آن نواحی اهواز کمتر مورد تعرض قرار گرفت. به همین دلیل به هنگام یورش تیمور به خوزستان، او روز بیست و پنج ربیع الثانی سال765ق.(مارس1393میلادی) پس از فتح شوشتر، از مسیر رامهرمز و بهبهان عازم شیراز شد و هیچگاه به اهواز و آن نواحی نیامد.31
پس از آن در آستانه سال845ق.شاهرخ میرزا پسر تیمور لنگ بر ایران و ترکستان حکومت کرد، او خود در هرات بر تخت شاهی نشسته بود، عراق عجم و آذربایجان را به جهانشاه قراقویونلو سپرده و فارس و خوزستان را به نوی ی خود عبدالله سلطان بخشیده بود. عبدالله سلطان نیز در شیراز اقامت می کرد و خوزستان را به شیخ ابوالخیر جزری سپرده بود. این یکی نیز در شوشتر نشیمن گرفته،حویزه و آن پیرامون را به پسر خویش شیخ جلال داده بود.32 در چنین اوضاع و احوالی سیّدمحمد بن فلاح معروف به مشعشع در حویزه ظهور کرد و پس از شکست سپاه تیموری ،حکومت مشعشعیان را در آن خطه بنا نهاد.»

پانصد سال تاریخ خوزستان،عبدالنبی قیم،ص83تا89
پاورقی و منابع:
1-سامی ها فرزند سام بن نوح اند وشامل عرب ها،فنیقی ها،آرامی ها،آشوری ها،عیلامی ها،عبرانی و غیره هستند 2- جهانگیر قائم مقامی،498
3-نصرت الله مشکوتی«تاریخ نظامی ایران،جنگ های دوران ماد و هخامنشی ص138
4-همان ص 182
5-داندمایف«ایران در دوران نخستین پادشاهان هخامنشی»ص343
6- نصرت الله مشکوتی همان ص406 7-پیرنیا«تاریخ ایران باستان»جلدسوم ص2115
8-آلفرد فن گوتشمید«تاریخ ایران و ممالک همجوار آن اززمان اسکندرتا انقراض اشکانیان»ص7
9-محمدجوادمشکور«تاریخ سیاسی و اجتماعی اشکانیان ص142
10-کریستین سن«ایران درزمان ساسانیان»ص107 11-تاریخ طبری جلدچهارم ص208
12-شاپور بسیار سنگدل و بی رحم بود، او در شکنجه و آزار مردم و سوراخ کردن کتف آنها ،آنچنان پیش رفت که اورا شاپور ذوالاکتاف نامیدند.در فارس نامه ابن بلخی آمده است که شاپور بنی حنظله رادر بیابانهای میان اهواز و بصره بنشاند.این بنی حنظله همان هایی هستند که پیش از این اردشیر بابکان را در جنگ یاری کرده بودند.«فارس نامه ابن بلخی» ص97
13-در آن دوره«تمامیت خوزستان را اهواز می خواندند» حمدالله مستوفی،نزهه القلوب ص115
14-عتبه بن غزوان، از صحابه پیامبر و هفتمین کسی که اسلام آورد، در همه جنگ ها در رکاب حضرت رسول(ص)بود،خلیفه عمر اورا والی سرزمین بصره کرد،همو شهر بصره را بنا نهاد.المنجد فی الاعلام ص115 15-حسن تقی زاده«ازپرویز تاچنگز»ص196
16-جمیل قوزانلو«تاریخ نظامی ایران»ص314
17-نعمان بن مقرن مزنی از صحابه پیامبر و هم رزم حضرت محمد(ص)در فتح مکه بود. المنجد فی الاعلامص711 18بارون دوید،همان،ص423
19-ابن اثیر«اخبار ایران»ص328 20-تاریخ طبری جلدپنجم ص2111
21-ابن اثر،همان ص341 22-راوندی«تاریخ اجتماعی ایران»جلد دوم ص117
23-نه تنها خوزستان بلکه فارس تابع بصره بود وشخص برگزیده توسط والی بصره،حاکم خوزستان و فارس بود. 24-تاریخ طبری جلد14،ص6307
25-ن.و.پیگلوسکایا«تاریخ ایران دردوران باستان تاپایان سد هجدهم میلادی» ص209
26-غیاث الدین خواندمیر«حبیب السیر» جلددوم ص281
27-پروین ترکمنی آذروصالح پرگاری«تاریخ تحولات سیاسی اجتماعی اقتصادی وفرهنگی ایران دردوره صفویان و علویان»ص37-45
28-ابوعبدالله محمدبن احمدمقدسی«احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم»جلددوم ص615-610
29-جهانگیرقائم مقامی«تحولات تاریخی وارضی واداری خوزستان»ص161
30-حسین قلی ستوده«تاریخ آل مظفر»جلددوم ص107
31-شریف الدی علی یزدی تریخ نگار امیرتیمور.به نقل از بارون دوید.همان ص454
28-ابوعبدالله محمدبن احمدمقدسی«احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم»جلددوم ص615-610
29-جهانگیرقائم مقامی«تحولات تاریخی وارضی واداری خوزستان»ص161
30-حسین قلی ستوده«تاریخ آل مظفر»جلددوم ص107
