زیگورات

زیگورات

عیلام. نوشته هایی درباره تاریخ و فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام ...
زیگورات

زیگورات

عیلام. نوشته هایی درباره تاریخ و فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام ...

زرتشتی گری آیین دولتی ایران باستان/ همسان سازی زرتشتی گری با تحولات زمان 1

بخش اول:

اگر زرتشت را شخصیتی واقعی - نه اسطوره ای- فرض کنیم ،1 زمان زندگی او روشن نیست . در این زمینه آراء متشتت و متعددی وجود دارد که همه بر گمان و قرینه استوار است . دورترین زمانی که برای زرتشت قایل شده اند سده هیجدهم و نزدیک ترین آن سده ششم پیش از میلاد است . 2 زرتشت گرایان ایرانی به هرچه کهن تر جلوه دادن آئین زرتشت تمایل دارند . ذبیح بهروز زمان زرتشت را 1800 پیش از میلاد و احمد تفضلی بین 1000 تا 1200 پیش از میلاد می دانند . 3 گنولی، مؤلف زمان و سرزمین زرتشت، 4 با اشاره به فقدان مدارک تاریخی و صرفاً با اتکاء بر قرائن، زمان و  پیدایش و نشو و نمای زرتشتی گری را در اوائل هزاره اول پیش از میلاد، پیش از ظهوراقتدار دولت هخامنشی، فرض می کند. 5 ایلیا گرشویچ، که برای زرتشت شخصیت واقعی قائل است، او را متعلق به حوالی سده ششم پیش از میلاد می داند. 6

چه زمان زرتشت را در هزاره دوم پیش از میلاد و چه در سده ششم پیش از میلاد بدانیم، یک اصل مسلم است : در زمان هخامنشیان یا آئین زرتشت وجود نداشت و یا تنها یک آئین محدود بومی، شاید در گوشه ای دور دست از سرزمین های شرقی ایران و شاید در آسیای میانه، بود؛ به هرروی، آئین شناخته شده و مقبول همگان یا بخش قابل اعتنایی از مردم ایران و به طریق اولی دین رسمی دولت هخامنشی نبود . بسیاری از پژوهشگران- چون هارله ،  دارمستتر ،  کاسارتلی،  زودربلوم ،  گری، الدنبرگ ، مولتن، مور ، پراشک و نوبرگ - براین نظرند . 7

در کتیبه های هخامنشی ، متعلق به سده های ششم تا چهارم پیش از میلاد، نامی از زرتشت و زرتشتی گری و اوستا در میان نیست .8  همانگونه که در اوستا نیز نامی از هخامنشیان و کورش مندرج نیست . 9

دیاکونوف می نویسد: [در گاتاها] از دستگاه دولتی شاهنشاهی بزرگ خبری نیست و اصطلاحات کشورداری و حقوقی آن نیز کاملاً با آن چه در ایران باستان بوده تفاوت دارد . در ذخیره لغوی گاتاها نیز کوچک ترین اثری از نفوذ زبان ایرانی باستانی و زبان های آسیای مقدم مشاهده نمی گردد و در شاهنشاهی چون کشور هخامنشیان چنین نفوذی حتماً می بایست وجود داشته باشد. 10

ارانسکی، ضمن تأیید نظر دیاکونوف، می نویسد: در اوستا کوچک ترین ذکری از پول و اصول مالیاتی و جاده های پستی وساتراپ نشین ها و دیگر مؤسسات پادشاهی هخامنشیان نیامده و حال آن که در نیمه دوم سده ششم ق . م. چنان که می دانیم حکومت هخامنشیان در ایران و آسیای میانه برقرار شده و قبایل و اقوام گوناگون ایرانی زبان در آن عهد با مؤسسات مذکور سروکار داشته، نیک از آن ها مطلع بودند. 11

دیاکونوف و اورانسکی این احتمال را می دهند که متونی چون گاتاها در گذشته دور، پیش از نیمه دوم سده ششم پیش از میلاد،تدوین شده؛ و بنابراین آن چه به نام آئین زرتشت شکل گرفته ثمره انباشت پندارهای کهن دینی ایرانیان و زمان تکوین آن در دوران هخامنشی یا متأخر بر آن بوده است . روایت جکسون آمریکایی از زرتشت به داستان شبیه است تا پژوهش تاریخی.12  

دهالا، محقق پارسی، می نویسد : در کتیبه های هخامنشی نه تنها نامی از زرتشت نیست بلکه که حتی از ”اهریمن“ یا ”انگره مینو “،که یکی از پایه های اعتقادات زرتشتی است ، سخن نرفته است. داریوش از "اورمزد" نمی خواهد که او را از شر ”اهریمن“ حفظ کند بلکه درخواست می کند که وی را از شر "دروغ" حفظ کند. 13

نوبرگ [نیبرگ]، که مرجعیت او در حوزه هخامنشی شناسی مورد تردید نیست، در این زمینه بحثی مبسوط ارائه داده است . او از جمله با استناد به آداب و رسوم غیر زرتشتی و حتی ضد زرتشتی متداول در زمان هخامنشی، چون رسم اندودن مردگان به موم و خاکسپاری آنها و قربانی کردن جانوران، فرضیه زرتشتی بودن هخامنشیان را مردود می شمرد. می دانیم که هخامنشیان اجساد خود را در گور می نهادند، مقابری که  به ویژه در پیرامون تخت جمشید همچنان پابرجاست، و می دانیم که گویا اسکندر جسد حنوط شده کورش را دیده است. نوبرگ می نویسد:

من پیش ازاین به مناسبتی از طرفداران زرتشتی بودن داریوش مخصوصاً این پرسش را کرده بودم که اختلاف میان آئین به خاک سپردن مرده نزد هخامنشیان و زرتشتیان را چگونه توجیه می کنند : هخامنشیان مردگان را زیر خاک دفن می کردند، زر تشتیان مرده را در هوای آزاد می گذاشتند . پاسخ این پرسش را همچنان به من بدهکارند. افسوس می خورم که این پرسش را جدی نگرفتند . این پرسش اهمیت بنیادین دارد . انسان نمی تواند که زرتشتی باشد و درعین حال  مردگان خود را در خاک دفن کند. اسناد زرتشتی در این باره به اندازه کافی آگاهی روشن می دهند.

نتیجه گیری قطعی نوبرگ این است : <هخامنشیان هیچ جایی در تاریخ ویژه دین زردشتی ندارند.> 14

گیرشمن نیز به آداب و رسوم غیر زرتشتی هخامنشیان اشاره دارد . 15 به نوشته گیرشمن، حفاری های باستان شناسی پیشینه آداب تدفین زرتشتی را تنها تا عهد ساسانی می شناسد و تنها در این زمان است که ”برج های خاموشان“ به پا شد . 16 دوشن گیمن معتقد است که گسترش آئین زرتشت در دوره هخامنشی، در سده های ششم تا چهارم پیش از میلاد، بود ولی دلیلی در دست نیست که داریوش اول و پادشاهان پسین هخامنشی، که اهورامزدا را می پرستیدند، زرتشتی بودند.17  

ویدن گرن پس از بیان مشروح ادله مخالفین و موافقین زرتشتی بودن هخامنشیان چنین نتیجه می گیرد:

اگر نظری بر مجموعه بحث بیفکنیم بی درنگ درمی یابیم کسانی که گرایش زرتشتی هخامنشیان را انکار می کنند به واقعیات استناد می جویند، در صورتی که مدافعان نظریه مخالف ... باید به استنتاجات مستقیم و به امواج فرضیات اکتفا کنند. بدینسان، تا زمانی که واقعیت های تازه ای را در جهت زرتشتی بودن این شاهنشاهان بزرگ کشف نکنیم، این موضع عملا مسلم بر جای می ماند که هخامنشیان زرتشتی نبوده اند. 18

پاورقی:

1- برخی محققین ”زرتشت“ را نامی عام برای روحانیون می دانند . به نوشته ناگندرانات گوس، در یسنایشت از روحانیون با عنوان "زوتر" یاد شده و سراینده خود را (Athravan) “ و ”آتراوان زوتر“ (زرتشت) نامیده است . در گاتاها نیز سراینده خود را به صراحت یک ”زوتر“ خوانده است (Zoatar) “

Nagendranath Ghose, The Aryan Trail in Iran and India, Calcutta University of Calcutta,

دارمستتر ابتدا وجود تاریخی زرتشت را منکر بود و او را تنها یک اسطوره می دانست هفتاد سال بعد، موله تاریخیت زرتشت را انکار کرد. (ژاک دوشن گیمن، دین ایران باستان ، ترجمه رؤیا منجم، تهران: فکر روز،1375 ص 184)

2- ژاله آموزگار و احمد تفضلی، اسطوره زندگی زرتشت، تهران: کتابسرای بابل، 1370 ، صص 13-20

3- جان هینلز، شناخت اساطیر ایران، ترجمه ژاله آموزگار و احمد تفضلی، تهران: کتابسرای بابل- نشر چشمه، 1371 ، زیرنویس ص 12

-4 Gherardo Gnoli, Zoroaster's Time and Homeland: A Study on the Origins of Mazdaism and Related Problems, Naples: 1980.

-5 Gherardo Gnoli, “ Zarathushtra”, Encyclopedia of Religion, New York: Macmillan, 1987, Vol.15, pp. 556-557

6- ایلیا گرشویچ زمان تولد زرتشت را در حوالی سالهای 630 تا 618 پیش از میلاد و زمان فوت او را در حوالی سال های 553 تا 541 پیش از میلاد ذکر می کند.

Ilya Gershevitch, “Zoroaster”, Americana, vol. 29. p. 812

7-هنریک ساموئل نیبرگ، دینهای ایران باستان، ترجمه سیف الدین نجم آبادی، تهران : مرکز ایرانی مطالعه فرهنگ ها، 1359 ، ص 355

-8 Gnoli, ibid.

-9 M. Boyce, “Achaemenid Religion”, Encyclopaedia Iranica, vol. I, p. 427.

<به اوستا بازگردیم. آنچه بی درنگ توجه ما را به خود جلب می کند، سکوت کامل آن درباره غرب ایران است خواه امپراتوری ماد باشد، خواه آشوری ها یا دیرتر، هخامنشیان یا یونانی ها> (دوشن گیمن، همان مأخذ، ص182)

10-ایگور م. دیاکونوف، تاریخ ماد، ترجمه کریم کشاورز، تهران: پیام، 1357 ، ص 357

11-ام. ام. ارانسکی، مقدمه فقه اللغه ایرانی، ترجمه کریم کشاورز، تهران: پیام، 1358 ، ص89

12-آبراهام و . جکسون، سفرنامه جکسو ن: ایران در گذشته و حال ، ترجمه منوچهر امیری و فریدون بدره ای، تهران: خوارزمی، 1369 ، صص 76-74

-13 Maneckji Nusservanji Dhalla, History of Zoroastrianism, Bombay: K. R. Cama Oriental Institute, 1985, p. 134.

14- نیبرگ، هنریک ساموئل نیبرگ، دی نهای ایران باستان ، ص 363

15- همان مأخذ، ص 396

16- رومن گیرشمن، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمد معین، تهران : انتشارات علمی و فرهنگی،1364،ص173

96- همان مأخذ، ص 398

-17 J. Duchesne- Guillemin, “Zoroastrianism”, Americana, 1985, vol. 29, p. 814.

18- گئو ویدن گرن، دی نهای ایران، ترجمه منوچهر فرهنگ، تهران: آگاهان ایده، 1377 ، ص 21

دکتر عبدالله شهبازی،دین و دولت در ادیشه سیاسی ص20-24

ادامه دارد

نظریه کرویت زمین نزد متفکران مسلمان(تمدن اسلامی)

زیگرید هونکه می نویسد:

«تمدن اسلامی ... نه تنها ارثیه یونان را از انهدام و فراموشی نجات داد و آن را اسلوب و نظم بخشید، بلکه مسلمین پایه گذار شیمی آزمایشی، فیزیک ، جبر ریاضیات به مفهوم امروزی و مثلثات، زمین شناسی و جامعه شناسی هستند . تمدن اسلامی تعداد زیادی کشفیات گرانبها و اختراعات در همه بخش های علم تجربی به مغرب زمین هدیه کرده است که بعدها اکثر آن ها را نویسندگان اروپایی دزدانه به حساب خود گذاردند . گرانبهاترین آن ها شاید روش تحقیق علوم طبیعی باشد که با پیشگامی مسلمین راه اروپا را هموار ساخت و به شناخت قوانین طبیعت و تفوق و کنترل بر آن انجامید.»1

همه ما داستان تراژیک گالیله را خوب می شناسیم و بسیاری از ما گفته منسوب به او را، که گویا به گاه "توبه" و انکار حرکت زمین زیر لب گفت : ”به رغم این، تو می گردی“ در ذهن داریم . داستان گالیله برای ما ایرانیان نیز، مانند اروپاییان، به یک اسطوره اخلاقی بدل شده است . ما نیز، چون یاسپرس، گمان می بریم که تا چهارصدسال پیش، که غرب کرویت زمین را شناخت، <هیچگاه آدمی از کروی بودن زمین بدینگونه واقعی، حتی در عالم حدس و گمان، آگاه نشده بود .> 2 یاسپرس این آگاهی را سرآغاز دانش جدید می داند. پس، شاید برای ما عجیب جلوه کند اگر بدانیم که در سده های سوم و چهارم هجری متفکرین مسلمان کرویت زمین و حرکت آن را می شناخته اند.

ابن رُسته، که در اواخر سده سوم هجری می زیست، کتاب خود، اعلاق النفیسه، را با آیات قرآنی، که آدمی را به شناخت طبیعت فرا می خواند، آغاز می کند و سپس اقوال گوناگون عصر خود را در باب شکل زمین بیان می دارد. 3  نظر غالب، که نظر ابن رسته نیز هست، چنین است:

خدای بزرگ فلک را دایره گون، به شکل کره میان تهی و گردنده، آفریده است، و زمین را نیز کروی شکل آفریده است ... زمین در هر شبانه روز یک بار بر دو قطب می گردد. 4

دلیل ابن رسته بر کرویت زمین کاملاً علمی- تجربی است:

علما دربارۀ این که زمین هم با تمام اجزایش، اعم از خشکی و دریا، کروی است اتفاق نظر دارند . دلیل بر این مدعا آن که طلوع و غروب خورشید و ماه و سایر ستارگان بر مردمانی که در نواحی گوناگون زمین زندگی می کنند در یک زمان نیست. 5

در رسائل اخوان الصفا، متعلق به سده چهارم هجری، نیز زمین کروی شکل توصیف شده که از لحاظ هیئت و حرکتی که دارد <حیوانی است زنده.> 6

در این دوران، مسئله حرکت انتقالی زمین به دور خورشید نیز برای دانشمندان مسلمان شناخته بود. ابن رسته می نویسد:

و جمعی گویند : گردشی که از ستارگان به نظر می رسد در واقع حرکت زمین است نه فلک خورشید. 7

به گزارش بیرونی(362-442ق.) ، برخی منجمان هندی، چون برهما گوپتا، دربارۀ حرکت زمین سخن گفته اند و برخی اساتید هندی، که او در سفر هند با آنان دیدار  داشته، به حرکت زمین به دور خورشید قائل بوده اند. بیرونی تا پایان عمر در بین دو نظر اصلی کیهان شناسی زمان خود، که یکی از کیهان شناسی ”عقلی“ یونانی و دیگری از کیهان شناسی تجربی هند متأثر بود، سرگردان ماند . او به تأثیر از نظر یونانی به مرکزیت زمین در منظومه شمسی باور داشت ولی در اواخر عمر بر اساس محاسبات پیچیده نظریه مرکزیت خورشید و حرکت زمین را پذیرفت و سپس به نظر پیشین عدول کرد. 8

اندیشه بشری در کانون اسلامی به اوجی شگرف رسید و این قابل انکار نیست. شاید تکرار این مسئله برای آشنایان با کتاب و تحقیق ملال آور باشد . ولی آنگاه که دریابیم کسانی با شناخت تحول جمعیتی جامعه ما و بر بنیاد برخی دگرگونی های روانی متأثر از مسائل سیاسی روز با گستاخی عجیبی این کتمان و تحریف را "عادی" و جز آن را "غیرعادی" جلوه می دهند، از این تکرار گریزی نمی یابیم .

