زیگورات

زیگورات

عیلام. نوشته هایی درباره تاریخ و فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام ...
زیگورات

زیگورات

عیلام. نوشته هایی درباره تاریخ و فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام ...

زرتشتی گری آیین دولتی ایران باستان/همسان سازی زرتشتی گری با تحولات زمان 2

 بخش دوم:

در دوران سلوکی و اشکانی نیز آئین زرتشت یا وجود نداشت و یا دین شناخته شده و همگانی نبود. قربانی کردن جانوران 19 و مقابر عهد اشکانی، مانند گورستان وسیع شوش ،20 مؤید این ادعاست . حتی در دوران آغازین ساسانی نیز آئین زرتشت یا وجود نداشت و یا از موقع قابل اعتنایی برخوردار نبود. به نوشته گیرشمن، کتیبه بزرگ شاپور اول در نقش رستم ثابت می کند متون مقدسی که به نام اوستا شناخته می شود در زمان انشاء و حک این کتیبه (نیمه دوم سده سوم میلادی) وجود نداشت . 21 حتی در اواخر سده چهارم میلادی، اردشیر دوم، به تأثیر از ادیان بودایی و یونانی – رومی مجسمه ناهید را برافراشت. گیرشمن این اقدام اردشیر را تلاش برای ایجاد <آئینی مشترک در میان همه اقوام شاهنشاهی > می داند.22 لوکونین، که پژوهش مهم خود درتاریخ ساسانی را بر مجموعه غنی سکه های آن دوران مبتنی ساخته، در دوران پیش از کرتیر نشانی از آئین زرتشت نمی یابد:
سکه هرمزد یکم، فرزند بزرگتر شاپور، منظره تاجگذاری وی تصویر شده که در آن اهورامزدا، میترا و اناهیتا - که در آن زمان با همسر بزرگ شاهنشاه بانوی بانوان همگون می نمود - شهریاری کشور را بدو تفویض داشته اند ... میترا و اناهیتا... نخستین بار در سکه های هرمزد یکم به سال 273 منتشر شد ... میترا با افسری دارای شعاع های زرین، که جزء لا یتجزای رب النوع آفتاب مشرق زمین و هلنیستی است، و اناهیتا با افسر کنگره دار اتور اناهیت، بانوی بانوان، زیور یافته اند... در فهرست درباریان اردشیر حتی به یک عنوان و پایه مذهبی برنمی خوریم و در فهرست درباریان پسرش، شاپور، تنها از یک موبد یاد شده و آن نیز کرتیر است . پس از چندی کرتیر به جایگاه های والایی رسید و رئیس مذهبی و مربی مذهبی شاهنشاه شد. ولی در سال 262 میلادی، که تاریخ نگارش کتیبه شاپور یکم... و مقارن گذشت نیم قرن از آغاز شهریاری دودمان ساسانی در ایران بود کرتیر جایگاه کوچک ”هیربد“... را داشت و در فهرست درباری ان نام او جزء یکی از آخرین نام ها، پس از زندانبان و دروازه بان کاخ شاهی، آمده است.23

تصویری که لوکونین از ایران دوران آغازین ساسانی به دست می دهد، تصویر سرزمینی است پر از ادیان گوناگون . به سال 256 میلادی، سپاهیان شاپور اول در کرانه فرات بیش از ده پرستشگاه دیدند که هر یک به دین و آئینی تعلق داشت . کلیسای مسیحی در کنار کنیسه یهودی، انواع پرستشگاه های خدایان بومی در کنار زئوس یونانی که <پوشاک و آرایشی به سبک ایرانیان داشت .> 24 در بین النهرین انواع ادیان و آئین ها، از مسیحیت و یهودیت و زرتشتی گری تا اندیشه های نوافلاطونی و گنوسی ادیان باستانی بابلی، وجود داشت ولی آئین مسیح <بزرگ ترین نیروی اندیشه ای آن روزگار بود.> گسترش مسیحیت تا بدان حد بود که در میشان، شوش، ریواردشیر و بحرین، به سال 225 میلادی، مراکز ویژه اسقف های مسیحی پدید شده بود. 25

حکومت ساسانی در عهد شاپور اول کوشید تا آئین مانی را به عنوان عامل معنوی ایجاد یگانگی در قلمرو خود تقویت کند . شاپور، مانی 25 ساله را به عنوان <فرستاده و بنیانگذار آئین نو که می توانست خواست های همه آئینهای موجود را یکی گرداند و ازآنان پا فراتر نهد و آئین جهانی یگانه ای عرضه کند > به حضور پذیرفت و مانی کتاب شاپورگان خود را به پادشاه تقدیم کرد . 26 بدینسان، آئین مانی در عهد شاپور گسترشی چشمگیر از مصر تا هند، یافت.ولی،
بدبینی شدیدی که مانویان تبلیغ می کردند، سازمان های جدا از هم پیروان این آئین، تنگی حدود فرقه های مانوی، دشواری اندیشه های فلسفی مانوی و سر آخر روح آزادمنشی ویژه برخی از مکتب های مانوی و نزدیکی این مکتب ها با آراء و عقاید گنوسی ها- همه این ویژگی های مانی گری نشان داد که "آئین جهانی" مذهبی نیست که بتواند تکیه گاهی برای شهریاری مرکزیت یافته ساسانی باشد. 27

