به نقل از کانال فضای سیاست و سیاست فضا : «ایران همچون ملتی خیالی، نوشتهی مصطفا وزیری.
از دید وزیری، نامیدنِ کل خانوادهی زبان هندواروپایی به عنوان آریایی یک اقدام خودسرانه و بیپایه بوده است و همچنین این فرضیه که سانسکریت قدیمیترین زبان هندواروپایی بوده نیز مردود شده است.
میدانیم که در اوستا هیچ اشارهای به مردمان ماد و پارس نشده است. در نتیجه الصاق عنوان آریایی یا اوستایی به جمعیتهای مادیپارسی ساکن در غرب درست نیست.
در خصوص این ادعا که هخامنشیان به زبان پرژِن قدیم صحبت میکردهاند نیز باید گفت این زبان الفبای خاص خودش را نداشته و در عوض از الفبای زمان آرامی (زبانی به اصطلاح سامی) استفاده میکرده. همان طور که گریشمن گزارش کرده از ۳۰۰۰۰ لوحهی کشفشده در پرسپولیس هیچ یک به زبانِ پرژِن قدیم نبودهاند. چندتایشان به زبان آرامی اما عمدتن به زبان عیلامی بودهاند.
افزون بر این، طبق برخی پژوهشها کوروش نه شاه ایران بلکه شاه انشان بوده است. اسامی کوروش و کمبوجیه نیز مشتقاتی از زبان عیلامی هستند. همچنان که گراردو نیولی نشان داده است آریا را نه باید معادل با ایران دانست و نه معادل با پارسی.»
دریافت مقاله بصورت پی دی اف
به نقل از کانال فضای سیاست و سیاستِ فضا«دنیل دی. پاتس استاد باستانشناسی دانشگاه نیویورک در مقالهای که در سال ۲۰۰۵ در کتاب The Birth of Persian Empire منتشر شده یافتههای نامتعارفی را درخصوص پرشیا و هخامنشیان مطرح کرده که دانش موروثی ما را به چالش میکشد.
پاتس بر کوروش کبیر تمرکز میکند و معتقد است که به رغم آنکه مطالب بسیاری دربارهی او نوشته شده اما چیز چندانی دربارهی او نمیدانیم. پاتس نمیخواهد بر تفاسیرِ رسیده از منابع کلاسیک نظیر هرودوت، گزنفون، کتزیاس، دینون، دیودور سیسیلی، استرابون و یا نیکولاس دمشقی اتکا کند. او در عوض به دنبال آن است تا از منابع بابلی استفاده کند که بسیار به دوران زندگی کوروش نزدیکتر هستند.
در منشور کوروش از او با عناوین فرزند کمبوجیه، شاه انشان، نوادهی کوروش، و نتیجهی چیشپیش نام برده شده است. از دید پاتس منابع بابلی فقط به سرزمین انشان ارجاع میدهند و هیچگاه آن را همچون قلمرویی پرژن تلقی نکردهاند.
کوروش و خانوادهی او نیز هیچگاه هخامنشی نامیده نشدهاند. همچنان که کوروش نیز هرگز خودش را شاهِ پرژنِ انشان ننامید بلکه صرفن خودش را شاه انشان مینامید. بسیاری از دانشوران هخامنشی کوشیدهاند تا کوروش و اجدادش را به اشتباه هخامنشی و یا پرژن بنامند.
ابهام دیگری که پاتس میکوشد آن را روشنتر کند به یکیانگاشتن کوروشِ پارسوماش و کورشِ انشان مربوط است. بر خلاف باور رایج که کوروشِ پارسوماش را همان کوروش انشان (که در منشور کوروش ذکر شده) میدانند پاتس شواهد دیگری را عرضه میکند.
پاتس این ایده را رد میکند که کوروشِ پارسوماش جد کوروش کبیر، بنیانگذار پرژن امپایر بوده باشد. او همچنین کوروش و تبار انشانی او را پرژن یا هخامنشی نمیداند. اکنون مدتها است که مشخص شده تبار کوروش کبیر متفاوت از آن چیزی است که هرودوت برای خشایارشاه و خاندان داریوش برشمرده.
همان طور که از سوی رولینگر نشان داده شده است سنتهای واگرای کوروش و داریوش را که هرودوت با هم خلط کرده است، نباید با یکدیگر اشتباه گرفت. برخلاف داریوش، اجداد کوروش نه هخامنشی بلکه چیشپیشی بودهاند.
افزون بر این، Jan Tavernier ایرانشناس بلژیکی نیز نشان داده است که چیشپیش (Chishpish) یکی از اسامی غیرایرانی است که به اشتباه نامی ایرانی تلقی شده است اما باید به زبان عیلامی، آرامی، بابلی، لیدیایی یا زبانی دیگر تعلق داشته باشد.
پس اگر قلمروی پادشاهیای که کوروش آن را گستراند قلمرویی انشانی بوده آنگاه رویکارآمدن داریوش پس از مرگ کمبوجیه پسر کوروش را باید همچون کودتای پرژنها علیه انشانیها تلقی کرد که خاندان پرژنِ هخامنشیان به سرکردگی داریوش را به جای خاندان انشانی کوروش مینشاند.»
اقوام سامی؛ بررسی تمدن و فرهنگ
(نگرشی انتقادی به پاره ای رفتارهای اجتماعی در ایران امروز)
توضیحات نویسنده درباره کتاب ها:
به نام خدا
بنده علی نسائی کفاش و نویسنده اهل کاخک گناباد، از فرصت های فراوانی که رکود و بیکاری در اختیارم گذاشت برای نوشتن چهار عنوان کتاب بهره برده ام.
کتاب اولم به کجا می رویم بوده که پس از مدتی با اصلاحات عمیق تبدیل به کتاب دیگری تحت عنوان روزمرگی های ملال آور زندگی شد و دارای فصول متعددی به شرح زیر است: پیش گفتار اول، پیشگفتار دوم، مقدمه اول، مقدمه دوم، احترام به مشاغل، آنارشیسم اجاره بها، مشتری، فرهنگ دقیقه نود، عجله، نسیه، منت گذاری، وفاداری، بیعانه، درآمد کسبه خرده پا، تکدی گری، تن پروری، کیفیت گریزی و کمیت طلبی، بنایی، دزدی، ترس از کار گروهی، توحید، فرهنگ ترافیک، آزادی، انتقاد، اعتناد بنفس، نه، همه فن حریف بودن ما، کتاب، مردم آزاری، نوبت گریزی و تقدم ستیزی، تبعیض، ضمانت، سرطان مدپرستی، جابجایی اولویت های زندگی، اسراف، بهداشت، گردش گری یا غارت گری؟، جهیزیه، خودخواهی، نتیجه گیری و منابع و مآخذ.
در این اثر که غالبا از تجربه های خود و گاه دیگران استفاده کرده ام، در واقع نقد اجتماعی و فرهنگی می باشد که کاملا برای امروز ما می تواند بسیار ملموس و در عین حال مفید به فایده بنظر برسد.
کتاب دوم بنده، اسلام از نظر اندیشمندان جهان که واکنشی به گفتمان دین ستیزی بوده و دارای فصول زیر است: پیشگفتار، مقدمه، اسلام، محمد(ص)، قرآن، تشیع، سادات، تعدد زوجات، اخلاق و عقلانیت، ما و غرب و منابع و مآخذ.
از آنجا که خودم دانش زیادی در این خصوص نداشتم؛ گزیده ای از سخنان و نوشته های دانشمندان عمدتا اروپایی را در آن درج کرده و در این کتاب پاسخ های درخوری به اسلام ستیزان داده و از این جهت مهم است که این عزیزان بی طرف بوده اند.
کتاب سوم ، اقوام سامی نیز از آن دسته کتاب هایی ست با رفرنس های متعدد، که اگر در بازار نشر موجود می بود اقدام به نوشتن آن نمی کردم. من در این اثر به عنوان فردی فاقد احساسات ناسیونالیستی دست به قلم برده ام و گفتمان موجود توده ها در خصوص اعراب را به چالش گرفته و ادامه چنین روندی را به حال امت اسلام و حتی خودمان بسیار زیان بار تشخیص داده ام که هم در تقابل آشکار با آموزه های اسلامی ست و هم در تقابا آشکار با حقوق بشر است و نفع همگان در این ست که این افکار را برای همیشه از خود دور کنیم که فوق العاده تنش زا و برخلاف مصالح کشور است.
ایران باستان در ترازو؛ این آخرین کتاب نیز در نوع خودش درخور توجه و تامل است و در قالب ۲۴ فصل نوشته شده؛ مطالبی که معمولا در کتاب های درسی نمی نویسند.
