زیگورات

زیگورات

عیلام. نوشته هایی درباره تاریخ و فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام ...
زیگورات

زیگورات

عیلام. نوشته هایی درباره تاریخ و فرهنگ ایران قبل و بعد از اسلام ...

عبدالله شهبازی:آرای پورپیرار راه بر،نقدجدی و علمی تاریخنگاری ایران باستان بست

در برخی وبگاهها ادعا شده که ناصرپورپیرار: «با تاسی از عبدالله شهبازی از مکتب توهم توطئه پیروی می کرد و همه تحرکات عالم هستی را توطئه یهود می پنداشت.»

این ادعایی سست و فاقد اعتبار است زیرا استاد شهبازی در نظریات شان در عین رعایت اصل بیطرفی؛ به طور واقع گرایانه و پژوهشی و با تفکیک توطئه های واقعی از غیر واقعی و توهم آمیز، نقش کانون های استعماری در برنامه ریزی و جهت دهی به افکار و ... پرداخته اند. طبعا در هر قضیه ای جریاناتی ذینفع اند و این جریانات برای دستیابی به اهداف شان برنامه ریزی می کنند(این برنامه ریزی برای اشخاص، نهاد ها یا کشورهای مربوطه حکم یک توطئه را دارد).

نظر شهبازی درباره تئوری توطئه در این مطلب

کار مورخ و پژوهشگر بررسی همه جانبه قضایا و شناخت عوامل و پدیده های  مرتبط با قضایا است.  این بررسی ها، مورخ را به عامل یا عوامل اصلی رهنمون می سازد خصوصا وقتی قضایا پیوند هایی محکم با سیاست و اقتصاد دارد که در اکثر این قضایا کانون های بزرگ اقتصادی و سیاسی و به اصطلاح استعماری ذینفع اند. این یعنی کشف "توطئه های واقعی". پس خواننده باید هوشیار باشد و ترس از متهم شدن به توهم توطئه نباید او را از تئوری توطئه دور کند.

البته در اکثر مواقع بکار بردن مفهوم "توهم توطئه"، صرفا سیاسی و ابزاری برای سرکوب مخالف است و از آن بعنوان برچسب زنی استفاده می شود.(اینجا) . اما این بدان معنی نیست که تئوری ای بنام توطئه وجود ندارد. چنانکه قبلا اشاره شد(اینجا) برخی ها چونکه دیده اند در بیشتر وقایع گذشته دست بازیگران قدرت در کار بوده است یا در اسناد و مدارک تاریخی جعلیات فراوان وجود دارد،بگونه ای افراطی معتقد به تئوری توطئه شده اند. آقای پورپیرار از این دسته افراد است که بصورتی افراطی معتقد به تئوری توطئه است و معتقد است سلسله های ایرانی بدلیل داستان پوریم،از دوره هخامنشی تا قاجاریه جعلی و همه شخصیت های ادبی و فرهنگی و آثار مکتوبِ مذهبی و...ایران و جهان اسلام، یهود ساخته و جعلی ست!

این نوع فرضیه پردازی پورپیرار واقعا چه نسبتی با نظریات محققانه و مستند اقای شهبازی دارد که برخی ها می پندارند پورپیرار پیرو مکتب تاریخنگاری آقای شهبازی ست؟

آقای شهبازی در مصاحبه ای به اینگونه جوسازی ها پاسخ داده است و گفته اند که : [پورپیرار] از نظر نگاه تاریخی و فکری هیچ تجانسی و نسبتی با من ندارد.

و

آقای پورپیرار جنجال عجیبی ایجاد کرد و فضایی پدید آورد که راه بر هر گونه نقادی جدّی و علمی تاریخنگاری ایران باستان بسته شد.

متن کامل صحبت های ایشان درباره تاریخ نویسی جنجالی پورپیرار :

سوال: دیدگاه‌های شما در زمینه ایران باستان چه تناسبی با نظرات آقای ناصر پورپیرار دارد.

