زیگورات

زیگورات

عیلام. نوشته هایی درباره تاریخ و فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام ...
زیگورات

زیگورات

عیلام. نوشته هایی درباره تاریخ و فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام ...

نهضت جاویدان و بابک ، قیامی ملی یا اسلامی ؟!

مشهورترین قولها درباره نهضت جاویدان و بابک(خرمدین) این است که قیام بابک، قیامی ملی یا قومی با اندیشه مزدکی بوده. اما آقای رسول رضوی در کتاب بابک ونقد تاریخ نگاری معتقد است این نهضت قیامی اسلامی-شیعی(هفت امامی) برعلیه خلافت عباسی ست...وی معتقد است در طول زمان سه جریان سعی در تخریب و مغشوش کردن نهضت جاویدان و بابک در راستای اهدافشان داشته اند...جریان اول؛ دستگاه تبلیغاتی خلافت عباسی برای زیر سوال بردن ان نهضت شیعه ی هفت امامی...جریان دوم ؛ ناسیونالیستهای ایرانی و شعوبیه که برای مقابله با اسلام نیاز به یک قهرمان داشتند...جریان سوم؛ کمونیست های ایرانی ست که برای اهداف ضددینی نیاز به شخصیتی تاریخی با گرایشات مزدکی داشتند...

در یادداشت ناشر کتاب نوشته شده : کتاب حاضر نگاه نوى است به ریشه هاى فکرى و بستر حرکت یکى از رخ دادهاى بسیار مهمّ در گذشته ایران. این رخ داد که در ملتقاى سده هاى دوّم و سوّم هجرى قمرى به وقوع پیوسته، از جریان اعتقادات دین ناب منبعث شده و به روى دادهاى پس از خود تا دیرزمانى و حتّى تا اکنون معاصر تأثیر گذاشته است. به باور نگارنده آن چه که به محور این موضوع (هم در گذشته و هم دوره هاى معاصر) نوشته شده، دانسته ـ ندانسته (به عمد در نگارش هاى فرمایشى و به اشتباه در تأثیرپذیرى از بینش ها و روى دادها) با عدم دقت در پژوهش و بازنگرى توأم بوده، منشأ سردرگمى و عدم دست یابى به واقعیت، در پیدایش، چرایى تکوین و چگونگى سیر تحوّل فکرى و اعتقادى در این روى داد بوده است. ازاین رو، نگارنده در جای جاى کتاب به نقد «وقایع نگارى» این پدیده در تاریخ ایران پرداخته، گواین که اصل تحلیل واقعه منظورنظر بوده است.
همچنین در پیش گفتار اینگونه آمده: نهضت «بذ» به رهبرى جاویدان و سپس بابک که یکى از پاک ترین و قوى ترین قیام هاى مذهبى بود، در مدتى کوتاه توانست ضربه هاى سهمگینى بر پیکره خلافت عباسى وارد ساخته و بر زخم هاى پیشین مردم مسلمان مرهمى بگذارد و مى رفت تا همچون قیام ابومسلم که منجر به شکست بنى امیه شد، خلافت عباسیان را واژگون کند که نو مسلمانان ماوراءالنهر تازه نفس و دوآتشه، از راه رسیدند و تهى از درک دینى و حسّ انسانى به سرکوبى این قیام پرداختند و بعدها نویسندگان دربارى با تحریف تاریخ و جعل اقوال، چنان آشفته بازارى پدید آوردند که چهره واقعى آن قیام در گردوخاک تحریف گم شد و در اذهان تاریخ زده بسیارى، به قیامى صرفاً ملى و اقتصادى تبدیل گشت که گویا خارج از سیر طبیعى جامعه اسلامى، اندکى به حیات خود ادامه داده و بعداً از میان رفته است.
این قیام نیز مانند بسیارى دیگر، در نتیجه تبلیغات مداوم و گسترده دربارها برچسب «اشتراک در اموال و زنان» را خورد و در میان مردم چهره اى زشت یافت. ماهیت اصلى اندیشه رهبران این قیام از یادها رفت و در اذهان عامّه، کسى از ماهیت واقعى آن اطلاع درستى ندارد و تنها چیزى که همگان در مورد این نهضت مى دانند نام «بابک» است که آن هم آغشته به انبوهى از اتهامات اشتراکى و ملى گرایى است.
نویسندگان دربارى براى تحریف و تخریب چهره این گونه مذاهب و قیام ها معمولا به حربه هاى مختلفى تمسک مى جستند و تهمت هاى رنگارنگى به آن ها مى زدند، امّا یک تهمت در درازناى تاریخ پایدار بوده و تبدیل به قانون شده و آن این که تمام مذاهب این چنینى را که باعث قیام هاى نظامى مى شد، به «اشتراک در اموال و زنان» متهم مى ساختند و افراد جامعه اسلامى که به شدت از اشتراک در اموال و زنان متنفر بودند، تبدیل به سپاهیان ستیزنده با آن ها مى شدند و ناخواسته مجرى مطامع دربارها مى گشتند...

----

*شخصیت بابک و نهضتش درسالهای گذشته و اکنون دستاویزی شده در دست ملی گرایان ایرانی و قوم گراهای افراطی برای رسیدن به اهدافی که قطعا اهدافی علمی و آکادمیک نیست!این امر موجب موضع گیری(درست یا نادرست؟) بعضی مراجع تقلید شیعه شد... اما معتقدیم با خواندن این کتاب، و با کنار نهادن پیش فرض های موجود پیرامون شخصیت بابک، می شود این پیش فرض ها را کنار زد و روایتی نو و صحیح از بابک بدست آورد.

عصبیت قومی در ایران

قومیّت ایرانی از لشکرکشیھای بزرگ ایران به بین النھرین، مصر، یونان، ارمنستان، روم، ترکستان، ھندوستان، روسیه و غیره احساس غرور وبزرگی می کند، ولی در برابر تجاوزات دیگر اقوام به ایران زمین که بسا پاسخ تحقیرھای پیشین ایرانیان بوده است، به نفرین و دشنام متوسّل می شود. پادشاھان ھخامنشی به آسیای صغیر و بین النھرین و مصر و یونان و جز آن لشکرکشی می کنند تا با افتخار در کتیبه ھای خویش بنویسند "نیزه مرد پارسی بسی فرا رفته است"! قومیّت ایرانی ھمچنان از این شعار "شور انگیز" احساس بزرگی وافتخار می کند، ولی ھرگز از خود نمی پرسد که نیزه مرد پارسی بیرون از سرزمین ایران چه می کرده و در جستجوی چه چیزی بوده است؟ از قرنھا تحقیر و اسارت اعراب توسط ایرانیان نیز نکوھشی بر زبان نیست، ولی سقوط ساسانیان بدست اعراب مسلمان کافی است که اعراب را دشمن جاودانه ایرانیان گرداند! قومیّت ایرانی از ترس و ھراسی که شمشیر نادری در جھان افکند سخن میگوید و سرمست غرور می شود، از اینکه روسھا از ترس شمشیر نادر شاه شھرھای مورد درخواست او را یکروزه تخلیه و به ایران واگذار می کنند، بخود می بالد ولی نمی داند قومی که چنین تحقیر شده است چون به قدرت و مکنتی دست یابد، قراردادھای "ننگین" گلستان و ترکمنچای را به ایران تحمیل می کند. اگر لشکرکشیھا و سلطه گری ایرانیان در تاریخ ستودنی است، چرا لشکرکشی و سلطه گری دیگر اقوام نکوھیده باشد؟

ویژگی برجسته قومیّت جاھلانه ایرانی، که بویژه پس از روی کار آمدن رژیم پھلوی نمایان می شود، دشمنی کور با اقوام سامی است شوربختانه بسیاری از روشنفکران معاصر ایرانی ھمچون نادرپور، شاملو، اخوان ثالث، صادق ھدایت، پور داوود و مانند آنھا نیز، که خاطره شکست تاریخی ساسانیان "متمدّن" از "عرب پابرھنه وحشی"!! ھمچنان بر وجدان ملی شان سنگینی می کرده است، آتش این کینه را شعله ور نگاه داشته و به تحقیر این "دشمن جاودانه" پرداخته اند. صادق ھدایت در رمان "مازیار" از فرھنگ سامی بعنوان "کثافتھای سامی" یاد کرده که "فرھنگ پاک و ناب آریایی" ایران را آلوده ساخته است! برای ھدایت مھم نیست که مازیار با زور و ستم بر مردم مازندران فرمانروایی می کرد، بلکه دشمنی با عرب کافیست که او را "قھرمان ملی" سازد. ھدایت زشت ترین تفاسیر نژادپرستانه را در این کتاب و نیز دیگر کتب خویش بر زبان آورده است، ولی "روشنفکران" نه تنھا اندیشه ھای او را نقد نکرده اند بلکه او را نماد روشنفکری گردانده و خرده گیر را از جرگه"روشنفکران" خارج می دانند! براستی اقوام سامی را، که پایه گذار نخستین تمدنھا و فرھنگھای بشری ھستند و دستاوردھای ارزشمندی برای بشریت داشته اند، اینچنین تحقیر کردن جز به تعصّبات جاھلانه قومی به چه چیز می توان تعبیر کرد؟

. قوم پرستان فاقد معیارھای انسانی فرا قومی (فکری، اخلاقی و اجتماعی) در ارزیابی اندیشمندان  و رھبران سیاسی ھستند، و تنھا به وابستگی قومی و نژادی آنھا توجه دارند. قوم پرست ایرانی میتواند انوشیروان (که در حمایت از اشرافیت و روحانیت صد ھزار مزدکی را قتل عام کرد) و مزدک (که جنبش اجتماعی روستاییان بر علیه اشرافیت و روحانیت زرتشتی را در زمان قباد و انوشیروان رھبری کرد) را ھمزمان بستاید چرا که ھر دو ایرانی بوده اند! بی شک چنانچه زرتشت نیز پیامبری  از قوم سامی بود با بی مھری نژادپرستان ایرانی روبرو می شد...

محمودرضاقلی-امام علی وستون پایه های سیاست حق مدار-ص123-124

اسلام و تمدن پارسیان

گاه بر تمدن برخواسته از اسلام ایراد میگیریم و آنرا مقصری برای نابودی تمدن به اصطلاح کهن پارسی میدانیم، اما تاکنون از خود نپرسیده ایم که اگر حمله اعراب موجبات نابودی تمدن پارسی شده و بر روی تمدن پارسی بناء شده است، چرا ژرمن ها که چندین قرن قبل از اسلام به ممالک روم حمله کرده و فتوحاتی کرده اند، اما نتیجه ای جز غارتگری و گشتار برجای ننهاده اند، حال انکه سرزمین فعلی ترکیه و کشورهای هنگری ( مجارستان) که حدود 200 سال با وجود نزدیکی به مراکز تمدن نوین سیر قهقرائی یافته و بار دیگر در زمان ظهور اسلام ( یعنی قرن 5 م) با یورش هون ها که حکومت خاقانی 200 ساله در انجا بنا نهاده اند به اندازه اعراب به اصطلاح باده نشین که انان را فاقد هر گونه تمدنی میدانیم،‌ تاثیر پذیر نبوده اند؟ چرا تمدن اسلامی و عرب بادیه نشین بر فرهنگ و دین آریائی غالب امده است؟ چرا تمدن تورکان اسلامی بر دیگر تمدن های قبل از خویش فارغ شده است؟ کجایند تمدنهای شامانی و کوک تورک های باستانی؟ چرا دیگر نشانی از تمدن مصر باستان نیست؟ عرب بادیه نشین چه داشته است که تمامی این تمدنهای پر مدعا را را فرمانبردار خویش ساخته و هر تمدن داری با متمم تمدنی اسلامی به حیات خویش ادامه میدهد؟ ایا عرب چیزی جز تمدن اسلامی چیز دیگری را نمایندگی کرده است؟ چرا جز بناهای نهاده شده بر اسکلت تمدن اسلامی چیزی در این سرزمین ها وجود ندارد؟ کجایند مدعیان و میراث خواران تمدن های کهن؟ چرا نشانی از تمدن انان جز ریشه دوانیده از تمدن اسلامی وجود ندارد؟

سرزمین حجاز (مکه) از دیرباز زیارتگاه یهود و دیگر ادیان بوده و نیز به جهت قرار گرفتن به عنوان مرکز تجاری و بازرگانی موجبات جمع شدن قبایل نیرومند و ثروتمند را موجب گردیده است. در قرن پنجم میلادی شخص هوشمند و دانائی چون قصی بن کلاب بن مره از طایفه قریش بر ان امارت داشت که فردی سخن دان و تیز بینی بوده که در تاریخ عرب در باب گفتارها و مباحث او بسیار سخن رفته است.

گاه بسیاری از دوستان مدعی میشوند که تمدن پارسی بر تمدن اسلامی فارغ امده و انرا به زیر نفوذ خود برده و در این راه بعضی از افراد که جامعه عاریتی اسلامی بر تن پوشیده بر طبل ان میکوبند ولی هیچگاه کسی از انان نپرسیده است که تمدن به اصطلاح پارسی و اریائی،‌ کدامین تاثیرپذیری را بر تمدن اسلامی داشته است؟ و اگر داشته پس ان دیگر تمدن و فرهنگ اسلامی نبوده و از مسیر خود منحرف میباشد. حال انگه این مدعیان هرگز نتوانسته اند نشانی از تاثیر بر اسلام را نشان دهند و هرگونه اشارتی خود بیان از دوری از اسلام واقعی میباشد.

گاهی بعضی مدعیان با اشاراتی فلسفه اسلامی را تاثیر یافته از فلسفه پارسی میخوانند، حال انکه خود این حضرات نمیدانند از کدامین فلسفه و منطق اسلامی دم میزنند که بنیان گذار ان پارسیان بوده اند. حال انگه از زمانهای بس دور،‌ حتی از ایام قبل از ظهور اسلام هر سال در مکه مراسمی برپا شده و حاضران در این مراسم در باب شعر و فلسفه و منطق به بحث و جد پرداخته می شده است. عرب به جهت بلاعت در گفتار و نیز به جهت سیر تکاملی که از ادیان بنی اسرائیلی و نیز قرار داشتن در سرزمینی که ادیان بسیاری در ان وجود داشته و این ادیان همواره برای اثبات حقانیت خویش، در این علم ها تبحر داشته اند. حال انگه بر فرض محال در ایران قدیم به جهت تک مذهبی و نیز وجود حکومتی که پایه های ان بر شانه های روحانیون مذهبی (کریتر) که هرگونه ساز مخالفی را سرکوب مینمودند،‌ امکان ایجاد چنین بحث هایی نبوده و نمیتوانسته در علم های فلسفه و منطق پیشرفتی داشته باشد.

در باب تمدن اعراب گاه چنان دچار وهم میشویم که هرگز از خود نمیپرسیم که اگر اعراب دارای تمدن نبوده اند پس چرا در مکه تنها به جهت وجود زوار بیش از 15 سمت مربوط به پرده داری و تیول بیت وجود داشته است؟

1- دربانی و پرده داری کعبه 2- آب دادن زوار 3- رفاه یا مهمانداری 4- پرچم داری 5- ندوه و یا خانه شوری 6- سرداری یا قیاده 7- موسسه مشورتی 8- موسسه پرداخت دیه و غرامت 9- قبه یا اسلحه داری 10- اعنه 11- سفارت 12- ایسار 13- دادرسی 14- رسیدگی به اموال مصادره شده 15- نگهبانی کعبه

که گاه برای بدست اوردن این سمت ها جنگ های شدیدی روی میداده است.

مردان و قبایل حجاز (مکه) چنان دارای ابهت و بزرگی بوده اند که هیچ کدام از همسایگان انان ( پادشاهان ساسانی و رومیان) هرگز در اندیشه فتح سرزمین انان برنیامدند و تنها سپاه حبشه با فیل ها خویش قصد کعبه و مکه نمودند که ان نیز موجب ایجاد عام الفیل را سبب شد که خود نیز موجبات ایجاد نهضتی ادبی و فلسفی گشت که در نتیجه ان سیاستمداران و نابغه هائی میان انان ظهور کرد که در پیشرفت اسلام وجود انان تاثیر گذار شد همچنانکه پس از انقلاب فرانسه اشخاصی پدیدار شدند که در پیشرفت سیاسی فرانسه عوامل مهمی بشمار می ایند. پیش از ظهور اسلام رخ دادن چنین وقایعی موجبات غلیان ادبی و فلسفی انان گردید ، چنانکه هر اتفاق شگرفی خود موجبات پس لرزه ائی شده و جامعه را از نظر فرهنگی و ادبی تحت تاثیر قرار میدهد.

بازنشر از وبگاه تاریخ و ادبیات (کلیک)

گفتاری نیک درباره حقیقت نبرد ساسانیان و سپاه اسلام...

برخی  فتح حکومت خودکامه -با کیش آتش پرستی- ساسانی، بدست مسلمانان را چون مصیبتی وحشتناک میدانند  و برای  متوحش و خشن نامیدن سپاه مسلمانان به روایاتی از تواریخ اولیه اسلامی متوسل میشوند تا این فتح بزرگ اسلامی را، علاوه بر تجاوز به میهن اهورایی، آنرا چون اتفاقی که هست و نیست شان را بر باد داده نشان بدهند... این عده که از دشمنِ ایران فقط عرب 1400سال پیش را میشناسند و هروقت صحبت اسلام و عرب میشود رگ زرتشی-میترایی شان باد میکند می کوشند با آوردن گزارشاتی متناقض و با نگاهی یک سویه به تواریخ اولیه اسلامی فتح مملکت ساسانی را جنایتی حقوق بشری وانمود کنند ... البته معلوم است که این افراد از دشمنی و کوبیدن عرب 1400 پیش چه نیتی در سر دارند...برای ضربه زدن به اسلام، خاستگاه اسلام را هدف می گیرند لینک...از حمله عرب 1400سال پیش می نالند در حالی که جنایات شاهان باستانی شان را به لطایف الحیل توجیه می کنند ، حمله اسکندر و عرب برایشان ذلت محسوب می شود ولی جهان گشایی های کوروش و داریوش و ساسانی ها برایشان افتخاری ستودنی می باشدلینک... عرب 1400سال پیش معروف به افتخار به آباء و اجداد و نژاد  است و از این بابت آنها را شایسته مذمت و نفرت می دانند-چنانکه ما نیز میدانیم- در حالی که خودشان وارث همین رفتارِ جاهلیت مآب به افتخار تعصب آمیز به نیاکان اند ...کافیست فردی به شاهان آرمانی و محبوبشان بگوید بالای ابرویشان کج است تا وی را به انواع تهمت ها چون وطن فروشی ،وطن ستیزی ، مخدوش کردن فرهنگ ملی و...متهم کنند...!(شاهانی که این اشخاص شاهدوست اگر در زمان آنها می زیستند احتمالا در آن نظام طبقاتی، در طبقات زیرین جایشان می دادند!)
در ذیل به برخی نقل قولهایی میپردازیم که حقایقی در رابطه با فتح ایران و شکست ساسانیان را، بر خلاف گفته های شاهدوستان به ما می نمایانند...گزارشاتی از همان تواریخی که از آن برای وحشی جلوه دادن اعراب بهره میبرند ولی چون باب طبعشان نیست آنها را بایکوت می کنند.
ابن خلدون می گوید که "قریش هوادار فارسیان بود زیرا اینان را کتاب آسمانی نبود؛ و مسلمانان دوست داشتند رومیان پیروز شوند زیرا اهل کتاب بودند" (تاریخ ابن خلدون، ص ۲۰۳ )؛ در این باره طبری نیز می گوید که چون رومیان شکست یافتند، کافران مکه شاد شدند و مسلمانان را سرزنش می کردند که: شما اهل کتابید و نصاری هم اهل کتابند؛ اگر برادران پارسی ما بر آنها پیروز شدند، ما هم بر شما پیروز می شویم. پس از نزول آیات نخست سوره روم، ابوبکر سوی آنها رفت و گفت: از غلبه برادرانتان خوشدل نباشید. بخدا سوگند بزودی رومیان بر پارسیان چیره خواهند– شد (طبری، جلد دوم، ص ۷۳۸-737)
در اینجا پیوند برادران اهورایی- مزدایی با مشرکین مکّه را می بینیم!
زمینه های فتح ایران: توماس آرنولد در کتاب تاریخ گسترش اسلام ص143 میگوید: آزار و پیگرد دینی چنان مردم را از "دین بهی" و دستگاه ساسانی بیزار کرده بود که فتح اعراب را آزادیبخش می دانستند 
طبری می نویسد که ربعی در پاسخ به پرسش رستم که "چرا آمده اید"؟ میگوید: "خدا ما را برانگیخته تا هر که را خواهد از پرستش بندگان به پرستش او ببریم؛ و از سختی و تنگنای این جهان به بهروزی و گشایش آن بریم؛ و از ستم قدرتها و ادیان به عدالت اسلام برسانیم"؛ چون رستم خواست در این باره اندیشه کند، ربعی سه روز به او مهلت داد که اگر روز چهارم پاسخی نیامد بمعنی جنگ است؛ و آنروز هم مسلمانان جنگ را آغاز نخواهند کرد مگر آنکه رستم آغاز کند (جلد پنجم،ص ۱۶۳۲ ).
بنا بر روایات موجود، همیشه پارسیان آغازگر جنگ با مسلمانان بودند؛ مسلمانان در مقام دفاع بر می آمدند (طبری، جلد پنجم، ۱۶۳۸)
گروهی مسلمان نزد رستم آمده و گفتند: همزیستی مایه بقای فرمانروایان است. دعوت خدا را بپذیر و ما سوی سرزمین خویش می رویم و تو به سرزمین خودت و کار بدست خودت باشد نه ما. اگر کسی قصد شما کند یا بر شما چیره شود، ما یاران شما خواهیم بود. مبادا هلاک قومت بدست تو باشد حال آنکه میان تو و بهره وری از اسلام پرده ای نیست جز آنکه بدان بگروی (تاریخ طبری، جلد پنجم، ص ۱۷۰۰ ) 
"ما برای جستن زر و کالای این گیتی به نزد شما نیامده ایم" (الکامل ابن اثیر، جلد سوم، ص ۱۳۶۷ )

نقش ایرانیان در فتح ایران: 

طبری از یک سوار پارسی که پس از اسارت مسلمان شده و در کنار مسلمانان جای گرفت، سخن می گوید (جلد پنجم، ص ۱۶۸۵ )؛ 
رشید شهمردان، نویسنده زرتشتی، از دو ایرانی مسلمان شده که برای اعراب "جاسوسی" می کردند یاد کرده است (تاریخ زرتشتیان پس از ساسانیان، ص ۳۸ )؛ و مدائنی از چهار هزار سرباز دیلمی می گوید که زیر فرمان رستم بودند و در خلال جنگ به مسلمانان پیوستند و پس از قادسیه هم در فتح مدائن و جنگ جلولا شرکت جستند.
"بی گمان در جنگهای نخستین اسلامی، گروهی بسیار از ایرانیان تازه مسلمان شرکت داشته اند و در همه جا ستون پنجم بوده که زمینه را برای چیره شدن هواخواهان حکومت جدید آماده می کرده اند"؛ "بی شک حکومت طبقاتی و صورت مالکیت زمینهای زراعتی یکی از عوامل پیشرفت اسلام بوده که می گفت الزرع للزارع ولوکان غاصبا" (شهمردان، تاریخ زرتشتیان پس از ساسانیان، ص ۵۵ ).

نقش حضرت سلمان فارسی در فتح ایران: 

(بگفته ابن اثیر، مسلمانان به اعماق کوچه ها رفتند بی آنکه کسی را رو در روی خود ببینند، مردم آنها را در میان گرفتند؛ سلمان فارسی پیشاپیش مسلمانان مردم را به اسلام فرا می خواند (الکامل، جلد چهارم، ص ۱۴۳۰ ).
دعوت سلمان اینگونه بود: "شما را به سه چیز می خوانم که به صلاح شماست. اینکه مسلمان شوید و برادران ما باشید و حقوق و تکلیف شما همانند ما باشد، و گرنه جزیه دهید، و گرنه منصفانه با شما می جنگیم که خدا جنایتکاران را دوست ندارد" (تاریخ طبری، جلد پنجم، ص ۱۸۱۶ ) 
مشاهده میکنیم ک حضرت سلمان فارسی که پیامبر درباره وی گفته بود سلمان از ما اهل بیت است در فتح ایران حضور داشته که این نشان دهنده تایید فتوحات مسلمین است.
*مسلمانان! ایرانی که از فتح ایران می نالند بهتر است دراینباره موضع صریح شان را مشخص کنند...!

رفتار سپاه اسلام با مردم پس از فتح ایران : 

"از باختر دجله تا سرزمینهای عربی هیچکس از مردم سواد نماند جز اینکه امان یافت و همگی از حکومت اسلام شاد و سربلند و بهره مند گشتند" (الکامل ابن اثیر، جلد چهارم، ص ۱۴۲۵ )؛ طبری نیز سخنی به همین مضمون دارد، (جلد پنجم، ص ۱۸۰۷ )
در پیمان نامه ها، حفاظت و تأمین امنیت بر عهده مسلمین است و جزیه بر گردن طرف دیگر؛ عدم همکاری با دشمن شرط است؛ هم پیمانان بر دین و رسوم و مال و دیار خویش اختیار دارند. جزیه هم در حد توان است و بر کودکان و سالخوردگان و زنان و بیماران جزیه نیست. آنکس هم که سربازی کند جزیه از او برداشته می شود (طبری)
"سعد در کاخ سفید فرود آمد و ایوان آنجا را مسجد کرد و هیچیک از تصاویر و تندیسها را تغییر نداد" (تاریخ ابن خلدون، ص ۵۰
مسلمانان از شوش راهی جندی شاپور شدند و به مردم شهر امان دادند و پیمان صلح بستند (طبری، جلد پنجم؛ الکامل، جلد چهارم)
آذربایجان به شیوه آشتی جویانه بدست مسلمانان افتاد" (الکامل ابن اثیر، ص ۱۵۳۳ )
بگفته طبری، در کاخ تصاویر گچی بود از مرد و اسب که سعد و مسلمانان آنها را بر جای گذاشتند (جلد پنجم)
مسلمین، اهواز و مهرگان را با صلح گشودند ولی هرمزان که پیمان صلح بسته بود، خیانت کرد و قلمرو خود را بروی آنها بست. هرمزان پس از شکست در اهواز به رامهرمز گریخت؛ پیک فرستاد و باز خواستار صلح شد. عمر هم پذیرفت و چون کردان آهنگ نبرد با او کردند، مسلمانان از هرمزان پاس داشتند (ابن اثیر، الکامل، ص ۱۴۶۳ ).ولی هرمزان پیمان شکن به تحریک یزدگرد به شوشتر رفت تا باز با مسلمین بجنگد؛ چون جنگ به درازا کشید و مردم شهر به ستوه آمدند، یکی از مردم شهر(نسیبه پسر دادویه) مسلمانان را از راه کاریز به درون شهر برد و درها گشوده گشت (الکامل ابن اثیر، ص ۱۴۷۲ ؛ تاریخ طبری، جلدپنجم ص1837)
هرمزان را که بارها پیمان شکنی کرده بود، اسیر و نزد عمر بردند؛ در آنجا اسلام آورد و عمر هم خانه ای در مدینه و ماهیانه ای به مبلغ دو هزار درم برایش برید تا زندگی کند! سپس به فرماندهان گفت شاید مسلمانان با اهل ذمه بدرفتاری می کنند که ایشان پیوسته پیمان شکنی می کنند. گفتند: از ما جز وفا و نیکوکاری بر نیاید؛ ولی تو ما را از پیشروی در دیار پارسیان باز داشته ای و خواسته ای به آنچه داریم بسنده کنیم؛ و تا پادشاه آنها در کشور است که فتنه می کند ایشان پیوسته پیمان شکنی می کنند– مگر آنکه او را از سرزمین پارس بیرون کنیم (الکامل ابن اثیر، ص ۱۴۷۵ -۱۴۷ ؛ تاریخ طبری، 
بزرگان ایرانی که با مسلمانان پیمان صلح می بستند، با پیامهای تحریک آمیز یزدگرد فراری پیوسته پیمان شکنی کرده و با مسلمانان می جنگیدند (الکامل، ص ۱۵۳۳ )
مسلمانان بسوی شوشتر روان بودند که لشکریان سپاه چون کار حکومت ساسانی را پایان یافته دیدند، به اسلام گرویدند و خواهان نبرد با ساسانیان شدند؛ عمر این پیمان را پذیرفت و آنها در فتح شوشتر شرکت کردند (تاریخ ابن خلدون، ص ۵۲۴ )
و در نتیجه:
بگفته آدام متز، محلات فقیر و غنی در شهرها از میان رفت و نحوه شهر سازی تغییر کرد؛ و از آنجا که اسلام کار و پیشه را برای گذران زندگی ضروری می دانست، دودمان پرشمار و مفتخوار ساسانی که قرنها به مصرف دسترنج دیگران خو کرده بودند از تأمین زندگی خود بازماندند (تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، جلد اول)
همچنین بنگرید به ...(فتح جندی شاپور(افسانه کتابسوزی)
این بود برخی از روایاتی درباره فتح ایران از نگاهی دیگر! که اگر بخواهیم این گزارشات را با گزارشاتی که مدعی می شوند سپاه اسلام مرتکب کشتار و جنایت شده، تطبیق دهیم عقلا و منطقا باید روایاتی را پذیرفت که با حوادث بعد از فتوحات(اسلام اختیاری مردم ایران)منطبق باشد؛ به این دلیل که اگر از اعراب شاهد جنایاتی آن چنان وسیع انطور که می گویند می بودیم،مردم ایران صمیمانه اسلام را نمیپذیرفتند و آیین چندصدساله شان را رها نمیکردند...البته از تفکرات تحقیرکنندگان و توهین کنندگان به مردم ایران که میگویند ایرانیان با زور شمشیر اسلام را پذیرفتند، میگذریم ...(برخی مشکل شان خود اسلام است نه راه ترویج آن و برخی ها نیز دلشان برای کیش زرتشتی گری و سیستم موبدی تنگ شده!)... بگفته زنده یاد شریعتی اینها[معتقدین به مجبور کردن ایرانیها به اسلام]مردم ایران را با خود اشتباه گرفته اند که به آسانی بنده زر می شوند و تسلیم زور. لینک لینک
این شبه روشنفکران!که نقاب میهن دوستی به چهره زده اند شاید فراموش کرده اند که اکثریت مردم ایران هویتشان را از اسلامی میگردند که میگویند با زور به ما تحمیل شده... با همین اسلام و نمادهای عربی اش  هشت سال از خاک شان دفاع کردند.
در این باره جناب گوستاو لوبون گفته هایی خواندنی دارد و تئوری "پیشرفت و گسترش اسلام به زور شمشیر" را بی بنیاد و نادرست می داند: "رسم عربها این بود که هر کجا را فتح می کردند مردم آنجا را در دین خود آزاد می گذاردند؛ و اینکه مردم مسیحی از دین خود دست بر می داشتند و به دین اسلام می گرویدند و زبان عرب را بر زبان مادری خود ترجیح می دادند، بدان جهت بود که عدل و دادی را که از عربهای فاتح می دیدند مانندش را از زمامداران پیشین خود ندیده بودند. تاریخ این مطلب را ثابت کرده که ادیان به زور شمشیر پیشرفت نکرده اند" (تمدن اسلام و عرب، ص ۱۴۵)
مردم ایران حتی در مبارزه با حکومت عرب مدار اموی هم گزینه "زرتشتی" ندارند وپیرامون شیعیان علوی و عباسیان حلقه می زنند!
ارمغان اعراب مسلمان حامل اسلام برای ایران و بشریت اسلامی بود که پیوند و همبستگی عقیدتی، ارزشهای انسانی و جهان وطنی را جایگزین تعصبات کور و مرزبندیهای قومی جهان باستان کرد؛ و زمینه شکوفایی استعدادهای انسانی و همبستگی انسانی را فراهم ساخت
نتیجه پذیرفتن اسلام واستفاده از زبان عربی(که چون رحمت بهاری بر زبان الکن پهلوی باریدن گرفت و از پیوندشان زبان شیرین فارسی امروزین پدید آمد) این بود که ایرانیان از استبداد و خفقان حکومتهای مستبد باستانی رهایی یافتند، اجازه یافتند استعدادها و توانایی هایشان را پرورش دهند تا مردمی که 1200سال از ساختن نیمچه دانشمندی که نامش در یادها بماندعاجز بودند، به پرورش دانشمندانی چون بیرونی ها ،فارابی ها ،ابن سینا ها،رازی ها و... توانا شود و نیز مورخان توانایی از خود ایران تا ایرانیان برای نوشتن سرگذشت شان از درگه مورخین یونانی و رومی گدایی نکنند!(نقل آزاد از کتاب تاریخ سیاسی ایران باستان)

زبان و ادبیات عرب قبل از اسلام و بررسی جعلیات کتاب دوقرن سکوت

«در آن روزها که باربد و نکیسا با نواهای پهلوی و ترانه‌های خسروانی در و دیوار کاخ خسروان را در امواج لطف و ذوق فرو می‌گرفتند، زبان تازی (عربی) در کام فرمانروایان صحرا از ریگ‌های تفته‌ی بیابان نیز خشک‌تر و بی‌حاصل‌تر بود. در سراسر آن بیابان‌های فراخ بی‌پایان اگر نغمه‌ای طنین می‌افکند، سرود جنگ و غارت و نوای رهزنی و مردم‌کشی بود. نه پندی و حکمتی بر زبان قوم جاری بود و نه شوری و مهری از لبهایشان می‌تراوید. شعرشان توصیف پشک شتر بود و خطبه‌شان تحریض به جنگ.» (!!)

این جملات رجزخوانی های متعصبانه و نژادگرایانه دکتر زرین کوب، در کتاب پر از کینه و دروغ دو قرن سکوت-کتاب مقدس باستانگرایان و نژاد گرایان عرب ستیز ایرانی که آنقدر اش اش شور بود که خود نویسنده هم در چاپ بعدی ویرایش اش نمود-است نسبت به زبان و ادبیات عرب و نیز زبان قرآن؛ که با همین زبانِ به قول نویسنده خشک و بی حاصل، خداوند پیامبر اش را خطاب قرار داد و معجزه اش شد همین کتاب نگاشته شده با زبان فرمانروایان صحرا. و نیز با همین زبان، شاهکارهای شعری معلقات هفت گانه سروده شد که به قول ادوارد براون حتی یک لحظه با شاهنامه فردوسی قابل مقایسه نیست.

نگاهی می اندازیم به سخنان برخی محققان تا ببینیم که آیا به واقع زبان و ادبیات عرب چنین است که زرین کوب می گوید؟ یا این کم دانشی و یا اغراض شناخته شده ناسیونالیستی است که زرین کوب را نسبت به شعر و ادبیات عرب به جایی رسانده که با عباراتی سخیف و نادقیق-که هرگز شایسته یک مورخ که باید بی طرف باشد-، زبانِ قومی تاریخ ساز، که دارای یکی از قویترین زبان های زنده و موثر جهان است ، به پشک شتر توصیف کند...علاوه بر این مقایسه بی ربط -میان موسیقیدانان ساسانی و یک زبان-،از  ایشان بعید بود که نداند باربد ایرانی نیست و او را از هند آورده اند تا برای عیاشی های شاهان ساسانی در حرمسراهای شان نغمه سرایی کند! زرین کوب چرا به ما نشان نمی دهد که چه شعری از دوره ساسانی به جای مانده که آن را ترانه آسمانی می نامد و آیا اساسا زبان الکن پهلوی توان ساختن شعر را داشته؟ و در صورت توانایی آیا به پای شاهکارهای ادبیات عربی یعنی "معلقات سبعه" که در کعبه ی پیش از اسلام آویزان بودمی رسد یا خیر؟!

به راستی محققین، و اندیشمندان ادبیات و متخصصان در زبان و ادب ،نیز درباره شعر عرب چنین نظر متعصبانه ای دارند ؟!

(( زمانی که می گوییم دوران پیش از اسلام دوران جهل و نادانی بوده یک تفسیر عامیانه و نادرست است برعکس در شبه جزیره عرب از دوران بسیار کهن ، آثار فرهنگی بسیار پیشرفته در اختیار است مثلا اگر از جنوب عربستان شروع کنیم به اقوامی بر می خوریم که از هزاره دوم پیش از میلاد دارای اسم و رسم و تمدن و حتی خط و کتیبه بوده اندهمه این اقوام عرب دارای خط بوده اند و از آنها کتیبه هایی به جا مانده کتیبه “ذونوآس” یکی از آنهاست .بنابراین باید تمدن و و فرهنگ شایسته ای در آن منطقه وجود داشته باشد .از میان اقوامی که در شمال عربستان می زیسته اند .”لحیانی” ها و ” ثمودی” ها از بقیه معروف ترند حدود ۱۳ هزار کتیبه از دوران ” ثمودی” ها کشف شده و فرهنگ و زبان و الفبای آن ها کاملا از این کتیبه ها مشخص است ))( آذرتاش آذرنوش- مجله پیام صادق-شماره ۲۸ ص۲۴)

 (( در عربستان جنوبی دست کم از یک هزار سال پیش از میلاد با نوشتن آشنا بوده اند و آن را در خدمت مذهب و قانون بر روی کتیبه ها بکار می برده اند .))( کارل بروکلمان : شعر عرب در عهد جاهلی- ص ۱۰۷)

 ((اگر شعر جاهلی عرب را غنایی بدانیم دور نرفته ایم زیرا در تصویر نفسانیات فردی و احساسات و عواطفی که در دل خلجان دارد همانند شعر غنایی غربی است خواه مواقعی که شاعر حماسه و فخریه می سراید یا مدح و هجو می گوید یا تغزل و مرثیه و یا به پوزش و عقاب می پر دازد یا محیط خود را توصیف می کند و../.و نیز از آن جهت به شعر غنایی لیریک یونانی شبیه است که شعر جاهلی هم به آواز و “غنا” خوانده می شد .))(شوقی ضیف- تاریخ ادبی عرب ص ۱۸۲)

(( از عرب عهد جاهلی به خصوص اهالی حیره و یمامه و یمن و نجد و حجاز ،قصایدی عالی با اسلوبی استوار در حکمت و نصیحت و مدح و رثا و حماسه و هجا و وصف مناظر و شرح احساسات طبیعی روایت شده که مهارت آن قوم را در هنر شاعری واثر شعر را در زندگی ایشان ثابت می کند ))( ابوالفرج اصفهانی –الاغانی – مقدمه آقای فریدونی-ص۷)

گویند از شعر دوره ساسانی قطعه شعری دینی(سروده آتشکده کردکوی) در دست است  که راغب اصفهانی آن را نقل کرده ،بدین صورت:

. «زیوِذ هشتاذ گور

تیرست دالمنه مُرو

مار بی نه میرذ

جُذکش بوزنیذ مرد

گور هشتاد سال زندگی می کند،مرغ لاشخور سیصد سال .مار نمی میرد جز این که کسی او را بکشد.

معلوم نیست که همین رباعی نابالغ را ، که هیچ آهنگ گفتار و ذهن و خیال شاعرانه ای در آن نیست، چرا باید شعر پهلوی پیش از اسلام بدانیم ؟ زیرا ناقل آن ، راغب اصفهانی ادیب قرن پنجم هجری است! ولی ای کاش ایشان این دو بیت را نمی یافتند، تا مجبور نشوم آن را کنار شعر«زنی» و«مردی» از گمنام ترین شعرای عهد به اصطلاح جاهلی عرب بنشانم تا شاید آن غرور ملی و دشمنام به عربِ شعوبیه و یهود ساخته را بس کنند.

 بهترین مرثیه سرای زن عرب «خنساء» است که در سوگ برادر مقتولش معاویه، ضجه و شیون برآورد و چون برادر دیگرش «صخر» نیز در جنگی به هلاکت رسید، دل ریش تر و پریش تر به خروش آمد و چنین سرود:

« در دیده خسی خلیده ،یا باژگونه می بیند؟

یا چون دیار از یار تهی می یابد لبریز از سرشک است.

هرگاه بر خاطرم آید،چشمانم بر رخساره ، گویی ابری تند باران است.

چشمم اشک بار است و باید باشد؛

برصخر که در حجب تراب نهفتندش .

خنساء می گرید،

این بی چاره تا زنده است به داغ برادر دست از شیون بر نخواهد خواست .

هوش باخته ای که همدمش را از دست داده،

دو جور گریه می کند: آهسته و با صدا.

تا یادش نیست خیره می نگرد،

لیکن آه از وقتی که به یاد می آورد!...

امواج اندوه پس میروند و پیش می آیند.

حقا که صخره،پیشوای رهجویان بود

چون آتشی بر بلندای تپه.

شاید جالب باشد که بعضی شاعران چون احساس می کردند مرگشان نزدیک است برای خویش مرثیه می سرودند و کارهایی که بعد از مرگ برای شان صورت می گرفت وصف میکردند.از جمله قطعه است منسوب به ممزق عبدی ( یا : یزید ابن خنداق):

انسان در برابر آسیب های روزگار حفاظی ندارد،

و مرگ را فسون و چاره ای نیست،

(چون مرگم رسید) مویم را که همیشه ژولیده است،

صاف و رها کنند؛

و جامه های فرساینده بپوشانندم.

نیک سیرت ترین جوانان را بفرستند،

تا جایگاه مرا در خاک آماده سازد».   (شوقی ضیف، تاریخ ادبی عرب، ص201)

چنین شعرهایی را آقای زرین کوب توصیف پشک شتر می داند و  لابد آن به اصطلاح رباعی را سروده آسمانی می داند!

((از عرب عهد جاهلی به خصوص اهالی حیره و یمامه و یمن و نجد و حجاز ،قصایدی عالی با  اسلوبی استوار در حکمت و نصیحت و مدح و رثا و حماسه و هجا و وصف مناظر و شرح احساسات طبیعی روایت شده که مهارت آن قوم را در هنر شاعری واثر شعر را در زندگی ایشان ثابت می کند ))

یک شعر از امروالقیس شاعر عهد جاهلیت و حدود صد سال پیش از اسلام :

(( فاطمه ،ناز ،کم کن ،

و اگر براستی دل بر ترک من نهاده ای باری خوشتر از این!

و اگر بعضی اخلاق مرا نمی پسندی،

دل من باز پس ده ، جدا شو و آرام گیر،

آری ، تو فریفته آنی که عشق ات قاتل من است،

و هرچه بفرمایی دل من آن کند

و این اشک ریختن ات جز برای آن نیست

که در قمار عشق دل خوار و خسته ام را پاک ببری

رگباری گران بار از ابری نزدیک فرو ریخت

زمین را فرا گرفت و روان شد

سیلاب برخاسته ، کوه و دره را می پوشانید

و چون فرو می نشست تیزی سر کوه بیرون می آمد ….)) ( شوقی ضیف- تاریخ ادبی عرب- ص ۲۴۲)

نویسنده ” دوقرن سکوت ” آن توصیفات دروغین را آورد تا سرپوشی بر ضعف ادبیات و زبان عهد ساسانیان بگذارد …  چون نگاهی به کتیبه های عهد ساسانی،  این پرسش را در ذهن پیش می آورد که چرا زبان یک کتیبه تا این حد الکن و ناتوان و ناقص بوده، آیا واقعا زبان آن عهد در اوجش چنین نوشته ای بوده ؟؟؟!!

ترجمه کتیبه :

(( این پیکر خدایگان مزداپرست، شاپور، شاهنشاه ایران،کش نژاد از ایزدان ، پسر خدایگاهان بابک شاه (است) …این پیکر خدایگان مزداپرست ، شاپور شاهنشاه ایران ، و انیران ،کش نژاد از ایزدان مزدا پرست ، پسر خدایگان مزدا پرست،اردشیر شاهنشاه ایران کش نژاد از ایزدان نواده خدایگان بابک شاه (است )…))(تاریخ زبان فارسی- ص ۲۱۱)

یا کتیبه حاجی آباد که می بینید با ویرایش مترجم و دستکاری مانند نوشته های یک عقب مانده ذهنی است که نه سر دارد نه ته !!! :

(( در این مقاله مکنزی متن کتیبه شاپور در حاجی آباد را …ترجمه متن :.. و ما وقتی این تیر را رها کردیم آن گاه ما در پیش چشم شهریاران و شاهزادگان و بزرگان و آزادان رها کردیم و ما پای بر این دره نهادیم و ما تیر ورای آن چینه افکندیم اما آن جای که تیر افکندیم آن جا ، جای آن گونه نبود که اگر چینه چیده آن گاه بیرون پیدا بود پس ما فرمود که چینه بیرون تر چید که دست خوش آن تیر به سوی آن چینه رها کند ….) ( رسول بشاش کنزق-کتیبه و متون کهن- ص۴۵)

این نمونه و مقایسه ای بود میان شعر، زبان و ادبیات عرب قبل از اسلام  با کشور بزرگ ساسانی. عربهایی که به سبب شرایط زیستی و جغرافیایی و فرهنگی و اجتماعی حاصل از زندگی قبیله ایداعیه ایجاد امپراطوری نداشته اند و با این وجود زبانی غنی و ادبیاتی پربار داشته اند.  آیا زرین کوب ها از خود نمی پرسند که چرا خداوند زبان عرب و قوم عرب را برای انتقال آخرین رسولش انتخاب کرد؟ بدون شک استوارترین ادله تاریخی ،فرهنگی،اجتماعی،علمی و فلسفی در اثبات گسترده بودن تمدن و خرد و اندیشه و علم در نزد عرب، قرآن این شاهکار و حاصل جاودان زبان و بیان و گمان است.

-------

نظر یکی از روشنفکران دینی درباره پیش فرضهای منفی ای که درباره اعراب جاهلیت رایج است:

«...کتاب جواد علی را ببینید 10 جلد این کتاب در رابطه با تاریخ جاهلیت است. انصافا در این کتاب، می بینیم عرب جاهلی حتی در معارف هم نظر داشته است. این کتاب به خوبی نشان می دهد که چقدر از اموری را که ما فکر می کنیم برای اولین بار در میان ما ابداع شده، در میان اعراب جاهلی متعارف، مأنوس، و معهود بوده است.»

مصطفی ملکیان، مشتاقی مهجوری ص 370-371

پ.ن:

در نوشتن این پست از دیدگاههای جناب پورپیرار که به سبب پراکنده بودن نشد منبع دقیق بدهم، بهره گرفته شده است.