31-شریف الدی علی یزدی تاریخ نگار امیرتیمور.به نقل از بارون دوید.همان ص454
32-احمدکسروی،همان ص18

تاریخ خوزستان (بخش اول)

«سرزمینی که امروز آن را خوزستان می‌نامیم، تاریخی بس دراز دارد و تاریخ آن چندهزار سال بیشتر از تاریخ ایران است.1 در حفاری های اخیر در تپه چغامیش، واقع در چهل کیلومتری شوش، مدارک و شواهدی بدست آمده که نشان می دهد حتی در هزاره نهم پیش از میلاد مسیح نیز کشاورزان در این منطقه فعالیت داشته اند. 2
این سرزمین در طول تاریخ و در طی دوره های مختلف به نام های گوناگون نامیده شده، علاوه بر این، وسعت آن در دوره های مختلف یکسان نبوده است. براساس کاوش ها و بررسی های باستان شناسی،اولین ساکنان این سرزمین،عیلامی ها بودند که یکی از قدیمی ترین تمدن های بشری را در این منطقه بنا نهاده اند.. به استناد پژوهش های« کلمان هور» و «لوئی دلاپرت» سومری ها به پیروی از بومیان، مردم این سرزمین را حالتام و یا حاتام می نامیدند و کشور حالتام را را حالتامی می خواندند.3
اکدی‌ها که همسایه نزدیک عیلامی‌ها و همانند آنها از نژاد سامی بوده‌اند، کلمة حالتامی را بنا بر قواعد زبان خود عِلامتو (تلفظ عین از حلق) تلفظ می‌کردند که به همان معنی سرزمین حالتام‌ها می‌باشد. این واژه در تورات به صورت «علام» ثبت شده و امروزه به صورت واژۀ «عیلام» به ما رسیده است.4
پس از آن در قرن سیزدهم پیش از میلاد در سنگ نبشته های عیلامی و بومی نام ایشان سوسونکا ذکر شده که به معنی انشان و شوش است .5 درآن دوره این نام بر یکی از ممالک تابع امپراطوری عیلام اطلاق می شده و هیچ گاه به معنی کل عیلام نبود،زیرادر همان زمان بابلی ها و آشوری ها آنجا را همچنان علام می گفتند.6
حتی هخامنشیان که قرن ها پس از آن در صحنه تاریخ ظاهر شدند این سرزمین را کماکان عیلام می خواندند.. در ترجمه متن عیلامی بند شانزدهم نبشته ها ، برحسب قرائت ژول اپ یر ، داریوش نیز آن را به همین نام خوانده است.7
حمله آشور بانیپال به عیلام و فروپاشی آن در سال 641 پیش از میلاد سبب گردید تا نام شوش که پیش از این مرکز عیلام بوده، در کنار نام عیلام در کتب و منابع مختلف مطرح شود. پس از آن و به ویژه در دوره سلوکیان پس از حمله اسکندر مورخان یونانی و رومی مانند هرودوت و گزنفون و موسی خورنی و استرابون این منطقه را که به مراتب کوچکتر از عیلام بود8به نام های سوزیان، سوزیانا، سوزیس، الیمایس و الیمااین می خواندند.9 که در حقیقت تلفظ یونانی و یا رومی شوش بود.
هخامنشیان چون با سرزمین اواژ یا اوژ که بخشی از کهگیلویه ی امروزی را شامل می شد همسایه بودند و با ناحیه مزبور آشنایی بیشتری داشتند، عیلام را روی هم رفته «اوژ» می خواندند.10
پس از آن واژه پارسی اوژ در دوره ساسانیان و در زبان پهلوی به صورت «هوج» درآمده و مردم غرب کهکیلویه ی امروزی و شرق ایذه را به این نام خواندند و سرزمین آنها را هوجستان گفته اند. به اعتقاد جهانگیر قائم مقامی واژه ی «اوژ» دوره هخامنشی، در دوره ساسانی «هوج» شده و پس از آن«هوج» به «خوج» تبدیل گردیده و سرزمین محل سکونت این مردم را خوجستان گفته اند.11
اما در همان زمان کتب و منابع معتبر،همه این منطقه را اهواز گفته اند ، به عنوان مثال محمدبن جریر طبری به هنگام ذکر جنگ های اردشیر بابکان با اشکانیان از این سرزمین به نام اهواز یاد کرده است.12 همو در جای دیگر از اهواز به عنوان منطقه ای بزرگ مشمل بر هفتاد شهر و روستا به مرکزیت سوق الاهواز نام برده است.13 بنا به نوشته طبری پیش از اسلام نیز این ناحیه را به نام اهواز می خواندند.14 نویسندگان و مورخان پس از طبری مانند گردیزی،بیهقی و نویسنده یا نویسندگان تاریخ سیستان15 و همچنین ناصرخسرو16 این منطقه را به همین نام می شناختند و در کتب خود آن را اهواز خوانده اند.
