زیگورات

زیگورات

عیلام. نوشته هایی درباره تاریخ و فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام ...
زیگورات

زیگورات

عیلام. نوشته هایی درباره تاریخ و فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام ...

معرفی آثار(کتاب و مقاله) روشنگرانه درباره تاریخ نگاری باستان گرای ناسیونالیست

از زمان آشنایی عمومی ایرانیان با تاریخ باستانی، که بیشتر توسط مستشرقین غربی -اکثرا وابسته به استعمار- در اواسط  دوره قاجار، جریان تاریخ نویسی براساس تعریفی خاص و مبتنی بر ایدئولوژی نژادی قومی(آریایی- پارسی) و در راستای تاریخ سازی سیاسی قومیتی مبتنی بر منافع استعماری، و دین زدایی(ایجاد تفرقه بین ملل خاورمیانه و توجه دادن این ملل به تاریخ ماقبل دوره اسلامی و ایجاد تقابل کاذب بین دیانت و ملیت) بوده است.

این جریان در سالهای اخیر توسط دکتر عبدالله شهبازی در کتاب زرسالاران یهودی و پارسی با نام جریان باستان گرایی موسوم شد. جریان باستان گرایی که مبتنی بر ملی گرایی برتری جو و افراطی ست با تاثیر پذیری کامل از آثار مستشرقین، ایران مداری و طرداسلام را سرلوحه و محور خود قرار داد.

این جریان،چندمولفه اساسی را در تاریخ نگاری خود دنبال می کرد:

 1.درصدد یافتن هویتی جدید برای ایران بدون اعتقادات اسلامی بود.

2.شیفته تمدن غرب و همسو با تفکر لیبرالی حاکم برنظامات غربی بود.

3.عرب ستیزی و به تعبیر دیگر،اسلام ستیزی در آن موج می زد.

4.در پی تغییر مناسبات در حیطه زبان و پیرایش آن از واژه های عربی برای قطع پیوند تاریخی با اسلام بود.

5.به طور مجعول به تاریخ نگاری دست می زد و استناد آن عمدتا به تحقیقات مستشرقین غربی بود.

جریان مذکور ایدئولوژیِ مسلط دوران پهلوی در عرصه فرهنگی و تاریخ نگاری بود که توسط رژیم پهلوی حمایت و ترویج می شد و در دوران حاضر با اینکه توسط قدرت سیاسی حمایت نمی شود اما هژمونی مسلطش را با استفاده از تریبون ها و آثار و کتب بیشماری که از آن دوران توسط شبه محققین غرب و شرق زده به ارث برده، توانسته حفظ کند و به جریان غالب تاریخ نویسی دوره باستان و دوره معاصر(در مراکز آکادمیک و ...) تبدیل شده.

در این میان، کم بوده و هستند محققین آزاده و حقیقتا محقق که مرعوب و مجذوب این سلطه فرهنگی نشده و قلمشان را مستقل نگه دارند.

به معرفی برخی از آثار درباره تاریخ باستان و معاصر که خلاف مسیر تاریخ نگاری غالب در قالب کتاب و مقاله نگاشته شده اند می پردازیم.

دوگفتار ار دکتر عبدالله شهبازی:

ایران شناسی،آریایی گرایی و تاریخ نگاری (دریافت)

تاریخ و تاریخ نگاری جدید در ایران (دریافت)

روایت های تورانی از تاریخ ایران،گفتاری از دکتر شهریار زرشناس (دریافت)

باستان گرایی در تاریخ معاصر ایران.،تالیف رضابیگدلو این اثر به معرفی جریان باستان گرایی پرداخته. (معرفی کتاب)

گفتاری از دکتر جواد هیئت درباره ناسیونالیسم و باستان گرایی در ایران (دریافت)

نادرستی فرضیه های نژادی آریا ،ترک و سامی اثری ارزشمند از پروفسور شاپور رواسانی (معرفی کتاب)

ناسیونالیسم از دیدگاه اسلام،تالیف محمد على شیخ شعاعی (مشاهده کتاب)

کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران تالیف استاد شهید مطهری که در پاسخ به کتاب دوقرن سکوت نگاشته شد. (دریافت کتاب)

تاریخ سیاسی ایران باستان تالیف محمودرضا قلی ؛ (معرفی و دریافت)

رنج های بشری تالیف دکتر رضا مرادی غیاث آبادی (دریافت)

هزار تقلب دیگر از شجاع الدین شفا تالیف مهدی چهل تنی در نقد کتاب دین ستیزانه ی تولدی دیگر اثر شجاع الدین شفا (دریافت)

نقد آرای خاورشناسان تالیف آقای مصطفی حسینی طباطبایی (دریافت)

بابک و نقد تاریخ نگاری. قبلا در پستی جداگانه به معرفی این اثر پرداختیم.(دریافت)

تاریخ معاصر :

بنیادهای کژ در تاریخ نگاری معاصر 3 جلد تالیف موسسه قدرولایت (معرفی و   2    )

و سه کتاب با تکیه بر مباحث اجتماعی:

بحران هویت قومی در ایران (دریافت)

و

 عرب خائن نیست، مدعی مفتری است از دکتر علی الطائی

نگاهی کوتاه به تاریخچه روشنفکری در ایران(2جلد) اثری از شهریار زرشناس که در آن به شناساندن ایدئولوژی سردمداران ناسیونالیست باستان گرای تاریخ باستان و معاصر ایران پرداخته شده. (معرفی کتاب) بخش هایی از این اثر را در ایـــنجــا مشاهده کنید.


پ.ن:

اگر فایلی باز نشد، لطفا پیام بگذارید و یا نام اش رادرگوگل سرچ کنید.

ایدئولوژی ناسیونالیسم باستان گرای شووینیستی (برتری طلبانه) چیست؟

ایدئولوژی ناسیونالیسم باستان گرای شووینیستی (برتری طلبانه) چیست؟ ناسیونالیسم باستان گرا که به عنوان ایدئولوژی رسمی رژیم پهلوی مطرح گردید و گرایش های پررنگ نژادپرستانه دارد و اصلی ترین جریان های تاریخ نگاری معاصر ایران تر درباریان رژیم پهلوی تا لیبرال های دارای ژست اپوزیسیون،پیرو آن بوده و هستند(از فروغی و پورداوود و تقی زاده و مجتبی مینوی گرفته تا شجاع الدین شفا و عبدالحسین زرین کوب و فریدون آدمیت و لیبرالیست های"نهضت آزادی").

این ایدئولوژی،دست پخت مستقیم استعمار انگلیس و افرادی چون سرجان ملکم(جاسوس انگلیسی و فرمانفرمای هند و از بنیان گذاران نخستین لژهای فراماسونری مخفی در ایران) و جیمز فریزر و مجموعه مستشرقان می باشد.

سرجان ملکم با نوشتن کتاب "تاریخ ایران" بنای تئوریک و تحلیلی رویکرد ناسیونالیسم باستان گرا به تاریخ ایران پی ریزی نمود. سرجان ملکم دلّال انعقاد پیمان های استعماری در دوره فتحعلی شاه قاجار و فردی به شدت ضد اسلامی بود.سرجان ملکم نسبت به دین مبین اسلام زبانی توهین آمیز دارد وآن را "آتش افروخته" می نامد.

اوشاید اولین فردی است که بنیان های تئوریک موهوماتی به نام "عظمت ایران باستانی" و"نابودی علوم ایران به دست مسلمانان" و اینکه "اسلام عامل عقب ماندگی ایران گردیده" را مطرح کرده است و هدف اصلی او از طرح این آرا،ایجاد فاصله مابین ایرانیان و هویت اسلامی شان از طریق برجسته کردن امر موهوم و بی اساسی به عنوان "هویت آریایی" بود.

