زیگورات

زیگورات

عیلام. نوشته هایی درباره تاریخ و فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام ...
زیگورات

زیگورات

عیلام. نوشته هایی درباره تاریخ و فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام ...

نظر آیت الله العظمی شاهرودی درباره ذولقرنین

در فضای مجازی درباره ذولقرنین قرآنی و نسبت یا تطبیق وی با کوروش هخامنشی نوشته ها و مطالب مختلفی وجود دارد و بحث های زیادی صورت گرفته و می گیرد. این وبگاه( زیگورات) هم در این باره در پست فرو ریختن پایه های ذولقرنین بودن کوروش هخامنشی به این مسئله پرداخته. همچنین وبگاه حق و باطل درباره نسبت کوروش و ذولقرنین  در استفتائی نظر دو تن از علما را در این باره جویا شد. ( اینجا )

 چندی پیش نظر یکی از مراجع بزرگوار تقلید،آیت الله العظمی شاهرودی را درباره ذولقرنین و کوروش هخامنشی جویا شدیم که ایشان به صراحت فرمودند که؛ از نظر تاریخی ثابت نشده که کوروش ذولقرنین است.

دانلود کتاب بردگی از دیدگاه اسلام

کتاب "بردگی از دیدگاه اسلام" نوشته آقای سید مصطفی حسینی طباطبایی است که در آن به بررسی بردگی از دیدگاه قرآن و نظام حقوق اسلامی می پردازند و می تواند راه گشای خوبی برای علاقمندان در مقابل ضدتبلیغات و شبهه پراکنی های دشمنان اسلام باشد.

در زیر سر آغاز نویسنده ی کتاب را نقل میکنم :

بارها شنیده شده که برخی از جوانان مسلمان با کنجکاوی فراوان می‌پرسند که نظر اسلام دربارة بردگی چیست، یا چرا آیین اسلام، قانون اجحاف‌آمیز بردگی را پذیرفته و بر آن مهر تصدیق نهاده است.
از سوی دیگر، پاره‌ای از خاورشناسان مغرض نیز موضوع بردگی را دستاویز تاخت و تاز بر اسلام قرار داده‌‌اند و به مسئله، حساسیّت بیشتری بخشیده‌اند. البتّه دانشمندان اسلامی هم از پاسخگویی باز نمانده و مقالات و رسائلی در این باره نگاشته‌اند که در خور بهره‌گیری است. ولی آنچه که به عنوان جواب مسئله، بیش از دیگر پاسخها شهرت یافته این است که: اسلام، هر چند با بردگی موافقت نداشته اما شرایط و احوالی که در گذشته حاکم بوده است اجازه نمی‌داده تا بردگی را بکلی لغو کند، بویژه که طرفداران بردگی در روزگار گذشته، بسیار بودند و برده‌فروشی یکی از ارکان اقتصادی کشورها به شمار می‌رفت. ناگزیر اسلام، راه دیگری را در پیش گرفت و مسلمانان را به آزاد‌سازی بردگان تشویق کرد و ثوابهای فراوان برای این کار قائل شد تا بتدریج دورة برده‌داری در تاریخ بشر به سرآید! اگر بخواهیم از سر انصاف دربارة این پاسخ به داوری پردازیم، باید اعتراف کنیم که جواب مذکور، قانع‌کننده نیست، و به مصداق آیة شریفه: ﴿لا یُسْمِنُ وَلا یُغْنِی مِنْ جُوعٍ﴾ (الغاشیة: 7)! دردی را درمان نمی‌کند بلکه این ایراد را به ذهن می‌آورد که مگر در روزگار گذشته، شرک و بت‌پرستی هزاران طرفدار نداشت؟ و مگر بت‌پرستان مکه از این نمی‌ترسیدند که چون خانة کعبه از بتها پاک شود، مشتریان بازارشان پراکنده گردند و قبائل بت‌پرست از آمدن به مکه خودداری ورزند؟ پس چگونه اسلام، راه مماشات با شرک و بت‌پرستی را نپیمود و از قدرت مشرکان خاور و باختر نهراسید، و به کسانی که از شکست اقتصادی ترس داشتند پیام داد: (التوبه: 28)
«ای مؤمنان، جز این نیست که مشرکان مردمی پلیدند و از امسال به بعد، نباید به مسجد‌الحرام نزدیک شوند و اگر (بدلیل کاهش معاملات) از فقر و تنگدستی بیمناکید (بدانید که) اگر خدا بخواهد شما را از فضل خود بی‌نیاز خواهد کرد و خدا دانا و حکیم است».
بنابراین، چنانچه اسلام کاری را بکلّی باطل و نادرست می‌دید، آنرا اساساً انکار می‌کرد یا در طی مراحلی (مانند تحریم خمر) به نفی و رّد آن می‌پرداخت.
برخی از مسلمانان و خاورشناسان منصف، راه دیگری را برای پاسخگویی انتخاب کرده‌‌اند و مانند دکتر گوستاولوبون Gustavelebon در صدد بر آمده‌اند تا نشان دهند که رفتار مسلمانان با بردگان، رفتاری انسانی و ملایم بوده است و بردگان آنها از این حیث، خوشبخت‌تر از نوکران و کلفتهای اروپایی بوده‌اند، چنانکه می‌نویسد:
«آنچه مسلّم است برده، نزد مسلمانان بدان صورت که در نزد نصاری بوده، نیست و وضعی که بردگان مشرق در آن بسر می‌برند، بمراتب بهتر از وضعی است که نوکران و کلفتهای اروپائی دارند غلامان زر خرید در مشرق، جزء خانواده محسوب می‌شوند و چنانکه پیش از این گفته شد حتی می‌توانند با دختران آقایان و مالکین خود ازدواج کنند و در زمرة دامادان او در آیند و همچنین می‌توانند به بزرگترین منصبها نائل شوند. در مشرق، غلام بودن عار و ننگ نیست و بدان اندازه که در مغرب، نوکر از ارباب خود فاصله دارد، در آنجا غلام از مالکش دور نیست و ارتباطش زیادتر و با او نزدیکتر است... تمام جهانگردانی که دربارة مسئلة بردگی در شرق به تحقیق پرداخته‌اند معترفند که این سر و صدای مغرضانه‌ای که برخی از اروپائیان در اطراف آن براه انداخته‌اند، بکلّی بی‌اساس است» .
هر چند گفتار گوستاولوبون، به جای خود صحیح و دلنشین است، ولی اساس مسئله را حل نمی‌کند و توضیح نمی‌دهد که اصولاً چرا باید اسلام، بردگی را به تصویب رساند و این کار چه لزومی داشته است؟
ما، در این رساله کوشیده‌ایم تا علاوه بر مباحث جنبی، به سئوال اصلی نیز پاسخ دهیم، و این مسئله را از دیدگاه اسلام روشن سازیم. امید است که این نوشتار با وجود فشردگی و اختصار، وظیفة خود را ایفاء کند و مورد استفادة خوانندگان قرار گیرد.

دانلود کتاب "بردگی از دیدگاه اسلام"


تاملی در اسطوره شهربانو

گمان نمی برم کسی از ما ایرانیان باشد که داستان بی بی شهربانو-که او را دختر یزدگرد و همسر امام حسین و مادر امام سجاد می دانند- از پدران و مادران و ریش سفیدان و سال خوردگان نشنیده باشد.
ما در این مقاله برآنیم که به تحلیل این داستان بپردازیم؛برای این که ابتدا این داستان را از نظر تاریخی مورد بررسی قرار دهیم و سپس به مسائل دیگر می پردازیم.
دکترسیدجعفر شهیدی در خصوص این داستان چنین می نویسد:«نویسنده سی سال پیش که چنین بحثی را گشود،نوشت:من داستان شهربانو را باور نمی کنم چون سندهایی که این داستان در آن آمده درست نیست.اکنون هم می گویم اگر پایۀ چنین شهرتِ دراز مدت بر این سندها است که بررسی شده،چندان ارزش علمی ندارد. اگر پژوهنده ای سندی قطعی و غیرقابل تردید بیابد،بر او است که آن را در معرض قضاوت محققان قرار دهد» (شهیدی.1366:10)
دکتر شهیدی علاوه بر بحث تاریخی به بحث حدیثی نیز می پردازد ولی باز به همان نتیجه ی گذشته می رسد.دکتر شهیدی گفتار خویش در این مورد را چنین به پایان می برد:«در عصر ما افسانه پردازی ،شهربانو را در سال شصتم هجری از جانب امام حسین روانه ی ایران می سازد تا سپاهی فراهم آورد و حکومت معاویه را بر اندازد و این افسانه ها از مجله های فکاهی به کتاب و مجله های علمی منتقل شده و دور نیست که در آینده یکی از سندهای پژوهندگان به حساب آید.» (شهیدی.26:1366)
مشاهده کردیم که دکتر شهیدی با هواداران این داستان هم داستان نیست.
اکنون به سراغ استاد مطهری می رویم تا ببینیم نظر ایشان در این خصوص چیست؛چرا که ایشان هم به تاریخ اسلام آشنایی و اشراف دارند و هم به علم حدیث و رجال.
استاد در کتاب«خدمات متقابل اسلام و ایران» چنین بیان می کنند: که :«در اینجا نیز اصل داستان که یزدگرد دختری به نام شهربانو یا نام دیگر داشته و افتخار عقد زناشویی حسین بن علی(ع) و مادری امام سجاد(ع) نایل شده باشد از نظر مدارک تاریخی سخت مشکوک است»(مطهری 131:1357)
مطهری در ادامه به نقل نظرات دیگر محققان نیز می پردازد:«خود ادوارد براون از کسانی است که که داستان را مجهول می داند،کریستین سن نیز موضوع را مشکوک تلقی می کند، سعید نفیسی در تاریخ اجتماعی ایران آن را افسانه می داند» (مطهری132:1357)
مطهری آن گاه به سراغ روایت کتاب «کافی» که داستان آوردن دختران یزدگرد در زمان عُمَر و آزادگذاشتن عمرآنان را در انتخاب کردن همسر و انتخاب یکی از آنان حسین بن علی(ع)، رابیان کرده ،رفته و آن را مورد بررسی و تحلیل سندی قرار می دهد و چنین نتیجه می گیرد:«در سَند این روایت دو نفر قرار دارند که این روایت را غیر قابل اعتماد می کند،یکی ابراهیم بن اسحاق احمری نهاوندی است که علمای رجال او را از نظر دینی متهم می دانند و روایات او را غیرقابل اعتماد می شمارند و دیگری عمرو بن شمر است که او نیز کذّاب و جعّال خوانده شده است»(مطهری132:1357)
در بالا مشاهده نمودیم دو تن از پژوهشگران برجسته تاریخ و حدیث چه نظری راجع به این موضع دارند. پس تا اینجا برای ما روشن شد که این داستان را باید افسانه و دروغ تلقی کرد.
اما در اینجا این پرسش به ذهن انسان می رسد که : چگونه داستانی که سند صحیحی ندارد و چنین سست بنیاد و بی بنیاد است تا این حد مورد اقبال و پذیرش قرار گرفته است؟
به راستی این همه قصه پردازی و داستان سرایی که آری شهربانو دختر آخرین پادشاه ساسانی_یزگرد- به مدینه آورده می شود و در آن جا وی را در انتخاب همسر آزاد می گذارند و وی با کمال میل و رضایت حسین بن علی(ع) را به همسری خود بر می گزیند و پس از ماجرای کربلا شهربانو سوار بر ذوالجناح شده از عراق تا ری می تازد و هنگامی که دشمنان را در تعقیب خود می یابد به بالای کوه می رود و قصد می کند بگوید«یا هو» مرا دریاب ولی به اشتباه می گوید «یاکوه» مرا دریاب و در نتیجه کوه می شکافد و وی را در دل خود فرو می برد و از آن زمان آن کوه محلی می شود برای نذر و نیاز و عرضیه ی حاجات، چه علتی می تواند داشته باشد؟
به راستی آیا حکم دروغ و افسانه صادر کردن برای چنین داستانی را نباید ناشی از ساده انگاری و سطحی نگری (مردمی ناآگاه) دانست؟
همان طور که از عنوان این مقاله برمی آید داستان بی بی شهربانو را باید اسطوره و تمثیل دانست نه افسانه و دروغ .
در اینجا این مسئله مطرح می شود که تفاوت این دو در چیست؟
نختسین تفاوت اسطوره با افسانه را باید در آن دانست که «اسطوره روایتی مقدس است در حالی که افسانه روایتی است که فاقد هرگونه جنبه تقدس است» (مزداپور.8:1383)
تفاوت دوم،آن که افسانه داستانی است سراسر دروغ، که هیچ پایه و پایگاهی در حقیقت ندارد،خواه آن حقیقت در درون و ذهن و روان آدمیان جای داشته باشد و خواه حقیقتی در بیرون و عالم واقعی، در حالی که اسطوره از جهانی پر رمز و راز سخن می گوید و حقایقی را نشان می دهد که در ناخودآگاه و وران آدمیان جای دارد ولی به جای بهره گیری از بیان بحثی و استدلالی از زبان خیال و شهود سود می گیرد.
یونگ و الیاده،براین باورند که اسطوره داستان مینوی است که بیان گر واقعیت هایی است که با حواس خارجی قابل درک و لمس نیست، از این رو اسطوره روایتی تاریخی نیست بلکه روایتی است برخاسته از ژرفای روان و ناخودآگاه انسان.(دست غیب،1386)
ما معتقدیم در این اسطوره شهربانو را که دختر و در واقع وارث شاهان باستانی و فره مند کیانی است باید نماد ایران و مردم آن دانست و حسین بن علی را که فرزند پیامبر و آورنده دین الهی است-دینی که هیچ ربطی به مسئل نژادی و قومی ندارد و تنها برای دستگیری آدمیان آمده است- باید نماد اسلام دانست. و ثمره و پیوند میان این دو-ایران و اسلام- که امام سجاد است در واقع نماد ایران اسلامی باید محسوب کرد. اما این داستان در همین جا پایان نمی پذیرد و نکته یی دیگر به زیبایی و لطافت این اسطوره می افزاید و آن ماجرای فرو رفتن شهربانو در دل کوه است.
همانطور که می دانیم شهربانو به معنای« بانوی سرزمین» است،زیرا شهر در فارسی باتسان معنای"کشور" میداده است-بازمانده این کاربرد را در واژه«ایرانشهر» به معنی کشور ایران می توان مشاهده کرد و همان طور که می دانیم شهربانو خود لقبی بوده است برا آناهید-الهه ی مادری و باروری و همچنین آب های روان که معابد مربوط به این الهه معمولا در کنار نهرهای آب و دریاچه ها و برکه ها و یا در دل کوه ها بنا می شده است . وبرای آن دوران ازجنبه تقدس و حرمت زیادی برخوردار بوده است. پاره ای از انی معابد از اعتبار و احترامی دوچندان نیز برخوردار بوده اند.یکی از معروفترین و مقدس ترین این زیارتگاه ها، زیارت گاهی بوده است در نزدیکی "ری".
پروفسور مری بویس در مقاله ی «آناهیتا» که در کتاب«سروش پیرمغان» نیز به طبع رسیده است چنین می گوید:«در دوره پارتی وشاید حتا پیش از آن نیز به احتمال زیاد"اردوسیراناهید" را در سرتاسر این سرزمین در عبادت گاه های طبیعی بسیاری نیایش می کردند که در کنار دریاچه ها یا چشمه های جاری از کوهسار پدید آمده بودند یکی از آنها (که با توجه به قداست زیاد آن به گمان قدیمی هم است) در نزدیکی شهر ری بر فراز کوهی قرار داشته و چشمه ای در پای آن روان بوده است. به نظر می رسد این نیایشگاه وقفِ آناهید«بانوی سرزمین»(شهربانو) شده بود.ونیایش در آن از چنان اهمیتی برخوردار بود که پس از پیروزی تازیان وقفِ«بی بی شهربانو» شد که گفته می شود دختر آخرین پادشاه ساسانی و بیوه امام حسین(ع)است.از این رو تا به امروز مسلمانان در آن جا قربانی و نذر و نیار می کنند» (بویس.725:1381)
در اینجا بیش از پیش روشن می شودکه «روان جمعی» یا به عبارت بهتری که یونگ به کار می برد«ناخودآگاه جمعی» ایرانیان تواسته است حقیقت اتحاد ایران و اسلام و زایش ایران اسلامی را در اسطوره ی ازدواج شهربانو با امام حسین و ولایت امام سجّاد نمادپردازی کند؛و البته برای نگه داشت یادگاری کهن از الهه یی باستانی مقدس نیز نمادی دیگر بر این اسطوره افزوده و آن فرورفتن شهربانو در کوه است. در پایان به نکته ای باید اشاره کرد و آن این که اگر داستان شهربانو از لحاظ تاریخی دارای اعتبار وسندیّت بود و به حقیقت در عالم خارج اتفاق افتاده بود از لحاظ مردم شناسی و در شناخت فرهنگ عامّه دیگر ارزش کنونی را نداشت و اساسا قدر و ارزش این اسطوره در این است که به جای وقوع در عالم خارج و درمقطع زمانی خاص آن هم در گذشته در اعماق وجود و کُنه ضمیرناخودآگاهِ مردم این دیار از 14قرن پیش تاکنون پیوسته جریان داشته و درواقع هر روز وقوع می یابد.

رضا مهریزی

منابع و ماخذ:
1-بویس،مری(1381)"آناهیتا"ترجمه زهرا بایستی در"سروش پیرمغان"
2-دست غیب ،عبدالعلی(1386)"اسطوره و ادبیات"ماهنامه کیهان فرهنگی.255و256:49-44
3-شهیدی،سیدجعفر(1366)زندگانی علی بن الحسین
4-مزداپور،کتایون(1383)"داغ گل سرخ و چهارده گفتار دیگر درباره اسطوره"
5-مطهری،مرتضی(1357)"خدمات متقابل اسلام و ایران)

تمدنهای تابناک ایران پیش از هخامنشیان

در هر مرکز شناخته شده ایران کهن که کلنگی بزنیم با درخشندگی خیره کننده ای از تمدن ایران باستان روبرو خواهیم شد ...
هر کلنگی که بر خاک مناطقی همچون سیلک ، حسنلو ، شهر سوخته ، تخت سلیمان ، گودین تپه ،دین خواه تپه ، تپه یحیی ، گوی تپه ،
شهداد ، زیویه ، مارلیک ، کلورز ، دیلمان ، حلیمه جان ، قلعه چاق ، رستم قلعه ، دماوند ،
قیطریه ، چشمه علی ، خوروین تپه ، کلاردشت ، خرگوش تپه ، تورنگ تپه ، شاه تپه ، تپه حصار ،
نیشابور ، سیلک ، تپه گیان ، نوشی جان تپه ، تپه سراب ، دم سرخ ، باباجان تپه ، تپه گوران ،
ورکبود ، تپه موسیان ، چغارزنبیل ، هفت تپه ، تپه شوش ، تل باکون ، تپه های میرولی ،
علی کوش ، فهلیان ، تل ابلیس ، گورستان خنامان ، و... میخورد ، آثاری از پیش از هخامنشیان را به ما نشان میدهد ...
در بیشتر این مراکز میتوان رشد اقتصادی و گستردگی حوزه هنر کهن و کم نظیر ایرانی ،
زبانها ، خطها ، سیستم آبیاری ، شهر سازی ، معماری ، مدیریت ، فرهنگ و صنعت و مذهب و...
را بوضوح مشاهده کرد که در جهان خود را مطرح کرده بودند ....
 

((...قبلا ذکر گردید که ساکنین باستانی فلات ایران 
مردم صلح دوستی بودند .
در این مورد و در جهات دیگر آنها شباهت های زیادی به
معاصرین و همسایگان خود در دره سند داشتند ،
معلوم نیست این مردم در چه زمانی خصوصیات 
و عادات صلح طلبی خود را ترک و یا مجبور به ترک آن شده اند
 ))

(واندبرگ ، باستان شناسی ایران باستان – ص134)

 

(( مشخصه بسیاری از مکان های باستانی ایران
در دوره های پیش از تاریخ
از هزاره ششم تا هزاره سوم پیش از میلاد
سفالینه های منقوش است .
شکل تزیین آنها در بخش های مختلف کشور متفاوت است ،
اما اغلب سبکی واحد در ساخت انها مشاهده میشود
که در برخی موارد با سفالهای تمدن بین النهرین
در غرب بی شباهت نیست
ولی در کل این ظروف سفالی
حاصل خلاقیت سازندگان محلی به شما می رود ))

( جان کریتس – ایران کهن – ص6)


((در دوره نوسنگی ،
در ایران و در سیلک زیورالات یا ابزارهای کوچکی
چون درفش ، به وسیله چکش کاری
بر قطعاتی از مس خالص ساخته میشد .
این اشیا با گذشت زمان متنوع تر
و از نظر شکل و کاربرد پیچیده تر شد .
اولین اشیا ساخته شده با تکنیک ذوب فلز
و قالب گیری و ابزارهایی مانند تیشه های سرپهن و بیل
حدود 4500 سال پیش از میلاد
در سیلک و همچنین در حوالی آن در تپه قبرستان
و یا به سمت جنوب در تل ابلیس پدیدار شد
که واقعه بزرگی در تکوین تمدن بشری محسوب می شود ))

( ژان گلین – پیش از تاریخ- فصل 7 – به قلم سرژ کلوزیو – ص 96 )
 
(( به هر حال وقتی آریان ها به فلات ایران آمدند ،
در اینجا مردمانی یافتند که زشت و از حیث نژاد عادات
و اخلاق و مذهب از آنها پست تر بوده اند .
زیرا آریان ها مردمان بومی را " دیو" و " تور " می نامیدند...
بنابراین در ابتدا حقی برای آنها قائل نبودند
بلکه با این ها دائما میجنگیدند و هر کجا می یافتند میکشتند ....))
(پیرنیا- ایران باستان -ص157)

(( آریایی ها آن روز که در ایران استقرار یافته بودند ،
خود دارای تمدن و خط نبودند
و این مبادی و اصول را
از رعایا و زیر دستان مغلوب خود آموختند
و آن زیردستان مردم قدیم ایران بودند
که بعد ها از آنان به " دیو " تعبیر شده است
و یا اسرای جنگی از نژادهای همسایه
و یا اتباع ملل مجاور
که مغلوب ایرانیان می شدند .))
(محمد تقی بهار -سبک شناسی-صفحه 92 )

ادامه این مطلب را در این لینک بخوانید

آیین مزدیسنا از پیدایی تا پیوند با قدرت در حکومت ساسانی

از برجسته ترین پدیده ها و شناسه های سیاسی – فرهنگی این دوره ظهور دینی بنام مزدیسنا یا "بهدینی" بعنوان دین رسمی دولت ساسانی است؛ دینی که در اسناد دوره اسلامی "گبری" و "مجوسی" نامیده شده و امروزه "دین زرتشتی" خوانده می شود. در تاریخ نگاری رسمی و داستانی آنرا به اردشیر پاپکان و تنسر منتسب می کنند؛ ولی اسناد موجود تاریخی آنرا به شاپوردوم و کرتیر مربوط کرده و می گویند راهی که با مانی در ساخت یک دین دولتی نافرجام ماند سرانجام با کرتیر به فرجام رسید. درباره پیامبر منسوب به این دین(زرتشت)نیز سخنان بسیار پراکنده و نامستندی وجود دارد؛ بگونه ای که حتی تاریخ زندگی زرتشت نیز برای تاریخ نگاران تنها بر حدس و گمان استوار است. آنها هنوز نتوانسته اند بدرستی دریابند که زرتشت کی و کجا می زیست؟ اوستا چه هنگام نوشته شد؟ زبان اوستا به کدام قوم مربوط بود؟ و...

ایران شناسان سنتی زندگی زرتشت را در یک فاصله بلند زمانی از هزاره هفتم تا سده ششم پیش از میلاد تخمین زده اند؟! تاریخ زندگی زرتشت را گاه با حمله اسکندر می سنجند؛ گاه با ورود سیاوش افسانه ای به خوارزم؛ و گاه با جنگ افسانه ای یونانیها در ترویا!؟ گاه به ۶۰۰۰ سال پیش از افلاطون مربوط می کنند؛ گاه به ۶۰۰ یا ۶۰۰۰ سال ! (؟)پیش از لشکر کشی خشایارشا به یونان؛ و گاه همزمان با تسخیر بابل بدست کوروش. خلاصه بر پایه هر رویداد تاریخی و داستانی می توان تاریخ زندگی این پیامبر را تعیین کرد!

بویس زرتشت را به "دوران سنگ" متصل کرده است زیرا در گاتها نشانه های "دوران مفرغ" دیده می شود لذا 1200تا 1400 را تعیین کرده است. گلدنر در پایان پژوهشهای خود به این نتیجه رسید که ؛ گشتاسب داستانی همان ویستاسب پدر داریوش است و زرتشت ۵۶۰ پ. م. می زیسته است!؟ سرانجام جکسون برای پایان دادن به این آشفتگی نیمه دوم سده هفتم پیش از میلاد را زمان زندگی زرتشت تعیین کرد؛ زمانی که امروز بیشتر ایران شناسان سنتی بر آن هم داستانند.
نژادپرستان ایرانی با اینکه بدلایل آشکار به هر چه کهن تر نشان دادن آئین زرتشت گرایش دارند، اکنون ناگزیر برای پایان دادن به آشفتگی و بی اعتباری عموما زمان زندگی زرتشت را نیمه دوم از سده هفت پیش از میلاد برآورد می کنند؛ هر چند در همه حال به آن پایبند نمی مانند و بنا بر طبیعت داستانی زرتشت و تمایلات خودمحورانه شان از آن تخطی می کنند 1؛ و این در حالی است که در سالهای اخیر روز تولد زرتشت را "کشف"؟! و بر آن همداستان گشته اند؟!

سردرگمی تنها به تاریخ زندگی زرتشت محدود نمی شود. زادگاه جغرافیایی او نیز از همان آشفتگی برخوردار است. می گویند زادگاه او "ایران ویج" بوده است ولی کسی نمی داند این "ایران ویج" کجا بوده است؛ و از استپ های جنوبی روسیه و شهرهای آسیای میانه تا بخشهای گوناگون سرزمین ماد (آذربایجان و کردستان و همدان) تا سیستان و آنسوی مرزهای شرقی فلات ایران و غرب هندوستان و شمال افغانستان را در بر می گیرد! پس وابستگی قومی او نیز روشن نیست! ایران شناسان سنتی نخست آذربایجان را زادگاه زرتشت می دانستند؛ فرضیه ای که مورد استقبال پان ترکیستها نیز واقع شد! سپس خوارزم زادگاه زرتشت فرض گردید(مارکوارت)؛ برخی خوارزم مارکوارت را "بزرگ" کرده تا مرو و هرات را هم در آن گنجاندند(هنینگنیولی زادگاه زرتشت را در ناحیه ای میان هندوکش و هامون هیرمند دانست؛ و سرانجام هومباخ زادگاه او را در حدود صد کیلومتری شرق مشهد و در نیمه راه سرخس دانسته است.

همین آشفتگی در باره شخصیت و نسب خانوادگی(پیشینیان و بازماندگان) او هم دیده می شود. برای نمونه، هرتسفلد زرتشت را سپیتاک پسر سپیتمه، داماد و ولیعهد آستیاگ آخرین پادشاه ماد، می داند که چون کوروش سپیتمه را کشت و با زنش آمیتیس ازدواج کرد پسر خوانده کوروش گشت. با اینکه هرتسفلد می گوید "گئومات مغ" حکم تبعید زرتشت از سرزمین ماد را صادر کرده بود، برخی زرتشت را همان "گئومات مغ" می دانند که بدست داریوش کشته شد (محمد جواد مشکور )؟!
برخی از "اسطوره شناسان"! حتی روح او را در کالبد بودای هندی و ابراهیم خلیل الله هم دمیده اند!؟ بگفته مورخان دوره اسلامی نیز زرتشت شاگرد آرمیا رهبر دینی یهودیان بوده است که به وی خیانت کرد و دروغ گفت؛ پس آرمیا او را نفرین کرد و زرتشت پیسی گرفت و به آذربایجان رفت و دین مجوس(مغان)را بنیاد نهاد (طبری، جلد دوم؛ الکامل ابن اثیر، جلد اول) بر این پایه "بهدینی" انشعابی از یهودیت بشمار است؟!

آثار منتسب به زرتشت(سروده ها، احادیث..)نیز نه تنها میان باورمندان بوی محل اختلاف و جدل است بلکه از دید پژوهشگران تاریخ و زبان هم محل تردید جدی است. آشفتگیها و پریشان نویسی ها نه تنها تاکنون نتوانسته کمکی به شناخت زرتشت کند بلکه دانشمند واقع نگر و حقیقت جوی تاریخ را، که بدنبال اسناد معتبر است، در وجود شخصیتی تاریخی بنام زرتشت قویا به تردید می اندازد. ریشه این آشفتگی و پریشان گوییها هم، که در باره هیچ شخصیت تاریخی دیده نشده است، در آنستکه تاکنون هیچ رد پای مسلم تاریخی از زرتشت دیده نشده است هر سخنی در این باره جز بر پایه گمانه زنی نیست.
برای پژوهشگر تاریخ تفاوتی میان زرتشت با قهرمانان افسانه ای تاریخ ایران همچون جمشید و ایرج و زال و رستم و سیاوش و اسفندیار ... موجود نیست. در سراسر تاریخ جهان کهن، هیچ پیامبر و دانشمند و فیلسوف و پادشاهی نیست که در باره آثار و زمان و مکان زندگی و نسل خانوادگی و قومیت او چنین ابهامات و اختلافاتی باشد؛ تنها "رویداد"ی که در آشفتگی و بی بنیادی به داستان زرتشت شباهت دارد، داستان "مهاجرت آریاییها به ایران" است که آنهم باز به تاریخ این سرزمین مربوط می شود!

نژادپرستان باستان گرای آریایی – پارسی برای آنکه خود را سرچشمه اندیشه های مذهبی، فلسفی و جهان بینانه سازند از یکسو می کوشند زمان زندگی این "پیامبر" را تا می توانند به عقب ببرند، و از سوی دیگر برایش پیوسته اندیشه و حدیث تولید می کنند؛ در هر مورد هم ادعا می کنند که اصل سند از میان رفته است؟! مثلا می گویند برخی مورخین قدیمی تر از هرودوت یادی از زرتشت کرده اند ولی نوشته های آنها بما نرسیده است می گویند که کسان توس پیش از هرودوت و نیز ادکس شاگرد افلاطون از زرتشت نام برده اند!؟ حسن پیرنیا هم با وجود باستان گرایی نیرومندش از این آشفته بازار خرسند نیست و می گوید: هیچ نوشته ای از کسانتوس در دست نیست؛ سخن او را در زمینه مذهب مغان (و نه زرتشت) دیوژن در قرن سوم میلادی نقل کرده است! نظر ادکس را هم پلین در قرن اول میلادی گفته است (ایران باستانی، ص ۴۱۳)؛ نویسندگانی چون پلوتارک، پلین، کلمان اسکندرایی و غیره از مذهب او چیزهایی گفته اند ولی آنها همگی در سده های پسین می زیسته اند و افسانه ها و باورهای رایج زمان خود را نوشته اند.

بنابراین "بی ملاک و مدرک نمی توان نوشته های زمانی را شامل ازمنه ای کرد که چندین قرن پیش بوده" (تاریخ ایران باستان، ص1516-1517).

ارسطو از مذهب پارسیان دوره هخامنشی یاد کرده و خدایان آنها را با خدایان یونانی مقایسه کرده است ولی هیچ نامی از زرتشت نبرده است(همانجا). 

این اندازه از ابهام و تناقض؛ و این حقیقت که زرتشت گرایان و کهنه اندیشان نژادپرست ایرانی بنا بر شرایط و نیازهای مادی و معنوی خود، زرتشت را در زمان و مکان به پرواز در می آورند؛ گاه از حجم کتابش! می کاهند و گاه بر آن می افزایند؛ برایش اندیشه و حدیث تولید می کنند؛ بر هر شخصیت تاریخی دلخواهی تطبیق می دهند؛ و ابزار قدرت سیاسی و برتری جویی قومی – نژادی می سازند، پژوهشگر ژرف اندیش را به این نتیجه می رساند که: زرتشت یک شخصیت افسانه ای است که اربابان زر و زور و تزویر پس از آنکه مجموعه ای از احکام خرافی و موهومات باستانی را به یک دین دولتی بنام بهدینی تبدیل کردند، وی را نیز خلق کردند تا دین ساخته شده دولتی را اعتبار بخشیده و در برابر ادیان رو به گسترش ابراهیمی(توحیدی)و نیز بوداییگری و مانویت بیمه کنند!

اینکه زرتشت قابلیت تطبیق بر هر دوره تاریخی، سرزمین، قوم، شخصیت و دیدگاهی را دارد، خود بهترین دلیل بر افسانه ای بودن آنست؛ زیرا هیچ شخصیت تاریخی چنین قابلیتی را ندارد! مذاهب مغان(روحانیون ایران باستان)و آتراوا (روحانیون سرزمینهای شرقی)، که در "بهدینی" بهم گره خوردند، همچون دیگر مذاهب بدوی(مذاهب شرک و بت پرستی در مصر و یونان و روم و هند و بین النهرین)نیازی به پیامبر و کتاب نداشته اند! کهن ترین بخش اوستا(گاتها ) بخوبی می نمایاند که سنگ بنای اولیه دینی که کرتیرب نام "دین بهی" پایه گذاری کرد؛ و امروز با تغییراتی دین زرتشت خوانده می شود، نیایشهای ساده دامداران کوچ نشین بوده است. این نیایشها در لغات و معانی نیز شباهت بسیاری به نوشته های ریگ– ودا دارند؛ این دامداران کوچ نشین در آنسوی مرزهای شرقی فلات ایران زندگی می کردند و به احتمال بسیار از مردم گچرات هندوستان بوده اند. جماعت موسوم به "پارسیان زرتشتی هند" نیز شاید از بازماندگان آنها باشند.

باری، بر این نیایشها خرافات و افسانه های کهن قومی، باورها و سنتهای مذهبی مغان و احکامی متناسب با درونمایه حکومت ساسانی نیز افزوده گشت. ژان کلنر پژوهشگر بلژیکی پس از چهل سال کار پژوهشی بر روی اوستا و دین زرتشت، به این نتیجه می رسد که زرتشت نه تنها خالق گاتها نیست، زیرا در گاتها نام او سوم شخص است، بلکه اساسا یک شخصیت تاریخی نیست و یک افسانه است( مقالاتی در باره زرتشت و دین زرتشتی، ص ۸ و ۱۱۳). وی می نویسد که برای نتیجه دهی پژوهش بر روی این دین باید خود را از دست پیامبر افسانه ای آن رهانید زیرا او جز زیان و دردسر در بر ندارد و پژوهشگر را بدنبال نخود سیاه می فرستد(همانجا، ص ۴۱).

ریچارد فرای نیز که از معماران باستان گرایی پارسی است، در این باره معترف است که: "پس از سالیان درازی که بررسی ها در این باره کرده اند، باز نمی دانیم زرتشت چه زمان زیسته و تعلیمات او دقیقا چه بوده است... منابع پهلوی در دسترس ما همه پس از اسلام نگاشته شده اند"(میراث ایرانی)

1برای نمونه مهرداد مهرین در کتاب "فلسفه شرق"، با اینکه خود نیمه دوم سده هفت پ.م. را زمان زندگی زرتشت گرفته، انگیزه های نیرومند نژادپرستانه وی را دچار فراموشی می کند و حضرت موسی (۱۳۰۰ پ.م) را "دومین موحد" پس از زرتشت می نامد!؟

همچنین بنگرید به الیگارشی یهودی و ایران