به راستی چرا پدیده ای به نام ”تمدن اسلامی“ پدید شد؟ حتی اگر این تمدن را مولود <تخم های پراکنده هلنیسم > بدانیم، چرا این تخم ها در دوران سلطه مستقیم 80 ساله یونانیان بر ایران (از فتح ایران توسط اسکندر در 330 پیش از میلاد تا سقوط حکومت سلوکی) و در دوران 474 ساله ”هلنوفیلی“ اشکانی بارور نشد؟ و چرا بعد، در دوران 425 ساله شاهنشاهی ساسانی، ایران به کانون اندیشه فلسفی زمان خود بدل نگردید؟ و چرا این شکوفایی عقلی، سده ها بعد، به وسیله تمدنی صورت گرفت که از <برهوت>  بیابان های حجاز سربرکشیده بود؟

 پاورقی

1-زیگرید هونکه، فرهنگ اسلام در اروپا، ترجمه مرتضی رهبانی،ص311-312

2-کارل یاسپرس، آغاز و انجام تاریخ، ترجمه محمد حسن لطفی، تهران: خوارزمی، 1363 ، ص 114

3-ابن رسته، الاعلاق النفیسه، ترجمه حسین قره چانلو، تهران: امیرکبیر، 1365 ، صص32-34

4-همان مأخذ، ص 17

5-همان مأخذ، ص 21

6-سید حسین نصر، نظر متفکران اسلامی دربارۀ طبیعت، تهران: خوارزمی، 1359 ، ص 141

7-ابن رسته، همان مأخذ، ص 33

8-نصر، همان مأخذ، صص 215-217

منبع: دکتر عبدالله شهبازی،دین و دولت در اندیشۀ سیاسی ص51-54

سامانه سیاسی و فراز و فرود تمدن عیلامی

دولتهای عیلامی در تعامل و کشمکش با دولتهای بین النهرین سنتهای سیاسی ویژه ای را در جنوب غربی ایران، و نه در دیگر ایالات عیلامی نشین در درون فلات ایران، پایه گذاری می کنند که در تاریخ سیاسی این سرزمین نیز تداومی تکاملی می یابد. پس روند تحول بینشها و نهادهای سیاسی در ایران باستان را باید با دولت عیلام پی گرفت که نخستین سلسله حکومتی بزرگ شرق باستان است که کانون آن در فلات ایران بود. تمدن عیلام، از نخستین تمدنهای شناخته شده ایران باستان است که در کناره های رود کارون بالیدن گرفت؛و دولت عیلام(645-2600پ .م)، دیرپاترین دولت ایران باستان است که خوزستان و لرستان و – کوههای بختیاری و فارس را تا مرکز و شرق ایران زیر پوشش داشته و مرز غربی آن رود دجله بوده است.

پیشتر حوزه جغرافیایی این تمدن را به جنوب غربی ایران محدود می کردند، ولی امروز حوزه فرهنگی و حتی سیاسی آنرا تا شرق و شمال فلات ایران هم گسترده اند. تمدن جدیدا کشف شده جیرفت هم بدلیل شباهت زیگورات آن به زیگورات عیلامی حکایت از پیوندهای فرهنگی و روابط سیاسی آنها با عیلامی ها دارد. شوش، که پیش از عیلامی ها و در آغاز سکونت آنها زیر فرمان شاهان سومری و اکدی بود 1 ، مرکز سیاسی این دولت بوده که همراه با ماداکتو، خایدالو (خرم آباد)، اهواز و انشان (پایتخت کوهستانی عیلام؛ فارس امروزی) از شهرهای مهم عیلام بشمار می رفت. آنها کشوری را که اکنون ایران نامیده می شود، هلتمتو (سرزمین مقدس) نامیدند؛ ولی سومریها و اکدیها، که خود در دشتهای باز بین النهرین بسر می بردند، کشور آنها را عیلام (کوهستان) می نامیدند زیرا بیشتر عیلامیها، دست کم آنها که با دولتهای بین النهرین در تعامل و کشمکش بودند، در کوهستانهای غرب ایران زندگی می کردند؛ و این نامگذاری هم در تاریخ ثبت گردید که امروز اسباب گمراهی بسیاری از مورخان در شناخت گستره و ژرفای نفوذ تمدن و فرهنگ عیلامی در فلات ایران شده است.

تعلق نژادی و مردم شناختی آنها روشن نیست؛ پژوهشگران، زبان آنها را نیز تک خانواده دانسته اند که ریشه مشترکی با زبانهای سامی و زبانهای موسوم به "هند و اروپایی" ندارد؛ هر چند کاوشهای اندک باستان شناسی 2 نفوذ عنصر سامی را در تمدن و فرهنگ عیلامی نشان داده است (پیرنیا، تاریخ ایران باستان، ص -35-36) .

آنها که پیدایش هر تمدنی را را در پی یک "مهاجرت از شمال به جنوب" ممکن می دانند، با توجه به شباهت آثار بدست آمده از شوش پایتخت عیلام و شهر آنائو در ترکستان جنوبی، و نیز برخی شباهتهای زبانشناختی، خاستگاه نخستین عیلامیها را در آن نواحی سراغ می دهند و آنها را از نژاد زرد آلتایی می شمارند؛ ولی این شباهت می تواند فقط نشانه ای از روابط اقتصادی و فرهنگی میان این دو شهر باشد .(ویل دورانت ص103).