بنا به نوشته جهانگیر قائم مقامی در آن دوره ها در کتابهای تاریخی همه جا این منطقه را اهواز می خوانده اند.17 حمدالله مستوفی نویسنده ی نزهة القلوب خاطرنشان می سازد که از زمان اردشیربابکان(چهارصد سال پیش از ظهور اسلام) تمامی این منطقه را به نام اهواز می خواندند.18
پس از آن به قرن چهارم هجری می رسیم. در این دوره نویسنده کتاب«حدودالعالم من المشرق الی المغرب»(تالیف سال372ق)برای نخستین بار نام خوزستان19 را در کتاب خود آورد.20 اما تاریخ نگاران همچنان نام اهواز را به کار می بردند،گردیزی مولف زین الاخبار21(حدود432ق.) و پس از آن خواجه ابوالفضل بیهقی22(آخرقرن5ق.)و همچنین ناصرخسرو این منطقه را اهواز خوانده اند.

درباره وجه تسمیه خوزستان معتبرترین سخن این است که«خوزیان همان صورت تحول یافته ای از واژه ی خوجستان و یا هوجستان دوره ساسانی است».23 بنابر این اظهار نظر ریشه و منشأ این واژه همان واژه«اواژ» یا «اوژ» هخامنشی است که پس از چندین بار تغییر و تحول در دوره ساسانی ،نهایتا خوزیان شده است. همین خوزیان بعدها و پس از چند قرن به خوزستان تبدیل شده و مولف ناشناخته ی حدودالعالم من المشرق الی المغرب درسال372ق برای اولین بار در کتاب خویش آن را ذکر کرده است. پس از او ابن بلخی نیز در کتاب خویش پس از ذکر نام اهواز ،نام خوزستان را آورده است.24
پس از آن به دوره مشعشعیان یعنی سال845 هجری قمری می رسیم، در این دوره بخش عرب نشین را عربستان نامیدند. اولین بار این نام در کتاب مجالس المومنین تالیف قاضی نورالله مرعشی شوشتری درباب نهم ذکر شد. قاضی کتاب مذبور را در سال 993ق.آغاز و درسال1010ق.، آن را به پایان رساند. از این به بعد در کتب تاریخی نامی از اهواز نیست و نام عربستان جایگزین آن شد.
مرکز عربستان، بزرگترین شهر آن منطقه یعنی حویزه25 بود. نادرشاه افشار درسال1150.دزفول و شوشتر را جزء عربستان کرد26 و آن شهر را حاکم نشین سراسر خوزستان گردانید ، از این تاریخ به بعد سراسر آن سرزمین عربستان خوانده شد.27

واژه عربستان،واژه ای فارسی است و از ترکیب عرب + ستان تشکیل یافته و از آنجا که در زبان فارسی«ستان» پسوند مکان و به معنی محل استقرار قومی یا مردمی است28 این نام برای تمایز بخش عرب نشین خوزستان از بخش غیرعرب نشین آن در آن دوره انتخاب شده بود29 مانند کردستان ، بلوچستان ، لرستان، که هرکدام به معنی استقرار کردها و یا محل استقرار بلوچ ها و یا محل استقرار لرهاست.