چنین بود که در نیمه دوم سده سوم میلادی، از اواخر سلطنت شاپور و به ویژه در عهد بهرام دوم، کرتیر موبد سر برکشید و به عنوان رئیس مذهبی و مربی دینی پادشاه، و از طریق کشتار مانویان و مسیحیان و پیروان سایر ادیان، آئین زرتشتی را سامان بخشید و آن را به دین رسمی دولت ساسانی بدل نمود.
کرتیر برای برقراری ترور و جهالت مذهبی در ایران از همه امکان ها برخوردار بود. او کلیه امور مذهبی را در اختیار شخص خود داشت . حاکمیت مذهبی از آن پس از حاکمیت اشراف و بزرگان جدا شد . تفسیر و تأویل اراده اهورامزدا ویژه کرتیر بود . دولت ساسانی به سرعت به تئوکراسی نزدیک شد . کرتیر پرستشگاه های دولتی (بگوستان) و انجمن های موبدان جنب آتشکده ها تأسیس کرد و به آن جنبه رسمی و دولتی داد . این به معنای افزایش نقش اقتصادی آتشکده ها در سراسر کشور بود . کرتیر در سراسر کشور و هر جا که ”اسبان و لشکریان شاهنشاه راه یافتند “ و هر جا که آئین زرتشتی رواجی نداشت، آتشکده بر پا کرد . کرتیر تفسیر و تأویل خود را از آئین زرتشت (دین مزدیسنا ) و ”آئین خود برای زندگان“ ارائه داد و آن را یگانه آئین رسمی کشور خواند.28

ویدن گرن پس از اشاره به رسوم عزاداری و خاکسپاری عصر ساسانی، که مغایر با آئین زرتشت است، نتیجه می گیرد که در دوران های پسین زرتشتیان کوشیده اند تا تصویری هر چه زرتشتی تر از ایران ساسانی به دست دهند:
در خاتمه می توانیم بگوییم که قلمرو ساسانی یک خصلت دینی دارد که خاص آن است و چندان زرتشتی نمی نماید. طبیعی است روایت زرتشتی بعدی کوشیده هر اندازه که ممکن است آثار این خصلت غیر زرتشتی را محو کند. تنها مقایسه با دوره های پیشین امکان می دهد تا این ماهیت حقیقی افشا گردد.29

در بررسی مبادی جهان شناسی زرتشتی آن تصویر توحیدی - و سخت ”اسلامی که... از آیین زرتشت به دست [می دهند]به کلی فرومی ریزد. اندیشه دینی ایرانی، حداقل تا آغاز سده چهارم میلادی، چند خدایی بود . و حتی تا پایان سده سوم میلادی نیز دین ایرانی هنوز صبغه چند خدایی و آنتروپومورفیستی داشت . در سکه های شاپور اول، اردشیر و بهرام اول <خدایان انسان نما> (اهورامزدا، آناهیتا و میتر ا) حضور دارند.30

گرایش به مونوته ئیسم و ارائه تفسیر وحدانی از آئین زرتشت در نیمه اول سده چهارم میلادی، در عهد شاپور اول و به تأثیر از غلبه مسیحیت بر امپراتوری روم درعهد قسطنطین کبیر، آغاز شد . در این زمان زرتشتی گری مورد قبول عام نبود و از سوی مانی گری، بودایی گری، یهودیت و مسیحیت، که پیروان فراوانی را در سراسر شاهنشاهی ساسانی جلب کرده بود، در معرض فشاری سخت قرار داشت . از اینرو، موبدان زرتشتی کوشیدند تا مقام اهورامزدا را در میان خدایان کثیر ارتقاء دهند و برای آئین خود صبغه وحدانی جعل کنند.
این اندیشه، در عهدی که ادیان بزرگ مبتنی بر توحید رواج داشت، می بایست سلاحی برای حمایت دین در دست موبدان به شمار رود . آنان سنن جنوب غربی را اقتباس کردند و چون نمی توانستند خدایان قدیم، از قبیل آناهیتا (ناهید) و میترا (مهر)، را کنار گذارند آن ها را تا درجه دوم فرود آوردند . در همین عصر، برای این که از ”طریقه رومیان اهل کتاب “ عقب نمانند، لازم بود سلاحی شبیه به آن در دست داشته باشند و سنن مقدس را به وسیله کتابت تثبیت نمایند . این کار در مورد اوستا انجام شد و روایات شفاهی را، که بعضی از آن ها به عهدی بسیار کهن می رسید، گرد آوردند . برخی از دانشمندان برآنند که این کتاب در قرن چهارم [میلادی] تدوین شده است و دیگران آن را به قرن ششم [میلادی] می رسانند.31

گرایش به ارائه تفسیر موجه و مقبول روز از آئین زرتشتی تداوم یافت . پس از اسلامی شدن جامعه ایران، روحانیون زرتشتی از طریق تأویل و تفسیر و دستکاری و بازسازی و حتی انهدام متون دینی، آئین خود را آئینی وحدانی و زرتشت را پیامبری آسمانی جلوه دادند و طبعاً چنین تفسیری مورد پذیرش مسلمانان قرار گرفت.
کریستن سن می نویسد:
گاهی شخص به فکر می افتد که چرا قسمت بیشتر اوستای ساسانی در ازمنه اسلامی نابود شده است؟ می دانیم که مسلمانان زرتشتیان را اهل کتاب می شمرده اند، بنابراین نابود شدن کتب مقدس آن طایفه را نمی توان به تعصب اسلامیان منسوب کرد، و چنان که دیدیم بیش تر قسمت های اوستای ساسانی در قرن نهم میلادی هنوز موجود بوده یا لااقل ترجمه پهلوی آن ها به انضمام تفسیر معروف به ”زند“ را در دست داشته اند... قرائنی در دست داریم که از روی آن می توان گفت شریعت زرتشتی در قرن نخستین تسلط عرب تا حدی اصلاح شده و تغییر پیدا کرده است و زرتشتیان خود مایل بوده اند که بعضی از افسانه ها و اساطیرعامی و بعضی از اعتقاداتی را که در فصول اوستا ثبت شده بود حذفکنند. 32