از شش هزار سال پیش عیلامیها کشاورزی می کردند، سلاح و ابزارهای مسین داشته، حیوانات را اهلی کرده و با خط و بازرگانی آشنا شده اند. مسیر بازرگانی آنها از هند به بابل و مصر امتداد داشت.(همانجا ص105).

 عیلامیهای بدوی خط میخی را از سومریها گرفته و جایگزین خط تصویری خود نمودند. در سنگ نبشته های عیلامی، واژه های سامی و سومری بسیار دیده شده است؛ و این تأثیر و نفوذ فرهنگی می تواند نشانه ای از همزیستی و مناسبات دیرینه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی آنها با سومریها و سامی ها پس از برقراری این دولت باشد. گل نبشته ها و سنگ نبشته های بدست آمده از اقامتگاه شاهان عیلام در هفت تپه خوزستان به هر دو خط عیلامی و اکدی است. همچنین سامانه مادر شاهی آنها نیز سرانجام جای خود را به سامانه پدر شاهی اخذ شده از همسایگان باختری اش داد. عیلامیها خود نیز بیشترین تأثیر را بر تمدن و فرهنگ دیگر مردمان بومی ایران داشته اند. بیش از ۳۰ هزار گل نبشته از عیلامیان در تخت جمشید بدست آمده که در زمان رضا شاه به بهانه تحقیق و رمزگشایی به دانشگاه شیکاگو منتقل گردید؛ و تاکنون جز تعدادی اندک از آنها، آنهم بسیار نامطمئن، ترجمه نشده اند و ما نمی توانیم از اندیشه ها و سامانه های دینی، سیاسی و اجتماعی آنها از روی مدارک خودشان سخن بگوییم؛ و همچنان ناگزیریم از کتیبه های آسوری و هخامنشی، دشمنان سیاسی عیلام، آنها را باز شناسی کنیم!

تاریخ سیاسی عیلام از آغاز تا انجام با دولتهای بین النهرین: سومری، اکدی، بابلی و آسوری، پیوند خورده است. نخستین یادمان تاریخی از عیلام به پیشروی یک پادشاه سومری در سواحل شمالی خلیج فارس و سرزمین عیلام بر می گردد که به سلطه سومر در این نواحی منجر گردید ( ۲۷۵۰ پ.م): "او به دریا رفت و بالا رفت به سمت کوهستان (عیلام)" (کتیبه ای کوتاه).

از دوره های آغازین حیات این دولت اطلاع بسیار اندکی موجود است که به کشمکشهای متقابل عیلام و سومر – اکد مربوط می شود. نخستین سلسله حکومتی عیلام (2550-2600 پ.م)، آوان نام داشت که مرکز آن شوشتر بود و پایه های تشکیلات سیاسی – حکومتی عیلامیان را استوار ساخت. سلسله حکومتی سیماش نخست تابع بابل بود و در ۱۸۶۰ پیش از میلاد نیز سرنگون شد. جنگهای عیلامیان در این دوره به انقراض دولتهای سومر – اکد در بین النهرین؛ و سلطه بلند مدت آنها بر منطقه انجامید. شاه نامدار این دوره عیلام، پوزور این شوشیناک، برای بزرگداشت خود نخستین تندیسها را بر پا کرد. ۱۶۰۰ پ.م. کاسی ها به سرزمین عیلام تاخته و آنرا زیر سیطره خود بردند. سپس بابلیها، هاتی ها و باز خود کاسی ها این سرزمین را چهار سده پیاپی زیر سلطه داشتند. دوران شکوه 1145 -1100  پیش از میلاد بود؛ از آن پس دولت عیلام رو به – و اقتدار سیاسی عیلامیان در سالهای  سستی و پراکندگی و ناتوانی نهاد. دولت مرکزی در پی جنگهای بیرونی و ستیزه های درونی سرانجام متلاشی شد و ایالات عیلامی در فلات ایران از یکدیگر مستقل شده و زندگی جداگانه ای در پیش گرفتند؛ دولت مرکزی پیش از آن نیز چندان قدرتمند نبوده است و ایالات عیلامی بگونه ای فدرالی اداره می شدند. دموکراسی اشرافی و فدرالیسم سیاسی ویژگی حکومت عیلامیها بود؛ سامانه باز سیاسی راز پابرجایی و دیرپایی حیات سیاسی آنها بوده است.

واپسین سده از حیات سیاسی عیلام(745-645 پ.م)  را می توان دوره سراشیبی و سقوط این دولت نامید که با اینکه شوش را پس گرفته و دوباره به یک قدرت سیاسی – نظامی در منطقه تبدیل شد، بدلیل از هم پاشیدگی درونی، در برابر گسترش کوبنده امپراتوری آسور توان پایداری از دست داد و سرانجام با تهاجم آسور بانی پال، پادشاه قدرتمند آسور، این حکومت دیرپا از هم گسست؛ ولی دولتهای کوچکتر عیلامی در ایران تا پیش از تهاجم و سلطه هخامنشیان در ۵۴۵ پ.م. به حیات مستقل خود ادامه دادند تا آنکه پس از آن تابع امپراتوری هخامنشی شدند و شوش، مرکز تاریخی عیلام، به پایتخت هخامنشیان تبدیل شد؛ پیش از آن نیز متحد دولت ماد بودند. پس تهاجم آسور بانی پال نیز پایان کار عیلام نبود تا آنکه "دولت نو عیلامی شوش" نیز بدست کوروش هخامنشی بر افتاد (پی یر بریان، تاریخ امپراتوری هخامنشیان)؛ همچنین از سنگ نبشته داریوش در بیستون دانسته می شود که عیلامیها بارها در حکومت هخامنشیان برای بازگشت اقتدار و استقلال سیاسی خویش نه جنبش در آمده اند و هر بار هم با خشونت بسیار سرکوب شده اند. آنها حتی در دوره اشکانیان نیز برای بازگشت استقلال خود جنگیده اند (پوتس، باستان شناسی عیلام، مقدمه).

خط و زبان عیلامی همچنان از زبانهای رسمی و اداری دولت هخامنشی بود؛ و گفته می شود در دولت ماد نیز زبان اداری بوده است (مار، تاریخ و تمدن عیلام، ص5)

فرهنگ و زبان کهن عیلامی پس از هخامنشیان نیز تداوم یافت؛ زبان خوزی ریشه در زبان عیلامی دارد. بگفته لوکوک، زبان عیلامی زیرلایه زبان "پارسی باستان" است که پس از مهاجرت هخامنشیان به سرزمین عیلامیها از آن قویا تأثیر پذیرفته است (کتیبه های هخامنشی، ص ۴۰ ).

از نمونه کارهای هنری عیلامی تندیس ملکه ناپیراسو در سده پانزدهم پیش از میلاد است که نخستین تندیس زن یافته شده در تاریخ می باشد؛ و بر نمونه های یونانی و رومی خود برتری آشکاری دارد. هخامنشیان با اینکه تمرکز قدرت سیاسی در دستان شاه را برگزیدند، ولی از میراث سیاسی – حکومتی عیلام نیز بهره بردند.

از روش پرستش عیلامیها، و هدایا و قربانیهای آنها برای خدایان، دانسته شده است که مذهب آنها بر پرستش طبیعت و عناصر طبیعی استوار بوده است؛ و خدایان آنها نماد آسمانی این عناصر بوده اند. پیکره ای از یک ایزدبانو در شوش (الهه باروری) نشانگر حاکمیت سامانه های خانودگی – اجتماعی مادرسالار و زن محور در نخستین مراحل تکامل تمدن آنهاست. معماری عیلامی با خشت و گل است و زیگورات  (نیایشگاه) عیلامی نمونه برجسته این معماری است.برخی از پژوهشگران مکعب نقش رستم را نیز یک نمونه معماری عیلامی دانسته اند.(پورپیرار، ساسانیان)

اقتصاد عیلام، برخلاف اقتصاد همسایگان باختری اش، اساسا بر پاشنه تجارت (و بیشتر استخراج و صادرات مواد خام معدنی چون قلع به بابل و آسور) می چرخید، و نه بر تولید فراورده های کشاورزی و صنعتی؛ لذا عیلامیها از جهت تمدن و فرهنگ، و پویایی و نوآوری در این زمینه، از سومریها و مردمان سامی بین النهرین کمی پست تر بوده اند. با اینهمه آنها در کار با چوب، آجر سازی و شیشه گری از خود نوآوریهای شگفت انگیزی نشان داده اند. آثار سفالی در شوش و آثار فلزی خوزستان در هزاره دوم پ.م. پیشرفت پیوسته ای را در این صنعت عیلامی، در ابعاد هنری و فنی و نیز اجتماعی (تولید سازمان یافته و تقسیم کار اجتماعی)، بازگو می کند. زیگوراتهای عیلامی در شوش، هفت تپه، سیلک، تخت جمشید، جیرفت و سیستان، و نیز مجسمه های ایزد بانوان شوش و تپه سراب کرمانشاه و دشت قزوین، نشان از گستردگی قلمرو سیاسی عیلام دارد که تا پیش از این گمان می رفت محدود به جنوب غربی ایران است.

آنها با دیگر اقوام بومی فلات ایران نیز در رابطه بودند و می کوشیدند ترابری سودمند کالاهای بازرگانی را بسوی شمالشرقی ایران و هم بسوی شرق در سراسر جنوب ایران در انحصار خود بگیرند (موری، ایران باستان). بدینگونه عیلامیها واسطه انتقال و تبادل دستاوردهای تمدن و فرهنگ شرق باستان در میان حوزه های شرقی و غربی آن بوده اند؛ تمدن و فرهنگ بومیان ایران در پیوند و آمیزش با تمدنهای بین النهرین بالیدن گرفت. رشد بازرگانی، اختراع خط را نیز ضروری ساخت؛ و خط عیلامی نخستین نمونه بدست آمده از فرهنگ نوشتاری در ایران باستان است که در دوره هخامنشی نیز کاربرد داشت. بگفته دمورگان اقوام عیلامی جز بهنگام خطر دشمن بیگانه زندگی جداگانه ای داشتند؛ مردمان کوهستانی عیلام حتی بهنگام جنگ و سلطه بیگانه هم مستقل بودند. مناسبات عیلام با دولتهای بین النهرین بر هر دو پایه همکاری و کشمکش استوار بود. نخستین تهاجمات عیلامیها به شهر لاگاش در سومر ۳۰۰۰ پ.م. بود که پاتسی شهر آنها را شکست داد. همچنین از سنگ نبشته ها می توان دانست که پاتسی های بسیاری در عیلام بوده اند؛ و اینکه عیلامیها پیوسته بر سلطه سومریان شوریده اند. عیلامیها پس از آنکه ارتشی نیرومند سازمان دادند، به شهر تاریخی اور تاختند و بت نانا را به سرزمین خود بردند ( ۲۲۸۰ پیش از میلاد)؛ این بت درسال 1635در عیلام ماند تا آنکه آسور بانی پال پادشاه آسور آنرا به شهر اور بر گرداند.

۶۰ سال سومر زیر سیطره عیلام بود و سپس اقوام سامی یک دولت متحد سومری – اکدی بنام نی سین بنیاد نهادند که آنهم پس از چندی بدست عیلامیها بر افتاد. عیلامیها در ۲۰۰۰ پ.م. نیز بابل را زیر فرمان برده و حکومت دودمان لارسا را بنیاد نهادند. حمورابی، پادشاه بابل، جلو گسترش سیاسی عیلام را گرفت. سلطه سیاسی عیلامیها بر شهرهای بین النهرین بسیار زودگذر بود؛ بگفته کینگ، آنها مردمانی جنگجو بودند ولی توان اداره یک سرزمین را نداشتند؛ شاید هم روشهای نامتمرکز سیاسی – حکومتی آنها با توسعه طلبی سازگار نبود. کشمکشها و جنبشهای سیاسی و مذهبی در ممالک عیلام و بین النهرین موجب مهاجرتهای بزرگ و تمدن ساز در تاریخ نیز گشت: گروهی از سامیها به شامات رفته تمدن فینیقیه را بنیاد نهادند که در صنایع و بازرگانی و دریانوردی سرآمد روزگار خود بود و دستاوردهای تمدن و فرهنگ شرق باستان را در اروپا منتشر کرد، گروهی دیگر از سامیها به آنسوی دجله رفته تمدن آسور را بنیاد کردند که در کشاورزی و هنرهای دستی دستاوردهای ماندگاری از خود بر جای گذارد. هجوم هیکسوسها به مصر و حکومت صد ساله بر آن سرزمین و نیز مهاجرت ابراهیم پیامبر بزرگ یکتاپرستی به کنعان هم از پیامدهای ستیزها و جنبشهای سیاسی و مذهبی در این تمدنها بوده است. دولت عیلام از تاریخ ۲۲۲۵ تا ۷۴۵ پیش از میلاد با دولت بابل (کلدانیان) همسایه بود. دولت عیلام در اثر جنگهای پی در پی با دولت آسور آرام آرام بسوی فرسودگی و فروپاشی رفت. تنشهای سیاسی و جنبشهای مردمی زمینه شکستهای پی در پی عیلام را فراهم کرده بود. بررسی یکی از این جنگها بسیار درس آموز و تجربه افزاست. ت اوم مان پادشاه عیلام برای تثبیت قدرت خویش دست به کشتار رقیبان و مدعیان در خاندان سلطنتی دراز کرد؛ پس ۶۰ تن از شاهزادگان عیلامی گریخته به دربار آسور پناه بردند. آسور بانی پال آنها را با آغوش باز پذیرفت و چون در خواست بازگرداندن آنها را رد کرد، جنگی در کناره رود کارون میان دو کشور رخ داد که آسوریها پیروز شدند: "همینکه خبر شکست قشون عیلامی به شوش رسید انقلابی در آنجا روی داد؛ بدین معنی که هواخواهان شاهزاده های فراری مخالفین خود را گرفته در زنجیر کردند و شادیها از این شکست نمودند" (پیرنیا، ایران باستانی، ص 50).

1-شوش از کهن ترین شهرهای جهان است که بدلیل آنکه از دیرباز محل تلاقی و برخورد تمدنهای بین النهرین با تمدنهای بومی فلات ایران بوده، از کانونهای برجسته و پر شکوه سیاسی و فرهنگی شرق باستان بشمار است؛ بگونه ای که پس از تهاجم آسوریها و هخامنشیان نیز اهمیت گذشته خود را حفظ نمود.

 

2-مورگان فرانسوی معبد پادشاهان عیلام و الواح عیلامی شوش را کشف کرد ولی کاوشهای شوش ناتمام ماند؛ بدلایل آشکار سیاسی و نژادی و مذهبی، باستان شناسان عمدتا صهیونیست نه تنها علاقه ای به پیگیری کاوشها در شوش و دیگر مراکز عیلامی و اساسا تمدنهای پیش هخامنشی درفلات ایران نداشته اند، بلکه همچون اشمیت در محو آثار تمدنی آنها نیز کوشیده اند! اکنون ۳۴۰۰۰ لوح به خط و زبان عیلامی دور از دسترس پژوهشگران در بنیاد "ایران شناسی" شیکاگو به مدیریت یهودیان "ایرانی" نگهداری می شود.

منبع:تاریخ سیاسی ایران باستان ص 73-77

همچنین بنگرید به :

تمدنهای تابناک ایران پیش از هخامنشیان

درباره تئوری "توهم توطئه" و بیطرفی مورخ

دو نکته درباره توهم توطئه؛
... نکته اول؛ توهم توطئه را غالبا بی تأمل و بی توجه به معنی آن به زبان می آورند و از آن سوءاستفاده سیاسی می کنند،یعنی با آن به دیگران برچسب می زنند تا صدایشان را خفه کنند. نه اینکه توهم توطئه در روان شناسی اجتماعی واقعیتی نداشته باشد؛خیلی از استعمار زدگان و ستمدیدگان قهر استعماری که عمری در سیاست،دروغ و فریب به سربرده اند به درجات به این توهم دچارند. یعنی چون دیده اند که در بیشتر وقایع گذشته دست بازیگران قدرت درکار بوده است،خود و امثال خود را بازیچه می پندارند و برای سلب مسئولیت از خود، به پناه توهم توطئه می روند تا اگر از آنان پرسیده شود که چرا دست روی دست گذاشته اند بگویند چون هرچه قدرتمندان جهانی بخواهند واقع می شود،دخالت ما چه سود دارد و چرا خود را آلت دست و وسیله بهره برداری آنان قرار دهیم!
دوم اینکه؛ با اثبات وجود توهم توطئه نباید پنداشت که چیزی به نام توطئه وجود ندارد و هرکس از توطئه بگوید دچار توهم است.توطئه توهم نیست. بلکه در سیاست و اقتصاد شایع ترین واقعیت هاست. منتهی مبتلایان به توهم توطئه باید بدانند که توطئه گران از عهدۀ هرکار برنمی آیند وقدرت نامحدود ندارند. مثلا نمی توانند میل به دانستن و پژوهش را در مردمی که اراده به دانستن کرده اند از میان ببرند و اگر مردمی با اراده در راهی قدم گذاشتند سد کردن راهشان بسیار دشوار می شود. توطئه گران صاحب اختیار ترقی و انحطاط اقوام دیگر نیستند و درست نیست گفته شود که استعمارگران مثلا اقوام استعمارزده را از پیشرفت بازداشته اند،زیرا آنها بازداشته شده بودند که استعمار مقهورشان کرده است.
اما مدعیان توهم توطئه هم مواظب باشند که عذرخواه توطئه گران نباشند و غفلت را به جای توهم توطئه نگذارند. عیب توهم توطئه این است که وجهی از غفلت است. اگر به بهانه برطرف کردن این غفلت، غفلت بزرگتری به جای آن پدید آید عقل همچنان پوشیده می ماند...1

 

 ...اگر تاریخ نویس به قصد رد و تبلیغ و نفی و اثبات،مقاله و کتاب بنویسد مورخ خوانده نمی شود به عبارت دیگر تاریخ را وسیلۀ پیش بردن مقاصد و اغراض سیاسی نمی توان کرد... حتی تاریخی که بخواهد ناروا را نارواتر جلوه دهد تاریخ بدی است. اصلا تاریخ به ظلم و عدل و بد و خوب کاری ندارد،بلکه شرح و وصف چیزهایی است که در گذشته واقع شده و در طول زمان به نحوی استمرار و پایداری داشته است و البته آنچه می پاید حق است... چگونه مورخ می تواند آزاد از علایق به شرح آنچه در سیر زمان پایدار شده است بپردازد؟ ... این حق را هیچ کس و البته از مورخ نمی توان گرفت. مورخ نیز مثل دیگران می تواند از پیشامد چیزی خوشحال یا متأسف شود. او می تواند به حادثه ای مثل انقلاب مشروطیت با چشم مخالف یا موافق بنگرد، منتهی فرق او با دیگران این است که علاوه بر موافقت یا مخالفت با حادثه،نسبت به دیگری نیز دارد و آن نسبت نباید تحت الشعاع علایق قرار گیرد. درست مثل یک قاضی که می تواند نظر سیاسی داشته باشد، اما اگر نظر سیاسی را در حکم قضایی دخالت دهد دیگر قاضی نیست. مورخ نیز از علایق سیاسی فاصله می گیرد و هرچه این فاصله مشخص باشد،مورخ در کار خود موفق تر است. مورخ وقتی به حادثه نظر می کند به جای اینکه اشخاص و اقوال دخیل در حادثه را دوست بدارد یا نپسندد باید به وجود حادثه بپردازد و بیندیشد که از کجا آمده و چگونه آمده و با چه چیزهایی همراه است.2

پاورقی:

1-دکتر رضا داوری اردکانی/سیاست،تاریخ،تفکر ص 264

2-همان صص277-276

دیدگاههای بنیادی و روشهای کاربردی در نگارش تاریخ ایران

بررسی دیدگاه ها و مکاتب مختلف تاریخ نگاری تاریخ ایران.
( از  کتاب "تاریخ سیاسی ایران باستان") :


در میان پژوهشگران، چند دیدگاه و روش در تبیین تاریخ ایران و خاورزمین پایه استوارتر و کاربرد گسترده تری داشته و دارند که همچنین بازدارنده بازشناسی علمی تاریخ ایران و شرق باستان می باشند:

بر روی لینک ها کلیلک شود:

5- نژادپرستی باستان گرای آریایی – پارسی:
بخش نخست
بخش دوم

بخش سوم
بخش چهارم
بخش پنجم
بخش ششم
6-تئوری توطئه
7-پوزیتیویسم یا اثبات گرایی و شکاکیت
8-آمیزش اثبات گرایی و تئوری توطئه؛ "بنیان اندیشی" پورپیرار
9-نقش ویژه اشرافیت یهود در تاریخ سازی:
بخش نخست
بخش دوم

بررسی دیدگاه های یاد شده درباره تاریخ نگاری تاریخ ایران
ارزیابی اسناد موجود تاریخی
دیدگاه و روش بازسازی واقع بینانه تاریخ ایران باستان

-------------------
درباره برخی سوالات احتمالی از مطالب ارائه شده:

ابن ندیم و کتاب الفهرست
رویداد پوریم