شهبازی: من مطالب آقای پورپیرار را از آغاز دنبال می‌کردم. ایشان از نظر نگاه تاریخی و فکری هیچ تجانسی و نسبتی با من ندارد. من برای تاریخ تمدن ایرانی، ایران باستان و به‌ویژه تمدن هخامنشی احترام فراوان قائلم و میراث تمدن ایرانی را بسیار مهم و ارزشمند می‌دانم. می‌دانید که واژه «باستان گرایی» را من ساختم ولی منظورم از این واژه ایجاد تقابل کاذب میان ایران باستان و ایران اسلامی بود که بنیان تاریخنگاری رسمی دوران پهلوی را شکل می‌داد. پرستش اغراق‌آمیز تصویری خودساخته از ایران باستان، به عنوان حکومت‌هایی متمرکز و توتالیتر، و انطباق آن با حکومت پهلوی به عنوان وارث تاج‌وتخت کیان. این تصویر را نفی کردم. از سوی دیگر، برای تاریخ ایران در دوره اسلامی نیز ارج فراوان قائلم. اگر کسی جلد اوّل کتاب‌ زرسالاران مرا به دقت خوانده باشد می‌داند که من اصولاً یهودیت را، به معنایی که امروزه می‌شناسیم، مولود دوران مسیحی می‌دانم یعنی از دوران یهودا ناسی (یهودا بن شمعون بن جمالیل دوّم) است که فقه مدوّن یهودی، به شکل کتاب «میشنا» که مادر «تلمود» است، شکل گرفت و نهادهای سیاسی جدید یهودی تکوین یافت. یهودا ناسی از سال 192 میلادی به مدت پنجاه سال ریاست یهودیان را به دست داشت و با خاندان حکومتگر سوروس (امپراتوران روم) پیوند نزدیک داشت و به تأثیر از او بود که خاندان سوروس به آئینی گرایش یافت که آمیزه‌ای از پاگانیسم رومی و یهودیت بود. پیوند آلکساندر سوروس، امپراتور روم، با یهودا ناسی در حدی بود که سوروس از سوی دشمنانش به «آرکی سیناگوگوس» (رئیس کنیسه) معروف شود. این دوران مقارن است با فروپاشی دولت اشکانی و صعود دولت ساسانی  و قرن‌ها با دوره هخامنشی فاصله دارد.

بنابراین، در زمان هخامنشیان یهودیان (بنی‌اسرائیل) جامعه‌ای کوچک و کم‌اهمیت، مانند سایر جوامع شرق مدیترانه چون کنعانی‌ها (فنیقی‌ها)، بودند و اصلا در قد و قواره‌ای نبودند که بر تمدنی بزرگ چون ایران هخامنشی تأثیر گذارند. افسانه استر و مردخای هم فقط یک افسانه است. قدمت کتاب استر به حوالی قرن اوّل میلادی می‌رسد. استر واقعیت تاریخی نیست و ملکه ایران و همسر خشایارشا نبود. ساخته یهودیت جدید است و البته بسیار نژادپرستانه.

به این ترتیب، آقای پورپیرار جنجال عجیبی ایجاد کرد و فضایی پدید آورد که راه بر هر گونه نقادی جدّی و علمی تاریخنگاری ایران باستان بسته شد. او فعالیت خود در این زمینه را چند ماه پس از مصاحبه مفصل من با آقای محمدرضا ارشاد آغاز کرد. این مصاحبه از 17 تا 21 فروردین 1379 در چهار قسمت یک صفحه‌ای در روزنامه انتخاب منتشر شد.