آیت الله مرتضی مطهری دیدگاه اسلامی را در این زمینه چنین بیان داشته است:
اگر تاریخ و مدارک تاریخی را ملاک قرار دهیم و محتویات اسناد و مدارک تاریخی موجود را با موازین علم توحید بسنجیم، نمی توانیم آئین زرتشتی را آئین توحیدی بدانیم ... ولی ما مسلمانان می توانیم از زاویه دیگر به آئین زرتشت نظر افکنیم و با ملاک دیگری دربارۀ این آئین قضاوت کنیم [و] آن از زاویه فقه و حدیث و با ملاک های خاص اسلامی است ... چون غیرتوحیدی بودن آئین زرتشت به حسب اصل و ریشه مسلم نیست اگر موازین فقهی ایجاب کند هیچ مانعی نیست که این آئین توحیدی تلقی شود و به اصطلاح زرتشتیان از "اهل کتاب" محسوب شوند. در گذشته که مسلمین آن ها را در ردیف "اهل کتاب" آورده اند به استناد همین مدارک بوده است، اگر چه از نظر فقها هم واره مورد اختلاف بوده است و فقهای اسلامی ایرانی الاصل کمتر از دیگران نظر مخالف نداشته اند.33

در دوران رسوخ اروپاییان به هند نیز فرایند مشابهی را شاهدیم . در این دوران، پارسیان برای تقرب به اروپاییان می کوشیدند تا آئین خود را مطابق با مذاق آنان و شبیه به مسیحیت تصویر کنند. بازتاب این تصویر را در آثار آبراهام جکسون، زرتشتی شناس آمریکایی که دارای پیوندهای نزدیک با پارسیان هند بود، می توان دید از جمله آنجا که می نویسد:
[زرتشت] در طلیعه قرن هفتم پیش از میلاد مسیح چون ستاره ای در عالم بشریت درخشیدن گرفت و منادی بیگانه روزگار آینده مسیحیت در آن عهد دورگردید.34

امروزه نیز این فرایند همسان گری تداوم دارد . در دنیای امروز، که دیگر تشبیه جهان بینی زرتشتی به توحید اسلامی کاربرد پیشین را ندارد و سودی از آن متصور نیست، در میان روشنفکران پارسی، و پژوهشگران پارسی گرا، حرکتی آشکار در جهت "امروزین کردن" جهان بینی زرتشتی و انطباق آن با مفاهیم غالب و مقبول در میان برخی کانون های فکری و سیاسی متنفذ غرب مشاهده می شود . در این چارچوب، جهان بینی توحیدی بنیاد معنوی ”استبداد شرقی“ را می سازد و ثنویت و شرک زاینده "پلورالیسم سیاسی" است؛ پس چه بهتر که مبانی آئین زرتشت با این نیاز زمان تطبیق داده شود . در این فضای جدید است که آئین زرتشت مجدداً مورد بازسازی قرار می گیرد و به عنوان یک آئین ثنوی - پلورال عرضه می گردد. پژوهش جان هینلز نماد این تجدیدنظرطلبی در مبانی جهان بینی زرتشتی است. او می نویسد:
ثنویت مشخصه دین زرتشتی است، و آن اعتقاد به وجود دو نیروی اساساً متضاد است که دست اندرکار عالم اند . آریاهای باستان به دو نیروی متضاد راستی“ یا ”نظم“ (اَشَه) و ”دروغ“ یا ”بی نظمی “ اعتقاد داشتند . و این همان اندیشه ای است که دین زرتشتی آن را اتخاذ کرد و گسترش داد. 35

ولی، شاید بهترین گواه را بتوان در گفتار دستور خجسته میستری در پنجمین گردهمایی جهانی زرتشتیان(بمبئی،3-7ژانویه 1990) یافت:
زرتشتیان ایران در این سده ها کم کم آئین ها را کنار نهادند و به گونه ای گزارش دین دست زدند که دلخواه دیگر ایرانیان (مسلمانان) باشد. در هند نیز، به گونه ای دیگر، مسیحی گری و دین هندو بر شیوه زندگی پارسیان سایه افکنده است و اهورامزدا بیش تر به خدایگان مسیحی می ماند. کنار نهادن روند دیالکتیکی زدارها (اضداد) از راه ستردن و چشم پوشی از ساختار دوبنی [ثنوی] باور کهن، خود این باور را بی مایه می سازد. دوبنی [ثنویت] بیخ آموزه زرتشتی است نه شاخ آن.36

پاورقی:

19-گیرشمن، همان مأخذ، ص 319
20-همان مأخذ، ص 321
21-همان مأخذ، ص 322
22-همان مأخذ، ص 378
23-ولادیمیر لوکونین، تمدن ایران ساسانی، ترجمه عنایت الله رضا، تهران : انتشارات علمی و فرهنگی،1365،ص35-137
24-همان مأخذ، ص 114
25-همان مأخذ، ص 115
26-همان مأخذ، ص 118
27-همان مأخذ، ص 130
28-همان مأخذ، صص 160-161
29-ویدن گرن، همان مأخذ، ص 437
30-لوکونین، همان مأخذ، ص 15
31-گیرشمن، همان مأخذ، ص 383
32-آرتور کریستن سن، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه غلامرضا رشید یاسمی، تهران : امیرکبیر،.1367،ص163-164
این کتمان باورها و انطباق آداب و سنن با شرایط زمانه، در مورد رسومی چون تطهیر زن حائضه با بول گاو، که در متون متعدد به ثبت رسیده، و ازدواج با اقارب کاملاً مشهود است. کریستن سن کوشش بلسارا، نویسنده پارسی، برای انکار رسم وصلت با اقارب در عهد ساسانی را <بی اساس و سبکسرانه> می خواند. (همان مأخذ، ص 348)
33-مرتضی مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1362 ؛ صص203-204
34-جکسون، همان مأخذ، ص 74
35-هینلز، همان مأخذ، ص 67
36-دبیره، شماره 7، تابستان 1369 ، ص 17

