زیگورات

زیگورات

عیلام. نوشته هایی درباره تاریخ و فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام ...
زیگورات

زیگورات

عیلام. نوشته هایی درباره تاریخ و فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام ...

نظر امام خمینی(ره) و برخی علما درباره ملی گرایی،پان ایرانیسم و باستانگرایی

بارها خوانده و مشاهده کرده ایم که جریان باستانگرای ملی گرا -پان ایرانیستی، پس از ناکامی در اثبات موهومات ذهنی شان و با رویکردی احساساتی؛ به کسانی که  با روشی تحقیقی (و نه قومیتی-نژادی)، رویدادها و مسائل مربوط به سلسله های باستانی را نقد کرده و زیرسؤال برده اند تهمتِ ایران ستیزی، دشمنی با فرهنگ و هویت ایران و تجزیه طلبی زده اند و در مقابل خود را وطن پرست، و منتقدِ حقیقت جوی مخالف سانسور را ، وطن فروش دانسته و با  سوءاستفاده از ظاهر نیک واژۀ وطن دوستی، و نیزمحصور کردن این واژه در مفاهیم انتزاعی و تمجیدگر از یک سری شاه و حکومت سلطنتی و نیز ضدیت با اقوام و ملل دیگر،  از این مفهوم غریزی  (که در وجود هر انسانی هست)،چماقی ساخته اند برای سرکوب اندیشۀ آزاد و پژوهشگر.

در پاسخ به این جوسازی ها:آیا تاریخ و هویت این کشور، منحصر است در فرد یا سلسله حکومتی خاصی همچون کوروش و خسروان ساسانی است که با نقد یا زیرسوال بردنشان، هویت و تاریخ این ملت نیز زیر سوال برود؟ آیا با نقد هیتلر به ملت آلمان توهین میشود؟ آیا نقد و زیرسوال بردن عملکرد سلسلۀ شاهان قاجاری، باعث فرو ریزی کل هویت ملت ایران و تاریخ و فرهنگش خواهد شد که رفتار کوروش و داریوش یا ساسانی ها اگر نقد شود، حاصلش چنین چیزی بشود؟!

امام خمینی(ره)، که به دلیل مقبولیت نزد اکثریت ملت، و تلاش برای برگرداندن عزت و استقلال پایمال شده ایرانیان، شایستگی بیشتری در مقابل شاهان موروثی-و کسانی که با کودتای اجنبی به قدرت رسیدند و از طرف هوادارنشان به لقب کبیر موسوم شده اند!-؛ در کسب لقب «سند هویت ایرانیت» دارند، درباره جریان ملی-پان ایرانیستی که به تئوری شاه=ملت باورمندندچنین گفته: «شما همه چیزتان شاهان باستان بوده است؟»+ و «وقتی هم از ملیتشان می‏خواهند اسم ببرند از همین شاه‏ها اسم می‏برند! از همین شاههایی که همه‏شان در تاریخ معلوم است چکاره بودند.» 1

اگر مخالفت یا ضدیت با سلسله های باستانی، ایران ستیزی است پس ضدیت و مخالفت با حکومت کنونی ایران نیز ایران ستیزی ست. آیا بین مفهوم "حکومتِ حاضر" و "حکومت سابق" حاکم بر ایران تفاوتی هست؟! فکر نمی کنم جرم دشمن ایرانِ کنونی بودن کمتر از دشمن ایران در گذشته های بسیار دور بودن، باشد!

