از برجسته ترین پدیده ها و شناسه های سیاسی – فرهنگی این دوره ظهور دینی بنام مزدیسنا یا "بهدینی" بعنوان دین رسمی دولت ساسانی است؛ دینی که در اسناد دوره اسلامی "گبری" و "مجوسی" نامیده شده و امروزه "دین زرتشتی" خوانده می شود. در تاریخ نگاری رسمی و داستانی آنرا به اردشیر پاپکان و تنسر منتسب می کنند؛ ولی اسناد موجود تاریخی آنرا به شاپوردوم و کرتیر مربوط کرده و می گویند راهی که با مانی در ساخت یک دین دولتی نافرجام ماند سرانجام با کرتیر به فرجام رسید. درباره پیامبر منسوب به این دین(زرتشت)نیز سخنان بسیار پراکنده و نامستندی وجود دارد؛ بگونه ای که حتی تاریخ زندگی زرتشت نیز برای تاریخ نگاران تنها بر حدس و گمان استوار است. آنها هنوز نتوانسته اند بدرستی دریابند که زرتشت کی و کجا می زیست؟ اوستا چه هنگام نوشته شد؟ زبان اوستا به کدام قوم مربوط بود؟ و...

ایران شناسان سنتی زندگی زرتشت را در یک فاصله بلند زمانی از هزاره هفتم تا سده ششم پیش از میلاد تخمین زده اند؟! تاریخ زندگی زرتشت را گاه با حمله اسکندر می سنجند؛ گاه با ورود سیاوش افسانه ای به خوارزم؛ و گاه با جنگ افسانه ای یونانیها در ترویا!؟ گاه به ۶۰۰۰ سال پیش از افلاطون مربوط می کنند؛ گاه به ۶۰۰ یا ۶۰۰۰ سال ! (؟)پیش از لشکر کشی خشایارشا به یونان؛ و گاه همزمان با تسخیر بابل بدست کوروش. خلاصه بر پایه هر رویداد تاریخی و داستانی می توان تاریخ زندگی این پیامبر را تعیین کرد!

بویس زرتشت را به "دوران سنگ" متصل کرده است زیرا در گاتها نشانه های "دوران مفرغ" دیده می شود لذا 1200تا 1400 را تعیین کرده است. گلدنر در پایان پژوهشهای خود به این نتیجه رسید که ؛ گشتاسب داستانی همان ویستاسب پدر داریوش است و زرتشت ۵۶۰ پ. م. می زیسته است!؟ سرانجام جکسون برای پایان دادن به این آشفتگی نیمه دوم سده هفتم پیش از میلاد را زمان زندگی زرتشت تعیین کرد؛ زمانی که امروز بیشتر ایران شناسان سنتی بر آن هم داستانند.
نژادپرستان ایرانی با اینکه بدلایل آشکار به هر چه کهن تر نشان دادن آئین زرتشت گرایش دارند، اکنون ناگزیر برای پایان دادن به آشفتگی و بی اعتباری عموما زمان زندگی زرتشت را نیمه دوم از سده هفت پیش از میلاد برآورد می کنند؛ هر چند در همه حال به آن پایبند نمی مانند و بنا بر طبیعت داستانی زرتشت و تمایلات خودمحورانه شان از آن تخطی می کنند 1؛ و این در حالی است که در سالهای اخیر روز تولد زرتشت را "کشف"؟! و بر آن همداستان گشته اند؟!

سردرگمی تنها به تاریخ زندگی زرتشت محدود نمی شود. زادگاه جغرافیایی او نیز از همان آشفتگی برخوردار است. می گویند زادگاه او "ایران ویج" بوده است ولی کسی نمی داند این "ایران ویج" کجا بوده است؛ و از استپ های جنوبی روسیه و شهرهای آسیای میانه تا بخشهای گوناگون سرزمین ماد (آذربایجان و کردستان و همدان) تا سیستان و آنسوی مرزهای شرقی فلات ایران و غرب هندوستان و شمال افغانستان را در بر می گیرد! پس وابستگی قومی او نیز روشن نیست! ایران شناسان سنتی نخست آذربایجان را زادگاه زرتشت می دانستند؛ فرضیه ای که مورد استقبال پان ترکیستها نیز واقع شد! سپس خوارزم زادگاه زرتشت فرض گردید(مارکوارت)؛ برخی خوارزم مارکوارت را "بزرگ" کرده تا مرو و هرات را هم در آن گنجاندند(هنینگنیولی زادگاه زرتشت را در ناحیه ای میان هندوکش و هامون هیرمند دانست؛ و سرانجام هومباخ زادگاه او را در حدود صد کیلومتری شرق مشهد و در نیمه راه سرخس دانسته است.