بنده تاریخ آن دوره مالامال از اغراق را مورد برسی و موشکافی قرار داده و بسیار متاسفم که فقط افراد انگشت شماری اقدام به نوشتن چنین آثاری می کنند و این چند دلیل دارد: یا نویسنده خودش شخصا آرزو اندیش است و یا اینکه به آن نقد دارد ولی صلاح نمی داند که آن را زیر سوال ببرد، یعنی حقیقت را قربانی مصلحت می کند، کاری کافرانه و نابخشودنی که به هیچ وجه موجه نیست. در یک کلام من نشان داده ام که ایران باستان وجود داشته اما تمدنی به این نام تقریبا در تاریخ ثبت نشده است. مطالعه این دوره یعنی تاریخ کشتارها' جنگهای بیشمار و در یک کلام تمدن سوزی و دیگر هیچ!
امید دانا در کلیپی گفته است که بخاطر رضایت سرویس اطلاعاتی ع سعودی، مسیرش رو به اصطلاح عوض کرد، پشت نظام در آمد و فعالیت های اسلام ستیزانه اش رو متوقف کرد. انچه باعث این تغییر شده در اصل همان افکار باستانگرایانه و عرب ستیزانه اش است. فعالیت هایش رو نه بخاطر رضایت امریکا و غرب و دشمنی شان با ایران و اسلام تغییر داد؛ بلکه تنها رضایت یا سوء استفاده "عربستان" است که باعث تغییر شد. اصل ماجرا همین جاست. دانا بر اثر مطالعه و تحقیق اسلام ستیزی رو متوقف نکرد، بلکه علت چیز دیگری ست: رضایت آنچه عربها را در ذهن شووینیستی و باستانگرایانه نمایندگی می کند یعنی؛ عربستان سعودی.
مهمترین دلیل دشمنی عربستان، وجود ایران در محور مقاومت است. تعبیر بخشی از به اصطلاح ایران گرایان از محور مقاومت، توسعه سرزمینی ایران و بازگشت به مرزهای باستانی شاهنشاهی پیش از اسلام است. این است که نگاه امثال دانا به محور مقاومت و نظام جمهوری اسلامی، نگاهی توسعه محور و تجاوزگرایانه است و تلقی شان در حال حاضر از ولایت فقیه، همان سلطنت است که این بار عمامه جای تاج را گرفته. این قشر از سلطنت طلبان حتی از خاندان پهلوی هم گذر کرده اند چون امیدی به برگشت اش ندارند و فعلا جمهوری اسلامی ست که در نگاه شان، توسعه سرزمینی و قدرت گرفتن ایران رو بهتر به پیش می برد.
داشتن چنین نگاهی به ج ا، دقیقا چیزی است که غرب و دوستان منطقه ای اش مثل عربستان سعی در تبلیغ و ترویج اش در فضای رسانه ای و کشورهای عراق و سوریه و حتی فلسطین دارند؛ با هدف بدبین کردن مردم و نخبگان آن کشورها به جمهوری اسلامی و متوقف کردن محور مقاومت، و موج سواری روی اختلافات مذهبی و قومی عرب و عجم.
دفاع امثال امید دانا از نظام، مهر تاییدی ست بر این ادعای دشمنان محور مقاومت و او دقیقا همین خط تبلیغی را با نگاهی دیگر پیگیری می کند. بخشی از هواداران نظام با همین هدف، سعی در جلب رضایت بخشی از جامعه بوسیله تحریک احساسات ناسیونالیستی شان دارند. چرخش دانا به این سمت هم بهترین فرصت برای یارکشی شان در مقابل بخشی از جریان اپوزیسیون و سلبریتی ها در فجازی است.
شاید در کوتاه مدت این یارکشی ها به نفع بخشی از جریان رسانه ای نظام باشد، اما سرمایه گذاری روی امید دانا، سرمایه گذاری خوبی نیست. چون نگاه اجتماعی و فرهنگی اش با اصول نظام ج ا، شاید در برخی از جنبه ها هم پوشانی داشته باشد، اما در کل اختلاف مبنایی جدی دارد با نظامی که خود را امت گرا و غیر قومی می داند. دانا حتی در سیاست داخلی هم به ضرر جامعه ایرانی و نظام حاکم است، چون بدلیل رسوب افکار رضاخانی و پان ایرانیستی/فارسیستی، نگاه اش به تاریخ و فرهنگ اقوام ساکن ایران، همان نگاه یکسان سازِ منکر کثرت فرهنگی اجتماعی، و نگاهی سرکوبگر و ضد هویت اقوام است. این بنیادگرایی از نوع ملی یا قومی، مهمترین عامل تحریک گسل های قومی در ایران می باشد.