منبع: دکتر عبدالله شهبازی،دین و دولت در اندیشه سیاسی ص24-30

زرتشتی گری آیین دولتی ایران باستان/ همسان سازی زرتشتی گری با تحولات زمان 1

بخش اول:

اگر زرتشت را شخصیتی واقعی - نه اسطوره ای- فرض کنیم ،1 زمان زندگی او روشن نیست . در این زمینه آراء متشتت و متعددی وجود دارد که همه بر گمان و قرینه استوار است . دورترین زمانی که برای زرتشت قایل شده اند سده هیجدهم و نزدیک ترین آن سده ششم پیش از میلاد است . 2 زرتشت گرایان ایرانی به هرچه کهن تر جلوه دادن آئین زرتشت تمایل دارند . ذبیح بهروز زمان زرتشت را 1800 پیش از میلاد و احمد تفضلی بین 1000 تا 1200 پیش از میلاد می دانند . 3 گنولی، مؤلف زمان و سرزمین زرتشت، 4 با اشاره به فقدان مدارک تاریخی و صرفاً با اتکاء بر قرائن، زمان و  پیدایش و نشو و نمای زرتشتی گری را در اوائل هزاره اول پیش از میلاد، پیش از ظهوراقتدار دولت هخامنشی، فرض می کند. 5 ایلیا گرشویچ، که برای زرتشت شخصیت واقعی قائل است، او را متعلق به حوالی سده ششم پیش از میلاد می داند. 6

چه زمان زرتشت را در هزاره دوم پیش از میلاد و چه در سده ششم پیش از میلاد بدانیم، یک اصل مسلم است : در زمان هخامنشیان یا آئین زرتشت وجود نداشت و یا تنها یک آئین محدود بومی، شاید در گوشه ای دور دست از سرزمین های شرقی ایران و شاید در آسیای میانه، بود؛ به هرروی، آئین شناخته شده و مقبول همگان یا بخش قابل اعتنایی از مردم ایران و به طریق اولی دین رسمی دولت هخامنشی نبود . بسیاری از پژوهشگران- چون هارله ،  دارمستتر ،  کاسارتلی،  زودربلوم ،  گری، الدنبرگ ، مولتن، مور ، پراشک و نوبرگ - براین نظرند . 7

در کتیبه های هخامنشی ، متعلق به سده های ششم تا چهارم پیش از میلاد، نامی از زرتشت و زرتشتی گری و اوستا در میان نیست .8  همانگونه که در اوستا نیز نامی از هخامنشیان و کورش مندرج نیست . 9

دیاکونوف می نویسد: [در گاتاها] از دستگاه دولتی شاهنشاهی بزرگ خبری نیست و اصطلاحات کشورداری و حقوقی آن نیز کاملاً با آن چه در ایران باستان بوده تفاوت دارد . در ذخیره لغوی گاتاها نیز کوچک ترین اثری از نفوذ زبان ایرانی باستانی و زبان های آسیای مقدم مشاهده نمی گردد و در شاهنشاهی چون کشور هخامنشیان چنین نفوذی حتماً می بایست وجود داشته باشد. 10

ارانسکی، ضمن تأیید نظر دیاکونوف، می نویسد: در اوستا کوچک ترین ذکری از پول و اصول مالیاتی و جاده های پستی وساتراپ نشین ها و دیگر مؤسسات پادشاهی هخامنشیان نیامده و حال آن که در نیمه دوم سده ششم ق . م. چنان که می دانیم حکومت هخامنشیان در ایران و آسیای میانه برقرار شده و قبایل و اقوام گوناگون ایرانی زبان در آن عهد با مؤسسات مذکور سروکار داشته، نیک از آن ها مطلع بودند. 11

دیاکونوف و اورانسکی این احتمال را می دهند که متونی چون گاتاها در گذشته دور، پیش از نیمه دوم سده ششم پیش از میلاد،تدوین شده؛ و بنابراین آن چه به نام آئین زرتشت شکل گرفته ثمره انباشت پندارهای کهن دینی ایرانیان و زمان تکوین آن در دوران هخامنشی یا متأخر بر آن بوده است . روایت جکسون آمریکایی از زرتشت به داستان شبیه است تا پژوهش تاریخی.12  

دهالا، محقق پارسی، می نویسد : در کتیبه های هخامنشی نه تنها نامی از زرتشت نیست بلکه که حتی از ”اهریمن“ یا ”انگره مینو “،که یکی از پایه های اعتقادات زرتشتی است ، سخن نرفته است. داریوش از "اورمزد" نمی خواهد که او را از شر ”اهریمن“ حفظ کند بلکه درخواست می کند که وی را از شر "دروغ" حفظ کند. 13

نوبرگ [نیبرگ]، که مرجعیت او در حوزه هخامنشی شناسی مورد تردید نیست، در این زمینه بحثی مبسوط ارائه داده است . او از جمله با استناد به آداب و رسوم غیر زرتشتی و حتی ضد زرتشتی متداول در زمان هخامنشی، چون رسم اندودن مردگان به موم و خاکسپاری آنها و قربانی کردن جانوران، فرضیه زرتشتی بودن هخامنشیان را مردود می شمرد. می دانیم که هخامنشیان اجساد خود را در گور می نهادند، مقابری که  به ویژه در پیرامون تخت جمشید همچنان پابرجاست، و می دانیم که گویا اسکندر جسد حنوط شده کورش را دیده است. نوبرگ می نویسد:

من پیش ازاین به مناسبتی از طرفداران زرتشتی بودن داریوش مخصوصاً این پرسش را کرده بودم که اختلاف میان آئین به خاک سپردن مرده نزد هخامنشیان و زرتشتیان را چگونه توجیه می کنند : هخامنشیان مردگان را زیر خاک دفن می کردند، زر تشتیان مرده را در هوای آزاد می گذاشتند . پاسخ این پرسش را همچنان به من بدهکارند. افسوس می خورم که این پرسش را جدی نگرفتند . این پرسش اهمیت بنیادین دارد . انسان نمی تواند که زرتشتی باشد و درعین حال  مردگان خود را در خاک دفن کند. اسناد زرتشتی در این باره به اندازه کافی آگاهی روشن می دهند.