رفتار دوگانه با اسلام، زرتشتی گری و ملیّتمورد دیگر برخوردهای دوگانه ای ست که این جریان با کیش زرتشتی گری و دین اسلام (دین رسمی و ملی ایران)  دارد. یعنی همان برخوردی که در رویارویی با انتقادهای تحقیقی ای که علیه تاریخ حکومتهای باستانی صورت می گیرد. در مواجهه با کیش زردشتی و انتقادهای وارده به آن حالتی متدین به خود می گیرند و همچون یک متکلّم به توجیه ایرادهای وارده به اوستا می پردازند! اما در مقابل اسلام و مطالب اسلام ستیزانه، چهره ای شبه روشنفکر به خود می گیرند و اگر در شبهه پراکنی نسبت به قرآن و مقدسات اسلامی نقشی نداشته باشند(که مطالب اسلام ستیزانۀ بسیاری از جانب جریان پانیستی-باستانی تولید میشود) با سکوتشان مُهر تأییدی می زنند بر دین ستیزی.  به راستی اگر این جریان مدعی وطن دوستی است چرا نسبت به ضدتبلیغ علیه دین ملی فعلی اکثر ایرانیان حسّاس نیست؟ البته این تناقض برای مطّلعان از مسائل، چندان عجیب نیست؛ چه آنکه سردمداران باستان گرایی و ملیت پرستی, خود از چهره های اسلام ستیزاند. زیرا علاوه بر تعلقات زرتشتی گری، به اسلام به چشم یک دین بیگانه و متعلق به قومی خاص می نگرند و نسبت به ورود اسلام به ایران دیدی بسیار منفی دارند و حاملان اسلام را تازیان و ح ش ی ای می نامند که به امید تجاوز و تصرف و کسب غنیت به ایران حمله کرده اند! . امام خمینی درباره این مدعیان دروغین ملت دوستی گفته اند :  «یک جلسه ‏ای درست کردند اینها ـ من شنیدم آن وقتها ـ یک مجلسی نمایش دادند فتح اعراب را که از ایران فتح کرده بود. در آن مجلس نمایش دادند عربهایی که مثلاً پابرهنه بودند و با آن وضعی که بوده نمایش دادند، و اینکه کاخهای آنها را گرفته‏اند از آنها. در آنجا، دستمالها بیرون آمد به گریه که اسلام غلبه کرد بر ایران! الآن هم ... همچو فکرهایی هست که متأسفند از اینکه اسلام بر ملیت غلبه کرده می‏گویند: ملیت ما، ملیت ما. اسلام را کاری با او ندارند؛ یعنی مخالف با او هستند. الآن هم در نویسنده‏های ما، در گوینده‏های ما، در روشنفکرهای ما، در غربزده ‏های ما، این معنا هست که اسلام را نمی‏خواهند. و آنهایی که راست می‏گویند ملیت را می‏خواهند، وقتی هم از ملیتشان می‏خواهند اسم ببرند از همین شاه‏ها اسم می‏برند! از همین شاههایی که همه‏ شان در تاریخ معلوم است چکاره بودند. »2 و «آیا به صرف اینکه اسلام از عرب آمده ما باید با آن مخالفت کنیم، و آیا این همان نژادپرستی نیست که اروپایی‏ها می‏خواهند به وسیلۀ آن ما را به استعمار بکشند و بین طوایف عرب و عجم و ترک جدایی بیندازند؟»3 نیز بنگرید به این پست

حکومت پهلوی که داعیۀ ملیت و ایرانی گری داشت نیز هرچه در توان داشت برای محو مظاهر اسلامی و به قول امام خمینی ترویج دیانت منسوخ شده گبریت انجام داد. اما جادوی ساحر به خودش برگشت و ملت مسلمان ایران نه تنها با الهام از مفاهیم اسلام شیعی بزرگترین نهضت مردمی تاریخ ایران را بوجود آورد بلکه نشان داد که ملیت را در سایه اسلام می خواهد. امام خمینی: «ما «ملیت» را در سایۀ تعالیم اسلام قبول داریم... ملت، ملت ایران است، برای ملت ایران هم، همه جور فداکاری می‏کنیم، اما در سایۀ اسلام است؛ نه اینکه همه‏اش ملیت و همه‏اش گَبْریَّت! ملیت، حدودش حدود اسلام است، و اسلام هم تأیید می‏کند او را،»4 و « ما دیدیم که خواست این 35 میلیون جمعیت این بود که ما اسلام را می‏خواهیم. در تمام صحبتها از اول تا آخر این نبود که ما ملی‏گرا هستیم. ملی‏گرایی برخلاف اسلام است. اسلام آمده است که همه را یک نحو به آن نظر بکند، همۀ جوامع را5 در جنگ 8ساله نیز جوانان ایران زمین با نمادها و شعارهای مذهبی به مصاف دشمن رفتند و از مرزهای کشور پاسداری کردند نه نمادهای ملی و شعارهای منسوخ شده زرتشتی. آیت الله جوادی آملی: «... پرچم سه رنگ نتوانسته پرچم یا زهرا و یا علی را حفظ کند ولی پرچم یا زهرا و یا علی توانسته پرچم سه رنگ را حفظ کند. پرچم سه رنگ عرضه ندارد خودش را حفظ کند اما در جریانی که رزمندگان به جبهه رفتند همه پرچم ها یازهرا، یا علی، یاحسین و... بود.»اینجا

