مقاله: انجمن های ایالتی و ولایتی به روایت رزم آرا
نویسنده: کاوه بیات
«...چه بسا مسلمانان فاتح پس از تصرف سرزمینهای غیر مسلمان، آنان را مجبور به پذیرش اسلام نمیکردند و به آنان اجازه می دادند همچنان بر دین خود باقی بوده و به آداب و مناسک دین خود پایبند باشند. آنان نیز به تدریج دعوت اسلام را پذیرفتند و اسلام در طول سالهای متمادی در میان ملتهای گوناگون گسترش یافت.
بر همین اساس میتوان «جهاد ابتدایی» را مطابق حق تعیین سرنوشت مردمان سرزمینهای فتح شده تبیین کرد. به عبارت دیگر، جهاد ابتدائی به معنای اجبار و اکراه مردم غیر مسلمان در سرزمینهای دیگر بر پذیرش اسلام نیست، بلکه به معنای رفع موانعی است که حکومتهای غیر مردمی برای مردم سرزمین خود قرار داده اند تا دعوت اسلام به گوش آنها نرسد. بر این اساس بدیهی خواهد بود که در دنیای امروز که ابزارهای فراوان برای ابلاغ پیام دین در همه سرزمینها فراهم است، جهاد ابتدائی موضوعیت ندارد.
پس می توان اجمالاً گزارش و تحلیلی مبتنی بر احترام مسلمانان به حق تعیین سرنوشت ملتهای غیر مسلمان در صدر اسلام ارائه داد، هر چند نمیتوان ادعا کرد که همه مسلمانان فاتح ـ اعم از خلفا، فرماندهان جنگی، فرمانداران مناطق اشغال شده و عموم مسلمانان فاتح- در معاشرت با مردم سرزمینهای اشغالی به همه قواعد و ضوابط انسانی و از جمله احترام به حق تعیین سرنوشت مردم پای بند بوده اند. داوری روشن در این باره نیازمند مطالعه دقیق و همه جانبه تاریخ است.
کسانی که مدعی اند ایرانیان به زور و اجبارِ اعراب فاتح، مسلمان شدند، قبل ازاین که به عربها توهین کنند به ایرانیان توهین کرده اند. اینان درنیافته اند که عرصه اندیشه و خرد، عرصه زور و تحمیل نیست، بلکه عرصه تضارب آراء و غلبه فرهنگ و دین برتر بر فرهنگ و دین فروتر است، زیرا هیچ اندیشه ای را نمی توان به زور به مردم تحمیل کرد، مگر این که مردم، فاقد اندیشه و آیینی استوار باشند و در تضارب باورها و فرهنگ خود با فرهنگ و آیین قوم فاتح، فقر فرهنگی خود و برتری اندیشه قوم غالب را دریابند.
مغولان نیز به ایران حمله کردند و سالهای متمادی ایلخانان مغول برایران حکومت کردند، اما پس از مدتی کوتاه همه آنان به اسلام گرویدند و خردمندان مسلمان در بالاترین ارکان دربار آنان نفوذ نمودند. این بدان جهت بود که قوم فاتح، فاقد فرهنگ و آیینی متقن بود و لاجرم مغلوب اندیشه و خرد ایرانیان مسلمان شد. سخن در این باره بسیار است و شواهد تاریخی نیز فراوان.»
مسعود امامی/اعتبار عقلی و شرعی رأی اکثریت، ص147-149
اکبر خرمدین پدر بابک خرمدین کارگردان سینما، که پسرش را کشت و پس از قطعه قطعه کردن در سطل زباله انداخت، در بازجویی گفت که اگر دستش می رسید همه عرب ها را سر به نیست می کرد! این روانی متوحّش در موضعی عجیب می گوید ائمه اطهار را می پرستم و دوستشان دارم، اما در پاسخ به سوال قاضی که از او پرسید چگونه با عرب ها دشمنی و کینه داری در حالی که همه ائمه ما عرب اند، پاسخی نداشت. چنین مواضعی را خیلی از عرب ستیزان به ظاهر مسلمان هم می گیرند، البته بر آگاهان از قضایا روشن است که بیشترشان دروغ می گویند و در پس دشمنی با عرب ها، چیز دیگری در جریان است! بنگرید به این پست
اینکه چنین شخصیت هایی در جامعه ایرانی پرورش می یابند د، فامیل شان را هم از سر اخلاص به خرمدین عوض می کنند و موقع استنطاق هم این علاقه را صادقانه بروز می دهند، نباید چیز عجیبی باشد. اینان حاصل بیش از صد سال تاریخنگاری عرب ستیزِ باستانگرای ناسیونالیستی ای هستند که خروجی اش تربیت "فاشیست" است! اکبر خرمدین به صراحت گفت که یک کتابخوان حرفه ای است و چنین کتابخوانی وقتی کتابهای تاریخ مورخان ما را ورق می زند نتیجه اش این است که آرزوی قتل عام و نسل کشی میلیون ها عرب را دارد که در هزار و چهارصد سال پیش به سبب حوادثی، با ساسانیان درگیر شدند و البته این درگیری برای ایرانیان سبب خیر شد و با اسلام آشنا شدند. اما جریان باستانگرای ناسیونالیست و امثال اکبر خرمدین این خیر را در ذیل «مسئله شر» برای ایرانشهر اهورایی تعریف می کنند! اکبر خرمدین صرف از نظر از اینکه یک بیمار روانی است، قربانی یک سیستم تاریخ نویسی است که قهرمان اش بابک خرمدین است. همین بابک هم خود قربانی اغراض مورخان و سمپات های خلافت و دیگران شده، چنانکه رسول رضوی در تحقیقی مفصل ثابت کرده که بابک نه قهرمانی که سودای احیای پادشاهی ساسانیان را داشته، بلکه شیعه ای هفت امامی بوده که دستاویز جعل و تحریف خلافت و بعدها مورخان باستانگرا و قومگرا شده(کتاب بابک و نقد تاریخنگاری).
جالب است که این جنایت در فضای مجازی بسیار صروصدا کرد اما این بخش از اعترافات که مرتبط است با قصه عرب ستیزی، تقریبا خاموش ماند و بسیاری ترجیح دادند از کنارش بگذرند، و به عبارتی سانسور شد تا نکوهش!
صحبت های اکبر خرمدین:
«وی در پاسخ به این سوال که این همه شخصیتهای تاریخی چرا به سمت بابک خرمدین رفتید؟ گفت: بخاطر اینکه ضد عرب بود. به دلیل اینکه عربها آن موقع در ایران بودند و ۲۷۰ سال بر ما حکومت کردند. نهضت از زمان ابومسلم شروع شد. نهضت ابومسلم پنج سال بود. نهضت بابک ۲۲ سال بود. بابک ۲۲ سال با اعراب جنگید و این سبب شد که توانستیم اعراب را از ایران پاک و مقدس بیرون کنیم.
وی در پاسخ به این سوال که چرا با عربها مشکل دارید؟ گفت: من با عربها مشکل دارم. دوستشان ندارم. قدرت داشته باشم کل عربها را از بین میبرم.
قاضی شهریاری به پدر بابک خرمدین گفت: خیلی از بزرگان دین ما عرب هستند.
پدر بابک خرمدین گفت: من ائمه اطهار را میپرستم، دوستشان دارم و پیرو مکتب علی و محمد هستم. به خاطر همین، حضرت علی میگوید بهترین سرمایه یک انسان فرزند نیک است منتها فرزندان من ۱۷ سال زمانی که دانشگاه رفتند بالاسرشان نبودم و خانمم با پنج کلاس نمی توانست آن طور که شایسته است جای من را پر کند.» متن کامل