نتیجه گیری قطعی نوبرگ این است : <هخامنشیان هیچ جایی در تاریخ ویژه دین زردشتی ندارند.> 14

گیرشمن نیز به آداب و رسوم غیر زرتشتی هخامنشیان اشاره دارد . 15 به نوشته گیرشمن، حفاری های باستان شناسی پیشینه آداب تدفین زرتشتی را تنها تا عهد ساسانی می شناسد و تنها در این زمان است که ”برج های خاموشان“ به پا شد . 16 دوشن گیمن معتقد است که گسترش آئین زرتشت در دوره هخامنشی، در سده های ششم تا چهارم پیش از میلاد، بود ولی دلیلی در دست نیست که داریوش اول و پادشاهان پسین هخامنشی، که اهورامزدا را می پرستیدند، زرتشتی بودند.17  

ویدن گرن پس از بیان مشروح ادله مخالفین و موافقین زرتشتی بودن هخامنشیان چنین نتیجه می گیرد:

اگر نظری بر مجموعه بحث بیفکنیم بی درنگ درمی یابیم کسانی که گرایش زرتشتی هخامنشیان را انکار می کنند به واقعیات استناد می جویند، در صورتی که مدافعان نظریه مخالف ... باید به استنتاجات مستقیم و به امواج فرضیات اکتفا کنند. بدینسان، تا زمانی که واقعیت های تازه ای را در جهت زرتشتی بودن این شاهنشاهان بزرگ کشف نکنیم، این موضع عملا مسلم بر جای می ماند که هخامنشیان زرتشتی نبوده اند. 18

پاورقی:

1- برخی محققین ”زرتشت“ را نامی عام برای روحانیون می دانند . به نوشته ناگندرانات گوس، در یسنایشت از روحانیون با عنوان "زوتر" یاد شده و سراینده خود را (Athravan) “ و ”آتراوان زوتر“ (زرتشت) نامیده است . در گاتاها نیز سراینده خود را به صراحت یک ”زوتر“ خوانده است (Zoatar) “

Nagendranath Ghose, The Aryan Trail in Iran and India, Calcutta University of Calcutta,

دارمستتر ابتدا وجود تاریخی زرتشت را منکر بود و او را تنها یک اسطوره می دانست هفتاد سال بعد، موله تاریخیت زرتشت را انکار کرد. (ژاک دوشن گیمن، دین ایران باستان ، ترجمه رؤیا منجم، تهران: فکر روز،1375 ص 184)

2- ژاله آموزگار و احمد تفضلی، اسطوره زندگی زرتشت، تهران: کتابسرای بابل، 1370 ، صص 13-20

3- جان هینلز، شناخت اساطیر ایران، ترجمه ژاله آموزگار و احمد تفضلی، تهران: کتابسرای بابل- نشر چشمه، 1371 ، زیرنویس ص 12

-4 Gherardo Gnoli, Zoroaster's Time and Homeland: A Study on the Origins of Mazdaism and Related Problems, Naples: 1980.

-5 Gherardo Gnoli, “ Zarathushtra”, Encyclopedia of Religion, New York: Macmillan, 1987, Vol.15, pp. 556-557

6- ایلیا گرشویچ زمان تولد زرتشت را در حوالی سالهای 630 تا 618 پیش از میلاد و زمان فوت او را در حوالی سال های 553 تا 541 پیش از میلاد ذکر می کند.

Ilya Gershevitch, “Zoroaster”, Americana, vol. 29. p. 812

7-هنریک ساموئل نیبرگ، دینهای ایران باستان، ترجمه سیف الدین نجم آبادی، تهران : مرکز ایرانی مطالعه فرهنگ ها، 1359 ، ص 355

-8 Gnoli, ibid.

-9 M. Boyce, “Achaemenid Religion”, Encyclopaedia Iranica, vol. I, p. 427.

<به اوستا بازگردیم. آنچه بی درنگ توجه ما را به خود جلب می کند، سکوت کامل آن درباره غرب ایران است خواه امپراتوری ماد باشد، خواه آشوری ها یا دیرتر، هخامنشیان یا یونانی ها> (دوشن گیمن، همان مأخذ، ص182)

10-ایگور م. دیاکونوف، تاریخ ماد، ترجمه کریم کشاورز، تهران: پیام، 1357 ، ص 357

11-ام. ام. ارانسکی، مقدمه فقه اللغه ایرانی، ترجمه کریم کشاورز، تهران: پیام، 1358 ، ص89

12-آبراهام و . جکسون، سفرنامه جکسو ن: ایران در گذشته و حال ، ترجمه منوچهر امیری و فریدون بدره ای، تهران: خوارزمی، 1369 ، صص 76-74

-13 Maneckji Nusservanji Dhalla, History of Zoroastrianism, Bombay: K. R. Cama Oriental Institute, 1985, p. 134.

14- نیبرگ، هنریک ساموئل نیبرگ، دی نهای ایران باستان ، ص 363

15- همان مأخذ، ص 396

16- رومن گیرشمن، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمد معین، تهران : انتشارات علمی و فرهنگی،1364،ص173

96- همان مأخذ، ص 398

-17 J. Duchesne- Guillemin, “Zoroastrianism”, Americana, 1985, vol. 29, p. 814.

18- گئو ویدن گرن، دی نهای ایران، ترجمه منوچهر فرهنگ، تهران: آگاهان ایده، 1377 ، ص 21

دکتر عبدالله شهبازی،دین و دولت در ادیشه سیاسی ص20-24

ادامه دارد

افسانه مهاجرت زرتشیان به هند به دلیل فشار مسلمانان!