اتهام تجزیه طلبی به حقیقت جویان و ایران دوستان حقیقیمورد دیگر اتهامی ست که جریان باستانگرایی و خصوصا پان ایرانیست، به تاریخ پژوهان حقیقت جو و منصف وارد می کند؛ و آن منتسب کردن آنها به تجزیه طلبی است!

اکثر این مدعیان وطن دوستی, با سیاست خارجی کشور که سیاستی ست در راستای استقلال و مقابله با دشمنان حقیقی ملت ایران، یعنی غرب استعماری (که تمامیت ارضی کشور را تهدید می کند)، مخالف اند و در مقابل تحریم ها و تهدید های دوَل استعماری واکنشی نشان نمی دهند, اما به بحث های علمی- تاریخی که می رسند مدعی نگرانی برای تمامیت ارضی کشور می شوند. همچنین در مقابل تلاش نظام برای ایجاد وحدت بین ایران وکشورهای اسلامی ، جبهه گیری و شعار تفرقه افکنانۀ جمهوری ایرانی سر می دهند. امام خمینی:«اینهایی که با اسم ملیت و گروهگرایی و ملی‏گرایی بین مسلمین تفرقه می‏اندازند، اینها لشکرهای شیطان و کمک کارهای به قدرتهای بزرگ و مخالفین با قرآن کریم هستند»6 و « از مسائلی که طراحان برای ایجاد اختلاف بین مسلمین طرح و عمال استعمارگران در تبلیغ آن بپا خاسته ‏اند، قومیت و ملیت است ... در ایران نیز دسته جات محدودی دانسته یا ندانسته از آن ترویج و تأیید می‏کنند. و در سایر نقاط از ترک و کُرد و دیگر طوایف هم همان راه را پیش گرفته ‏اند و مسلمانان را در مقابل هم قرار داده ‏اند و حتی به دشمنی کشیده ‏اند7

و « اینکه من مکرّر عرض می‏کنم که این ملّی‏گرایی اساس بدبختی مسلمین است برای این است که این ملّی‏گرایی، ملت ایران را در مقابل سایر ملتهای مسلمین قرار می‏دهد، و ملت عراق را در مقابل دیگران و ملت کذا را در مقابل کذا. اینها نقشه‏ هایی است که مستعمرین کشیده ‏اند که مسلمین با هم مجتمع نباشند... و این چیزی نبود که شعور اینها برسد، تلقینی بود که ابرقدرتها می‏کردند که اسلام متفرق بشود، مسلمین با هم متفرق بشوند، دشمنِ هم بشوند. در ایران از سالهای طولانی، اشخاص بی‏ اطلاع از اساس مسائل، ولو فرض کنید بعضی‏شان مغرض نبودند، اینها هم هی طبل ملّیت را کوبیدند، همان ملّیتی که می‏خواست اساس اسلام را در ایران بربچیند.اسلام آمده است که همۀ نژادها باهمند؛ مثل دنده ‏های شانه می ‏مانند؛ هیچ کدام بر هیچ‏کدام تفوق ندارند، نه عرب بر عجم و نه عجم بر عرب و نه ترک بر هیچ یک از اینها و نه هیچ نژادی بر دیگری و نه سفید بر سیاه و نه سیاه بر سفید، هیچ‏کدام بر دیگری فضیلت ندارند. فضیلت با تقواست، فضیلت با تعهد است، با تعهد به اسلام است. اینها تبلیغاتی بوده است، تلقیناتی بوده است که از ابرقدرتها که می‏خواستند ما را بچاپند، شده است و مع‏الأسف، بعض اشخاص مسلمان صحیح هم باورشان آمده8

 و  «از این جهت در یک سطح وسیعی اینها بین عرب این ناحیه، ترک آن ناحیه، فارس این ناحیه، اینها جدایی می‏خواهند بیندازند و لهذا برخلاف منطق اسلام، این ملیتها پان ‏ایرانیسم، پان ترکیسم، از این ایسمها درست می‏کنند. و مقصد آنها این است که اینجا اسلام و منطق اسلام نباشد. و ملیتها را پیش بکشند و جدا کنند اسلام را بعض طایفه‏اش را از طایفه دیگر»9

طنز ماجرا این جاست که در قبل از انقلاب نیز رژیم پهلوی و جریان پانیستی به میرزاکوچک خان جنگلی و انقلابیون مبارز انقلاب اسلامی نیز برچسب تجزیه طلبی زدند که امام خمینی چنین پاسخ دادند: «گاهی با اسلحه کهنه افترا و فریب، مخالفین خود را اشخاصی معرفی می‌کند که می‌خواهند ایران را تجزیه کنند یا تحت نفوذ اجانب قرار دهند. همه آگاهند که مخالفان او [شاه پهلوی] تمامِ اقشار وطنخواهند؛ از مراجع معظم و علمای اعلام و خطبای محترم و آگاه و رجال سیاسی پاکدامن تا طلاب و دانشجویان جان برکف حوزه‌ها و دانشگاه‌های سراسر ایران، و از دهقان گول خورده و کارگر وعده دروغ شنیده، تا بازاری متعهد و مسئول در سراسر کشور، کدام یک از اینان تجزیه طلب یا با نفوذ اجانب موافقند؟»10

البته ما منکر نیستیم که برخی جریانات قومی و برخی جوانان ساده و احساساتی از مباحث تاریخی سوءاستفاده می کنند، و قوم گرایان از مباحث صحیح اراده ی سوء دارند، اما منتسب کردن پژوهشگران و روشنگران مباحث تاریخی به تجزیه طلبی و وطن فروشی, فقط از کسانی بر می آید که دشمنان کنونی تمامیت ارضی و استقلال کشور را نمی بینند و بر طبل موهومِ "هرکه ضدماست تجزیه طلب است" می کوبند و تجزیه هراسی راه می اندازند. چنانکه استعمارگران دوسه قرن اخیر را نادیده می گیرند و مرادشان از دشمن ایران، تنها عرب های مسلمان1400سال پیش است که ارمغان شان برای ایران اسلام بود و برداشتن نظام طبقاتی حاکم بر ایران؛ که باعث شد استعداد علمی نوابغ ایرانی شکوفا شود، تا ایران دوستان واقعی؛ به جای تفاخرقومی –نژادی  و افتخاربه فلان شاه و بهمان مستبد، به زکریای رازی ها و ابن سیناها و بیرونی ها و امثال این اندیشمندان مباهات کنند، و هویت شان را در ذیل شخصیت های علمی و فرهنگی تعریف کنند نه اشخاص سلطنتی که افتخارشان این بود که از شکم شاهنشاه به دنیا می آیند!

به کدام دوره تاریخی اصالت بدهیم و افتخارات بیشتری دارد؟از جمله ادعاهای باستانگرایان این است که دوره باستانی مجد و عظمت بیشتری دارد و ایران بعد از ورود اسلام شکوه و امپراطوری اش را از دست داد! اگر اصالت را به کشورگشایی و وسعت سرزمین(که حاصل جنگ و تجاوز به دیگر سرزمین هاست) بدهیم این ادعا درست است، اما اگر اصالت را به پیشرفت علمی و فرهنگی بدهیم، قطعا ایران دوره اسلامی قابل قیاس با هیچ دوره ای نیست. زیرا ایران سهم عمده ای در تمدن اسلامی داشته است و اندیشمندان زیادی را به جهان عرضه داشت که مسائل قومی نژادی کمترین اهمیتی برای شان نداشته و خود را عضوی از تمدن بزرگ اسلامی می دانسته اند.  آیت الله خامنه ای دراین باره فرموده اند : «روی ایرانِ بعد از اسلام تکیه شود. افتخاراتی که ایرانِ دوره‌ی اسلامی دارد، در هیچ دوره‌ی دیگری از دوره‌های تاریخىِ ما این افتخارات وجود ندارد؛ من این را با استدلال به شما عرض میکنم و این قابل اثبات است. گسترش کشور، پیروزیهای بزرگ نظامی کشور، پیشرفتهای عظیم علمی کشور در زمینه‌های گوناگون، همه‌اش مال دوره‌های بعد از اسلام است نه اینکه قبل از اسلام از این چیزها ندارد؛ چرا، اما نسبت به دوره اسلامی، آنها ناقص است، کم است. البته یک چیزهایی به عنوان گفته ها مطرح می شود، اما چیزهائی نیست که مستند باشد و کسی بتواند آنها را اثبات کند؛ اینها قابل اثبات نیست. اما آنچه که در دوره‌ی اسلامی واقع شده، قابل اثبات است؛ روشن است. شما نگاه کنید ببینید پیشرفت نظامی و علمی و فرهنگی ایران در دوره‌ی دیلمیها، در دوره‌ی سلجوقیها، بعدها در دوره‌ی صفویه، و حتّی در این وسط، در بخشی از دوره‌ی حاکمیت مغول چگونه است... اگر کسی میخواهد از ایران و ایرانیگری حمایت کند، خب، ایران دوران اسلامی، هم مدون‌تر است، هم مستندتر است، هم قابل قبول‌تر است، هم جلوی چشم است؛ کتابش جلوی چشم است، معماریاش جلوی چشم است، نشانه‌های علمیاش جلوی چشم است؛ تاریخش تدوین‌شده و روشن است.»11

«شما ملاحظه می‌کنید ناگهان پا را به قبل از اسلام می‌گذارند؛ یعنی این فاصله‌ی زمانی را ندیده می‌گیرند و به سراغ قبل از اسلام می‌روند. و دلشان می‌خواهد آن به اصطلاح تمدّن را احیا کنند. غافل از این‌که گذشته‌ی مورد نظرشان نسبت به تمدن اسلامی، یک تمدّن بَدَوی بود. شما ایران را در قرون چهارم و پنجم و ششم و هفتم بعد از هجرت نگاه و چنین دورانهایی را با ایران مثلاً دوران ساسانی یا دورانی دیگر مقایسه نمایید. اصلاً اینها با هم قابل مقایسه است!؟ این علم، این معرفت، این تمدّن، این اکتشافات، این ابن سیناها، این فارابی‌ها و... کجا می‌شود در دوران قبل از اسلام نشانی از آنها پیدا کرد!؟ » تفصیل بیشتر در این پست

و درباره بحث افتخار به سلسله های تاریخی با یک دید انسانی که توده مردم را بر شاهان و و دربارهای شاهی ترجیح می دهند گفته اند:

«من افتخار نمی کنم که اینجا پایتخت مادها یا پایتخت تابستانی هخامنشی ها بوده است تواریخ همه اش محل بحث است وچیزهای مسلمی نیست ...فرنگی ها اصرار دارند که هخامنشی ها را بالا بیاورند ومطرح کنند وکورش را وداریوش را اول تاریخ بدانند .حتی مادهارا از خاطر برده اند کار مستشرقان اروپایی در این زمینه صادقانه نبوده است... »12 و «حالا یک نفر هم پیدا مى‌شود که از سرِ اشتباه و ندانمکارى، به جاى مرقد امام رضا و مرقد امام بزرگوار و مرقد حضرت معصومه و مراسم معنوى، تخت جمشید را زنده مى‌کند!  البته تخت جمشید، یک اثر معمارى است؛ انسان، اثر معمارى را تحسین مى‌کند و چون متعلّق به ما و مال ایرانیهاست، به آن افتخار هم مى‌کند؛ اما این غیر از آن است که ما دلها و ذهنها و جانهاى مردم را متوجّه به نقطه‌ اى کنیم که در آن خبرى از معنویت نیست، بلکه نشانه طاغوتیگرى است! در همان ساختمانها که امروز بعد از گذشت یکى دو هزار سال، ویران است، زمانى به مناسبت همین روز نوروز، خدا مى‌داند که چقدر بى‌گناه، در مقابل تخت طاغوتهاى زمان به قتل مى‌رسیدند و چقدر دلها ناکام مى‌شدند! این افتخارى ندارد»13

آیت الله صافی نیز هویت راستین مردم ایران در خلال اشعاری یادآوری کرده اند. (کلیک شود)

جماعت باستانگرا از تمدن2500 سخن می گویند اما 1200 سال تمدن شکوفای ایران بعد از اسلام را نادیده می گیرند با اینکه اکثریت مردم مسلمان ایران با تاریخ بعد از اسلام احساس پیوند بیشتری می کنند تا تمدن منسوخ پیشین. «اینان نیاکان زردشتى، مانوى و مزدکى شان را مى پرستند. در عوض نیاکان شان را از حمله عرب تا امروز ـ که مسلمان بوده اند، احمق[بدلیل پذیرش اسلام و آنچه اسلام اجباری ایرانیان می خوانند] مى دانند...این مطلب آن قدر وضوح دارد که هر خواننده به محض دیدن کلمه «نیاکان» ذهنش به آباء و اجداد قبل از اسلام معطوف مى شود، گویى از حمله عرب تا به امروز، نیایى نداشته اند; و این نیست مگر به خاطر قلب ماهیتى که در این کلمه ایجاد کرده اند...لیبرال ناسیونالیست ها، لیبرالند و شعارشان سنت ستیزى است، با این حال، به استقبال هر سنت، و آیین و فرهنگ اجنبى رفته و هر خلق و خصلت اجنبى را از هر نوع که مى باشد و از راه مى رسد، با حرص و ولع مى بلعند و عجولانه چشم به راه رسیدن منش بعدى لحظه شمارى مى کنند. دروازه ملیتشان را شایقانه به روى بیگانه باز کرده و کلید دروازه هاى سرزمین و قومیت شان را براى تسخیر اجانب، پیشکش مى کنند. اگر استیلاى فرهنگ بیگانه بر وطن شان با تأنى و درنگ مواجه شود، سخت ناراحت مى شوند و تقصیر این درنگ را به گردن این و آن انداخته و غوغا به پا مى کنند و در این بیگانه پرستى نه سراغى از نیا و نه یادى از رسم و رسوم نیاکان مى کنند، گویى گیاهان بى ریشه اى هستند که مى خواهند از بیگانگان آب حیات بگیرند. نه مکتبى دارند و نه آیینى;... مکتب شان «بى مکتبى» است. یعنى لیبرال هستند. اما نظر به این که اولین شرط لیبرالیسم، آزادى از هر مکتب است، بنابراین، تقلید از هر مکتبى ـ ولو تقلید از مکتب بى مکتى و تقلید از خود لیبرالیسم ـ ناقض لیبرالیسم است. اینان که مقلدند، عنوانى جز «خود باختگى» ندارند، در عین لیبرال بودن، ناسیونالیست هستند، براى این که در رثاى ایران باستان و آیین مانویت و مزدکى گرى قلم مى زنند... ایران پرستى و ایران دوستى این اشخاص و این خاندان ها درست شبیه ایران پرستى و وطن خواهى بعضى از همین نویسندگان است که همیشه شعار ایران دوستى مى دهند و لب هایشان پاشنه پاى اروپاییان را بوسه مى زند. »14