سوال: در این مصاحبه چه گفته بودید؟

شهبازی: من در این مصاحبه تاریخنگاری رسمی در حوزه ایران باستان را نقد کرده بودم و پدیده‌ای به‌نام «نژاد آریایی» را افسانه خوانده بودم. همان‌جا گفتم که موهوم بودن قومی به‌نام «آریایی» به معنای تحقیر یا تخفیف تمدن ایرانی نیست بلکه تکریم آن است. گفتم:

«مکتب آریایی‌گرایی، درست مثل تاریخ 2500 ساله دولت در ایران که متأسفانه هنوز هم بر سر زبان‌ها است، پیشینه تاریخی ایران را بسیار تحقیر می‌کند و آن را به مهاجرت قومی به‌نام آریایی محدود می‌کند. در جعل تاریخ 2500 ساله، سابقه دولت فراگیر در ایران به کورش می‌رسد و حتی مادها را هم به ماقبل تاریخ بردند در حالی‌که طبق همان مکتب مادها هم آریایی هستند. مکتب آریایی‌گرایی بخش مهمی از تاریخ تمدن ایرانی را نفی می‌کند و به دوران پیش تاریخ تبدیل می‌کند. یعنی تاریخ واقعی تمدن در فلات ایران با مهاجرت آریایی‌ها یعنی از اواخر هزاره دوّم پیش از میلاد شروع می‌شود. این یعنی تحقیر و تخفیف تاریخ تمدن در ایران. توجه کنیم که دو تمدن همسایه، آشوری و بابلی، به ترتیب از هزاره پنجم پیش از میلاد و هزاره دوّم پیش از میلاد آغاز می‌شوند. یعنی در آن دوران ایران برهوتی بیش نبوده. من از چند هزار سال تاریخ تمدن ایرانی در پیش از به‌اصطلاح ورود آریایی‌ها دفاع می‌کنم. به اکتشافاتی که اخیراً، پس از بیست سال تعطیل، به همت سازمان میراث فرهنگی در شهر سوخته سیستان انجام می‌شود و خوشبختانه نتایج تحقیقات به‌طور مفصل در مطبوعات انعکاس می‌یابد توجه بفرمایید و ملاحظه کنید که قدمت تمدن پیشرفته در ایران تا چه زمانی است.»

باید بیفزایم که در سده نوزدهم میلادی اندیشه‌پردازان استعماری برای متلاشی کردن حوزه تمدن اسلامی به ابداع و ترویج نظریات نژادی پرداختند. آرمینیوس وامبری، یهودی اسلام‌شناس مجارستانی که از نوابغ زمان خود است، و آرتور دیویدز (یهودی انگلیسی) و لئون کوهن (یهودی فرانسوی) مفهومی به‌نام نژاد «تورانی» یا «ترک» را ساختند و پراکندند. قبل از قرن نوزدهم ترک‌ها خود را به عنوان «ترک» تعیین هوّیت نمی‌کردند. در عثمانی، نام «ترک» به قبایل بدوی می‌شد و غربی‌ها نیز برای تحقیر و توهین عثمانیان را «ترک» می‌خواندند مثلاً به سلطان عثمانی می‌گفتند: «سلطان ترک». من استناد می‌کنم به نوشته برنارد لویس، اندیشمند نومحافظه‌کار یهودی- آمریکایی که در عین حال متخصص تاریخ ترکیه است. او می‌نویسد: «تا قرن نوزدهم ترک‌ها خود را در مرحله اوّل مسلمان تلقی می‌کردند... زبانی که خود به آن تکلم می‌کردند و یا سرزمینی که در آن زندگی می‌کردند و یا نژادی که مدعی برخاستن از آن بودند، ممکن بود مفهومی شخصی، احساساتی یا اجتماعی داشته باشد ولی هیچ یک از اینها مفهوم یا ربط سیاسی نداشت.»

فریدریش ماکس مولر، اندیشه‌پرداز کمپانی هند شرقی انگلیس و ایران شناس برجسته، مکتب آریایی‌گرایی را بنیان نهاد.