دکتر عبدالله شهبازی در بخشی از مقاله ‏ی «اقبال لاهوری، نریمان پارسی و صعود سلطنت پهلوی» با استناد به سخنان چند تن از اندیشمندان پارسیان زرتشتی هند، داستان مهاجرت زرتشتیان ایران به هند را به هنگام فتح ایران ( به دلیل فشار مسلمانان)، بررسی و نادرستی این ادعا را اثبات کرده است.

گزیده ‏ای از مقاله : (از صفحه های 20 و 22)


دریافت کامل مطالب مقاله

داستان
کتاب «قصه سنجان» را یک موبد پارسی اهل نوساری به نام بهمن کیقباد در سال 1599 میلادی به فارسی و به نظم نوشت. طبق این قصه پس از اشغال ایران توسط اعراب، گروهی از بقایای موبدان و اشراف ساسانی، که به حفظ آیین خود علاقمند بودند، به کوه های خراسان گریختند و قریب صد سال در آنجا پنهانی زیستند. سپس حدود سالهای 775 میلادی، با قایق به سواحل هندوستان رفتند و در آنجا از سوی جادی رانا ـ شاه سنجان ـ مورد استقبال قرار گرفتند. زرتشتیان در این مسیر رنجهای فراوان تحمل کردند.

رد داستان از سوی پارسیان هند
نریمان ـ اندیشمند پارسی ـ و پس از او برخی پارسیان دیگر اصالت قصه ی سنجان را رد کردند. برای نمونه ب. باتنا در سال 1943 در کنفرانس شرق شناسی بنارس پژوهشی در اثبات دروغین بودن این قصه ارائه داد. او تحقیق خود را با عنوان «قصه سنجان؛ دروغی آشکار» منتشر کرد. برخی از دلایل او در اثبات جعلی بودن این قصه چنین است:
یک) میان هند و ایران در دوران باستان رابطه ی گسترده وجود داشت. ایرانیان بر بخشهایی از هند حکومت کرده اند و از مدتها پیش از اسلام کلنی های زرتشتی در هند برقرار بوده است. پارسیان کنونی هند از نسل زرتشتیان این دورانند نه بقایای فراریان موهوم.
دو) پس از فروپاشی امپراتوری ساسانی، هیچ نوع فشار دینی بر ایرانیان زرتشتی اعمال نمی شده است.
سه) جادی رانا ـ شاه سنجان ـ وجود واقعی نداشته و "سلطان نشین سنجان" پدیده ای موهوم و زاییده ی خیال پردازی قصه نویس است. در هیچ نقطه ای از سرزمین گجرات هیچگاه منطقه ای به نام سنجان وجود نداشته است.
بهرامشاه ناسیک والا ـ پژوهشگر پارسی دیگر ـ نیز ابراز حیرت می کند که چرا نهصد سال پس از وقوع حادثه باید داستان آن گفته شود؟!
عجیب است اینگونه افسانه های مشکوک از سوی نویسندگان غربی نشر می یابند. ساموئل هانتینگون ـ استاد دانشگاه ییل ـ قصه سنجان را نقل می کند. آبراهام جکسون ـ زرتشتی شناس امریکایی ـ این مجعولات را قصه وار بیان می دارد. استادی آلمانی این داستان را به یک ایرانی مقیم آلمان هدیه می دهد و... (ادامه در مقاله دکتر شهبازی)
منبع

همچنین بنگرید به :
مهاجرت زرتشتیان به هند: آمیزه‌ای از واقعیت و قلب واقعیت

بررسی تاریخیِ ادعای کشتار زرتشتیان در عصر صفویه


و

گفتگوی علیرضا سمیعی با عبدالله شهبازی

علائق و انگیزه‌های من در تاریخنگاری معاصر

دانلود

آیین مزدیسنا از پیدایی تا پیوند با قدرت در حکومت ساسانی

از برجسته ترین پدیده ها و شناسه های سیاسی – فرهنگی این دوره ظهور دینی بنام مزدیسنا یا "بهدینی" بعنوان دین رسمی دولت ساسانی است؛ دینی که در اسناد دوره اسلامی "گبری" و "مجوسی" نامیده شده و امروزه "دین زرتشتی" خوانده می شود. در تاریخ نگاری رسمی و داستانی آنرا به اردشیر پاپکان و تنسر منتسب می کنند؛ ولی اسناد موجود تاریخی آنرا به شاپوردوم و کرتیر مربوط کرده و می گویند راهی که با مانی در ساخت یک دین دولتی نافرجام ماند سرانجام با کرتیر به فرجام رسید. درباره پیامبر منسوب به این دین(زرتشت)نیز سخنان بسیار پراکنده و نامستندی وجود دارد؛ بگونه ای که حتی تاریخ زندگی زرتشت نیز برای تاریخ نگاران تنها بر حدس و گمان استوار است. آنها هنوز نتوانسته اند بدرستی دریابند که زرتشت کی و کجا می زیست؟ اوستا چه هنگام نوشته شد؟ زبان اوستا به کدام قوم مربوط بود؟ و...

ایران شناسان سنتی زندگی زرتشت را در یک فاصله بلند زمانی از هزاره هفتم تا سده ششم پیش از میلاد تخمین زده اند؟! تاریخ زندگی زرتشت را گاه با حمله اسکندر می سنجند؛ گاه با ورود سیاوش افسانه ای به خوارزم؛ و گاه با جنگ افسانه ای یونانیها در ترویا!؟ گاه به ۶۰۰۰ سال پیش از افلاطون مربوط می کنند؛ گاه به ۶۰۰ یا ۶۰۰۰ سال ! (؟)پیش از لشکر کشی خشایارشا به یونان؛ و گاه همزمان با تسخیر بابل بدست کوروش. خلاصه بر پایه هر رویداد تاریخی و داستانی می توان تاریخ زندگی این پیامبر را تعیین کرد!