همان طوری که ذکر شد از دوره نادرشاه(1150ق.) به بعد سراسر این منطقه را عربستان می خواندند. با وجود این ،برخی مورخان هر دو اسم را در کتب خویش ذکر کرده اند،میرزا صادق نامی تاریخ نگار زندیه در شرح حرکت کریم خان زند به این دیار، نام خوزستان و عربستان را پشت سرهم آورده است.30 مولف فارس نامه ی ناصری ضمن ذکر نام هر دو پس از نام عربستان ، کلمه عجم را به آن افزوده است.31
به هرحال در دوره قاجار نام عربستان در احکام و فرامین دولتی وارد شده و همه جا از کلمه عربستان استفاده می شد، چنان که شاهزاده حشمت الدوله حکمران خوزستان و لرستان در سال1293ق. در نامه ای به شیوخ قبیله بنی سالم به تاریخ ربیع الاول 1293ق. خود را حاکم ایالت عربستان و لرستان می نامد.23 در زمان مظفرالدین شاه نه تنها در کتب تاریخی مانند افضل التواریخ مظفری و منتخب التواریخ مظفری بلکه حتی در روزنامه های این عهد و در روزنامه های دولتی دیگر به ندرت به نام خوزستان برمی خوریم و همه جا کلمه عربستان بر سراسر خوزستان اطلاق می شد.33
تاریخ نگاران و پژوهشگران خارجی نیز به تبع مورخان و روزنامه های آن دوره، این منطقه را عربستان نامیده اند. سرپرسی سایکس34،لرد کرزن35،کلمان هور36، نیبور،لایارد،لوریمر،دیولا فوا،هنری فیلد و دیگران همین نام را در کتاب خود ذکر کرده اند. بر همین اساس حاج عبدالغفار نجم الملک که در سال1299ق. برای برآورد سد اهواز از سوی ناصرالدین شاه به این خطه مامور شد، سفرنامه ی خود را به نام «سفرنامه عربستان» به رشته تحریر در آورد.
پس از آن و در دوره ی قدرت شیوخ آلبوکاسب و به ویژه در عهد شیخ خزعل این نام همچنان به کل خوزستان اطلاق می شد، اما باید توجه داشت که خوزستان یا عربستان آن دوره کمی کوچکتر از خوزستان فعلی است. درآن دوره شهرستان های بختیاری نشین شامل ایذه،مسجدسلیمان و بخش های اطراف آنها و همچنین شهرستان بهبهان جزء خوزستان نبودند.
تا سال 1303 هجری شمسی(1342قمری) وضع بر همین منوال بود، در این سال پس از خاتمه دادن به حکومت شیخ خزعل، حکومت مرکزی، نام عربستان را به کلی از فرمان ها و مکاتبات دولتی حذف کرد و طی ابلاغیه ای خطاب به مردم خوزستان که در حقیقت فرمان ابطال نام«عربستان» و جایگزینی نام«خوزستان» بود نام عربستان را به طور کلی ممنوع کرد.»37
پانصد سال تاریخ خوزستان،عبدالنبی قیم ص77تا83
پاورقی و منابع:
1-احمدکسروی،زندگانی من ص205 2-عزت الله نگهبان،همان ص13
3-par celement hurat et louhs dlaprte…….michel1943
4-جهانگیر قائم مقامی ،تطورات نام سرزمین خوزستان ص172 5-همان ص173 6-همان
7- جهانگیر قائم مقامی،مردم و زبان مادی ها ،کتاب ژول اپ یر ص159
8-سرزمین عیلام شامل بخشی از عراق تا رود دجله،استان های لرستان،ایلام،خوزستان،کهکی لویه و بویراحمد،فارس،کرمان و بوشهر و حتی سیستان بوده و از شمال تا حدود اصفهان می رسید. «گیرشمن،ایران از اغاز تا اسلام ص 27
9- جهانگیر قائم مقامی خوزستان،تطورات نام این منطقه و وجوه تسمیه آن»ص293
10- جهانگیر قائم مقامی ،تطورات نام سرزمین خوزستان ص174 11-همان ص179
12 -تاریخ طبری جلددوم ص583 13-همان ذیل عنوان«خبرگشادن اهواز»
14تاریخچه اهواز،پانصدسال تاریخ خوزستان ص453
15- جهانگیر قائم مقامی همان ص179 16-سفرنامه ناصرخسروص115 17-همان ص176
18-حمدالله مستوفی،نزهه القلوب ص131 19- جهانگیر قائم مقامی مجله یغما ش8سال سوم.
20-حدودالعلم من المشرق الی المغرب ص136 21-تاریخ گردیزی ص128 22-تاریخ بیهقی ص293 
23- جهانگیر قائم مقامی همان ص179 24-فارس نامه ابن بلخی ص60 
25جان.ر.پری«کریم خان زند(تاریخ ایران بین سالهای 1471-1779) ص49
26-احمدکسروی ،تاریخ پانصدساله خوزستان ص108 27- همان ص257
28-فرهنگ معاصرفارسی امروز ص 739 29- جهانگیر قائم مقامی، همان ص180
30-تاریخ گیتی گشا در تاریخ زندیه،میرزامحمدصادق نامی ص130
31-حسنی فسایی،فارس نامه ی ناصری جلددوم ص996 32- جهانگیر قائم مقامی، همان ص182
33- جهانگیر قائم مقامی، همان 34-سفرنامه سایکس ص282
35-جرج ناتیل کرزن،ایران و قضیه ایران ص389 36- جهانگیر قائم مقامی،یغما همان منبع
37- جهانگیر قائم مقامی، همان ص183