همین آشفتگی در باره شخصیت و نسب خانوادگی(پیشینیان و بازماندگان) او هم دیده می شود. برای نمونه، هرتسفلد زرتشت را سپیتاک پسر سپیتمه، داماد و ولیعهد آستیاگ آخرین پادشاه ماد، می داند که چون کوروش سپیتمه را کشت و با زنش آمیتیس ازدواج کرد پسر خوانده کوروش گشت. با اینکه هرتسفلد می گوید "گئومات مغ" حکم تبعید زرتشت از سرزمین ماد را صادر کرده بود، برخی زرتشت را همان "گئومات مغ" می دانند که بدست داریوش کشته شد (محمد جواد مشکور )؟!
برخی از "اسطوره شناسان"! حتی روح او را در کالبد بودای هندی و ابراهیم خلیل الله هم دمیده اند!؟ بگفته مورخان دوره اسلامی نیز زرتشت شاگرد آرمیا رهبر دینی یهودیان بوده است که به وی خیانت کرد و دروغ گفت؛ پس آرمیا او را نفرین کرد و زرتشت پیسی گرفت و به آذربایجان رفت و دین مجوس(مغان)را بنیاد نهاد (طبری، جلد دوم؛ الکامل ابن اثیر، جلد اول) بر این پایه "بهدینی" انشعابی از یهودیت بشمار است؟!

آثار منتسب به زرتشت(سروده ها، احادیث..)نیز نه تنها میان باورمندان بوی محل اختلاف و جدل است بلکه از دید پژوهشگران تاریخ و زبان هم محل تردید جدی است. آشفتگیها و پریشان نویسی ها نه تنها تاکنون نتوانسته کمکی به شناخت زرتشت کند بلکه دانشمند واقع نگر و حقیقت جوی تاریخ را، که بدنبال اسناد معتبر است، در وجود شخصیتی تاریخی بنام زرتشت قویا به تردید می اندازد. ریشه این آشفتگی و پریشان گوییها هم، که در باره هیچ شخصیت تاریخی دیده نشده است، در آنستکه تاکنون هیچ رد پای مسلم تاریخی از زرتشت دیده نشده است هر سخنی در این باره جز بر پایه گمانه زنی نیست.
برای پژوهشگر تاریخ تفاوتی میان زرتشت با قهرمانان افسانه ای تاریخ ایران همچون جمشید و ایرج و زال و رستم و سیاوش و اسفندیار ... موجود نیست. در سراسر تاریخ جهان کهن، هیچ پیامبر و دانشمند و فیلسوف و پادشاهی نیست که در باره آثار و زمان و مکان زندگی و نسل خانوادگی و قومیت او چنین ابهامات و اختلافاتی باشد؛ تنها "رویداد"ی که در آشفتگی و بی بنیادی به داستان زرتشت شباهت دارد، داستان "مهاجرت آریاییها به ایران" است که آنهم باز به تاریخ این سرزمین مربوط می شود!

نژادپرستان باستان گرای آریایی – پارسی برای آنکه خود را سرچشمه اندیشه های مذهبی، فلسفی و جهان بینانه سازند از یکسو می کوشند زمان زندگی این "پیامبر" را تا می توانند به عقب ببرند، و از سوی دیگر برایش پیوسته اندیشه و حدیث تولید می کنند؛ در هر مورد هم ادعا می کنند که اصل سند از میان رفته است؟! مثلا می گویند برخی مورخین قدیمی تر از هرودوت یادی از زرتشت کرده اند ولی نوشته های آنها بما نرسیده است می گویند که کسان توس پیش از هرودوت و نیز ادکس شاگرد افلاطون از زرتشت نام برده اند!؟ حسن پیرنیا هم با وجود باستان گرایی نیرومندش از این آشفته بازار خرسند نیست و می گوید: هیچ نوشته ای از کسانتوس در دست نیست؛ سخن او را در زمینه مذهب مغان (و نه زرتشت) دیوژن در قرن سوم میلادی نقل کرده است! نظر ادکس را هم پلین در قرن اول میلادی گفته است (ایران باستانی، ص ۴۱۳)؛ نویسندگانی چون پلوتارک، پلین، کلمان اسکندرایی و غیره از مذهب او چیزهایی گفته اند ولی آنها همگی در سده های پسین می زیسته اند و افسانه ها و باورهای رایج زمان خود را نوشته اند.

بنابراین "بی ملاک و مدرک نمی توان نوشته های زمانی را شامل ازمنه ای کرد که چندین قرن پیش بوده" (تاریخ ایران باستان، ص1516-1517).

ارسطو از مذهب پارسیان دوره هخامنشی یاد کرده و خدایان آنها را با خدایان یونانی مقایسه کرده است ولی هیچ نامی از زرتشت نبرده است(همانجا). 

این اندازه از ابهام و تناقض؛ و این حقیقت که زرتشت گرایان و کهنه اندیشان نژادپرست ایرانی بنا بر شرایط و نیازهای مادی و معنوی خود، زرتشت را در زمان و مکان به پرواز در می آورند؛ گاه از حجم کتابش! می کاهند و گاه بر آن می افزایند؛ برایش اندیشه و حدیث تولید می کنند؛ بر هر شخصیت تاریخی دلخواهی تطبیق می دهند؛ و ابزار قدرت سیاسی و برتری جویی قومی – نژادی می سازند، پژوهشگر ژرف اندیش را به این نتیجه می رساند که: زرتشت یک شخصیت افسانه ای است که اربابان زر و زور و تزویر پس از آنکه مجموعه ای از احکام خرافی و موهومات باستانی را به یک دین دولتی بنام بهدینی تبدیل کردند، وی را نیز خلق کردند تا دین ساخته شده دولتی را اعتبار بخشیده و در برابر ادیان رو به گسترش ابراهیمی(توحیدی)و نیز بوداییگری و مانویت بیمه کنند!

اینکه زرتشت قابلیت تطبیق بر هر دوره تاریخی، سرزمین، قوم، شخصیت و دیدگاهی را دارد، خود بهترین دلیل بر افسانه ای بودن آنست؛ زیرا هیچ شخصیت تاریخی چنین قابلیتی را ندارد! مذاهب مغان(روحانیون ایران باستان)و آتراوا (روحانیون سرزمینهای شرقی)، که در "بهدینی" بهم گره خوردند، همچون دیگر مذاهب بدوی(مذاهب شرک و بت پرستی در مصر و یونان و روم و هند و بین النهرین)نیازی به پیامبر و کتاب نداشته اند! کهن ترین بخش اوستا(گاتها ) بخوبی می نمایاند که سنگ بنای اولیه دینی که کرتیرب نام "دین بهی" پایه گذاری کرد؛ و امروز با تغییراتی دین زرتشت خوانده می شود، نیایشهای ساده دامداران کوچ نشین بوده است. این نیایشها در لغات و معانی نیز شباهت بسیاری به نوشته های ریگ– ودا دارند؛ این دامداران کوچ نشین در آنسوی مرزهای شرقی فلات ایران زندگی می کردند و به احتمال بسیار از مردم گچرات هندوستان بوده اند. جماعت موسوم به "پارسیان زرتشتی هند" نیز شاید از بازماندگان آنها باشند.

باری، بر این نیایشها خرافات و افسانه های کهن قومی، باورها و سنتهای مذهبی مغان و احکامی متناسب با درونمایه حکومت ساسانی نیز افزوده گشت. ژان کلنر پژوهشگر بلژیکی پس از چهل سال کار پژوهشی بر روی اوستا و دین زرتشت، به این نتیجه می رسد که زرتشت نه تنها خالق گاتها نیست، زیرا در گاتها نام او سوم شخص است، بلکه اساسا یک شخصیت تاریخی نیست و یک افسانه است( مقالاتی در باره زرتشت و دین زرتشتی، ص ۸ و ۱۱۳). وی می نویسد که برای نتیجه دهی پژوهش بر روی این دین باید خود را از دست پیامبر افسانه ای آن رهانید زیرا او جز زیان و دردسر در بر ندارد و پژوهشگر را بدنبال نخود سیاه می فرستد(همانجا، ص ۴۱).

ریچارد فرای نیز که از معماران باستان گرایی پارسی است، در این باره معترف است که: "پس از سالیان درازی که بررسی ها در این باره کرده اند، باز نمی دانیم زرتشت چه زمان زیسته و تعلیمات او دقیقا چه بوده است... منابع پهلوی در دسترس ما همه پس از اسلام نگاشته شده اند"(میراث ایرانی)

1برای نمونه مهرداد مهرین در کتاب "فلسفه شرق"، با اینکه خود نیمه دوم سده هفت پ.م. را زمان زندگی زرتشت گرفته، انگیزه های نیرومند نژادپرستانه وی را دچار فراموشی می کند و حضرت موسی (۱۳۰۰ پ.م) را "دومین موحد" پس از زرتشت می نامد!؟

همچنین بنگرید به الیگارشی یهودی و ایران