بویس زرتشت را به "دوران سنگ" متصل کرده است زیرا در گاتها نشانه های "دوران مفرغ" دیده می شود لذا 1200تا 1400 را تعیین کرده است. گلدنر در پایان پژوهشهای خود به این نتیجه رسید که ؛ گشتاسب داستانی همان ویستاسب پدر داریوش است و زرتشت ۵۶۰ پ. م. می زیسته است!؟ سرانجام جکسون برای پایان دادن به این آشفتگی نیمه دوم سده هفتم پیش از میلاد را زمان زندگی زرتشت تعیین کرد؛ زمانی که امروز بیشتر ایران شناسان سنتی بر آن هم داستانند.
نژادپرستان ایرانی با اینکه بدلایل آشکار به هر چه کهن تر نشان دادن آئین زرتشت گرایش دارند، اکنون ناگزیر برای پایان دادن به آشفتگی و بی اعتباری عموما زمان زندگی زرتشت را نیمه دوم از سده هفت پیش از میلاد برآورد می کنند؛ هر چند در همه حال به آن پایبند نمی مانند و بنا بر طبیعت داستانی زرتشت و تمایلات خودمحورانه شان از آن تخطی می کنند 1؛ و این در حالی است که در سالهای اخیر روز تولد زرتشت را "کشف"؟! و بر آن همداستان گشته اند؟!

سردرگمی تنها به تاریخ زندگی زرتشت محدود نمی شود. زادگاه جغرافیایی او نیز از همان آشفتگی برخوردار است. می گویند زادگاه او "ایران ویج" بوده است ولی کسی نمی داند این "ایران ویج" کجا بوده است؛ و از استپ های جنوبی روسیه و شهرهای آسیای میانه تا بخشهای گوناگون سرزمین ماد (آذربایجان و کردستان و همدان) تا سیستان و آنسوی مرزهای شرقی فلات ایران و غرب هندوستان و شمال افغانستان را در بر می گیرد! پس وابستگی قومی او نیز روشن نیست! ایران شناسان سنتی نخست آذربایجان را زادگاه زرتشت می دانستند؛ فرضیه ای که مورد استقبال پان ترکیستها نیز واقع شد! سپس خوارزم زادگاه زرتشت فرض گردید(مارکوارت)؛ برخی خوارزم مارکوارت را "بزرگ" کرده تا مرو و هرات را هم در آن گنجاندند(هنینگنیولی زادگاه زرتشت را در ناحیه ای میان هندوکش و هامون هیرمند دانست؛ و سرانجام هومباخ زادگاه او را در حدود صد کیلومتری شرق مشهد و در نیمه راه سرخس دانسته است.

همین آشفتگی در باره شخصیت و نسب خانوادگی(پیشینیان و بازماندگان) او هم دیده می شود. برای نمونه، هرتسفلد زرتشت را سپیتاک پسر سپیتمه، داماد و ولیعهد آستیاگ آخرین پادشاه ماد، می داند که چون کوروش سپیتمه را کشت و با زنش آمیتیس ازدواج کرد پسر خوانده کوروش گشت. با اینکه هرتسفلد می گوید "گئومات مغ" حکم تبعید زرتشت از سرزمین ماد را صادر کرده بود، برخی زرتشت را همان "گئومات مغ" می دانند که بدست داریوش کشته شد (محمد جواد مشکور )؟!
برخی از "اسطوره شناسان"! حتی روح او را در کالبد بودای هندی و ابراهیم خلیل الله هم دمیده اند!؟ بگفته مورخان دوره اسلامی نیز زرتشت شاگرد آرمیا رهبر دینی یهودیان بوده است که به وی خیانت کرد و دروغ گفت؛ پس آرمیا او را نفرین کرد و زرتشت پیسی گرفت و به آذربایجان رفت و دین مجوس(مغان)را بنیاد نهاد (طبری، جلد دوم؛ الکامل ابن اثیر، جلد اول) بر این پایه "بهدینی" انشعابی از یهودیت بشمار است؟!

آثار منتسب به زرتشت(سروده ها، احادیث..)نیز نه تنها میان باورمندان بوی محل اختلاف و جدل است بلکه از دید پژوهشگران تاریخ و زبان هم محل تردید جدی است. آشفتگیها و پریشان نویسی ها نه تنها تاکنون نتوانسته کمکی به شناخت زرتشت کند بلکه دانشمند واقع نگر و حقیقت جوی تاریخ را، که بدنبال اسناد معتبر است، در وجود شخصیتی تاریخی بنام زرتشت قویا به تردید می اندازد. ریشه این آشفتگی و پریشان گوییها هم، که در باره هیچ شخصیت تاریخی دیده نشده است، در آنستکه تاکنون هیچ رد پای مسلم تاریخی از زرتشت دیده نشده است هر سخنی در این باره جز بر پایه گمانه زنی نیست.
برای پژوهشگر تاریخ تفاوتی میان زرتشت با قهرمانان افسانه ای تاریخ ایران همچون جمشید و ایرج و زال و رستم و سیاوش و اسفندیار ... موجود نیست. در سراسر تاریخ جهان کهن، هیچ پیامبر و دانشمند و فیلسوف و پادشاهی نیست که در باره آثار و زمان و مکان زندگی و نسل خانوادگی و قومیت او چنین ابهامات و اختلافاتی باشد؛ تنها "رویداد"ی که در آشفتگی و بی بنیادی به داستان زرتشت شباهت دارد، داستان "مهاجرت آریاییها به ایران" است که آنهم باز به تاریخ این سرزمین مربوط می شود!

نژادپرستان باستان گرای آریایی – پارسی برای آنکه خود را سرچشمه اندیشه های مذهبی، فلسفی و جهان بینانه سازند از یکسو می کوشند زمان زندگی این "پیامبر" را تا می توانند به عقب ببرند، و از سوی دیگر برایش پیوسته اندیشه و حدیث تولید می کنند؛ در هر مورد هم ادعا می کنند که اصل سند از میان رفته است؟! مثلا می گویند برخی مورخین قدیمی تر از هرودوت یادی از زرتشت کرده اند ولی نوشته های آنها بما نرسیده است می گویند که کسان توس پیش از هرودوت و نیز ادکس شاگرد افلاطون از زرتشت نام برده اند!؟ حسن پیرنیا هم با وجود باستان گرایی نیرومندش از این آشفته بازار خرسند نیست و می گوید: هیچ نوشته ای از کسانتوس در دست نیست؛ سخن او را در زمینه مذهب مغان (و نه زرتشت) دیوژن در قرن سوم میلادی نقل کرده است! نظر ادکس را هم پلین در قرن اول میلادی گفته است (ایران باستانی، ص ۴۱۳)؛ نویسندگانی چون پلوتارک، پلین، کلمان اسکندرایی و غیره از مذهب او چیزهایی گفته اند ولی آنها همگی در سده های پسین می زیسته اند و افسانه ها و باورهای رایج زمان خود را نوشته اند.

بنابراین "بی ملاک و مدرک نمی توان نوشته های زمانی را شامل ازمنه ای کرد که چندین قرن پیش بوده" (تاریخ ایران باستان، ص1516-1517).

ارسطو از مذهب پارسیان دوره هخامنشی یاد کرده و خدایان آنها را با خدایان یونانی مقایسه کرده است ولی هیچ نامی از زرتشت نبرده است(همانجا). 

این اندازه از ابهام و تناقض؛ و این حقیقت که زرتشت گرایان و کهنه اندیشان نژادپرست ایرانی بنا بر شرایط و نیازهای مادی و معنوی خود، زرتشت را در زمان و مکان به پرواز در می آورند؛ گاه از حجم کتابش! می کاهند و گاه بر آن می افزایند؛ برایش اندیشه و حدیث تولید می کنند؛ بر هر شخصیت تاریخی دلخواهی تطبیق می دهند؛ و ابزار قدرت سیاسی و برتری جویی قومی – نژادی می سازند، پژوهشگر ژرف اندیش را به این نتیجه می رساند که: زرتشت یک شخصیت افسانه ای است که اربابان زر و زور و تزویر پس از آنکه مجموعه ای از احکام خرافی و موهومات باستانی را به یک دین دولتی بنام بهدینی تبدیل کردند، وی را نیز خلق کردند تا دین ساخته شده دولتی را اعتبار بخشیده و در برابر ادیان رو به گسترش ابراهیمی(توحیدی)و نیز بوداییگری و مانویت بیمه کنند!

اینکه زرتشت قابلیت تطبیق بر هر دوره تاریخی، سرزمین، قوم، شخصیت و دیدگاهی را دارد، خود بهترین دلیل بر افسانه ای بودن آنست؛ زیرا هیچ شخصیت تاریخی چنین قابلیتی را ندارد! مذاهب مغان(روحانیون ایران باستان)و آتراوا (روحانیون سرزمینهای شرقی)، که در "بهدینی" بهم گره خوردند، همچون دیگر مذاهب بدوی(مذاهب شرک و بت پرستی در مصر و یونان و روم و هند و بین النهرین)نیازی به پیامبر و کتاب نداشته اند! کهن ترین بخش اوستا(گاتها ) بخوبی می نمایاند که سنگ بنای اولیه دینی که کرتیرب نام "دین بهی" پایه گذاری کرد؛ و امروز با تغییراتی دین زرتشت خوانده می شود، نیایشهای ساده دامداران کوچ نشین بوده است. این نیایشها در لغات و معانی نیز شباهت بسیاری به نوشته های ریگ– ودا دارند؛ این دامداران کوچ نشین در آنسوی مرزهای شرقی فلات ایران زندگی می کردند و به احتمال بسیار از مردم گچرات هندوستان بوده اند. جماعت موسوم به "پارسیان زرتشتی هند" نیز شاید از بازماندگان آنها باشند.

باری، بر این نیایشها خرافات و افسانه های کهن قومی، باورها و سنتهای مذهبی مغان و احکامی متناسب با درونمایه حکومت ساسانی نیز افزوده گشت. ژان کلنر پژوهشگر بلژیکی پس از چهل سال کار پژوهشی بر روی اوستا و دین زرتشت، به این نتیجه می رسد که زرتشت نه تنها خالق گاتها نیست، زیرا در گاتها نام او سوم شخص است، بلکه اساسا یک شخصیت تاریخی نیست و یک افسانه است( مقالاتی در باره زرتشت و دین زرتشتی، ص ۸ و ۱۱۳). وی می نویسد که برای نتیجه دهی پژوهش بر روی این دین باید خود را از دست پیامبر افسانه ای آن رهانید زیرا او جز زیان و دردسر در بر ندارد و پژوهشگر را بدنبال نخود سیاه می فرستد(همانجا، ص ۴۱).

ریچارد فرای نیز که از معماران باستان گرایی پارسی است، در این باره معترف است که: "پس از سالیان درازی که بررسی ها در این باره کرده اند، باز نمی دانیم زرتشت چه زمان زیسته و تعلیمات او دقیقا چه بوده است... منابع پهلوی در دسترس ما همه پس از اسلام نگاشته شده اند"(میراث ایرانی)

1برای نمونه مهرداد مهرین در کتاب "فلسفه شرق"، با اینکه خود نیمه دوم سده هفت پ.م. را زمان زندگی زرتشت گرفته، انگیزه های نیرومند نژادپرستانه وی را دچار فراموشی می کند و حضرت موسی (۱۳۰۰ پ.م) را "دومین موحد" پس از زرتشت می نامد!؟

همچنین بنگرید به الیگارشی یهودی و ایران