اساس ناسیونالیسم باستان گرا ،اعتقاد نژادپرستانه به برتری "قوم آریا" است. براساس این ایدئولوژی،ایران سرزمین آریایی ها است و "عظمت" و "شوکت خیالی و توام با عدالت" ایران باستان محصول "هوشمندی شرافت نژادی" آریایی هاست. ( این "عدالت" یک دروغ و مضحکه بی اساس بیشتر نیست. نگاهی کوتاه حتی به تاریخ نگاری های مورخان ناسیونالیست ایرانی و مستشرقان اغلب مامور، به خوبی مشخص می سازد که اساس حکومت های ایران باستان و به ویژه ساسانیان، بر ظلم و بی عدالتی شدید و فاحش قرار داشته است و مردم و سپاهیان در برابر ورود اعراب مسلمان مقاومت بسیار کمی از خود نشان می دادند. بر اساس روایات عدیده تاریخی ،فرماندهان ارتش ساسانی برای اینکه از فرار سپاهیان خود در برابر مسلمانان جلوگیری نمایند، درجنگ موسوم به "سلاسل" پای آنها را با زنجیر به یکدیگر بسته بودند.) البته این مورخان مغلطه گر،این نکات مهم را نیز نادیده می گیرند:

اولا، اساسا وجود تاریخی  نژاد یا قوم آریایی(درتعریفی که مستشرقان بافته اند) در هاله ای از ابهامات و تریدهای جدی قرار دارد و تحقیقات اخیر مورخانی چون "سارا پومری"،"نانسی دماند" و حتی"بریان" اساسا وجود قوم یا نژادی مشخص با ابعاد تاریخ ساز و آن گونه که مستشرقان اغلب یهودی تعریف می کنند را بی اساس نشان داده است...

ثانیا ،این قوم آریایی "عدالت پرور" ساخته ناسیونال شووینیست ها، طبق ادعای خود این مورخان، درهند نظام نژادپرستانه پدیدآورده و بومیان را "نجس" دانسته و به بندگی گرفتند،در اسپارت،ساکنان سرزمین"مسنیا" را به شکل وحشتناکی تحت بردگی قرار داده و در ایران عصر ساسانی، یک نظام بسته پدید آورده که حتی فرزند  مستعد یک برزگر را به دلیل فرودستی پدر ممنوع التحصیل می کرده است. وقایع نگاران از جنایات"قباد" و "شیرویه" ساسانی و "فرهاد چهارم اشکانی" و "داریوش" و "خشایارشا" سخن ها گفته اند و با این همه ،باز هم دعوی"عدالت" برای ایران باستان ساختگی مستشرقان و ماموران جاسوس و مقلدان ایرانی آنها خنده دار است.

ثالثا،اگر این"ایران باستان" ادعایی،تا این حد عظیم و باشوکت و عادلانه بوده است،معلوم نیست چرا دربرابر هجوم سپاه کم شمار مسلمانان به این سادگی فروپاشید و چرا مردم آن از اواخر سلطنت ساسانی در مرزهای شرقی آن امپراطوری، به آیین بودایی گرویده بودند و اکثریت مردم نیز پس از آشنایی با اسلام،به سرعت و به صورت گسترده مسلمان شدند و در این اعتقاد پابرجا ماندند؟

طراحان"ناسیونالیسم باستان گرا"در واقع با ساختن یک مفهوم موهوم بی اساس به نام"تمدن شکوفای آریایی" در "ایران باستان" به دنبال دور کردن مردم از هویت اسلامی هستند.آنها این باستان گرایی نژادپرستانه و موهوم را ماده ای برای حمل صورت غرب زدگی شبه مدرن قرار می دهند.

ایدئولوژی آریایی ناسیونالیسم باستان گرا همچنین از تئوری های نژادپرستانه "تامس کارلایل"(مورخ انگلیسی 1881م) و "هوستون استوارت چمبرلین"(مورخ نژادپرست وصاحبا کتاب"مبانی قرن نوزدهم) و "کنت دوگوبینو" و "ارنست رنان"(مورخان فرانسوری دارای گرایش های نژادپرستانه و ضداسلامی) به شدت متاثر گردیده است.کارلایل عبارات زشت توهین آمیزی درباره حضرت محمد(ص) دارد که از نقل آنها خودداری می کنیم.اساس شاکله "شرق شناسی" برضدیت و دشمنی با اسلام قرار دارد و این امری است که حتی مورخ مسیحی ای چون "ادوارد سعید" نیز بدان معترف است. وجه غالب کاست روشنفکری ایران در دوره مشروطه و رضاشاه،پیرو و مبلغ ناسیونالیسم شووینیستی باستان گرا بوده اند. در زمان پهلوی دوم نیز ناسیونالیسم شبه مدرنیستی،یک گرایش نیرومند در روشنفکری ایران و نیز ایدئولوژی رسمی رژیم بود.

...ویژگی ناسیونالیسم باستان گرا( که در دوره مشروطه،گرایش اصلی و حاکم روشنفکری ایران بوده است) را می توان این گونه فهرست کرد:

الف) ناسیونالیسم باستان گرای شووینیستی(برتری طلبانه)،ایدئولوژی ای شبه مدرن و مقلد ناسیونالیسم نژادپرستانه غربی است. این ایدئولوژی،همچون"ماده" برای "صورت" غرب زدگی شبه مدرن در ایران و به عنوان اصلی ترین ایدئولوژی آن در دوره مشروطه و پهلوی عمل کرده است.

ب)این ایدئولوژی توسط مستشرقان وابسته به دولت استعماری هند(که اغلب آنها از پرورش یافتگان مراکز تربیت کارگزاران مستعمراتی نظیر "کالج هیلی بوری" وابسته به کمپانی هندشرقی بودند) و دررأس آنها سرجان ملکم،تدوین یافته و توسط گروهی از مستشرقان اغلب یهودی بسط یافته است.

ج)اساس"ناسیونالیسم باستان گرا" بر آرای نژادپرستانه و سکولاریستی و نظریه بی اساس "آریامحوری" تکیه دارد. این ایدئولوژی،دست مایه رویکردهای توسعه طلبانه و اغراض استعماری دولت انگلیس و کمپانی هند شرقی در ایران و هندوستان بوده است.

ه)اسلام ستیزی و کوشش به منظور قطع پیوند با روح تفکر و فرهنگ اسلامی و میراث معنوی تمدن کلاسیک ایران[تمدن بعد از اسلام تا مشروطه]،یکی از ویژگی های برجسته ناسیونالیسم باستان گرای نژادپرست است. ایدئولوگ های این جریان،با طرح این دعوی بی اساس که ایران باستان بسیار "پیشرفته و شکوفا و عدل مدار" بوده و اسلام موجب عقب ماندگی و انحطاط تمدن ایران گردیده است،به اسلام ستیزی می پردازند.درحالی که حقایق روشن تاریخی نشان می دهد که در ایران باستان،کارنامه روشن و مشخصی از شکوفایی تفکر و فرهنگ وجود ندارد و همه دستاوردهای درخشان ادبی و فرهنگی تمدن کلاسیک ایران نیز ملهم از برخی وجوه تعالیم اسلامی بوده است.

و)بنیان ها و مفروضات نظری این ایدئولوژی(مفاهیمی چون:آریامحوری نژادپرستی و "عظمت ایران باستان") همگی نظریاتی شبهه آلود و بی پایه و وهمیاتی غیرعلمی هستند که بر پایه تحریف حقایق تاریخ ایران و خیالبافی های بی اساس نژادی بناگردیده است.

ز) ناسیونالیسم باستان گرا در هیئت " ناسیونالیسم سلطنت طلب" و نیز " ناسیونالیسم لیبرال" (که گرایش های باستان گرایانه و شووینیستی کم رنگ تری دارد) در کلیت خود،کارکردی به نفع استعمار و مرّوج شبه مدرن وابسته داشته و دارد.

ادامه مطلب؛ایـــنجــــا

شهریار زرشناس- نگاهی کوتاه به تاریخچه روشنفکری در ایران-جلد اول صص146تا151 

همچنین بنگرید به مصاحبه آقای شهریار زرشناس درباره "نقش آفرینی انگلیسی ها در تکوین تاریخ نگاری جدید ایران" کلیک کنید

نظر صریح امام خمینی (ره)در مورد باستان گرایی و تبلیغات منفی علیه ورود اسلام به ایران

امام خمینی : شما همه چیزتان شاهان باستان بوده است؟
صحیفه امام خمینی » جلد ۴ » صفحه ۱۶۳

متن کامل و بسیار خواندنی ::
خیانت شاه در تقویت آتش پرستی و تغییر تاریخ هجری

ابتدای کار این بود که بعضِ آتشکده‌ها را تقویت کرد و تاریخ اسلام را عوض کرد به تاریخ گبرها؛ و خدا می‌داند که این خیانت که این به اسلام کرد و این اهانت که به پیغمبر اکرم - صلی الله علیه و آله - کرد، این خیلی جنایتش بالاتر از این کشتارهایی است که کرده است. کشتارها [را] موازنه اگر بکنیم با این یک کاری که تغییر تاریخ رسمی اسلام را، نشانه توحید را، نشانه انسانیت را، این تبدیل کرد به این چیزهای آتش پرست، به تاریخ آتش پرست، گبرها؛ از همه خیانتهایی که به ما کرده است، این بالاتر است. از بین این حیثیت اسلام را می‌خواست از بین ببرد ؛ این علامت اسلام را می‌خواست از بین ببرد. نفتهای ما را فرستاده و برده و داده است به آنها؛ اینها امور مادی است، البته خیانت است، خیانت به یک ملتی است که ذخایر را به اجانب بدهد، لکن قضیه تغییر تاریخ یک اهانت به حیثیت اسلام است. و این آدم، این کار را کرد. و اگر این مشتی که ملت به دهن این زد که ملزم شد به اینکه تاریخ را دوباره برگرداند، تاریخ اسلام کند و تاریخ گبرها را کنار بگذارد، اگر این کار نشده بود، دنباله داشت این مسائل. اینها می‌خواستند که اصل ورق را برگردانند به همان زمان قبل از پیغمبر اکرم؛ به همان زمان سلاطین گبرِ متعدیِ آدمکشِ قهار؛ و آنطور رفتار کنند و بساط هم همان بنا باشد. «پان ایرانیسم»! ایران باید همان شئون ایرانیتش را حساب بکنید! شئون ایرانیت!! شما همه چیزتان شاهان باستان بوده است؟ شما ببینید آنها چه کردند با مردم. یک دسته هم آن «مغان» و امثال ذلک بودند؛ ببینید اینها چه جور رفتار می‌کردند با مردم ایران.

امام خمینی :

سى و پنج سال اول، دو تا امپراتورى را اینها شکست دادند! امپراتورى روم و امپراتورى ایران. ایران را فتح کردند، روم را هم فتح کردند. این افیون است؟! این اسلام آمده است که بسازد با کسرى و مردم را بگوید تبعیت کنید از کسرى‏؟! این آمده است که بسازد با سلطان روم و بگوید به مردم روم- تعلیم کند- که بسازید با اینها؟! یا این آمد و دوتا امپراتورى را شکست داد و عقبشان زد براى اینکه عدل را در عالَم و براى این فقرا ... براى اینکه این فقرا را آنها مى‏خوردند، جلویشان را بگیرد؟.

سخنرانى امام در جمع ایرانیان مقیم خارج درباره حیاتبخش بودن آیین اسلام
زمان: 14 آبان 1357/4 ذى الحجه 1398.
مکان: پاریس، نوفل لوشاتو.
صحیفه امام: ج‏:4 ص: 322

 

سخنرانى امام در جمع اعضاى کنگره آزادى قدس در باره بازگشت به اسلام واقعى!

در چندین سال قبل- محتمل است، گمان مى‏کنم زمان رضاخان بود- یک مجمعى درست کردند و یک فیلمهایى تهیه کردند و یک اشعارى گفتند و یک خطابه‏هایى خواندند، براى تأسف از اینکه اسلام بر ایران غلبه کرد، عرب بر ایران غلبه کرد. شعر خواندند، فیلم [به‏] نمایش گذاشتند که عرب آمد و طاق کسرى را، مدائن را گرفت و گریه‏ها کردند. همین ملّیها، همین خبیثها گریه‏ها کردند. دستمالها را درآوردند و گریه کردند که اسلام آمده و سلاطین را، سلاطین فاسد را شکست داده و این معنا در هر جا، به یک صورتى به ما، به ملتها تحمیل شده در ممالک عربى، عرب باید چه باشد. این تلقین است. این مخالف با قرآن است.

نظر جلال آل احمد درباره باستان گرایی

جلال آل احمد درباره دوره پهلوی اول می گوید : " در آن دوره بیست ساله، از ادبیات گرفته تا معماری، و از مدرسه گرفته تا دانشگاه ، همه مشغول زرتشتی بازی و هخامنشی بازی بودند" و  " هدف اصلیشان این بود که بگویند حمله اعراب(یعنی همان ظهور اسلام در ایران) نکبت بار بود و ماهرچه داریم از پیش از اسلام داریم ...می خواستند برای ایجاد اختلال در شعور تاریخی یک ملت ، تاریخ بلافصل آن دوره را نادیده بگیرند و شب کودتای(رضاخان) رایکسره به دمب کوروش و اردشیر بچسبانند. انگار نه انگار که این میانه هزار و سیصد سال فاصله است "1

...آخر اسلام را باید کوبید و چه جور؟ این جور که از نو مرده های پوسیده و رسیده ای را که سنت زردشتی باشد که کوروش و داریوش، از نو زنده کنی، و خدای «فروهر» را بر طاق ایوانها بکوبی و سر ستون تخت جمشید را احمقانه بر سر در شهربانی تقلید کنی،و خدای «فروهر» را بر طاق ایوانها بکوبی، و سرستون تخت جمشید را، احمقانه،برسر درِ شهربانی تقلید کنی...به هرصورت،همینجورهاست که به جای اسلام،با جهان بینی غیرغربی و غیرعربی اش،در آن دوره(دورۀ رضاخان)دارند سوقمان می دهند به چیزی که نه جهان بینی دارد و نه حتی لیاقت اطلاق سنت را... آخر من چه بگویم دربارۀ سنتی و تمدنی که حتی کاغذ را نمی شناخته است؟رهاکنید آن اباطیل مستشرقان را که هریک غرض دارند.*تمدن به مجموعۀ دستگاهی که حامل فرهنگ است از نسل به نسل دیگر،در این ولایت،با اسلام شروع شده است.وقتی«گزنفون» و دیگران،هریک دفترها داشتند و دستکها-درحالی که هریک سرداری بازنشسته بودند،یا شاگرد سادۀ مکتب سقراط و ارسطو-اینجا شاهنشاهش کتابهای خود را،بر سینۀ سنگها می کندند.به چنین سنتی من چگونه ببالم؟2

*استاد حکیمی: مستشرقان که نوعا یهودی بوده اند و مسیحی،در کار اسلام دشمنیها کرده اند.یکی از طرحهای دشمنی اینان این بود که در هر کشور اسلامی،مسائل قبل از اسلام آن کشورها را زنده کنند،تا پیوند مردم را با اسلام سست سازند. و این عملی بود شبیه به جاسوسی و خیانت،زیرا از این راه می خواستند،اسلام مقاوم را از سرراه سودهای استعماری و مقاصد ضدانسانی کشورهای خود بردارند.

1-در خدمت و خیانت روشنفکران،(صفحات ۳۲۴ و ۳۲)

2-همان ص 117-118

و در نسخه ای دیگر از کتاب در خدمت و خیانت روشنفکران:

نخستین آن ها،... سیاست ضدّ مذهبی حکومت وقت، و به دنبال بدآموزی های تاریخ نویسان غالی دوره ناصری که اوّلین احساس حقارت کنندگان بودند در مقابل پیشرفت فرنگ، و ناچار اوّلین جستجو کنندگان علّت عقب ماندگی ایران؛ مثلاً در این بدآموزی که اعراب، تمدن ایران را پامال کردند یا مغول و دیگر اباطیل... در دوره بیست ساله از نو سر و کلّه فَروهَر بر در و دیوارها پیدا می شود که یعنی خدای زردتشت را از گور در آورده ایم. و بعد سر و کلّه ارباب گیو و ارباب رستم و ارباب جمشید پیدا می شود با مدرسه هاشان و انجمن هاشان و تجدید بنای آتشکده ها در تهران و یزد.
آخر اسلام را باید کوبید. و چه جور؟ این جور که از نو مرده های پوسیده و ریسیده را که سنّت زردتشتی باشد و کوروش و داریوش را از نو زنده کنیم و شمایل اورمزد را بر طاق ایوان ها بکوبیم و سر ستونهای تخت جمشید را هر جا که باشد احمقانه تقلید کنیم. و من بخوبی به یاد دارم که در کلاسهای آخر دبستان، شاهد چه نمایشهای لوسی بودیم از این دست؛ و شنونده اجباری چه سخنرانیها که در آن مجالس پرورش افکار ترتیب می دادند...
به هر صورت در آن دوره بیست ساله، از ادبیات گرفته تا معماری و از مدرسه گرفته تا دانشگاه، همه مشغول زردشتی بازی و هخامنشی بازیند. یادم است در همان ایّام کمپانی داروسازی بایر آلمان نقشه ایرانی چاپ کرده بود به شکل زن جوانی و بیمار و در بستر خوابیده و لابد مام میهن! و سر در آغوش شاه وقت گذاشته و کوروش و داریوش و اردشیر و دیگر اهل آن قبیله از طاق آسمان آمده، کنار درگاه (یعنی بحر خزر) به عیادتش! و چه فروهری در بالا سایه افکن بر تمام مجلس عیادت و چه شمشیری به کمر هر یک از حضرات با چه قبضه ها و چه زرق و برق ها و منگوله ها؛ این جوری بود که حتی آسپیرین بایر را هم بالعاب کوروش و داریوش و زردشت فرو می دادیم!

همان: صص 324 325.

[در زمان رضاخان] که نه حزبی بود، نه اجتماعی، نه مطبوعات آزادی، نه وسیله تربیتی و نه شوری و نه ایمانی، تنها یک شور را دامن می زدند: شوق به ایران باستان را. شوق به کوروش و داریوش و زردشت را. ایمان به گذشته پیش از اسلامی ایران را.

با همین حرف ها، رابطه جوانان را حتّی با وقایع صدر مشروطه و تغییر رژیم بریدند و نیز با دوره قاجار، و از آن راه با تمام دوره اسلامی. انگار که از پس از ساسانیان تا طلوع حکومت کودتا فقط دو روز و نصفی بوده است که آن هم در خواب گذشته.
این نهضت نمایی که هدفشان این بود که بگویند حمله اعراب (یعنی ظهور اسلام در ایران) نکبت بار، و ما هر چه داریم از پیش از اسلام داریم [...] می خواستند برای ایجاد اختلال در شعور تاریخی یک ملّت، تاریخ بلافصل آن دوره را (یعنی دوره قاجار را) ندیده بگیرند و شب کودتا را یکسره بچسبانند به دُمب کوروش و اردشیر. انگار نه انگار که در این میانه هزار و سیصد سال فاصله است.
توجه کنید به اساس این امر که فقط از این راه و با لَق کردن زمینه فرهنگی مذهبی مرد معاصر، می شد زمینه را برای هجوم غربزدگی آماده ساخت، که اکنون تازه از سر خشتش برخاسته ایم.
کشف حجاب، کلاه فرنگی، منع تظاهرات مذهبی، خراب کردن تکیه دولت، کشتن تعزیه، سختگیری به روحانیت... این ها همه وسایل اعمال چنان سیاستی بود. البته توجه و تذکّر تاریخی دادن، یکی از راه های بیدار نگاهداشتن شعور ملّی است. امّا علاوه بر این که در این قضایا، هدف، ایجاد اختلال در شعور تاریخی بوده است، می دانیم که تذکر و توجه تاریخی، اگر هم دوا کننده دردی باشد از دردهای ملّتی با وجدان خسته و خوابیده، ناچار سلسله مراتبی می خواهد.
برای خراب کردن کافی است که زیر پی را خالی کنی. امّا برای ساختنی ها، اگر قرار باشد از نردبانی که تاریخ است، وارونه به عمق شعور دوهزار و چند صد ساله فرو رویم این نردبان را پلّه اولی بایست، بعد پلّه دوّمی، و همین جور... و اگر پلّه اول سر جایش نباشد با سر در آن گودال سقوط خواهی کرد و به جای این که در ته آن به شعور تاریخی برسی به زیارت حضرت عزراییل خواهی رسید(!!) که ما اکنون در حضور میلیتاریسم به آن رسیده ایم.»

در خدمت و خیانت روشنفکران، همان، صص 327 329.

دروغهای بزرگ =سانسور

 نمی دانم چرا بخش مهمی از تاریخ این ملت را تحریف کردید و یا بنا ندارید حقایقی را که باعث آبرو ریزی باستان گرایان و متعصبان به قومیت و نژاد ایرانی است به میان بکشید؟ پاسخ دهید این شکوه و عظمت موهوم و افسانه های ایا چیزی جز کاخ های شاهان برایمان باقی گذاشته است؟ آیا درباره حرم سرای شاهان ایران چیزی به گوشتان خورده است؟ ازدواج با هر زنی که پسندشان بود( حتی با خاله و دختر و مادر بر اساس آئین زرتشت! اینها به کنار سری هم به آمار زنان موجود در کاخ های آنان و خوش گذرانی و عیاشیهایشان در تاریخ بزنید) آیا می دانید شاهان برای حفظ حکومت فرزندان و مردان خانواده و نزدیکان خود را یا کور کرده یا کشته و تبعید می کردند؟ آیا می دانید خواندن و نوشتن که ابتدائی ترین نیاز یک تمدن است تنها اختصاص به شاهان و شاهزادگان بوده و بقیه مردم حق یاد گرفتن خواندن و نوشتن را نداشتند (شاید این تلنگری باشد به شما و آن بخش از سخنانتان که ادعا کردید اعراب مسلمان همه را سوزانده و از بین برده اند! یا شاید اصلا چیزی به نام کتاب وجود نداشته و یا اگر وجود داشته درخدمت تسلط بیشتر شاهان و غارتگری و استبدادشان بوده! اگر چنین بوده که ادعا دارید چرا هیچ اثری از کتاب و نوشته های علمی جز دیوار نوشته هایی در مدح شاهان هیچ اثری از این تمدن های با شکوه ! به دست نیامده!) آیا می دانید تنها فرد دانشمند و حکیم ایرانی بوذرجمهر در سیاهچالهای بیداد شاهان جان داد و پوسید؟ 
چرا ارتش بزرگ و فیل سوار چند صد هزار نفری ایران در برابر 20 هزار عرب ... شکست خورد؟ چرا با اولین برخورد اعراب با ایرانیان 2000 نفر از ارتش ایران اسلام آوردند؟ ایا می دانید شاه ایران پس از فرار از طرف هیچ یک از مردم و حاکمانش پناه داده نشد و عاقبت به دست یک ایرانی آسیابان و دهقان کشته شود؟
یک سری کارها را به هم نژادان خود نسبت میدهید تا هوش و ذکاوت آنهارا به دروغ بیشتر نشان دهید مانند اختراع اولین کشتی دنیا به دست یک زن ایرانی درحالیکه همه ماحرای کشتی نوح و طریقه ساخت آن به دستور خدارا میدانند دروغ آشکارتر ازاین؟
یا اختراع خط توسط ایرانیها درحالیکه الفبای خط رو سومریان اختراع کردند؟وجدیدترن دروغ از بنگاه دروغ پردازی شما اینکه پیامبر اسلام را هم ازنژاد آریا میدانید؟چرااین همه دروغ؟چه عقده ای درون شماست که میخواهید آن را تسکین دهید؟
منبع: شبکه های اجتماعی!