ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
«...خیلی جای تأسف است که ملتی مثل ملت ما، با آن سوابق کهن و پرافتخارِ تمدّن و
فرهنگ و معرفت، که یک بخش از این سابقه؛ یعنی هزاروسیصد سال بعد از اسلامش
واقعاً سرشار از برجستگیها و درخشندگیهاست، دچار این عقبافتادگی باشد. ...البته راجع به قبل از این دوران، اطّلاع زیادی نداریم. اگر چه میشود فهمید
که یک ملت بزرگ، با آن خصوصیات، قاعدتاً فرهنگ بالغی داشته است. این را
اجمالاً میشود فهمید. هرچند از جزئیّاتش جز بعضی از آثار خبر نداریم. لکن
در دورهی اسلام، که آنچه شده به برکت اسلام اتّفاق افتاده است، ملت ایران
واقعاً خیلی توانایی و نبوغ نشان داد، و خیلی حق و منت بر همهی دنیا نه
فقط دنیای اسلام دارد که اینها در سطر سطرِ تاریخ دنیا، مسطور و مضبوط است. ...به معنای واقعی کلمه نسبت به گذشتهی ایران بیاعتقاد شدند. بخصوص آن بخش
برجستهی این گذشته؛ یعنی همان تاریخ هزار و سیصد سال بعد از اسلام. لذاست
که شما ملاحظه میکنید ناگهان پا را به قبل از اسلام میگذارند؛ یعنی این
فاصلهی زمانی را ندیده میگیرند و به سراغ قبل از اسلام میروند. و دلشان
میخواهد آن به اصطلاح تمدّن را احیا کنند. غافل از اینکه گذشتهی مورد
نظرشان نسبت به تمدن اسلامی، یک تمدّن بَدَوی بود. شما ایران را در قرون
چهارم و پنجم و ششم و هفتم بعد از هجرت نگاه و چنین دورانهایی را با ایران
مثلاً دوران ساسانی یا دورانی دیگر مقایسه نمایید. اصلاً اینها با هم قابل
مقایسه است!؟ این علم، این معرفت، این تمدّن، این اکتشافات، این ابن
سیناها، این فارابیها و... کجا میشود در دوران قبل از اسلام نشانی از
آنها پیدا کرد!؟
ما را ضایع کردند. من آن عامل اصلی و آن میکروب اساسیِ انحطاط و ضیاع
فرهنگی خودمان را در آن میبینم که اوّلاً گذشتهی ما را که عمدهاش منبعث
از اسلام و جوشیدهی از اسلام و تعالیم اسلام است، به فراموشی دادند و از
یاد بردند. دوم اینکه، ترتیبات و شیوهی غرب را که با فرهنگ بومی و فرهنگ
بَدَوی و دوران کاملاً وحشیگریشان آمیخته بود، به اینجا آوردند. ... ما ایرانی هستیم. ایرانی، هزار و سیصد سال است که همه چیزش با اسلام جوشیده
و اوج ترقّی خودش را از اسلام به دست آورده است. تاریخ ما تاریخ مدوّنی
است؛ تاریخ پنهانی نیست. ببینید آنچه که هست مال کیست؟ آنهایی که در فضای
اسلامی تربیت شدند، همانها بودند که توانستند شعر را، تحقیقات را، رشتههای
گوناگون فرهنگ و معرفت را که در جامعهی ما وجود داشت، در اختیار دنیا و
کشور بگذارند. این، به برکات اسلام است.»
«پدیدهای در تاریخ اتّفاق افتاده که اگر ما بخواهیم آن را براساس معادلات معمولىِ تاریخی حل کنیم، حلّ آن محال است و آن اینکه، ملتی که در دورانی از اوّلیّات تمدّن بشری محروم بوده، بنایی را پیریزی کرده که بزرگترین تمدّنهای بشری را بهوجود آورده و آن، نهضت اسلامی است. تمدّن را چه کسانی بهوجود میآورند؟ تمدّن یونان و رُمقدیم، که اروپای امروز در اواخر قرن بیستم هنوز به آن مینازد و در تاریخ و تفسیرهای علمی خود، آن را به رخ همه میکشد، هر قدمش مترتّب بر قدمهای قبلی بوده است. مگر یک تمدّن عظیم، همینطوری از یک کویر میجوشد!؟ مگر چنین چیزی ممکن است!؟ اما در مورد اسلام، چنین شد. عدّهای که حتّی سوادِ خواندن نداشتند؛ چه رسد به اینکه سواد داشتن به خواندن کتابهای گوناگون و به پیدا کردن نظر علمی منتهی شود و بعد این نظر علمی در مسابقه بین نظرات علمىِ بشر رتبه بالاتر را پیدا کند، تمدّنی عظیم را پیریزی کردند. لذا، ببینید که اینها چه راههایی طولانی هستند!
چطور ممکن است که ملت و جامعهای این راهها را طی کند و بعد از آنکه نظرات علمی او در همه مسائل بر نظرات علمی مدرن درجه یک دنیا تسلّط پیدا کرد، به سودِ خود، تمدّنهای دیگر را حذف کند و تمدّن منحصر گردد!؟ ملت عربستان نه تنها نظرات علمی برجستهتری نداشت، بلکه اصلاً نظر علمی نداشت. اصلاً علم و سواد نداشت. آنگاه، چنین جمعیتی، در طول ده سال حیات مبارک پیغمبر، بعد از هجرت و در دوران حکومت، پایههای مدنیّتی را چید که آن مدنیّت چند صد سال دنیا را اداره کرد و تمام مدنیّتهای دنیا را تحت تأثیر قرار داد. در آن قرون - قرون سوم و چهارم و پنجم و ششم میلادی - تمدّن غربی تمدّن برتر بود؛ تمدّن شرقی منقرض شده بود و تمدّن ایرانی هم در واقع چیزی نبود. ولی می بینیم که تمدّن اسلامی، آن تمدّن برترِ غربی را از بین برد. بدین معنا که تمدّن غربی در مقابل این تمدّن منقرض شد؛ مثل ستاره که با آمدن خورشید دیگر نور ندارد، یا مثل ماه که با آمدن خورشید و طلوع روز دیگر هیچ است و یا مثل یک طبیب ابتدایىِ تجربی که با آمدن یک متخصّص درجه اوّل با چند عنوان دکترای فوق تخصّص، اصلاً پُررویی است که بگوید «کسی به من مراجعه کند.» وقتی که تمدّن اسلامی آمد، چنین شد.
این یک واقعیت است که همه چیز اروپا در مقابل تمدّن اسلامی رنگ باخت و این تا قرنهای چهارم و پنجم و ششم هجری هم ادامه داشت. البته بعد از این، تمدّن اسلامی سالها تنزّل کرد تا به دوران رنسانس رسید. بعد از این، تمدّن غربی دوباره شروع به اوج گرفتن کرد. منتها تمدّن غرب، در تمام آن سالهای بعد از غلبه تمدّن اسلامی، مشغول تغذیه از این تمدّن بوده است. به کتابها و منابع آن زمان نگاه کنید! برجستهترین دانشمندان، دانشمندانی بودند که میتوانستند با آثار اسلامی سروکار داشته باشند و از آنها چیزی بفهمند و آنها را ترجمه کنند.
حال سؤال اصلی این است که این تمدّن اسلامی چگونه بهوجود آمد؟ برخی میگویند از آثار ایران گرفتند و برخی معتقدند که از آثار روم گرفتند. اما این حرفها، حرفهای جاهلانه و بچگانه است. حال فرض کنیم که ده عنوان کتاب از جایی ترجمه کردند، آیا با این ده عنوان کتاب، تمدّن درست میشود؟ آیا تمدّن اسلامی با ترجمه آثار یونانی و رومی و هندی درست شد؟ نه. جوهر تمدّن اسلامی، از درون خودش بود. البته تمدّن زنده، از دیگران هم استفاده میکند. سؤال این است که این دنیای آباد؛ این بهکار گرفتن علم؛ این کشف حقایق درجه یک عالمِ وجود - همین عالم مادّه - که بهوسیله مسلمین بهوجود آمد؛ این استخدام اندیشهها و فکرها و ذهنها و فعّالیتهای عظیم علمی و بهوجود آوردن دانشگاههای عظیم آن روز در مقیاس جهانی؛ پدید آوردن دهها کشور ثروتمند و مقتدر در آن روزگار و یک قدرت سیاسی بینظیر در طول تاریخ، از کجا بهوجود آمد؟ شما در طول تاریخ، قدرتی را جز قدرت سیاسی اسلام سراغ ندارید که از قلب اروپا تا قلب شبه قارّه، یک کشور واحد شده باشد و قدرت ماندگاری بر آن حکومت کند! دوران قرون وسطای اروپا، دوران جهالت و بدبختی برای اروپاست. اروپاییها قرون وسطی را «دوران سیاهی و تاریکی» مینامند. همان قرون وسطایی که در اروپا تاریکی و سیاهی بود، دوران تشعشع علم در کشورهای اسلامی، از جمله ایران است. اصلاً درباره قرن چهارم هجری - که دوران تشعشع علم است - کتابها نوشته و تحقیقها کردهاند. چنان قدرت سیاسی، چنان قدرت علمی، چنان دنیاآرایی، چنان کشور داری و چنان استخدام تمام نیروهای زنده و سازنده و فعّال بشری، بر اثر چه چیز بهوجود آمد؟ بر اثر تعالیم اسلام. مسأله، فقط این است. اسلام یک درس را به مسلمین تعلیم کرد و آن درس هر روز که در بین مسلمین باشد، نتیجهاش درخشش و تلألؤ و علوّ معنوی و مادّی است. آن درس درسِ مجاهدتِ خالصانه و مخلصانه است. هرجا که مجاهدت خالصانه و مخلصانه باشد، نتیجهاش درخشش و تلألؤ خواهد بود. منتها مجاهدت خالصانه و مخلصانه، ممکن است برای خدا انجام گیرد، ممکن هم هست برای غیرِ خدا انجام گیرد. اگر برای خدا انجام گرفت، همیشگی، ماندگار و زایل ناشدنی است؛ اما اگر برای غیرِ خدا انجام گرفت، ماندگار نیست. ممکن است یکی عاشق کسی باشد؛ خالص و مخلص برای او حرکتی را انجام دهد. یا عاشق میهنِ خود باشد؛ خالص و مخلص برای میهنش حرکتی را انجام دهد. اینها ماندگار نیست و تا وقتی است که این هیجان و احساس در او باشد. به مجرّد اینکه احساس او یک ذرّه سرد شد، چشمش باز میشود و به خود میگوید که آیا من بروم بمیرم تا فلان کس بخورد گردنش کلفت شود!؟ اما اگر برای خدا باشد، اینطور نیست. هرقدر دقّت عقلانی انسان بیشتر شد، مجاهدتش بیشتر خواهد شد. برای اینکه میداند «ما عندکم ینفد و ما عندالله باق»؛ آنچه که برای خدا دادیم میماند.»
همچنین بنگیرید به :
و برچسب "تمدن اسلامی" در وبلاگ