مغالطه استناد به حدیث «حب الوطن...» و برخی جنبه های مثبت (و مشترک با عواطف انسانی) ملی گرایی برای توجیه وجود ناسیونالیسمبرخی ملی گرایان که اندک گرایشات مذهبی نیز دارند برای توجیه دعاوی شان در رابطه با ناسیونالیسم به روایت مشهور به «حب الوطن» (دوستی وطن از ایمان است) استناد می کنند. اما بررسی های سندی نشان می دهد که این روایت ناصحیح و جعلی می باشد و استناد بدان برای مشروعیت بخشی به ملی گرایی محلی از إِعراب ندارد. آیت لله رضوی در این باره فرموده اند:«آنچه در زبان ها شایع است که «حبّ الوطن من الایمان» و به عنوان حدیث تلقی می شود، مدرک و سندی ندارد، و ظاهراً چنین حدیثی اصلا وجود ندارد. اما حبّ وطن یک خصیصة ستودة انسانی است»+  همچنین بنگرید به اینجا و اینجا

امام خمینی نیز در پاسخ به کسانی که حب الوطن را دستاویزی برای ملیت گرایی ساخته اند، فرموده اند: «ممالک اسلامی را باید حفظ کرد، دفاع از ممالک اسلامی جزء واجبات است؛ لکن نه اینکه ما اسلامش را کنار بگذاریم، و بنشینیم فریاد ملیت بزنیم و «پان ایرانیسم»! »15

چنین است استناد به برخی وجوه مثبت ملی گرایی که مشترک است با عواطف و گرایشات غریزی انسانی؛ برای مشروعیت بخشی به مکتب ناسیونالیسم و سخن گفتن از اینکه اگر عِرق ملی گرایی نباشد،در مواقع حساس حس دفاع از کشور تضعیف می شود! در حالی که عرق ملی مدنظر ما با مکتب مدرن و غربی ناسیونالیسم دو پدیده جدا می باشند.

تاریخ هشت سال دفاع مقدس ثابت کرد که مقوله دفاع از کشور چندان وابسته به گرایشات ناسیونالی نیست. امام خمینی:« ... غافل از آنکه حب وطن، حب اهل وطن و حفظ و حدود کشور مسئله ‏ای است که در آن حرفی نیست؛ و ملی‏گرایی در مقابل ملتهای مسلمان دیگر، مسئلۀ دیگری است که اسلام و قرآن کریم و دستور نبی اکرم (ص) بر خلاف آن است؛ و آن ملی‏گرایی که به دشمنی بین مسلمین و شکاف در صفوف مؤمنین منجر می‏شود بر خلاف اسلام و مصلحت مسلمین و از حیله‏ های اجانب است که از اسلام و گسترش آن رنج می‏برند.» و «شما با اسم ملت دارید به ضد ملت عمل می‏کنید»16

همچنین آیت الله سبحانی درباره وابسته نبودن گرایشات و تعلقات انسان به وطن با مکتب ناسیونالیسم فرموده اند: «"ناسیونالیسم" ترکیبی است از حق و باطل، نقاط ضعفی دارد و نقاط قوتی. سرانجام هم سازنده است و  ویرانگر، ولی جنبۀ ویرانگری آن در ممالک اسلامی بیش از نقاط قوت آن است. علت اینکه غرب برای پرورش آن در میان ملت های اسلامی می کوشد، این است که می خواهد به خاطر جنبۀ ویرانگری آن، وحدت اسلامی را از بین ببرد، در میان مسلمانان تفرقه بیندازد، و دوملت برادر را دشمن و رقیب یکدیگر قرار دهد، تا آنجا که به جای اخوت اسلامی و وحدت دینی و مذهبی به ملیت های گوناگون تکیه کنند.  در تفسیری که نویسندگان مکتب های سیاسی از ناسیونالیسم دارند، مطالب زیر به چشم می خورد:

  1. علاقه به آب و خاک که انسان در آنجا پرورش یافته است.
  2. علاقه به ملتی که در میان آنها بزرگ شده است.
  3. حفظ دستاوردها و میراثهای فرهنگی و تاریخی ملت خویش.
  4. تمایل به حکومت بر خویشتن و تحصیل استقلال.

این نوع مفاهیم را نمی توان مربوط به ناسیونالیسم دانست، زیرا چنین علاقه هائی در انسان فطری است. وقتی انسان در آب و خاکی و یا در میان جمعیتی بزرگ شد؛ علاقه به آنها، و یا علاقه به آثار فرهنگی و تاریخی آنها، یک امر طبیعی خواهد بود. هرفردی، در خود، این مسأله را احساس می کند، همچنانکه فکر گسستن بند بردگی و تحصیل استقلال یک امر فطری است. این نقاط را نباید به حساب ناسیونالیسم نهاد. و با حذف این مکتب نیز می توان آنها را به دست آورد. »17

شهید مطهری: «فرق است میان «وطن دوستی » و ملّی گرایی.  چرا که « وطن دوستی »  (که عرب ها آنرا «وطنّیه » و فرنگیان «پاتریالیسم» می گویند.) و ملی گرایی ( با اصطلاح عربها «قومیّه» و با اصطلاح غریبان «ناسیونالیسم» ) دو پدیده کاملاً متفاوتند که گاه فرق میان آن فراموش می شود.«وطن دوستی» احساس غریزی طبیعی انسانی است ولی ملّی­گرایی یک احساس نیست بلکه ایدئولوژی است، وطن پرستی عاطفه ­ای است و ناسیونالیسم یک مکتب و شبه مذهب، که بر شالوده ­ی آن غریزه و عاطفه پایه ­گزاری می­شود... چرا که وطن­ دوستی باعث همبستگی بیشتر و روابط حسنه بیشتر و احسان و خدمت بیشتر به کسانی که با آنها زندگی مشترک دارید می شود و ضد عقل و منطق نیست و از نظر اسلام مذموم نمی باشد18

مغالطه دیگرباستانگرایان، مطرح کردن مرثیه سقوط ساسانیان در نقاب شعائر شیعه و رنگ و لعاب دادنِ مذهبی به احساسات ضدعربی است؛ زیرا فتح ایران و سقوط ساسانیها در زمان خلیفه دوم صورت گرفت! شاید به این طریق برخی افراد ساده و ظاهربین مذهبی را با خود همراه کنند اما از این واقعیت غفلت می کنند که سران مهم شیعه همچون سلمان فارسی و عمار یاسر و دیگران از فرماندهان فتوحات بودند و حتی امام علی(ع) مشورت های مهمی به سران لشکر مسلیمن دادند. جالب است این نوع از باستانگرایان فقط در مسئله فتح ایران است که احساسات مذهبی شان شکوفا می شود! در این مطلب به نقش امام علی و یاران شان در فتوحات پرداخته ایم.


تنها عامل وحدت ملت ایران از نظر آیت الله خامنه ای(رهبری):»البته من همین‌جا بگویم؛ سعى بر این است که مسأله قومیتها در ایران عمده شود. عدّه‌اى با تحریک احساسات قومى و نفى عامل حقیقى وحدت - یعنى اسلام و دین - دنبال این قضیه هستند. کسانى که خیال مى‌کنند عامل وحدت کشور ما زبان فارسى است، دلبستگى‌شان به زبان فارسى یقیناً به قدر بنده نیست؛ یکصدم تلاشى هم که بنده براى زبان فارسى کرده‌ام، آنها نکرده‌اند و نخواهند کرد! عامل وحدت ملت ایران زبان فارسى نیست؛ دین اسلام است»19


و نیز بنگرید به نظر علامه طهرانی در این لینک

منابع و پاورقی

1-2-4-15. صحیفه امام خمینی(ره) جلد 10

3-14.همان جلد18

5.همان جلد12

6-صحیفه امام(ره).جلد13

7. صحیفه جلد13

8.صحیفه امام.جلد13ص83

9.همان جلد 11

10.همان جلد ۳ - صفحه ۴۲۲

11. بیانات در دیدار رئیس‌جمهوری و اعضای هیئت دولت.6/6/1391

12 -13. اینجا

14.مقدمه استاد ت. و بر کتاب «بابک و نقد تاریخ نگاری) اینجا

17.آیت الله جعفر سبحانی .پرسش ها و پاسخ ها.ص123

18. شهید مطهری.خدمات متقابل اسلام و ایران 1385 ،ص58

19. بیانات در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی ایران ۱۳۷۹/۰۴/۱

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد