ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
جلال آل احمد درباره دوره پهلوی اول می گوید : " در آن دوره بیست ساله، از ادبیات گرفته تا معماری، و از مدرسه گرفته تا دانشگاه ، همه مشغول زرتشتی بازی و هخامنشی بازی بودند" و " هدف اصلیشان این بود که بگویند حمله اعراب(یعنی همان ظهور اسلام در ایران) نکبت بار بود و ماهرچه داریم از پیش از اسلام داریم ...می خواستند برای ایجاد اختلال در شعور تاریخی یک ملت ، تاریخ بلافصل آن دوره را نادیده بگیرند و شب کودتای(رضاخان) رایکسره به دمب کوروش و اردشیر بچسبانند. انگار نه انگار که این میانه هزار و سیصد سال فاصله است "1
...آخر اسلام را باید کوبید و چه جور؟ این جور که از نو مرده های پوسیده و رسیده ای را که سنت زردشتی باشد که کوروش و داریوش، از نو زنده کنی، و خدای «فروهر» را بر طاق ایوانها بکوبی و سر ستون تخت جمشید را احمقانه بر سر در شهربانی تقلید کنی،و خدای «فروهر» را بر طاق ایوانها بکوبی، و سرستون تخت جمشید را، احمقانه،برسر درِ شهربانی تقلید کنی...به هرصورت،همینجورهاست که به جای اسلام،با جهان بینی غیرغربی و غیرعربی اش،در آن دوره(دورۀ رضاخان)دارند سوقمان می دهند به چیزی که نه جهان بینی دارد و نه حتی لیاقت اطلاق سنت را... آخر من چه بگویم دربارۀ سنتی و تمدنی که حتی کاغذ را نمی شناخته است؟رهاکنید آن اباطیل مستشرقان را که هریک غرض دارند.*تمدن به مجموعۀ دستگاهی که حامل فرهنگ است از نسل به نسل دیگر،در این ولایت،با اسلام شروع شده است.وقتی«گزنفون» و دیگران،هریک دفترها داشتند و دستکها-درحالی که هریک سرداری بازنشسته بودند،یا شاگرد سادۀ مکتب سقراط و ارسطو-اینجا شاهنشاهش کتابهای خود را،بر سینۀ سنگها می کندند.به چنین سنتی من چگونه ببالم؟2
*استاد حکیمی: مستشرقان که نوعا یهودی بوده اند و مسیحی،در کار اسلام دشمنیها کرده اند.یکی از طرحهای دشمنی اینان این بود که در هر کشور اسلامی،مسائل قبل از اسلام آن کشورها را زنده کنند،تا پیوند مردم را با اسلام سست سازند. و این عملی بود شبیه به جاسوسی و خیانت،زیرا از این راه می خواستند،اسلام مقاوم را از سرراه سودهای استعماری و مقاصد ضدانسانی کشورهای خود بردارند.
1-در خدمت و خیانت روشنفکران،(صفحات ۳۲۴ و ۳۲)
2-همان ص 117-118
و در نسخه ای دیگر از کتاب در خدمت و خیانت روشنفکران:
نخستین آن ها،... سیاست ضدّ
مذهبی حکومت وقت، و به دنبال بدآموزی های تاریخ نویسان غالی دوره ناصری که
اوّلین احساس حقارت کنندگان بودند در مقابل پیشرفت فرنگ، و ناچار اوّلین
جستجو کنندگان علّت عقب ماندگی ایران؛ مثلاً در این بدآموزی که اعراب، تمدن
ایران را پامال کردند یا مغول و دیگر اباطیل... در دوره بیست ساله از نو
سر و کلّه فَروهَر بر در و دیوارها پیدا می شود که یعنی خدای زردتشت را از
گور در آورده ایم. و بعد سر و کلّه ارباب گیو و ارباب رستم و ارباب جمشید
پیدا می شود با مدرسه هاشان و انجمن هاشان و تجدید بنای آتشکده ها در تهران
و یزد.
آخر اسلام را باید کوبید. و چه جور؟ این جور که از نو مرده های
پوسیده و ریسیده را که سنّت زردتشتی باشد و کوروش و داریوش را از نو زنده
کنیم و شمایل اورمزد را بر طاق ایوان ها بکوبیم و سر ستونهای تخت جمشید را
هر جا که باشد احمقانه تقلید کنیم. و من بخوبی به یاد دارم که در کلاسهای
آخر دبستان، شاهد چه نمایشهای لوسی بودیم از این دست؛ و شنونده اجباری چه
سخنرانیها که در آن مجالس پرورش افکار ترتیب می دادند...
به هر صورت در
آن دوره بیست ساله، از ادبیات گرفته تا معماری و از مدرسه گرفته تا
دانشگاه، همه مشغول زردشتی بازی و هخامنشی بازیند. یادم است در همان ایّام
کمپانی داروسازی بایر آلمان نقشه ایرانی چاپ کرده بود به شکل زن جوانی و
بیمار و در بستر خوابیده و لابد مام میهن! و سر در آغوش شاه وقت گذاشته و
کوروش و داریوش و اردشیر و دیگر اهل آن قبیله از طاق آسمان آمده، کنار
درگاه (یعنی بحر خزر) به عیادتش! و چه فروهری در بالا سایه افکن بر تمام
مجلس عیادت و چه شمشیری به کمر هر یک از حضرات با چه قبضه ها و چه زرق و
برق ها و منگوله ها؛ این جوری بود که حتی آسپیرین بایر را هم بالعاب کوروش و
داریوش و زردشت فرو می دادیم!
همان: صص 324 325.
[در زمان رضاخان] که نه حزبی بود، نه اجتماعی، نه مطبوعات آزادی، نه وسیله تربیتی و نه شوری و نه ایمانی، تنها یک شور را دامن می زدند: شوق به ایران باستان را. شوق به کوروش و داریوش و زردشت را. ایمان به گذشته پیش از اسلامی ایران را.
در خدمت و خیانت روشنفکران، همان، صص 327 329.