زیگورات

زیگورات

عیلام. نوشته هایی درباره تاریخ و فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام ...
زیگورات

زیگورات

عیلام. نوشته هایی درباره تاریخ و فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام ...

دستاوردهای کشور ساسانی در زمینه تمدن و فرهنگ(بخش سوم)

در باره دانش خط و فرهنگ نوشتاری در "ایران باستان" باید گفت که هخامنشیان خط و زبان نوشتاری را از عیلامیها و ملتهای سامی همسایه گرفته بودند؛ و صرفنظر از پرگوییهایی که در باره "پهلوی اشکانی" و "پهلوی ساسانی" می شود هیچ نسخه خطی و نوشتاری "پهلوی" از آن دوران در دست نیست، در حالیکه نمونه های دستخط عربی از ۳۵۰ سال پیش از هجرت بدست آمده است؛ وانگهی، در حالیکه خط و زبان آرامی از دوره هخامنشی تا ساسانی (جز دوره هلنی) خط و زبان رسمی دربار بوده، روشن نیست  خط و زبان "پهلوی" چه جایگاه و کارکردی در دوره اشکانی و ساسانی داشته است؟

بنظر می رسد خط و زبان موسوم به "پهلوی" چیزی جز برگرفته ناشیانه ای از فرهنگ آرامی نباشد؛ گاه نیز همان خط آرامی را وقیحانه "پهلوی" می خوانند؟! به اعتراف پرویز ناتل خانلری، در متون پهلوی نیز لغات سامی بر لغات پهلوی فزونی دارد! (تاریخ زبان فارسی، جلد اول)؛ و به اعتراف پورداود، "خطهایی که از زمان کهن در ایران رواج داشته، از خط میخی و آرامی و پهلوی گرفته تا خط اوستایی، هیچیک بومی این دیار نبوده و از کشورهای همسایه به این دیار رسیده است" (فرهنگ ایران باستان)؛ و خطی هم که به خطا پهلوی خوانده شده و به دوره اشکانی منسوب است، از خط آرامی برخاسته است (همانجا، ص ۱۵۶ )؛نیز محمد تقی بهار می نویسد که جز در دوره یونانیان "خط آرامی که خط پهلوی از آن گرفته شده است در ایران متداول بوده" (سبک شناسی، جلد اول).

ایرانیان مسلمان در سده های نخست اسلامی از خط کامل شده عربی سود جستند و بی یاری گرفتن از خط و زبان غنی عربی توان نگارش و کار فرهنگی نداشتند؛ این حقیقتی است که امروز ایران شناسان سنتی نیز به آن معترفند (پرویز رجبی، یوسف مجید زاده و...)..."ایرانیان مسلمان شروع به نگارش زبان خود به الفبای عربی می کنند و بزودی ادبیات درخشانی بوجود می آید" (ماریان موله، ایران باستان، ص ۳۵ ).

اساسا زبان فارسی برای بیان مفاهیم نظری نارسا بود و بی کمک زبان و ادبیات غنی عربی و البته خط عربی توان تولید دانش و اندیشه و ادب را نداشته است؛ حتی امروز نیز این نارسایی و نیاز به زبان عربی قابل مشاهده است. کافیست یک اثر نوشتاری فارسی در زمینه ریاضی، پزشکی، علوم اجتماعی، فلسفه، حقوق و... را ورق بزنیم و تصور کنیم که چگونه ممکن بود مفاهیم مندرج در آنها را به زبان فارسی سره بازنویسی کرد. برای نمونه هنگامی که مفاهیم بنیادی دانش ریاضی نزد ایرانیان همواره به عربی بوده اند، سخن گفتن از هستی آثار نوشتاری "پارسی" درزمینه دانش ریاضی در دوره ساسانی به یک شوخی می ماند؛ از آنجا که ریاضیات مادر علوم است، از هستی دیگر دانشها در "ایران باستان" نیز نمی توان سخن گفت. مدعیان دانش و فرهنگ پیشرفته در "ایران ساسانی – زرتشتی" گویا از دانش زبان شناسی و رابطه ضروری دانش و زبان هم هیچ نمی دانند!

اگر ایرانیان پیش از اسلام دانشی را بنیاد نهاده و یا پیشرفت داده بودند، چنانکه نوشتارهای آنرا هم بیگانگان "سوزانده" و یا "شسته" باشند و لذا بدست ما نرسیده باشد، باید لغات و اصطلاحات آن دانش، که قابل "سوختن" و "شستن" و "غرق شدن" نیست، در ذهن و زبان و حافظه آنها باقی مانده و به دوره اسلامی منتقل می شد. همچنین دست کم نام دانشمندان و اندیشمندان "ایران باستان" و دستاوردهای علمی آنان نیز باید در اسناد تاریخی و نوشته های یونانی و رومی و ارمنی و مسلمان و غیره می آمد. راستی چرا از نویسندگان آن "کتابها" و کلا از نام و نوشتار و دستاوردهای هیچ دانشمند و اندیشمندی از "ایران باستان" در اسناد تاریخی و کتب تاریخ علم و اندیشه سخنی در میان نیست؟ چرا مورخان خارجی که نامهای تک تک اعضای خاندان شاهی و سرداران و کارگزاران حکومتی و حتی غلامان و معشوقه های آنها را در ایران باستان آورده اند، از دانشمندان این دوره و اکتشافات و کتابهای آنها چیزی ننوشته اند؟ چرا دوره ای که ناسیونالیسم نژادپرست و باستان گرای ایرانی "ایران باستان" می نامد، یعنی دوره ای که با فرمانروایی کوروش آغاز شده و با سرنگونی یزدگرد پایان می گیرد، حتی یک مورخ بومی هم عرضه نکرده است که عاشقان این دوره برای خواندن "سرگذشت نیاکان" خود دست گدایی بسوی "مورخان بیگانه" دراز نکنند؟

باری، لغات و اصطلاحات علمی فارسی بسیار اندک بود؛ و ایرانیان مسلمان که بر پایه آموزه های قرآنی به دانش و پژوهشهای نظری علاقمند شدند، زبانی جز زبان غنی عربی برای بیان مفاهیم علمی نیافتند!

دراینجا نویسنده به افسانه کتابسوزی کتب ساسانی(!) پاسخ می دهد که خوانندگان محترم می توانند این مطلب را در پستی جداگانه در این لینک ملاحظه بفرمایند.

ایرانیان مسلمان به یاری خط و زبان عربی آغاز به نگارش کردند؛ و شعر فارسی را با الهام از بلاغت و آهنگ موجود در کلام عربی ابداع کردند.

باری، اگر در تاریخ نگاری علمی وجود قرآن برای عرب مسلمان به آسانی قابل اثبات است، برای ایرانیان پیش از اسلام، چنانکه دیدیم، به سختی بتوان وجود نوشته هایی جزئی را هم اثبات کرد. بنا بر پژوهشهای زبان شناسی، خط عربی از خط آرامی، و الفبای آرامی نیز از الفبای فینیقی مشتق شده است. خط فارسی – عربی خطی است مبتنی بر الفبای عربی که بدوا برای نوشتن زبان عربی بکار می رفت و سپس تغییراتی در آن اعمال کردند تا توانایی نگارش اصوات فارسی را هم داشته باشد. خط عربی با اعمال تغییرات جزئی برای نگارش زبانهای اردو، کردی، ترکی عثمانی و آذری، بلوچی، پنجابی و غیره هم بکار می رود.

در هیچ دانشنامه و پژوهش زبان شناختی و خط شناختی نیامده است که ایرانیان ابداع کننده خط عربی بوده اند. هیچیک از این همه آثار ارزشمند ادبی و فرهنگی فارسی، که به آنها می نازیم و آنها را پیوسته بر سر "اعراب بی فرهنگ" می کوبیم، جز به یاری خط و زبان و ادبیات غنی عربی امکان پیدایش نداشته است. کسی ایرانیان را وادار به کار فرهنگی با خط و زبان عربی نکرده بود؛ و هیچکس را هم اساسا نمی توان با اهرم زور به خلق آثار فرهنگی به زبانی ناخواسته و یا استفاده از واژه های زبانی دیگر در نوشتار خود واداشت.


منبع:تاریخ سیاسی ایران باستان ص262-266
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد