محمدرضا کائینی؛
ایران تاریخی دارد به درازای هزاران سال
و به قول برخی هشت هزار سال! در این مدت پادشاهانی آمدهاند با خصال خوب و
بد که مدتی خویش را بر مردمان این دیار تحمیل کردهاند و رفتهاند.تمام
سخن اینجاست که زمانه و کارنامه آنان را باید در روایتی ایرانی جست و نه
بیگانه نگاشته.
از
میان این عده از حکمرانان خوب یا بد ، از دویست سال پیش ، نام "کوروش
هخامنشی "بسا برجسته گشته است.درباره او جز چند سنگ نبشته و نیز
تاریخنگاریهای یونانی و ایضاً پروپاگاندای یهودی ، چیزی در دست
نیست.اساساً بر اساس کدامین نقل و روایت ایرانی ، باید او را بر دیگران
ترجیح داد؟ وانگهی گزارش صحیح و موثق درباره او و همگنانش در کجا آمده که
بتواند راه را برای مقایسه و ترجیح ما باز کند؟
گفتیم
که گزارش گری کوروش ، از تاریخنگاری یونانی و بهطور مشخص هرودوت آغاز
گشته.هرودوت در توصیف کوروش ، بسا صفات منفی را بدو نسبت میدهد و چهرهای
که از او میسازد، به هیچ روی منزه نیست.دیگر تاریخ نویسان یونانی نیز ،
کم و بیش همین راه را پیمودهاند.پرسش اینجاست که چرا تاریخنگاری جماعتی
که همواره در ستیز با ایرانیان باستان بودهاند ، اینگونه نزد ما جدی و
موثق قلمداد میشود؟
دیگر
جماعتی که بسیار سنگ کوروش را به سینه زدهاند ، یهودیاناند.قومی که از
پیامدهای فتح بابل توسط وی منتفع گشتهاند.صرفنظر از راست و دروغ داستان
کوروش با این نحله ، آنان انگیزه داشتهاند که به خاطر این شهرت تاریخی ،
هست و نیست ایرانیان را به کوروش گره بزنند.کاری که تا هم اینک نیز
اندیشکدهها و رسانههای ایشان بدان مشغولاند.اگر آنان در راستای منافع
تاریخی و تبلیغی خویش بدین کار شدهاند ، چرا ما باید با آنان همداستان
شویم؟
همانگونه
که اشارت رفت ، در حافظه تاریخی ایرانیان ، هیچگاه کوروش به مثابه پدر
یا سلسلهجنبان تاریخ کشورشان مطرح نبوده است."مسعودی " و " ابن حمدون "
هرچه از مردمان این دیار درباره پیشینه خویش پرسیدند ، به چنین نامی
برنخوردند. " فردوسی " نیز که استاد اسطورهسازی است ، هیچگاه او را ندید
تا او را به اضعاف مضاعف بزرگ کند! از دو سده پیش به ماقبل هم ، هیچکس به
یاد نمیآورد که در نیاکان و اطراف خویش ، کسی به کوروش نامیده شده
باشد.کوروش حتی اگر واقعی هم باشد،با مختصاتی که در دویست سال اخیر بدان
منضم گشته ، پدیدهای کاملاً نوین است.
برخی
در فرآیند کوروش پژوهی ، حفاریهای دو سده اخیر و یافت شدن پارهای
سنگنبشتهها را ، شاهدی بر وجود سرسلسله هخامنشیان گرفتهاند.هرچند که در
ترجمه همین موارد ازجمله منشور کوروش نیز ، اختلاف وجود دارد و عدهای
مدلول این لوحه را با آنچه تبلیغ شده متفاوت میدانند، اما پرسش اینجاست
که ظرفیت اثبات تاریخ از این طریق ، بدون وجود دیگر شواهد متقن تاریخی تا
چه میزان است؟ بهعبارتدیگر وجود چند سنگنبشته-که مفهوم آن مورد مناقشه
است-تا چه حد میتواند امری پر ابهام را قطعی کند؟
وجود
مزار کوروش در مکانی که هماینک تصور آن میرود نیز ، ازجمله پر چالش ترین
مقولات درباره اوست.بسیاری از قائلان به وجود او ، از محل دفن وی اظهار
بیاطلاعی میکنند.بسیاری نیز دوری محلی که وی در آن کشته شده با عمارت
کنونی را ، شاهدی بر بی اعتباری این مزار گرفته اند.اسناد نیز نشان میدهد
که تا دو سده قبل ، از عمارتی که امروزه در پاسارگاد به نام اوست ، به
"مقبره مادر حضرت سلیمان " تعبیر میشده است.
برحسب
آنچه کوروش گرایان ادعا میکنند، بسا کشورهای عربی از قبیل: عربستان ، یمن
، سوریه ، لبنان و...الخ ، در قلمرو فرمانروایی کوروش بوده است ، یعنی
کوروش همانقدر که به قلمرو امروزین فارسها تعلق دارد، از آنِ اعراب نیز
هست ، بنابراین از چه روی عدهای کوروش را به مثابه حربه ای برای حمله به
اعراب برگزیدهاند؟
پارهای
پژوهشگران با گرایشهای مذهبی نیز ، در پی تطبیق علائم کوروش با برخی
اشارات مندرج در کتب آسمانی برآمدهاند.مثلاً برخی مدعی وجود سرگذشت کوروش
در تورات شدهاند! در این صورت پرسش اینجاست: اینان از توراتی سخن میگویند
که خدا ساخته است یا خاخام ساخته؟ بهعلاوه بنای کتب آسمانی ، عمدتا روایت
تفصیلی داستانها نیست که اشاراتی گذرا و مصداقی است.عدهای ازجمله
"ابوالکلام آزاد "نیز درصدد چنین تطبیقی با قرآن برآمدهاند که ادعایی است
در حد یک احتمال و غیر قابل قبول از سوی جمله مفسران.
نکته
جالب درباره کوروش نگاریهای صدسال اخیر-که زندهیاد جلال آل احمد نیز
بدان اذعان دارد-پرش مضحک و به یکباره تاریخ از کوروش به رضاخان است! گو
اینکه تمامی پادشاهان زیسته در این بازه زمانی مطول، حشرات الارض بودهاند!
شاید بتوان ریشه بسا تاریخسازیها در این فقره را ، در همین واپسین نکته
جست ، از قبیل کارهای سفارشی "حسین پیرنیا "و دیگران.القاء اینکه تن دادن
به پادشاهی در این مرز و بوم ، سرنوشت ازلی و ابدی مردمان آن است و هر
گرایش دیگری جز آن، بیهوده دست و پا میزند! مباد که به باور چنین سخافتی
تن در دهیم.