واژه سانسکریت «آریا» در آیین بودا به واپسین مرحله از مراحل چهارگانه سلوک و رسیدن به «نیروانا» اطلاق می‌شد. در هند به اسامی بزرگانی برمی‌خوریم با پیشوند «آریا»، مانند «آریا بهاتا» و «آریا هیچیتا». در سال 1885 ژنرال ادوارد بالفور در دایره‌المعارف هند واژه سانسکریت «آریا» را به معنای «اصیل‌زاده» می‌داند. تا پیش از نظریه‌پردازی ماکس مولر نامی از قومی به‌نام «آریایی» در میان نیست. ماکس مولر اقوام سلت، ژرمن، اسلاو، یونانی، ایتالیایی، ایرانی و هندی را در یک گروه‌بندی نژادی جای داد و بدینسان آنها را از اقوام «تورانی» یا «ترک»، و نیز از اقوام «سامی» یعنی عرب، جدا کرد. به‌زعم ماکس مولر، این اقوام دارای نیاکان واحدی بودند به نام «آریایی‌ها» و در سرزمینی در شمال هند می‌زیستند. به این ترتیب، در اواخر قرن نوزدهم خاورمیانه اسلامی تقسیم شد به سه قوم اصلی ترک، آریایی و سامی!

امروزه، مفهومی به‌نام «قوم آریایی» مورد قبول دانشمندان و متخصصان نیست و من سخنی عجیب یا «شاذ» نگفته بودم. امروزه، نه هندی‌ها نه اروپایی‌ها، هیچ یک، خود را «آریایی» نمی‌دانند و بنیان مکتب آریایی‌گرایی ماکس مولر به‌کلی فروپاشیده است. تحقیقات ژنتیک نیز ثابت کرده که بخش مهم سکنه هند از نژادهای آفریقایی یا بومی هستند و مردم ایران نیز با همین ترکیب غالب نژادی حداقل از یازده هزار سال پیش در فلات ایران می‌زیسته‌اند. بنابراین، این خطای بزرگی است که ما منشاء اقوام ایرانی را قومی ناشناخته و مجهول به‌نام آریایی بدانیم که از اواسط هزاره دوّم و در هزاره اوّل قبل از میلاد به فلات ایران مهاجرت کرد. ما تنها ملتی هستیم که در دانشگاه‌ها به جوانانمان می‌گویند نژادتان آریایی است در حالی‌که در این زمینه هیچ یک از تحقیقات و نقدهای جدید علمی تدریس نمی‌شود. گویا افتخار است که خود را «آریایی» بدانیم!

بهرحال، این مطالب غیرعلمی نبود ولی در فضای فکری ایران نو بود. چند ماه پس از این مصاحبه آقای پورپیرار وارد صحنه شد و کل تاریخ باستان و تمدن ایران باستان را «یهود ساخته» عنوان کرد و فضایی ایجاد کرد که، همان‌طور که عرض کردم، امکان بررسی نقادانه تاریخ ایران باستان بسته شد و حتی کار به فحاشی به محققانی محترم چون دکتر پرویز رجبی نیز کشیده شد. خلاصه، فضایی ایجاد شد که صاحب‌نظران و اساتید فاضل تاریخ و فرهنگ ایران باستان نسبت به این‌گونه مباحث نوعی حساسیت منفی و «آنتی پاتی» پیدا کنند.

دریافت کامل مصاحبه

دریافت مصاحبه یاد شده استادشهبازی که بعد از آن پورپیرار وارد صحنه شد:

ایران شناسی،آریایی گرایی و تاریخ نگاری

همچنین بنگرید به :

تحلیلی بر آثار پورپیرار

و

تئوری توطئه در تاریخ نگاری
نظرات 1 + ارسال نظر
سیب چهارشنبه 9 آبان 1397 ساعت 15:25

با سلام ، بنظر می آید اشتباه تایپی داشته اید :
... می‌دانید که واژه «باستان گرایی» را من ساختم ولی منظورم از این واژه ایجاد تقابل کاذب میان ایران باستان و ایران اسلامی بــــود ...
صحیح :
... می‌دانید که واژه «باستان گرایی» را من ساختم ولی منظورم از این واژه ایجاد تقابل کاذب میان ایران باستان و ایران اسلامی نــبــــود ...

سلام. ممنون.
در اصل مصاحبه چنین نوشته شده:
http://www.shahbazi.org/pages/Historiography_Vatan_Emrooz_interview.htm

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد